جايگاه دين در دموکراسي هاي مدرن.

فصل سوٌ م، بخش هشتم .

-ازمنظر جان لاک ، زمامدار حق الزام و اجباردين معين وآداب ونيايش مخصوص بر شهروندان را ندارد.

 

اعمال عبادي ، وظايف ديني ، نجات روحي ، وآخرت شهروندان ، در حيطهً مسئوليت زمامدار نيست ، زمامدار بايد  شهروندان را در باورهاي ديني و ايماني ، واجراي آنها آزاد بگذارد. اگر بخشي از شهروندان در جستجوي نجات آخرت خود نيستند، و يا از وسائلي استفاده ميکنند، که به نظر زمامدار ، آنها را به باطل ميکشانند، در نهايت اين خود شهروندان هستند، که ممکن است به باطل کشيده شوند، لذا نبايد قدرت حاکمه شهروندان را علي رغم خواسته هاي آنها ، از اشتباهاتشان جلو گيري بکند. از نکته نظر لاک ، منطق مدارا در اينجا  بطور صريح و آشکار خود را نشان ميدهد، نبايد فراموش بکنيم ، که لاک يک فيلسوف آزاد منش و ليبرال است .لاک اضافه ميکند و ميگويد : هيت حاکمه وظيفه ندارد ، رفتار افراد رادر  جستجو منافع دنيوي ، به اين علٌت که استعداد و کارائي آن را ندارند، نظم و ترتيب بدهد. همانطوريکه زمامدار به مردم دستور نميدهد، که مواظب سلامتي خود شان باشند، ويا سعي بکنند ثروت جمع بکنند.زما مدار وظيفه ندارد، که راه و چگونه ثروتمند شدن را به مردم نشان بدهد. پس زمامدار چگونه به خود حق ميدهد، که به مردم راه نجات آخرتشا ن را نشان بدهد. در هر حا ل ، راهي را که مردم انتخاب کرده اند، هر چه باشد، در درجهً اول ، مزاحم ديگران ،نظم جامعه ،و همسايگان خود شان نيست.

اين روش استدلال ، يک نقش اساسي در تو ضيح انديشه هاي لاک دارد. براي اينکه نشان ميدهد، که مسئله اساسي در مقوله مدارا ، مسئله سياسي است. براي اينکه مسئله مهٌم اين نيست که بدانيم فلان دين ، دين حق است ، بلکه بايد بدانيم آيا آن دين مانع اجراي وظايف دولت ميشود يا نه ؟مبناي احکام ، اصول و روش نيايش در يک دين اگر در محدودهً مئو من وپروردگار باشد ، مانع اجراي وظايف دولت نخواهد بود.

مسلمأ به لاک ايراد خواهند گرفت ، که اين دو موضوع ، دخا لت زمامدار در امور ديني ، و يا در امور سلامت شخصي ، يا راه و روش ثروتمند شدن ، قابل مقايسه نيست، که مورد پسند خداوندباشد،و تمام مئومنان  اميدوار هستند، که آخرت شان نجات خواهد يافت .

لا ک به اين اعتراض چنين جواب ميدهد : خداوند، تمام اديان و تمام احکام انسانها را قبول خواهد کرد، بشرط اينکه اين احکام را با صدق باطن و بدون تزوير و ريا ، از طرف مئومنان بجاي آورده شوند. همچنين ، بشرطي که يک زندگي توام با تقوا دا شته باشيم، و به قوانين اساسي مسحيت پايبند باشيم. پس راههاي متعددي براي نجات آخرت وجود دارند. (فراموش نکنيم ، که لاک فرد مئومن و وخداشناس بود ،و اين مطالب را 350 سال پيش در جوٌ جنگهاي ويرانگر مذهبي جامعه انگلستان مينوشت ،وبا وجود اين ، خود نيز براي حفظ جان اش مجبور به  خود تبعيدي به فرانسه و هلند شده بود . تاکيد از مترجم )

