جايگاه دين در دموکراسي هاي مدرن.
ملا حظات پاياني در بارهً نقد مداري ديني
جان لاک .
.براي خوانندگان ايراني ،
که علاقمند به مسائل سياسي ، خصوصأ از جنبهً فلسفه سياسي ، هستند ، بايد ياد آورشويم
، که سيستم ، يادستگاه فلسفي يک فيلسوف ، سالهاي طولاني زمان ميکشد ، که شکل بگيرد ،و بجا بيافتد. درمفاهيم
فلسفه يک فيلسوف ،بمانند
علوم تجربي ، يک نظم و دستگاهي لازم است . فيلسوف ، مثل يک معمار با تجربه ، از روي طرح ونقشه ، با دقت
ونظم ، مواد اوليهً مفاهيم فلسفي خود را همراه با منطق ، دليل ، تجربه تاريخي و
علوم مختلفه رادر آن دستگاه (سيستم ) ريخته ،و در چهار چوب
اين نظم ، بناي فکري خود را ميآفريند . فيلسوف ،واقعي ، مثل مرحوم شريعتي
فکر نميکند .او که در باره اسلام چنين حکم
داده است : اسلام
خيار چنبر نيست ، که بگوئيم ، اينجا يش را دوست داريم ، يا آنجايش را دوست
نداريم . اين جمله يعني چي، يعني اسلام يک واحد کل است ، يا بايد ، همه ً آن را
قبول کرد ،و يا قبول نکرد . همه آن ميشود
اسلام نا ب محمد آقاي خميني ، که در آن قطع اعضاء ، سنگسار ، تعدد زوجات ، صيغهً
کودکان 10 ، 12 ساله منظورشده ،و بخشي از
احکام است. اين است فرمايشات يک « روشنفکر ديني » .
.روده
درازي ها ، گپ زدن ها ي بي پايان و بي پايه ، که مخصوص آدمهاي کم حوصله و کم دانش است
، بعظأ يکعده از اين حراف هاي خوش بيان را ، در کشورهائيکه اسير فقر فلسفي هستند ،
بنام فيلسوف جا ميزنند. در اين جا ، به
خوانند گان ايراني ، ياد آور ميشوم ، که آخرين فيلسوف ايراني ، به مفهوم واقعي
کلمه فيلسوف ،صدر الدين محمود ابن ابراهيم
، معروف به ملا صدرا (متولد 1572-مرگ 1640)، واضع فلسفه ، حرکت جوهري است ، که منشاء
مفهوم فلسفي آن ، به فلسفه افلا طون ميرسد . دوسال پيش ، در جمهوري ولايت مطلقه فقيه
، براي مردم فريبي ، زير نظر ، اخوي رهبر ، آيت الله محمد خامنه اي ، در حاليکه
زندانهاي ايران پر از متفکرين ،و نويسندگان ،و روزنامه نگاران است ، کنگره جهاني فلسفه ملا صدرا ، راه انداحتند! گنگره جهاني فلسفه ، در کشوريکه زير نظر حاکمان
مستبد ، که حق بيان و انديشه را ، از يک
ملت هفتاد مليوني گرفته است ، خود يکي از حقه بازي هاي مستبدان حاکم است . بعلاوه ، با وجود اينکه فلسفه ملا صدرا ، خود يک فلسفه ، ايده اليستي است ، اين
فيلسوف ، در دوران حيات خود ، نيز مورد بي مهري
و حتي متهم به کفر ، از طرف روحانيون
در باري گرديد ،و مجبور شد ، در دهي در نزديکي قم ، به خود تبعيدي ، زندگي
بگذراند.
ازروزيکه استبداد مذهبي در ايران حاکم است ،و روحانيون
،و «روشنفکران ديني !» به طريقي قدرت را ،
انحصارأ در دست گرفته اند، هزار ما شاا لله ، بر تعداد« فيلسوفان ،و مکاتب فلسفي
!» ، در کشور ما اضافه شده است . وقتيکه به سايت آقايان روحانيون ، نگاه ميکنم ، هرکدام
، خود را علامه ، و فيلسوف ، معرفي ميکنند.
ستاره درخشان اين حضرات ، مرحوم ، آيت
الله مطهري بود ، که آدم وقتي نوشته هاي ايشان را ميخواند ، به اين نتيجه ميرسد ،
که گوئي ،در ايران ، زمان و سال و تقويم ، در سدهً سيزدهم ، ميلادي ايستاده است.
