داستان های كودكی  كبوترخانه  اش

 

آرام بختیاری

 Aramy@web.de      

 

باز هم مرگ ناگهانی اسیر، در زندان دیكتاتور !    Isaak Babel (1894- 1941)                        

روح نا آرام اسحاق بابل ، نامی درادبیات جهانی عبور ادبیات از دوزخ انقلاب دیكتاتوری ؛ ابتدا اعدام ، سپس اعاده حیثیت! خشونت و مهربانی مبارزین انقلابی رنجهای نویسندگی و توصیه های پست مدرن .

با سپاس از پیشنهاد پست مدرن ها كه میگویند ؛ كار نویسندگی نیز باید مانند هرعمل دیگری موجب تفریح ، سرگرمی و خلاقیت شود ، چون غالب اهل قلم به اندازه كافی، درد و رنج و بدبختی در طول عمر پرماجرایشان كشیده اند !.    

آن هایی كه علاقمندبه ادبیات ایالات و ولایات ماوراء النهرو قفقاز هستند!، میدانند كه نام نویسنده ای بنام اسحاق بابل ، خواننده را بیاد دوره استالین و خشونت هایش می اندازد. داستانهای كوتاه كودكی كبوترخانه ام ، نام كتابی است كه اسحاق بابل ، نویسنده یهودی تبار روس ، پیرامون رفتار خشن و تحقیرآمیز بومیان شهر اودسا دركنار دریای سیاه ، با ساكنین مهاجر و اقلیت های مذهبی و قومی ، محله ملداوی ، باتكیه بر خاطرات كودكی اش، درسال 1926 در شوروی سابق منتشر كرد. داستان كبوترخانه ها ، خاطرات كودكی بابل ، درباره خشونت مسیحیان اوكرائینی علیه یهودیان شهر اودسا می باشد .  

سرنوشت غم انگیز اسحاق بابل ، استاد داستان كوتاه و شاگرد ادبی موپاساد و چخوف ، سرنوشت تراژدیك نویسندگانی است كه از فضای ترور، آدم ربایی و آدم كشی استالینیستی جان سالم بدر نبردند. اودرسال 1939 طی یك توطئه امنیتی، دستگیر و به ادعای منابع غربی ، فوری سینه دیوار گذاشته شد . گرچه مقامات شوروی مرگ اورا رسمن سال 1941 اعلام نمودند ، ولی بعدها به اشتباه و سوء تفاهمی اشاره كرده و ازاو درسال 1954 اعاده حیثیت نمودند ودرزسال 1985 از او رسمن بعنوان یك نویسنده مهم نام برده شد. به نقل از نقد ادبی ، گناه این نویسنده یهودی تبار روس ، كه عینكی ذره بینی و قلبی پائیزی داشت ، این بود كه خواست به تنهایی از دوزخ انقلاب بگذرد! . او به طنز در حین سخنرانی دركنگره نویسندگان درسال ،1934 خود را بنیادگذار مكتب سكوت ادبی ! در دوره استالین نامید. در دوره ای ، نه تنها درباره او حرف زدن ممنوع شد ، بلكه پیرامونش فكركردن نیز قدغن گردید، و آنهم نویسنده ای كه ازآثارش : گوركی ، مایاكوفسكی و رومن رولان ، به وجد آمده بودند. اوتوقف در كارنویسندگی درسالهای دیكتاتوری را حق سكوت هر نویسنده دانست و میگفت كه حزب و دولت به نویسنده هر حقی را میدهند ، غیر از حق بدنوشتن را !.  

 پیرامون آثار اسحاق بابل گفته میشود كه او بدون تفسیر و روانكاوی به شرح شرایط و روح زمان خودپرداخت. در توصیف شخصیت های اثارش ، تاكیدی قوی روی تضادهای درونی و روانی انسان میشود . اوناخودآگاه از استعارهها و واژههایی استفاده می نماید كه هنوز براثر اصطكاك مبتذل رسانه ها و زبان دولتی، مستهلك نشده اند. نخستین راهنمای ادبی بابل ، گوركی بود كه متوجه كمبود تجربیات زندگی وی شدوبه او توصیه كرد كه به میان مردم ! برود . اسحاق بابل بعد از این اشاره گوركی ، درتمام طول عمركوتاه خود ازشهری به شهری خانه كشی كرد . و ماجراجویی های سفر به نقاط مختلف شوروی ، اورا سخت و واقعگرا ، و علاقه بیمارگونه ای به شرح قساوت ، خشونت و بدیها در او را زنده كرد. قهرمانان ادبی آثار بابل : می كشند ، می ربایند ، تجاوز می كنند ، نفرین و گاهی هم توبه می نمایند و اغلب زبانی ركیك و پرخاشگر دارند. انتقاد نقد ادبی چپ از وی، این شد كه او به شرح رنگین و تصویری جنگ و مسایل اجتمایی میپردازد ، بدون اینكه خصوصیات قانونمندی تاریخی حوادث انقلابی را مد نظر داشته باشد. جای مهم بابل در ادبیات قرن 20 روس در آنجاست كه وی بطور كوتاه و مختصر، در زمان انقلاب و تحولات اجتمایی، به قتل های خودسرانه ای اشاره میكند كه بدون بازخواست، جزا و جریمه می مانند و فراموش میشوند. آثاراو حاوی زبان مرسوم زمان وی ، یعنی واژههای زبان : دهقانان، نظامیان ، انقلابیون ، زبان رسمی و اداری بلشویكها و لهجه یدیش یهودیان جنوب روسیه هستند. غیراز موضوعات تراژدیك درآثاروی، خواننده شاهد عناصر سبك رمانتیك و خشونت های ناتورالیستی میشود. در داستانهای وی، نویسنده معمولا راوی داستان نیز میباشد . بابل را در زبان ادبی ، بیشتر یك انارشیست بشمار می آورند تا یك رئالیست . خیالپردازی شاعرانه درآثار اوجای خاصی دارد . امروزه بابل را یكی از آخرین نویسندگان رمانتیك روس یشمار می آورند كه از شرح و توصیف اكسپرسیونیستی نیز در آثارش استفاده مینماید. اكسپرسیونیسم رمانتیك او سالها در شوروی مد روز شد ، كوتاه نویسی هیجان انگیز او در داستان نویسی را اقتصاد هنری نامیدند. اسحاق بابل را یكی از رهبران مكتب ادبی جنوب و قفقاز در كنار دریای سیاه نیزنامیدند . در این مكتب ، خواننده با رنگ محلی و بومی زبان و موضوع ، زبان ماجراجویانه ، و تركیبی از رمانتیك و طبیعت ، روبرو میشود.  اودرمورد خلاصه نویسی اش گفته بود كه فقط نوابغ میتوانند از 2 صفت برای یك نام استفاده نمایند. وی افتخار میكرد كه هیچگاه نباید در نوشته های اصلاح شده نهایی اش ، حتا یك كلمه را پس بگیرد و خط بزند ، چون او بعضی از داستانهای خودرا حدود 20 بار اصلاح و ویرایش میكند .

