الهام خودکشی نمی کند

 

محمدرضا نسب عبداللهی

abdolahi84@gmail.com

 

 

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریک اند

کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد ...           (بخشی از شعر فروغ)

 

در لابلای برگ های روزگار تاریک  و در زمانه ای که از بخت بد،باید در آن زندگی کنم؛گاهی با رخدادهایی روبرو می شوم که تلخی اش  به گونه ای  روح و جانم  را چنگ می اندازد که از انسان بودن خویش، سخت پشیمان و شرمنده می شوم. از خود ولی می پرسم:"چرا توقف کنم؟چرا؟" آری دیگرانی هستند که انسانیت را قربانی کنند ولی چرا ما بایستیم و  قربانی شدنش را به تماشا بنشینیم؟

تلخی روزهای گذشته، دلم را به آشوب کشیده است. هرگاه که به لطف سانسور حاکم بر رسانه های داخلی،با  کلیک  از گذرگاه های خبری می گذرم و سراغی از "دبلیو دبلیو دبلیو دات کام" می گیرم،اندوهی بر غم های گذشته ام اضافه می شود. از امید و زندگی، سخنی و خبری نیست؛گویی که ستاره ی سهیل شده اند. هر چه هست دل آدمی را رنجور و روحش را آزرده می کند. وقتی می خوانم که یک نماینده ی مجلس ایران درباره ی الهام افروتن (هم اویی که به سبب باز انتشار طنزی گزنده و به اتهام توهین به خمینی در گوشه ای زندانی ست) این گونه می گوید:"این خانم بر اساس اظهارات مسئولین،دچار اختلالات روانی است و دو بار نیز خودکشی کرده است." چگونه آرامش داشته باشم؟ با خود می گویم این سخنان بوی مرگ می دهد.

 مرگ؟ آری! مگر آن هایی که الهام در زیر دستان شان گرفتار است،همان هایی نیستند که بذر ناامیدی می پاشند؟ زهرا کاظمی و پیش تر از آن ، بسیاری دیگر در زیر همین دست های پیام آور مرگ،از زندگی محروم شدند. از خود می پرسم تا کی؟ روزهایی که در دهه ی شصت،کودکی بیش نبودم این دست ها زندگی می گرفته اند و امروز هم که بیش از دو دهه از عمرم می گذرد باز همان دست ها کار دیروز می کنند. واقعا تا کی باید سایه ی نیستی و نومیدی ، گستره ی خود را استوارتر کند و صدایی در تنهایی خویش ، خاموش شود؟

آخ که هر چه فکر می کنم بیشتر آتش می گیرم. برای کسانی که ادامه ی زندگی خود را در زندگی ستاندن از دیگری جست و جو می کنند؛ آیا  از جان آدمی کم ارزش تر یافت می شود؟ می دانم و می دانیم که نه. ولی همه ی کسانی که دست به دست هم در خیال قربانی کردن "الهام افروتن" هستند ، باید بدانند "الهام" خودکشی نمی کند. او را راحت بگذارید و رها کنید. آن هایی هم که صدای اعتراض خود را در گلو جا گذاشته اند ، سکوت را بشکنند و الهام را تنها نگذارند. او امروز به ما نیاز دارد. او در میان دیوارها نمی تواند دیگران را به یاری خویش فرا خواند ولی  صبر کنید! گوش کنید،گوش کنید ؛ آیا صدای ناله های  الهام  را که در زیر فشارهای بازجویی به اوج رسیده است ، نمی شنوید؟

 

http://www.mortad.blogsky.com