تنها کسي که واقعأ زمينه ، واستعداد ،کوشائي رسيدن به مقام فيلسوف رادربين روحانيون را داشت ، مرحوم
، محمد حسين علامه طبا طبائي ، ،ودر بين ماترياليستها زنده ياد احسان طبري ، بود ، که متاسفانه ،
بمانند ، هزاران متفکر ايراني ،بخاطر نبود آزادي هاي فکري و عقيدتي وبيان آن ها ، به قول محمد مسعود ، گلهائي بودند
، که هر دو در جهنم روئيدند و از بين
رفتند. امروز هر آخوندي ، خود را به مرحوم علامه طباطبائي مي چسباند ، و ميگويد در مکتب ايشان فلسفه خوانده است . در صورتيکه همين ، علامه طباطبائي
، در دوران حيات اش ، مورد بي مهري روحانيون
، خصوصآ ، بي مهري آيت الله بروجردي قرار گرفته بود . (در اين باره به خاطرات آيت
الله حسين علي منتظري مراجعه بکنيد، آيت الله بروجردي ، تدريس فلسفه را علنأ در
حوزه هاي ديني قدغن کرده بود .ولايت مطلقه فقيه دست پخت همين انديشه ها است . )
در اين آواخر ،هموطن گرامي ، کتابي با عنوان : نقد مباني حکمت متعاليه ، به
قلم مرتضي رضوي ، 352
صفحه ، چاپ اول ، پائيز 1380- تهيه و تنظيم و پي نويس ها س، ض ، انتشارات عصر ظهور
، قم –خيابان معلم ، مقابل بيت امام (ره) انتشارات مکتب اهل
بيت عليهم السلام . در اختيار من گذاشته
بود ، تا اين اثر« فلسفي » بر خاسته از
مکتب قم ( مترادف با مکتب فرانکفورت ، هايدلبرگ ،و وين )را که در رد فلسفه ملا
صدرا نوشته شده است مطالعه بکنم.
دليل
اينکه تمام مشخصات کتاب و آدرس انتشارات و عنوان انتشارات را نوشته و در اختيار
خوانندگان ميگذارم ، اين است ، که خوب به
اين نکات توجه بکنند. اين نکات بظاهر ساده
، گوياي ، مطالب بسيار با ارزش و در عين حال ، روشنگر ، مقام فلسفه و انديشه آزاد در ايران ولايت
مطلقه فقيه ،و در عين حال تبليغ بسيار آسان اين نوشته هاي بي مايه ، بنام فلسفه
به پشتيباني مليونها و شايد ملياردها تو مان از بودجه مملکت است ، که در اين
نهاد ها فقط و فقط براي تبليغ جهل ، مصرف ميشود .البته اين نوشته ها در ايران امروز ، ديگر خواننده ندارند ،و چند ماه بعد از انتشار خمير شده ، تبديل ، به
کارتون ميشوند.
اولا
ملاحظه بکنيد ، که نويسنده ، مقام روحانيت اش را ، مخفي نگاه ميدارد ، در صورتيکه از اولين صفحه معلوم ميشود ، که نويسنده يک
روحاني است ، که انديشه و افکارش ، در همان دوره هاي صفويه زمان ملا با قر مجلسي طي ميکند. اين کتاب نقد فلسفه آن قدر بي محتوي
است ، که حتي تهيه و تنظيم کنند ، نيز خود
را ، زير حروف سين ،و ضاد ، مخفي ميکند.آن
چيزيکه در اين کتاب بسار مهم است ، آقاي فيلسوف ، واضع و آورنده يک مکتب جديد در
فلسفه معرفي ميکند ، که اين مکتب ، در بخش
چهارم ، با نام : اصول منطق و اصول فلسفه اهل بيت (ع) ، معرفي مي شود . گذاشتن
نام مقدسين شيعه بر روي اين
مکتب فلسفه آقاي مرتضي رضوي هم که کل اين مکتب را در12 صفحه جمع و جور کرده و بدست خواننده ميدهد ، خود يک
نوع زرنگي و حقه بازي است .از انجائيکه نام ،و خانواده اهل بيت ، در ايران مقدس و
محترم هستند، حضرت فيلسوف ، با بکار بردن
مکتب فلسفه اهل بيت ، نوشته هاي وانديشه اي
خود را بيمه کرده است ، تا هرکس جرئت
انتقاد داشته باشد ، آنأ انگ بي ديني، بي احترامي به اهل بيت ، بر او زده شود ،و چه بسا ، فتوي مرگ هم عليه طرف صادر گردد.
( شايد در کمپاني معروف بيمه انگلستان استعمار
گر ، بنام کمپاني Loyds بيمه کرده است، چون در سياست، استعمار گر پير ، بهتر ميدانند ، تبليغ خرافات در
کشور هاي عقب مانده ، در نهايت بهترين هم
پيمان منافع انگلستان است . )،
آقاي
مرتضي رضوي ، در اين فلسفه اهل بيت اش ، هنر سفسطه را ، به اوج رسانيده است ، که
فقط يک نمونه را در اينجا براي خوانندگان ، اشاره ميکنم ، تا ملاحظه بکنند ، ، که
اين حضرات ، چگونه ، فلسفه ، که خود بعه
معني ، «دوست داران خرد » است، با بازي با کلمات و سفسطه گوئي ها در اين حوزه ها ،چه بر سر فلسفه آورده اند .
