میل به پرواز یکی
از کهن ترین، عمیق ترین و در عین حال ناممکن ترین امیال و اشتیاقات بشری بوده و
است. بشر همیشه میخواسته مانند پرندگان پرواز کند و اینگونه مانند ایکاروس با
چسباندن بالهای پرندگان به خویش پرواز کرده و مانند او بخاطر نور خورشید و ذوب شدن
چسب بالهای تقلبی اش، سقوط کرده و داغان شده است و طعم تلخ سخرگی خودپرستانه
خدایان بر تلاشهای ناممکن خویش را چشیده است . ایکاروس، سمبل اشتیاقات
بی پایان بشری وشکست او سمبل شکست انسان
در برابر خدایان و ناتوانی انسان در برای محدودیتهای زندگی و مرزهای سرشت
انسانیش است. اما ایا ایکاروس و اشتیاقات ناممکن انسانی شکست خورده اند؟. این اشتیاق
نه تنها باعث افرینش هزاران قصه، اسطوره و روایت زیبای بشری در طی قرون شده است و
نه تنها پرواز را به یکی از منابع اصلی نماد ازادی و اشتیاق انسان به ازادی و منبع
اشعار و هنرهای فراوان کرده است، بلکه این اشتیاق و فانتزی ناممکن سرانجام هواپیماها،
سفینه ها و ماهوارههاو امکانات مختلف
پرواز را افرید و مرتبا می افریند. از یک فانتزی و اشتیاق کودکانه، ضد واقعی، یک
واقعیت نو و صنعتی بزرگ افریده شد و فرزندان ایکاروس با شرارت خندانشان،انگشت وسط دست خویش را به خدایان نشان دادندو اسمانها راتسخیر کردند و میکنند. اما ایا این پایان راه است و بشر می داند که دیگر از
این جلوتر نخواهد رفت و حدااکثر میتواند هواپیماها و یا سفینه های فضایی بهتری افریند،
اما هیچگاه بشخصه قادر به پرواز و عبور از مرز ناممکن نخواهد نشد؟. نه، فرزندان ایکاروس،
این خدایان فانی و این کودکان مشتاق، کنجکاو ، حریص و لذت پرست اکنون به دنبال
راههای نو برای پرواز هستند. از شیوه <بیم کردن > و تبدیل ماده به انرژی که
ابتدا یک فانتزی فیلمهای فضایی بود و امروزه دانشمندان قادر به بیم کردن مولکولی و
تغییر جای ان از یک مکان به مکانی دیگر بدون تکان خوردن و حمل کردن ان هستند،تا کلون و شبیه سازی و دست بری در داستان افرینش،
تا تلاش بشری برای چیرگی بر همه تفکر مکانیکی و خرد استدلالی و تلاش برای دیدن
جهان در حوزههای جدید، همه و همه نمادهایی از تلاش فرزندان ایکاروس برای پروازی نو
و رقصی نو می باشد.( طبیعتا نیز با هر کدام از این امکانات، خطرات
و امکانات سوء استفاده بر علیه زندگی و بشر نیز زاییده میشود، تا ادمی در نهایت
همیشه در حال انتخاب باشد. از طرف دیگر در هر پروازی همیشه امکان سقوطی
وجود دارد و در هر حرکت امکان خطا). دیگر امروزه لازم نیست که اسیر این نگاه
و اسطوره باشیم که پرواز در ذهن یک فانتزیست و واقعیت ندارد. قدم اول را روانکاوی،فیلسوفانی،
سوررئالیستها و سپس پسامدرنها برمیدارند. فانتزی همانقدر واقعیست که واقعیت فانتزی
و توهم است. پس پرواز در درون و دیدن یاران در ذهن که زمانی برای سرخپوستان
امری واقعی و مهم بود،دیگربار اهمیت خویش را بازمی یابد و بشر برای جستجوی راههایی
نو برای پرواز و دستیابی به اشتیاقات کودکانه خویش و عبور از مرزهای خویش دست به
تسخیر جهان فکر و فانتزی، اندیشه میزند، تا ببیند که چرا محدودیت طبیعی به مرز و
مفهوم ناممکن در ذهن او تبدیل شده است و این مفهوم چگونه دیگر بار او را و جهانش
را طلسم کرده و باز افریده است. با چنین شناخت متاسیسم از اندیشهانگاه قادر به ساختن اندیشه و فضای نوی اندیشه
و سیسمتی نوو در نهایت واقعیتی نو از
خویش میشود. باری فرزندان شرور و لذت پرست ایکاروس بیکار ننشسته اند. انها راههای
نوی پرواز را جستجو می کنند . و راستی دوستان، ایا کافی نیست که برداشتی دیگر از
ذهن و عین، درون و برون، از ماده و انرژی داشت، تا بواقع درک و لمس کرد که پرواز
در درون و رفتن به سراغ عزیزی با فرسنگها فاصله در ثانیه ای نه تنها یک فانتزی
واقعیست، بلکه در واقع همه هستی چون خطوطی نامرئی با یکدیگر در پیوند است و بنابراین
همانموقع که در ذهن پرواز میکنی، در واقع با خطی نامرییو احساسی به دیگری نیز در برون پیوند می یابی و
در واقعپرواز کرده ای. ایا این یک رویاست
و یا یک نگاه علمی و ممکن؟ دوستان کافیست به علم از چشم اندازهای نو بنگرید،تا به
امکانهای نو واین نگاه نو دست یابید،
بشرطی که قادر به عبور از مرزهای نگاه انسانهای کنونی و جهش به عرصه های نو باشید.باقی
تلاش و تحقیق مداوم و وفادار بودن به ارزوی خویش و درک منطق جنون و فانتزی خویش و
استفاده از درسهای شکست و تجربه برای تصحیح و تکمیل نظریه و نگاه خویش میباشد.