  بابل در داستان نویسی زیر تعثیر چخوف و موپاساد است . گوركی اورا روشنفكر ادبی انقلاب نامید . و نقد ادبی ، اهمیت آثارش را با بولگاكف مقایسه نمود. داستانهای بابل اغلب خواننده را به تفكر و جدل روشنفكری وا میدارند. تضاد و تناقض شخصیت ها، ازجمله وسایل سبك ادبی او بودند. او از جنگ و نابودی ؤ فقر و مرگ ، یك هنر و زبان ادبی ساخت . قهرمانان انقلابی آثارش دارای تضاد انتظارات ایده آلیستی و خشونت هستند. نقد دولتی به آثار بابل حمله نمود ، چون در نظر آنها ، سربازان ارتش سرخ به شكل قهرمان نشان داده نشده و آنان نیز مانند ضدانقلابیون گارد سفید به لمپن بازی و الوات گری ، خشونت و انتقام جویی میپردازند !.

روانشاد اسحاق بابل ، نویسنده، روزنامه نگار ، ژورنالیست !، وقایع نگار ، و مسافر و ولگرد ادبی !، درسال 1894 دریك خانواده بازرگان یهودی تبار روس در بندر جهانی و توریستی اودسا در ساحل دریای سیاه بدنیا آمد. محل تولد او یعنی محله ملداوی را مارسه یهودیان نام دادند. یكسال پیش از انقلاب اكتبر و در حكومت تزاری ،او را به جرم نوشتن داستانهای پورنوگرافیك ضد اخلاق تزاری ! محاكمه نمودند. او در دانشگاه بازرگانی و روانشناسی خوانده بود . بابل در سه جنگ داخلی و خارجی میهن اش در سالهای 1911 ، 1917 ، و 1939 شركت كرده بود و مدتی در تفلیس و نواحی قفقاز ژورنالیست بود . در دوره بگیر و به بند ، مادر ، خواهر و همسرش به فرانسه و بلژیك پناهنده شده بودند و او هر از گاهی به دیدار آنها میرفت ، ولی دوباره به شوروی باز میگشت ؛ شاید یك اشتباه ساده لوحانه مرگ آور ؟ . بعد از اعدام در زندان ، در سال 1957 نخستین بار آثار سانسور شده اش اجازه نشر یافتند. امروزه اشاره میگردد كه او قربانی یك قوه قضایی وابسته سیاسی استالینیستی در سال 1939 گردید.

ازجمله آثار او : لشكر سواركاران ، داستانهایی از شهر اودسا ، دختر قزاق ، آقای موپاساد ، 2 نمایشنامه با عنوانهای : غروب آفتاب ، و ماریا ، و 5 فیلمنامه و یك مجموعه آثار 2 جلدی، ترجمه شده در خارج هستند.

اولین اثر منتشرشده او ؛ داستهانهایی از شهر اودسا ، درسال 1931 است . معروفیت ادبی بابل بر اثر سری داستانهای : لشكر سواركاران ، بود كه درآن باهنری خاص به شرح جنگ داخلی شوروی میپردازد . او از سربازان ارتش سرخ ، از خشونت و مهربانی ها ، از بی نظمی و آنارشیسم ، از لات بازی و قهرمان پروری ، از آگاهی های روشنفكری ، از مرغ دزدی و آفتابه ربایی! ، از رمانتیك و رئالیسم آنان سخن میگوید . بابل به شرح انسانیت و درنده گی ، خشونت و لطافت انقلابیونی اشاره میكند كه در خاتمه اغلب تسلیم بدی و بی رحمی خود میشوند . افسوس ! .