صفحه
337، ، سئوال 5- خداوند آن موجود اوليه را از چه چيز خلق کرد؟(منظورجهان هستي و
کائنات است ، که بشر نيز جزئي از اين جهان هستي است . تاکيد از ما است )
جواب
آقاي مرتضي رضوي ، زير پوشش فلسفه اهل بيت : در پاسخ سئوال بزرگ«خداوندآن موجود
اوليه را ، از چه چيز خلق کرد؟» اعلام ميدارد که اساس سئوال غلط و سالبه به انتفاي
موضوع است (منظور از اين کلمه قلمبه سلمبه عربي ، که خود نوعي مردم فريبي ،و اظهار
فضل بعضي از آقايان است ، يعني سئوال غلط
طرح شده است ، وخود سئوال را نفي ميکند )بعد اضافه ميکند ، اساسأ خداوند آن موجود اوليه
را خلق نکرده است ، بل «ايجاد » کرده است . خداوند وجودي است ، که وجود هاي ديگر
را ايجاد کرده است ، او موجودي است ،که موجود هاي ديگر را ايجاد کرده است . اين نوع بازي با کلمه خود يک هنر مردم فريبي و شارلاتانيزم است . درصورتيکه در
تمام آيات قران ، فعل خلق
، بکار رفته است .بعنوان مثال ، به
قران مجيد مراجعه ميکنيم
-
لقد خلقنا الا نسان في احسن تقويم .ترجمه : بي تريديد
، ما انسان را در نيکوترين شکل خلق کرديم . سوره 95 التين . (سوره انجير )
-
اقرا باسم ربک
الذي خلق . خلق الانسان من علق . بنام پرودگارت بخوان ، خالقي که انسان را از خون بسته خلق کرد.سوره علق 96 ، آيات 1 و2 .
-
سبح اسم ربک الاعلي . الذي خلق فسوي .ستايش پروردگارت
باش ، که برتر است . انکس که خلق کرد و کامل آفريد .سوره 87 .آيات 1و2.
آقاي
مرتضي رضوي ، حتي نميخواهند فعل خلق را که
بکرات در زمان هاي مختلف در قران آمده است
، ببينند. چون ميخواهند، فلسفه خود را، به
طريق وروش خود بسازند ، حتي با تحريف فعل خلق در قران .در صوريتکه در زبان عرب ، که يکي از غني ترين زبانهاي دنيا
ست ، براي ايجاد کردن ، فعل : اجد ، وجود دارد . در اينجا لازم ميدانم ، يک نکته
را، به رونامه نگاران ، و صاحبان سايتها صميمانه تذکر بدهم . آن اينست ، که در طول
تاريخ بشريت ، از آن روزيکه انسان ، موفق ،به تکلم ،و وکتابت شد ، تا امروز ،
تعداد فلا سفه ، به معني واقعي فيلسوف ،
که صاحب مفاهيم فلسفي و دستگاه فلسفي مختص خود را داشته باشد ،در تمام کره خاکي ،
شايد ، در کل ، از هزار نفر متجاوزنباشند. لذا لازم است ، اين عزيزان دقت بکنند، و
از بکار بردن کلمه فيلسوف ،در مقابل متفکرين
،و صاحبان انديشه ، که اغلب ، براي تائيد انديشه هاي خود ، از جملات فلاسفه کمک ميگيرند ، آنها را در رديف فيلسوف
قرار ندهند. اينکه حتي بعضي از آقايان روحاني ، خود را فيلسوف مينامند ،و يا ديگران
ار آنان با عنوان فيلسوف ياد ميکنند ، اين
عنوانها ، وآن دانشها ئيکه حضرات دارند
، در معيار هاي فلسفه و مقام فيلسوفي نمي
گنجد، با اين عملتان ، ارزش فلاسفه را پائين
نياوريد ، و آب در آسياب مبلغان جهل و خرافت ، نريزيد. .
اين نوع خود بزرگ بيني هاي بعضي از آقايان روحانيون
،خود را علامه و فيلسوف، سياستمدار ، نظريه پرداز دنياي سياست مينامند،
، مختص روحانيون ، جهان اسلام نيست
. پا پ ها ، اسقف ها ، بيش از 150 سال ،
بخاطر همين جاه طلبي ها يشان ، ،
اروپا را درآتش جنگهاي مذهبي و فرقه اي سوزاندند
و ويران کردند.. هر کاردينال و اسقف
، مدعي اين بود ، که دين او حق است و ديگران
ملحد ،و مستحق مرگ هستند .وقتيکه ژان کالون (تولد 1509-مرگ1564) فرقه کالونيستها، را در ژنو پايه گذاري کرد ،در حقيقت ، اومسحيت رادر اين
فرقه خود ، تبديل به يک ايدئولوژي سياسي نمود ، هدف کا لون ايجاد : حکومتي ، بنام
«جمهوري مقدس مسحيت » مترادف با « نظام مقدس جمهوري اسلامي آقاي خميني » بود.
ملاحظه ميکنيد ، که آيت الله خميني ، چيز تازه اي اختراع نکرده است ، بلکه 500 سال
پيش ، روحانيون مسيحي ، چنين فکر وانديشه را داشتند. منتها فرق ما
ايرانيان ، با اروپائيان در اين است، که ما ملت ايران ، از برکت همين روحانيون
فيلسوف ،از جنبه فکر وانديشه ، در قرن شانزدهم ، عصر ملا باقر مجلسي ،و شيخ بهائي
زندگي ميکنيم ،و لو اينکه رهبر نظام مقدس جمهوري اسلامي ، با هواپيماي تشريفاتي 60
مليون دولاري آخرين سيستم ، مسافرت ميکنند . اين دالبستن ، با ماديات و تقليد ، از اروپائيان ، در اين زمينه گناه نست ، بلکه نشانهاي از « تمدن ،و پيشرفت »است .