باید به خویش و اشتیاق خویش وفادار ماند، از تنهایی نترسید و بدترین منتقد و قاضی
خویش و راه خویش بود و با محک تجربه و دانش راه خویش را تصیحیح کنید. فقط فراموش
نکنید که سنگ محک واقعیت و علم تنها میتواند بگوید که راه و شیوه شما در این مرحله
اشتباه است، انگاه که در عمل بثمر نمیرسد، اما نمی تواند بگوید که راه درست و صحیح
نهایی چیست و یا نمیتواند بگوید خواست شما هیچگاه و به هیچ شیوه و روش دیگری نیز
بثمر نمیرسد، زیرا راههای فراوان و امکانات فراوان و نشناخته وجود دارد و یا میتواند
بوجود اید. انگاه حتی اگر ابتدا چون ایکاروس بارها زمین بخورید و دیگران به شما
بخندند، در اخر این خنده زیبای شجاعت عاشقانهو استقامت علمی شماست که جهان این ناباوران و ترسویان را به لرزه می اندازد
و کاری میکند که از حسادت بترکند و یا بدنبال شما راه بیافتند و مریدی
کنند.بگذارید از یک اشتیاق کودکانه دیگر انسانها سخن گوییم، از اشتیاق وجود
موجوداتی در اونیورسومی دیگر، یا دیدار با خویش بکمک ماشین سفرزمانی و غیره. ایا میدانید
که امروزه در اونیورسوم یازده عرصه و دیمنزیون تابحال کشف شده است و کسی
مانند مستر استفان هاوکینگ این نابغه معلول که بباورش اونیورسوم در
حال انبساط است، می تواند حدااقل در هفت دیمنزیون و حوزه به مسائل همزمان
نگاه کند و انها را بسنجد و یا انکه امروزه یک تئوری علمی در کوانتوم فیزیک وجود
دارد که از وجود یک اونیورسوم الگانت و زیبا و وجود اونیورسمهای موازی سخن
میگویدکه در انها از هرکدام از ما واز هر لحظه زندگی ما اشکال و احتمالات دیگر این
بازی و لحظه وجود دارد. یعنی اگر اینجا شما عاشق دلخسته و یا مغلوب هستید، در اونیورسوم
دومی یک عاشق خندان و یا غالب، در سومی رقیب یا ناظر و در چهارمیصاحب نقش و احتمالی دیگر از این بازیزندگی و احتمالات هستید و مرز میان این اونیورسمها
ارتجاعی و قابل انعطاف است، از انرو شاید روزی
انسان قابلیت ورود به یک احتمال و اونیوروسوم دیگر را داشته باشد و بتواند با نقش دیگر
خویش و صاحب < خود>دیگر خویش روبرو
شود. یعنی بجای اونیورسوم ما صاحب یک مولتی ورسوم با احتمالات و تفاسیر مختلف
یک حادثه مشترک و با قوانین طبیعی مشترک
هستیم. انچه روزی یک اشتیاق کودکانه یا فانتزی جنون امیز فرزندی دیوانه از
نوادگان ایکاروس بود، امروزه بنام تئوری و فرضیه علمی استرینگ معروف است. همزمان
تئوری دیگری نیز بنام اونیورسومهای موازی دارد که بدان باور است اونیورسم در
واقع نه از <هیچی> بلکه از درون یک <کف و حباب کوانتومی> بوجود
امده است و در ان نیز اونیورسمهای دیگری با قوانین فیزیکی یا طبیعی متفاوت بوجود
امده است و بنابراین امکان وجود زندگی و موجودات غیرزمینی را نمیتوان
نادیده گرفت یا نفی کرد. البتهاین یک تشریح
بسیار ساده شده تئوری استرینگ و تئوری کف کوانتومی می باشد ، تا موضوع این مقاله
را روشنتر سازد و نه یک تشریح کامل علمی ان که از عهده نویسنده و توان این مقاله خارج است. بقول ویتگنشتاین در
رساله فلسفی< انچه ناممکن است، غیرقابل تفکر یا تصور است، پس انچه اندیشیده و
یا تصور می شود، ممکن است>. اینگونه باید ما به خویش و زندگی ایمان اوریم و به
درک منطق جنون خویش و عقلانیت در فانتری خویش دست یابیم. باید برای دست یابی
به خواست و میل خویش، معشوق خویش مرزهای معلوم و محدودیتهای انسانی، خانوادگی و یا
علمی را پشت سر گذاریم. مگرنه انکه هرکس به مرزهای معلوم و اخلاق عمومی پشت میکند