با کنار گذاشتن جنبه هاي ظاهري دين ، که براي خداونداهميت چنداني ندارد، و در عين حال ، مانع از هم پاشيدگي وحدت مسيحيت ميشود، با ايمان داشتن به مذاهب مختلف ، راههاي متعددي وجود دارند، که به  نجات آخرت انسان منتهي ميشوند. لاک ميگويد : تمام مسيحيان روي اصول  اساسي دين و آن چيزيکه اصل مهٌم محسوب ميشو ند و به نجات آخرت انسان منتهي ميشود، با هم توافق دارند، فقط روي مسائل غير مهم است ، که به جدائي و نفاق کشيده ميشوند. لاک  بر خلاف عقايدي  که در رساله 1660 خود ارائه ميداد ، اين بار متوجه ميشود ، که نميتوان به آنها ئيکه اعتقاد ديني دارند تفهيم کرد، آنچه که درآنها انگيزه و تعصب ديني ايجاد ميکند، در اصل چيز فرعي و بي اهميتي هستند. .وقتيکه يک مئومن بر اين باور است که در مراسم نيايش ، اگر کشيش جليقه سفيد آستين کوتاه بپوشد، او به نجات آخرت دست نخواهد يافت، نميتوان چنين فردي را قانع کرد ، که او راه اشتباه ميرود .نجات آخرت  ربطي به پوشيدن يا نپوشيدن جليقه سفيد آستين کوتاه کشيش ندارد.

 (در طول جنگهاي مذهبي در انگلستان بين کاتوليکهاو پرتستانها ، يکي از مسائل اختلاف ، همين نوع لباس کشيشها بود کشيشهاي کاتوليک در مراسم مذهبي ، بر روي لباده سياه خود جليقه اي آستين کوتاه  از پارچه سفيد مي پوشند، که در زبان فرانسه به آن جليقه  le surplis  ميگويند، اين جليقه در بين پروتستانها مرسوم نيست . يکي از اختلافات  بين پروتستانها با کاتوليکها همين جليقه بود ، که بسا باعث کشته شدن هزاران انسان بيگناه ولي متحجر و تنگ نظر ديني شد . دراسلام نيز  بين اهل تسنن وشيعه ، مثلأ استفاده از مهرنماز  ، که معمولأ از خاک ، شهر هاي مقدس براي شيعيان ، ساخته ميشود، مايه اختلاف است. اهل تسنن ، اين عمل شيعيان را نوعي بت پرستي بحساب مياورندو ميگويند ، پيامبر اسلام (ص) پيشاني اش را در هنگام نماز مستقيمأ بر روي خاک ميگذاشت ، شما اين رسم را از خودتان در آورده ايد. چه بسا براي همين موضوع چه خونهائي در جنگهاي سني و شيعه کشته شده اند. منظور لاک همين جزئيات است ، که ربطي با ايمان واقعي و نجات آخرت مئومنان ندارد . تاکيد از مترجم )

مهم است که ياد آوري شود ، که استدلال لاک بر اين اصل مبتني نيست، که همهً راها ، ما را به خدا هدايت ميکند.

.لاک متوجه ميشود، که همه مردم را نميتوان به آساني قانع کرد، که دين و آداب نيايش به پروردگار از جانب ديگران ، همان ارزش معنوي نيايش و آداب آنها را دارد،و به نجات آخرت منتهي ميشود .در صورتيکه افراد فکر ميکنند، که خارج از دين و کليسا ، وآداب و رسوم نيايش  آنها ، هيچ نجات آخرتي نيست . پس نبايد چنين استدلالي کرد که اجراي مراسم ظاهري دين چندان اهميت ندارد، بلکه بايد به فرد فرد جامعه، تفهيم کرد، که اجراي مراسم ديني کسانيکه صاحب و ومذهب ديگر هستند،منافع مادي شما را زير سئوال نميبرند آنچه که مربوط به نجات آخرت ديگران که در  در ساير اديان وجود دارد، و اگر کسي فکر ميکند، که پيروان اين اديان به جهنم خواهند رفت ، خصوصأ اينکه ، مرا مجبور نميکنند، که در جهنم رفتن شان ، من آنها را همراهي بکنم ،کجاي اين عمل آخرت مرا به خطر مياندازد ؟

 (حتمأ شنيديد ، که آقاي جنتي در هزاره سوم ، پيروان ساير اديان و مذاهب را عنوان « حيوان» لقب دادند. تازه ايشان در ايران عنوان  عا لم ربٌاني و بعضي از اين حضرات چون آقاي مصباح يزدي ، عنوان علا مه فقيه عاليقدر ،  را با خود يدک ميکشند    ودر هزارهً سوم زندگي ميکنند  ،با مقا يسه اين نوع دٌر افشاني ها ، حسا ب آن کشاورزفقير و بيسواد  انگليسي در قرن هيودهم را  بايد کرد ، که چگونه آلت دست کشيشهاي تشنه قدرت و ثر وت بودند، و فکر ميکردند ، تنها دين و مذهب آنها ست که مذهب حق ، محسوب ميشود . تاکيد از مترجم )