افکار
وانديشه حاکمان در ايران امروز ، تقليد از روحانيون سياست زده مسيحي قرن شانزدهم ميلادي
اروپا است.اگر روحانيون مسيحي در اهداف
خود موفق شدند ، آيت الله ها ،و حجت السلام ها ي ايران هم موفق خواهند شد.
خود
فلسفه جان لاک از بطن جنگهاي خونين مذهبي ، بيرون آمده است . با اين تفاوت بزرگ ،
نسبت به « فيلسوفان و علامه هاي » حوزه هاي
ديني امروز در ايران ، جان لاک ،گرفتار
انديشه هاي محدود و يک بعدي ،و بريده از
علوم متعد د ودور از واقعيت هاي جهان نبود. او علاوه بر تحصيل در رشته هاي
ادبيات ، منطق ، فلسفه ، کلام و الهيات ،در رشته پزشکي ، طبيعيات ، فيزيک ، اقتصاد
، رياضيات ، تحصيلات بسيار عميقي داشت . اگر چه جان لاک ديپلم پزشکي نگرفت ، ولي
بخاطر تحصيلات طولاني اش در اين رشته ،
پزشک مخصوص خانواده ًمبارز سياسي و آزاديخواه
معروف، دوست صميمي اش لرد شافتسبوري بود .جان لاک در زندگي اش ، آدمي بود بسار
منظم و دقيق ، و هر کتابي را که ميخواند،ضمن يادداشت عنوان و رشته ايکه کتاب مورد
نظر درآ ن موضوع بحث و تفسر ميکند ،تاريخي که آن کتاب را خوانده است ، يادشت ميکند
،و همه اين معلومات را ، در کتباچه اي نگاه ميدارد..در اينجا ، يک سند معتبرايکه ، از کتابخانه جان لاک بجاي مانده
است ، ميآورم ، که خوانندگان متوجه بشوند،
که اين مرد فرهيخته ، نسبت به علوم ، و دانشهاي زمان خود چه بينش گسترده اي داشت .
فراموش نکنيم ، که جان لاک در عصر انترنت زندگي
نميکرد. 350 سال پيش ، تهيه کتاب ، با امکانات فني آن زمان بسار مشکل و
محدود ،و گران بود .
کتابهاي
خوانده شده بين سالهاي 1658 تا مارس 1667توسط جان لاک.
-
الهيات – 55 جلد
-
پزشکي -167 جلد
-
سياست و حقوق -7 جلد
-ادبيات
کلاسيک – 9 جلد
-
جغرافيا واکتشافات – 19 جلد
-
فلسف- 14 جلد
-
علوم طبيعي - 59 جلد
-
ادبيات جديد -19 جلد
-
تاريخ وزندگي نامه- 6 جلد
-
اقتصاد – 1 جلد
-
مرجع وکتاب شناسي- 1 جلد
-
متفرقه – 1 جلد
----------------------------
-
جمع – 358 –جلد
اين
کتابها را جان لاک فقط در طول 9 سال ، آنهم در قرن هيفدهم ، مدتها در تبعيد ، زندگي در خفا ،و تهديد به مرگ
مطالعه کرده است .وقتيکه محتوي ،و عمق فکري
، وروش بيان و تحليل يک پديده و عمل اجتماعي
را، جان لاک در آثارش تحليل و تفسير ميکند، به خوبي روشن ميشود
، که اين فيلسوف ، به معني واقعي کلمه ، به نسبت شرايط زمان خود چه آگاهي عظيم و گسترده اي در باره
مسائل انساني و اجتماعي داشت. از برکت همين متفکرين و انديشمندان است ، که انگلستان ، يک جزيره کوچک ، بد آب و هوا ، در طول يک قرن
بعد از مرگ جان لاک ، از اوايل قرن نوزدهم
، بعد از شکست ناپلئون بنا پارت در جنگ واترلو در سال 1815- تا 1945 پايان جنگ دوم
جهاني ، اين کشور بزرگترين قدرت جهاني دنيا از لحاظ اقتصادي ، صنعتي ، نظامي ، و نيروي
دريائي ميشود. در عين حال نيز ، اولين
دموکراسي مدرن دنياي امروز هم هست ..
در
ايجا لازم ميدانم ، يک نکته بسار مهم را به خوانندگان ياد آور بکنم ، که اين گسترش
و تسلط بر علوم مختلفه ، مختص جان لاک نيست ، بلکه مد تها در جهان علم در اروپا رايج
بود . اين روش وکنجکاوي فلاسفه در علوم
مختلف باز مانده از يونان باستان است . ، که نمونه هاي از آن را، ما در ايران دوره
شکوفائي تمدن اسلامي مي بينيم . ابو نصر فارابي ، بوعلي سينا ، عمر خيام ، ذکرياي
رازي ، خواجه نصير الدين طوسي ،دها دانشمند ديگر ، قرنها جلوتر از جان لاک و امثال
ايشان در اروپا ، تاحد تبحر و استادي ، به
علوم مختلف ، فلسفه ، پزشکي ، رياضيات ، نجوم ، کيمياگري ، ( مادر علم شيمي )،
مسلط بودند.اگر روزي هم ، ديوار هاي تحجر
و خرافات پروي ، از حوزه ها ديني، در جهان
اسلام ، برداشته شوند ، و روشنائي علوم
واقعي و دانشهاي عصر جديد ، در اين حوزه ها راه پيدابکنند،در آنروز ، بين حوزه و
دانشگاه ، يک پيوندواقعي عقلاني و انساني
بوجود ميآ يد،و چه بسا سرنوشت ملتهاي مسلمان نيز
عوض ميشود. فراموش نکنيم ، که جان لاک ،
فيلسوفي بود ، خداشناس ومئومن . منتها ايمان او به خدا و دين ، از جنبه
معنويات ، درستي ،پاکدامني ، عدالت و انسان دوستي ، خلاصه ميشد . جان لاک دين را
وسيله امرار معاش ، کسب قدرت و ثروت ،و حقه بازي و مردم فريبي، کينه و سبعيت ،شلاق
زدن ، دست پا قطع کردن ، فتوي مرگ دادن ، بکار نميگرفت .