و از انها عبور میکند، همه به او میگویند که عاشق شده است. زیرا عشق، چه به یک
معشوق زمینی و یا چه به یک علم،اندیشه یا ارزو، برای دست یابی به خواست خویش از
مرزهای عمومی میگذرد. چه در نگاه که معشوق
را بر خلاف نگاه و منطق عموم از همه زیباتر میداند (از انرو میگویند،لیلی را باید
با چشم مجنون دید)، و چه در عمل که برای دیدن و و صال او بر سنت خانواده و
قوم خویش یا هراسهای خود چیره میشود . باری ایکاروس عاشق و عاشق جستجوگر باشیم. پس
دوستان ایا بهتر نیست بسان فرزندان برحق ایکاروس به پرواز در فانتزی خویش تن دهیم
و معشوق را در فانتزی در اغوش گیریم، انگاه طلسم سروری واقعیت عینی بر فانتزی
رابشکنیم و شروع به دیدن هستی با نگاهی نو و قادر به حس و لمس این پرواز کنیم و
انگاه زیربنای علمی و تحقیقی این تفکر را بسازیم، تا انروزی که بشر راهی نیز یابد
که واقعا بسان عقابی یا کبوتری پرواز کند. برای ان باید انسان چه بوسیله تکامل علم
و چه بوسیله تکامل ذهن و بلوغ روحی خویش راههایی نو یابد. از انرو که پرواز تنها
یکی از اشتیاقات بشریست و ضمیرناخوداگاه ما و جان شیفته ما مملو از این اشتیاقات
کهن و نو می باشد، پس هزاران راه و ارزوی نو و کهن برای بدست اوردن وجود دارد و
هزاران مرزممنوعه برای پشت سر گذاشتن.باری
فرزندان ایکاروس در حال جستجوی راههای نوی پرواز و دستیابی به اشتیاقاتوارزوهای خویشند و اشتیاقات انها را پایانی
نیست. زندگی مرتب لذاتی نو، اشتیاقاتی نو و معشوقانی نو می افریند. برای این
فرزندان ایکاروس و این عاشقان خردمند، ناممکن یک< ممکن> هنوز شناخته نشده
است. ناممکن برای انها تنها وسیله ای برای برانگیختن شوق بیشتر انها برای چیرگی بر
این ناممکن و درک منطق و عقلانیت انو بزیر
اوردن خدایان کهن است، تا انگاه که این فرزندان خلف ایکاروس و این خدایان فانی
عاشق،سبکبال
و خردمندبر تختپادشاهی زمینیخویش بنشینند و واقعیت نوی خویش را افرینند. باری دوستان پایتان را از گلیمتان
درازتر کنید. گلیم ها و مرزها بدین خاطر افریده شده اند، تا در ما شوق عبور از
مرزها و شوق عمل ممنوعه را ایجاد کنند و شوق دگربار <گناه اولیه> و تکرار
دگربار و مشتاقانه <خطای> خردمندانه و عاشقانه نیایمان ادم و حوا را
برای دستیابی به لذتی نو و عشق و زندگی زمینی و انسانی. باری ما فرزندان ادم و حوا
و ما ایکاروسهای جوان زندگی را اینگونه می خواهیم، بسان مکانی برای دست یابی به
ناممکنها و ممکنها، برای چیرگی بر پلشتی و پژمردگی و محدودیتها و دست یابی به
سلطنت عشق، قدرت و غرور زیبای عاشقان زمینی.دوستان، ایکاروس را، ان اشتیاق همیشگی خویش را به پرواز و ان میل پنهان خویش
را برای دستیابی به ارزوی شخصسیتان را دوست بدارید و با چیرگی بر طلسم نگاههای سنگین
خدایان دروغین در درون و برون خویش، این ایکاروس و رویای زیبای خویش را ازاد کنید
و چون غول زیبای زمینی با بالهای ایکاروس خویش بسوی جهان و معشوق خویش پرواز کنید.
ایکاروس شوید و ناممکن طلبید. این ذات انسانی شماست که این را میطلبد. لحظه ای به
خویش گوش فرادهید،تا صدای زیبایان عول
زمینی را بشنوید که در درونتان در زیر خروارها الواح مقدس دفن شده است ولی هنوز زنده
است و همیشه زنده می ماند و شما را به دگردیسی به خود و دستیابی به ارزوی پنهانتان
وسوسه میکند. پس این غول زمینی سبکبال شوید. آن شوید که هستید و مهر خویش بر جهان
زنید و بسان عاشق شرور، لذت پرست و زیبای زمینی معشوق خویش و جهان خویش بچنگ
اورید و بکام گیرید. نوادگان ایکاروس،بشوید انچه که هستید.