لاک ميگويد ، براي رسيدن به تفاهم و مداراي ديني در بين مردم، بايد از اين فرضيه حرکت بکنيم ، که : تنها يک دين حق ، و يک آئين و يک شکل ايمان وجود دارد، که مورد قبول خداوند است. پس لازم است ، اصول و نحوهً نيايش آن دين را بجاي آورد. در اينجا اين سوال پيش ميايد ، که اگر ما اين استدلال را قبول بکنيم ، آيا ميتوانيم مقوله مدارا را به جامعه توجيه بکنيم ؟ (منظور لاک اينست که در آن صورت مداراي ديني به چه درد ميخورد ؟تاکيد از مترجم ) لاک ميداند ، که نميتوان به آساني جامعه را قانع کردبراي اينکه بايد قبل از هر چيز ، در بين اديان موجود ، مشخص کرد ، که کدام يک دين حقيقي  است ؟ براي جواب به اين سئوال ، بايد معين کرد ، که در بين تودهً مردم، کدام فرد ميتواند دين حقيقي را به يقين تشخيص داده و به مردم معرفي بکند؟ در هر صورت دليلي ندارد ، که وظيفه ً تشخيص دين حقيقي ، به فلان شخص ، بجاي فلان شخص ديگر محول کرد . (به عنوان مثال آيا پاپ بايد دين حقيقيقي  را تشخيص بدهد ، يا مثلأ آيت الله  خميني ، يا شيوخ  الازهرقاهره  ، يا آيت الله مصباح يزدي ، يا اسقف کليساي ارتد کس روسيه ، يا خاخام بزرگ اسرائيل ؟ تاکيد از مترجم )

با برسي خصوصيات زمامدار ، مشخصات ايکه بخاطر مسئوليت اش در جامعه ، او را از افراد عادي متمايز ميسازد، با وجود اين نيز نميتوان قبول کرد، که موقعيت شغلي ، و مسئوليت او ، به زمامدار آنچنان امکاني را ميدهد ، که بتواند ، بهتر از ديگران دين حقيقي را بشناسد.پس تشحيص دين حقيقي در دايره مسوليت زمامدار نيست. (امٌا اگر زمامدارمثل ايران هم رهبر سياسي باشد و هم رهبر مذهبي ،و بخواهد با چوب وچماق ، تهديد ، زندان و قتل ، همه را پيرو دين وبينش ديني خود ، بنام اسلام ناب محمدي آقاي خميني بکند ،و علنأ آنرا نيز بخواهد  بنام انقلاب اسلامي به ساير کشورها صادربکند ، چه اتفاقاتي در جامعه پيش ميايد ؟ آن موقع چه ميشود ؟ همان ميشود که 27 سا ل است ملت و مملکت در نا امني اجتماعي ، اقتصادي ، و فرهنگي ، اخلاقي  و حتي بحرانهاي سياسي ، و جنگ خانمانسوز 8 ساله روبرو کرده اند. و تازه باش تا صبح دولت ا ت بدمد، چه بسا  اين عناد و جهالت استبداد ديني ،به تجزيه کشور نيز منتهي بشود  .تاکيد از مترجم )

 اينجا لاک به يک شکل مشخص ، به استدلالي تکيه ميکند، که آن استدلال ، بر عدم آگاهي فرد در تشخيص دين حقيقي است. او ميگويد : شخصي در جامعه وجود ندارد ، که شغل، و تحصيلات  او ، به او اجازه و امکان تشخيص دين حقيقي را بدهد در اين زمينه نيز «خبره »متخصص وجود نداردکه دين حقيقي را مشخص بکند. (مگر در ايران مجلس خبره گان رهبري که براي ملت 70 مليوني« دين حق» را يافته است  و ملت بايد با چوب و چماق ، تهديدها ي به مرگ اين «دين حق» آخوند ها را ولو به تظاهرو پوشيده در رياو تزوير قبول بکنند  ! تاکيد از مترجم )