در
اولين ، وخصوصآ در دومين رساله در باره ً حکومت مدني ، پايه هاي دلايل ومنطق فلسفه سياسي جان لاک را، در برداشت وي از قانون طبيعي ميتوان درک کرد.در اولين رساله ، او چندين
بار ، به آن اشاره ميکندو قانون طبيعي را ، او قانوني ميداند ، با محتوي دليل ،
ومنطق . اين معني و مفهومي که لاک به قانون طبيعي ميدهد ، يعني قانوني که در آن
خرد و منطق حاکم است ، کليد مفاهيم فلسفي جان لاک است. درست نيز با اين کليد ،
منطق فلسفي خود را پايه ريزي ميکند.
قانون
طبيعي به هر انسان حکم ميکند ، که از جان خود محا فظت بکند ، در عين حال نيز ، از
جامعه انساني ، که خود متعلق به آن است محافظت نمايد. لاک، از اين مفهوم فلسفي ،
به اين نتيجه ميرسد ، که هر انساني ، داراي حقوقي است ، جدا ناپذير از ماهيت انساني او ،و در عين حال ، همين انسان ، دراي
وظايف اخلاقي و اجتماعي ، نسبت به همنوع و
هم وطن خود است .لاک اين بخش از انديشه هاي فلسفي اش را ، در سالهاي 1662 تا 1664،
بصورت کنفرانس در دانشگاه اکسفورد تفسير ميکرد . ( براي اطلاع خوانندگان ايراني ، لازم بياد آوري است ، که اين
سالها در ايران ، معاصر دوران صفويه در ايران است ، که روحانيون مذهب شيعه ، با
تمام قدرت ، پادشاهان مزٌور ، عياش و اغلب مي خواره ومست را کاملأ در اختيار
داشتند ،و جامعه در يک دريائي از خرافات ديني غرق بود، بطوريکه در آخر يک جوان 21
ساله افغاني ،(محمود افغا ن) همين عظمت و شکوه ظاهري را تار مارکرد .)
مجموع
کنفرانس هاي جان لاک ، با عنوان :ESSAYS ON THE LAW OF NATUR ، که بعد از مرگ لاک چاپ ومنتشر شد ، ، فقط در بين
دوستان ،و دانشگاهيان علاقمند به فلسفه، د
ست به دست ميگشت . اولين تعريفي که لاک در باره قانون طبيعي ميدهد
در اين رساله بطور روشن آمده است .
لاک
ميگويد : اين قانون طبيعي را ، ما ميتوانيم ، به عنوان حکم ،و خواسته الهي ، بناميم
، که از روشن بيني ومعرفت ، ناشي ميشود ،
که خود اين روشنائي ومعرفت ايماني قابل درک است .و ما از اين طريق با منطق طبيعت
آشنا ميشويم ، که با طبيعت (انساني ) هم
خواني دارد ، که خود نشان دهند ه آن است ، که ما بدانيم ، کدام عمل ، با
منطق طبيعت همخواني دارد ، ويا مخالف منطق طبيعت است ، و ما انسان اجتماعي ، بايد ، از کدام عمل دفاع بکنيم ،و از کدام عمل
ممانعت بعمل آوريم ..(ماًخذ از Political Essays صفحه 82 ترجمه از Alexis Tadie انتشارات –Les
Belles lettres -سال 1997)
همين
درک قانون طبيعت ، ومنطق حاکم در آن ، از لاک يک فيلسوف آزاديخواه ، ومعتدلي ساخته
است . او طرفدار يک دولت معتدل است ، که اين دولت ، بايد حقوق ، وآزادي شهروندان ،
و منافع فردي، يعني تامين جاني ، آزادي، وحفظ اموال او را فراهم سازد .چنين آزادي
ها و امنيت ،فقط در يک جامعه ايکه فرد ، نسبت به آن جامعه و هم نوعان خود
احساس مسئوليت دارد ، امکان پذير است .
براي لاک ، حکومت بايد ، برخاسته از راي آزاد ملت باشد . واين حکوت ، درعين حال ،
که متشکل ، از سه قوه ، مقننه ، مجريه و قضائيه هستند ، هريک از اين سه قوه ،
مستقل عمل ميکند ،و درعين حال تحت کنترل ملت ، واعتماد متقابل مي باشند. براي کنترل
حکومت ، بايد انتخابات متناوبي ، به اجراء گذاشته شوند ، تا ملت حق تعين ،و
تعويض مسئولين مملکتي را داشته باشد ،و قدرت انحصارأ در دست يک گروه و يک لابي قرار نگيرد .(در ايران امروز ، نسبت
عدي روحانيون حکو متي ، نسبت به کل جمعيت ايران ، حتي دو درصد نميشود ، همين دو
درصد ، با تمام استبداد و سرکوب ، بر هفتاد مليون ايراني حکوت ميکند. اين را ميگويند
مردم سالاري ديني !)
لاک
جدائي دولت ، ازدين را يکي از اصول بنيادي جامعه مدني ميداند ، و بدون اين
اصل ، صحبت از جامعه مدني کردن را حرف بي محتوي ميداند . (500 سال بعد از لاک ، در
کشور بلازده ما يکعده «روشنفکران ديني » تز ، مردم سا لاري ديني را پيش ميکشند ،اين
تبليغات حضرات ، اگر از مردم فريبي ناشي نشود ، حتمأ از نا آگاهي سرچشمه ميگيرد .)
لاک
از مالکيت خصوصي ، مطلقأ دفاع ميکند . منتها ، بطور روشن نيز بيان ميکند، اين ما
لکيت ، مالکيت ناشي از کار توليدي مفيد بر جامعه است ، نه مالکيت ناشي از رانت
خواري .کلاهبرداري ، گرانفروشي .
دو
گروه از سازمانهاي سياسي ،و مذهبي
مخالف انديشه هاي فلسفي جان لاک هستند
، که در نهايت ، اين دو گروه ، متحد ودر عين
حال مخالف حاکميت آزادي و دموکراسي در
جامعه مي باشند. –گروه اول ، متعصبين ،و متحجرين مذهبي هستند ، که تاب و تحمل ، آزادي هاي مذهبي ، مداراي ديني ، و تساوي حقوقي مذاهب و جدائي دين از دولت را که لاک از آنها دفاع ميکند را ندارند. اين
گروه از روحانيون ، فقط بخاطر حفظ سلطه خود بر روي جامعه ،و استفاده از ثروتها ي حا
صل از کار وزحمت توده مردم ، با انديشه فلسفي لاک مخالفت مي کنند، ادعاي آنان براي
دفاع از دين و معنويت ، کاملأ دروغ و حقه بازي است .
گروه دوم ، طرفداران ، مالکيت اشتراکي ،و کمونيستها
هستند، که به لاک ايراد ميگيرند ، که او طرفدار مالکيت خصوصي است .ايراد اين گروه
نيز ناشي از نا اگاهي از اندشه لاک ،و خصوصآ
ناشي ار منطق و استدلال اين فيلسوف است.
اولأ ، هيچ فيلسوفي نگفته است که انسانها برابر هستند. باري اينکه اگر دقيق بشويم ، حتي از بدو تولد ، در بين کودکان ، فرق و تفاوت هاي مختلف ، رواني ، فيزيکي وجود دارند. بعلاوه زندگي فردي ، خانوادگي ، و
شرايط اجتماعي ، اين تفاوت ها را روز به
روز شديدتر ميکند. آنها هائيکه ادعاي مالکيت اشتراکي ،و کمونيستي ميکنند ، ميخواهم
براي من و امثال من جواب بدهند ، آيا يک پروفسور
با علم ، و با تجربه ، که يک دانشکده پزشکي يک شهر بزرگ را اداره ميکند ،و
هر سال از اين دانشکده صدها پزشک فار غ
التحصيل ميشوند ، با آن کارمند دانشکده
که کارش ثبت نامه هاي دريافتي
،و ارسالي است ، در همان دانشکده
مسئوليت برابربا رئيس دانشگاه را دارد ؟ آيا بايد اين دو نفر ، حقوق ومزاياي
برابر داشته باشند ؟ آيا تاوريش لنين و استالين ، وقتيکه قدرت را در روسيه بدست
گرفتند ، در محله کارگران مسکو ساکن شدند ، يا در کاخ کرملين ؟ لنين اولين کاري که کرد ، رولزرويس تزار را صاحب شد . و استالين يکي از دلخوشي هايش
، داشتن تعداد متعد د رولزرويس در پارک
موتوري کاخ کرملين بود . تاوريش استالين ، با ترامواي مسکو سرو کار ميرفت ؟حتي در يک
سنديکاي کارگري ، که براي دفاع از مانفع و حقوق گارگران ،در مقابل صاحبان سرمايه
مبارزه ميکنند، همه کارگران ، به مقام دبير اولي سنديکاي کارگران ميرسند ؟ يکعده معدود از کاگران ، با نشان دادن
لياقت ،و صداقت ،و آگاهي از شرايط جامعه ،و روابط قدرت هاي متقابل ،و آگاهي از قوانين حاکم در جامعه ، به
مقام دبير اولي ، ومسئولتهاي مهم در اين سنديکا ها ميرسند .