لاک اين مثال را ميآورد :فرض بکنيد که من بيمار باشم و بدانم که فقط يک داروي منحصر به فردي وجود داشته باشد، که ميتواندبيمار را معالجه بکند. در عين حال که ميدانيم اين دارو وجود دارد، امٌا نا شناخته است ، و هيچ فردي توان تشخيص يقين و مطمئن آنرا از ساير داروها را ندارد.آيا در چنين شرايطي آيا عاقلانه است که اين عمل  تشخيص ويقين را بعهدهً زمامدار بگذاريم ؟در حاليکه ميدانيم که شناخت و يقين او در اين زمينه بيشتر از ديگران نيست.اين شناخت را  به عهدهً زمامدار  گذاشتن غيرعاقلانه است.

در بارهً موضع مورد بحث ما کاملأ روشن است: من در جسجوي نجات آخرت خودم هستم و ميخواهم خود را از عذاب جهنم نجات بدهم ، چونکه به اين توافق رسيده ام ،که فقط يک دين وجود دارد ، که مرا از مرگ ابدي نجات ميدهد، و در عين حال ميدانم ، که در بين ا نسانها ، فردي چنين امکاني را ندارد، که بطور يقين اين دين را از  ساير اديان تشخيص بدهد،و زمامدار که خود نيز در اين مورد آ گاهي بيشتر از خود من ندارد ، ديني را به من پيشنهاد بکند ؟!بلهيت و حماقت اين عمل، يعني تشحيص آنرا به عهدهً زمامدار گذاشتن  کاملأ آشکار است.

در اينجا ، دليل لاک ، روي تحليل آگاهي زمامدار تکيه ميکند.زمامدار آ گاهي و هنرش در اداره جامعه از مردم عادي بيشتر است، خصوصأ بوسيله امکاناتي که انحصارآ در اختيار دارد.(استفاده از قانون و اجراي آن ) ، اين امر معلوم و مشخص است.لاک با آزمايش دقيق هنر حکومت کردن زمامدار ، نشان ميدهد، که با وجود اين ، هنر و آشنائي به امور ادارهً جامعه ، به زمامدار امکان تشخيص دين حقيقي را از دين غير حقيقي را نميدهد. آشنائي زمامدار به يک علم مخصوص ، (در اينجا منظور از علم مخصوص ، مديريت جامعه مدني است )به زمامدار اين امکان را را نميدهد، که روي مسائل ايکه در حيطهٍ آشنائي آن علم نيست، که نظر بدهد. نا آشنائي زمامدار در حيطهً دين ، مانع آن نميشود، که در ادارهً جامعه ، ضرر و منافع عموم را مشخص نکند. اين تحليل لاک ، شامل ساير مشاغل نيز ميشود. به عبارت ديگر ، به صرف اينکه فردي صاحب فلان حرفه و شغل است ، نميتواند دين خقيقي را از دين غير خقيقي تشخيص بدهد. وانگهي اين نتيجه گيري از تحليل ، شامل تمام مشاغل انساني ميشود. امٌا شغل زمامدار ي ، جدا از ساير مشاغل است. براي اينکه در محدودهً يک دولت معين ، زمامدار ، بدون امکان اعتراض مردم ، در مسائل ادارهً جامعه ، آنجائيکه  مربوط به هنر حکومت کردن است ، تصميم ميگيرد، به عبارت ديگر ، زمامدار در ادارهً مملکت تنها تصميم گيرند است، در صورتيکه در ساير مشاغل چنين نيست.به عنوان مثا ل  در جامعه، پزشکان و معماران متعدد با عقايد وانديشه و اديان متعدد وجود  دارند، در صورتيکه فقط يک زمامدار  (پادشاه ، رئيس جمهور ،-يا رهبر در ايران امروزي  )در جامعه است . واين زمامدار حق دخا لت در باورهاي ديني جامعه را ندارد .

 لاک به اين نتيجه ميرسد، که توافق بر اين موضوع، که تنها يک دين حقيقي وجود ندارد، هيچ مشکلي را حل نميکند. اينکه زمامدار بخواهد، به شهروندان يک دين و يک روش پرستيدن خدا را تحميل بکند، مسلمأ شهروندان به اين اجبار تن نخواهند داد. براي اينکه تشخيص دين حقيقي در حيطهً امکانات علمي و حکومتي زمامدار نيست .در نتيجه فقط يک اصل پيش روي زمامدار باقي ميماند، وان اين است ، که اگر يک دين حقيقي واحد وجود دارد، در آنصورت وظيفه ً هر فرد است که آنرا خود شخصأ پيدا بکند.