آنچه که فلاسفه تا امروز تلاش کرده اند ، که اين انديشه جهان شمول شود ، اين است ، که انسانها از
لحاظ حقوق انساني بايد برابر باشند . به عبارت ديگر ، حقوق انساني
يک کارگر ، يک کشاورز ساده ، با حقوق رئيس مملکت و يا ثروتمند ترين فرد
جامعه يکي است .(منظور از حقوق ، به معناي دستمزد نيست ،که در زبان محاوره اي دار
ايران رايج است ). همين فکر وانديشه است ، که در طول يک قرن ، حد اقل ، در کشورهاي معتبر اروپائي ،
تعليم و تربيت ، بيمه هاي درماني اجتماعي
، و تامين سلامتي، بخشي از حقوق مسلم و انساني ملت شناخته شده ، و همه گاني است. لاک از مالکيت خصوصي دفاع ميکند ،و خصوصأ به
کارهاي کشاورزي ،و توسعه زمين هاي قابل کشت زياد تکيه دارد.البته لاک در زماني زندگي ميکرد
، که بخش مهم درآمد و توليد ثروت ، ناشي ار کار هاي کشاورزي بود ، بعلاوه ، کمبود
مواد غذائي ، و قحطي هائيکه بطور تناوبي
، حتي در آن موقع در اروپا هم رخ ميداد ،
مسئله توليد مواد خوراکي و تامين غذا ي کافي ، بخشي از مسئوليت مهم حکومت ، نسبت به شهروندان ميدانست.
لاک
در دفاع از توليد و توسعه کشاورزي ، از طريق دانش و تجربه ، در رساله دوم حکومت مدني ، از سرخ پوستان امريکا ، مثال مياورد ، ومگويد : سرخ پوستان امريکا ، با وجود اينکه در سرزمين
وسيع و در عين حال حاصلخيز زندگي ميکنند، بخاطر
نا آگاهي از علوم و فنون کشاورزي
مدرن ، سطح زندگي کشان بسيار پائين تر از اروپائيان است . وحتي سطح زندگي پادشاهان
اين سرخ پوستان از سطح زندگي کاگران
انگلستان به مراتب پائين تر است . منظور
لاک در اينجا ، بيشتر ، ارزش دادن به علوم ، آگاهي و تجربه است ، که بزرگترين سرمايه
ملتها محسوب ميشوند . فقط به صرف داشتن زمينهاي حاصلخيز ، معادن مختلف ،
ملتها نمتوانند ، از اين ثروتها
بدون آشنائي به علوم ،و کار مفيد
اجتماعي استفاده بکنند. مثال زنده ، تاريخ
کشور ما ايران در همين يک قرن گذشته است.
اگر ملت ايران آز علوم و تکنولوژي آگاهي داشت ، چرا منابع نفت ايران را کمپاني هاي
انگليسي کشف و استحراج و به بازار هاي دنيا
صادر ميکردند ،و آن قرار داد ننگين و ظالمانه را با دولت ايران مي بستند؟
کشور نروژ از سال 1969 ، به استخراج نفت دست زده است . اين کشور با جمعيت چهار مليون
و نيم ، به نسبت جمعيت اش به مراتب ، بيشتر
از ايران به خارج نفت و گاز صادر ميکند . نگاه کنيم ، ببينيم ، آن ملت ، چگونه از
اين سرمايه هايش به نفع جامعه استفاده ميکند ، وملت ايران چگونه ؟ سا لها که ملت
نروژ در مدارس و دانشگاههاي خود قشر دانشمندان ، صاحبان
علوم ،و آشنا به فنون مختلف را براي
استفاده عقلاني از ثروتهاي کشور ،
ومديريت کلان مملکت تربيت ميکرده و تربيت ميکند . در« حوزه هاي علمي» ما ،جوانان مملکت را بنام طلاب علوم ديني ، تربيت
ميکردند ،و تربيت ميکنند، تا آنها ياد بگيرند : بول و غا يط را با
سه سنگ ، يا با سه کلوح ميتوان پاک کرد !(مستخرج از احکا م طهارت در اسلام )
از
تعاليم و انديشه هاس سياسي فيلسوفي ،چون
جان لاک ، در انگلستان ، سياستمداراني ،
چون وينستون چرچيل ، به بار ميآيند ،آگاه ، آشنا به مسائل جهان ، مدافع واقعي
ملت و منا فع مملکت ، بطوريکه در جنگ دوم جهاني ، وقتيکه وطن اش مورد تجاوز نازيسم هيتلري قرار ميگيرد ، در جهان ديپلماسي
، آن چنان ماهرانه بازي ميکند، که تمام قدرتهاي بزرگ ، منجمله اتحاد جماهير شوروي
را به عنوان هم پيمان نظامي ، وارد جبهه
ضد هيتلر ميکند. از «سياستمداران روحاني ،
و فيلسوفان روحاني ، » چون آيت الله مصباح يزدي ، رئيس جمهوري ، بنام آقاي دکتر
احمدي نژاد ، رئيس قوهً مجريه کشور بيرون ميآ يد ، که هر وقت دهن اش را باز ميکند
، جبهه جنگ طلب اتحاد نامقدس آمريکا ،
اسرئيل از خوشحالي ، در پوست خود نمي گنجند.ً ملت ايران ، در طول دو قرن گذشته ، نه
تنها ، به هيچ کشوري تجاوز نکرده است ، حتي ، تماميت ارضي اين مملکت ، مورد تجاوز
بيگانگان قرار گرفته ،و بخشهائي از اين مملکت ، نا جوانمردانه بدست متجاوزين ، جدا شده
اند. با سخنراني ها ،و شعار هاي آقاي احمدي
نژاد ، افکار جهاني ، درست عليه ملت مظلوم ايران ، تحريک و تهيج شده است ،و اين
ملت را يک ملت متجاوزگر ، به دنيا معرفي ميکنند ، تا راه براي دخالت هاي نظامي ،
چه بسا تجزيه کشور همراه شود . فرق فلسفه جان لاکي ،و فلسفه آخوندي درست در اين
نکته هاي حساس است .