لاک ميگويد : آنچه را که انسان هابايد در جستجوي دين حقيقي ،عملأ از خود نشان بدهند، عبارتند از : دقت ، مطالعه ، تحصيل ،و بکار بردن آن دين در عمل و صداقت در ايمان است ، تا معلوم شود ، که فرد شايسته پيدا کردن دين حقيقي است (منظور لاک اينست که آدمهاي بيسواد ، آ لت دست شيادان و شارلا تان هاي دين فروش ميشوند .، ، نمونه زنده آن در ايران است ، که قرنها روحانيون مخالف ، تحصيل تودهً مردم و خصوصأ دختران ايراني بودندو هنوز هم با انواع حيله ها، مخالفت ميکنند ، که تودهً مردم جاهل و نادان بمانند ،و حضرات در اين جو جهل و ناداني خود را عا لم رباني ،و علامه جا بزنند و بر گرده ملت سوار شوند .تاکيد از مترجم )

. چنين رفتار و کردار انسانها را دررابطه با جستجوي دين حقيقي، نبايد از زاويه شعل و منصب نگاه کرد .(منظور لاک در اينجا اينست ، به صرف اينکه فردي روحاني است و در کسوت روحانيون است ، يافتن دين حقيقي از طرف آن شخص ، تامين و تضمين نشده است .تاکيد از مترجم ) در مقابل آنهائيکه فکر ميکنند ، که زمامدار ميتواند، بهتر از ديگران ، شهروندان را به راه دين حقيقي راهنمائي بکند، لاک در رد اين نظريه ميگويد : فرض بکنيم ، که نه تنها يک دين حقيقي وجود دارد ، و زمامدار نيز تنها فردي است که استعداد و شعور تشخيص دين حقيقي را از ساير افراد جامعه را نيز داشته باشد. ( مثل  ايران امروز که روحانيون حکومتي ،  ادعا ميکنند ، که دين حقي را آنها دارند و آنها فقط شعور شناختن دين حقيقي را دارند !!!تاکيد از مترجم ) نميتوانيم اين اصل را فراموش بکنيم ، ولو اينکه بر فرض بهتر از هر کس مسائل ديني را بداند، ولي احتمال اشتباه کردن زمامدارمثل همه مردم ، نيز وجود دارد . اگر زمامدار اشتباه بکند، وبجاي اينکه مرا به نجات آخرت راهنمائي بکند، به گمراهي بکشد، در اين صورت ، زمامدار نميتواند در اين مسئله بخصوص ، (گمراه کردن من )جبران خسارت بکند.در صورتيکه بر فرض مرا براي ثروتمند شدن راهنمائي بکند،و اگر در اين عمل اشتباهي از زمامدار سر بزند، و من تمام ثروتم را از دست بدهم ، در اينصورت ميتواند با پرداختن معادل مبلغ از دست داده  به  من ، جبران اشتباه اش را بکند. ملاحظه ميشود ، اگر چه (بر فرض ) زمامدار يک موقعيت شغلي استثنائي ، در جستجوي دين حقيقي هم برخوردار باشد، امٌا چون بطور مطلق نميتواند ، عدم اشتباه خود را تضمين بکند، در نتيجه آنهائيکه بر اين استدلال تکيه ميکنند، که زمامدار حق اجبار شهروندان را در انتخاب اين يا آن دين را دارد  ، دليل شان بي پايه است.