لاک
از مالکيت و سرمايه ناشي از کار دفاع ميکند ، نه از سرمايه هاي ناشي از اقتصاد انگلي ، که يکعده از مارکسيستها ، اور
را سخت به باد انتقاد ميگيرند . جا دارد ،
اين مقاله را با سنگ نبشته اي قبر او
خاتمه دهيم
«
رهگذر ، لختي درنگ کن ! در اين جا، جان لاک خفته است.ميپرسي او چگونه مردي بوده است
؟ چنين پاسخ ميدهد »کسي که با دارائي مختصر خود، رضايتمند زيست . به ياري کسب دانش
، تنها تا بدآنجا رسيد ، که صرفأ خدمتگزار
حقيقت باشد . اين را ميتوان از نوشته هاي
او بيآموزي . آنها آنچه را که از او باقي مانده ، حقيقتي بر تر از
کلام و ستايس آميز مشکوک سنگ نوشته اي يک
گور گزارش خواهند کرد . فضيلت هايش .اگر داراي فضيلتي بود ه باشد ، کوچکتر از آنند
، که مايه مباهات او باشند ،و آنها را جهت تقليد به تو عرضه کند. خطا هايش همراه
او به گور سپرده شده باشند. اگر به دنبال الگوئي از فضيلت مي گردي ، آنرا در بشارت
مسيح خواهي يافت :باشد که فسادي از آن دست را در هيچ جا نيابي ! تصويري از مرگ را
( که در خدمت هشداري براي توست ) ، در اينجا
و همه جا مي يابي »
(ماًخذ ترجمه سنگ قبر جان لاک ، از مقاله بسيار با
ارزش آقاي بهرام محيي :mohyi@quattro.de که روز يکشنبه 13 شهريور 1384 در نشريه اتحاد جمهوري خواهان ايران
چاپ ومنتشر شده است . )
پايان.
به
قلم کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسي سياسي .
Kazem.randjbar@wanadoo.fr
اقتباس
بطور کامل ، و يا به اختصار ، با ذکر نام نويسند،و سايت عصر نو ، بلا مانع است .
پاريس14فوريه
2006
سايت انديشه www.andishe.de:
بعد
از انقلاب 1357 ايران ، که درنهايت ،منجر به رسيدن قدرت ، يک جناح متحجر وارتجاعي بخشي ار روحانيون تشنه قدرت
انحصاري و ثروت شد،گروهي از ايرانيان فرهيخته
و صاحب انديشهً وطن دوست را ، بر آن داشته است ، که براي بالا بردن درک و شعور و
آگاهي سياسي ملت ، به فلسفه ،و وفلسفه سياسي روي بيآورند . در راستاي اين فکر و
انديشه منطقي ، سايت بسيار با ارزش انديشه
را راه انداخته اند .لازم ميدانم ،که وجود اين سايت با ارزش را به محققين و
پژوهشگران ايراني، احتمالأدر جهت همکاري
با اين مرکز مطالعات فلسفه را به اطلاع هموطنان
برسانم .
منابع
به زبان فارسي .
-
مقا له اي با
عنوان :تاملي بر فلسفه ي سياسي جان لاک . از آقاي بهرام محيي (ماًخذ قبلأ اشاره شد
)
-
جان لاک وانديشه آزادي ، به قلم :فرشاد شريعت انتشارات
آگه – تهران 1380 -324 صفحه
-نامه اي
در باب تساهل ، به قلم جان لاک ، ترجمه کريم
شيرزاد گلشاهي، تهران نشر ني 1377
منابع
به زبان فرانسه .
-Principales oeuvres de John Locke
-Lettre sur La tolérance et autres textes de John LOCKE
Tr ,par
Jean –Fabien Spitz . Edition
GF-Flammarion - Paris -1999….269 Pages .
-
De la conduite de l’entendement,1975.tr.Yves
Michaud.Paris edi, Vrin.
-
Deux Traités du gouvernement civil ,1997,tr,
Bernaerd Gilson,Paris, édi, Vrin.
-
Essai philosophique concernant l’ entendement
humain ,1700.tr Pierre Coste, rééd.Paris ,Vrin1998.
-
Jean-Fabien Spitiz,1990 Morale et Loi Naturelle,choix de textes et
traduction,Paris ,Vrin.
-
Que la religion chrétienne est très aimable, tr .Pierre Coste. Rééd. Oxford,
Voltaire Fondation,1999.
-
Quelques pensées sur l’éducation,tr. Guy Compayré
. Rééd.Paris Vrin,1966.
ا