حتي اگر فرض بکنيم ، که دين زمامدار همان دين حقيقي باشد که نجات آخرت شهروندان را تامين ميکند، در اين صورت ، يا زمامدار استعداد نشان دادن حقيقت ديني خود را به شهر وندان را دارد، و در چنين حالتي زمامدار به اجبار شهروندان  احتياج ندارد ، بلکه بايد آنها را قانع بکند.فرض را بر اين بگيريم ، که زمامدار شهروندان را مجبور نکند، بلکه فقط سعي بر اقناع آنها را داشته باشد، اگر زمامدار نتواند بخشي از شهروندان را قانع بکند، و شهر وندان دين زمامدار را قبول نداشته باشند، در آنصورت زمامدار با استفاده از قدرت خود، حد اقل آنها را مجبور خواهد کرد ، که مردم تظاهر به باورها ي ديني و اجراي اصول زمادر را بکنند . (همان چيزيکه ما امروز در ايران ولايت مطلقه فقيه ، بازورو چماق پاسدار و حزب ا الله ، نيروي گشت منکرات  شاهد هستيم .تاکيد از مترجم ) لاک ميگويد : آيا تظاهر همراه با عدم ايمان باطني ، اين است دين ايکه ميخواهد ما را به نجات آخرت هدايت بکند ؟ جواب مسلمأ منفي است .براي اينکه اين تظاهر به داشتن دين زمامدار و اجراي مراسم آن ، از ايمان باطني ناشي نميشوند . اگر ايمان صادقانه و باطني باشد ، احتياح به اجبار قبول دين نيست .(اي کاش ملا هاي ايران حد اقل در عمرشان يکبار مداراي ديني جان لاک را ميخواندند. گويا اين کتاب در ايران توسط انتشارات ني چاپ ومنتشر شده است ..ولي وقتيکه رهبر انقلاب ملت را صغير و نادان ميداند ، همانطوريکه محمد رضا شاه ، ميخواست ملت را با چوب و دگنک ، به دروازه هاي تمدن بزرگ برساند، اين يکي هم در لباس روحانيت ، ميخواهد ملت را به همان چوب و دگنک به بهشت بفرستد .تاکيد از مترجم )

در واقع ، ما به اساس و پايه  استدلال لاک بر ميگرديم ، که ميگويد : بيهوده است که براي نجات آخرت من ، اجبارأ به من کمک بکنند ، براي اينکه اگر ايمان من به دين ، از باطن و قلب من ناشي نشود ،بدرد نجات آخرت من نخواهد خورد.بر عکس ، همانطوريکه در صفحات گذشته ديديم ، يک مانع اضافي خواهد شد ، که من به نجات آخرت دست يابم ، حتي به گناه تبديل خواهد شد. چون در اصل ، به آن چيزيکه باورندارم ، به دروغ ، تظاهر به آن ميکنم . لاک مينويسد ، نتيجه بگيريم ، راه باريک ايکه انسان را به پروردگار هدايت ميکند ، براي زمامدار همان اندازه نا معلوم است ، که براي يک فرد عادي . من زمامدار را بعنوان يک راهنما ي مطلقأ يقين براي اين راه انتخاب نميکنم . خلاصه فرض بکنيم ، که يک دين حقيقي وجود دارد ، در عين حال نيز نميتوانيم مطمئن باشيم ، چه بسا اديان ديگري نيز وجود دارند ، که موجب رضاي خدا وند باشند، براي اينکه ما راهنماي مطلق نداريم، پس نميتوانيم  بشناسيم کدام دين حقيقي است.

لاک در رابطه با مدارا،  با باورهاي ديني مختلف ، فرا تر از اين ميرودو ميگويد : فرض را بر اين بگيريم ، که فقط يک دين حقيقي در جهان باشد ، با وجود اين در اصل مسئله تغيري روي نخواهد داد . براي اينکه ، براي نجات آخرت ، آنهائيکه اين دين،  بر آن ها تحميل شده باشد ، هيچ اطمينان نيست که آنچه را که به عنوان مراسم عبادي بجاي ميآورند ، از صدق ايمان بجاي ميآورند ، يا بر آنها تحميل شده است. هيچ دين تحميلي ، ولو دين حق هم باشد ، نجات آخرت انسان را تامين و تضمين نميکند. لاک اضافه ميکند و ميگويد . ايماني که از صدق باطن و از درون قلب مئومن ناشي نشود  ، هرگز انسان را نجات نخواهد داد.(ادامه درد )

نقدي بر رسالهً مداراي ديني جان لاک .به قلم Jean-Fabien SPITZ  استاد فلسفه سياسي در دانشگاه سوربن پاريس .ترجمه از کاظم رنجبر دکتر در جامعه شناسي سياسي .kazem.randjbar@wanadoo.fr

-اقتباس بطور کامل و يا با اختصار ، باذکر نام نويسنده ، مترجم ، وسايت عصر نو ، بلا مانع است.

----------------------------------------------------------------------------------------------جايگاه دين در دموکراسي هاي مدرن

فصل سوم- بخش نهم .

«دين حق» از منظر جان لاک (ادامه دارد )