جنبش دانشجويى و ترسيم و تداوم دموكراسى

 

نرگس محمدى

روزنامه شرق

 

بى ترديد يكى از جنبش هاى مهم و موثر در جامعه ايران جنبش دانشجويى است. در بررسى مراحل مختلف تاريخ معاصر ايران، ردپاى جنبش دانشجويى در تغيير و تحولات اساسى (انقلابات و اصلاحات) در جامعه برجسته و قابل اعتنا است و مهم آنكه در غياب سازوكار دموكراسى (فقدان احزاب، اصناف، مطبوعات مستقل و...) اين جنبش نقش موثر خود را در تحولات بازى كرده است. از همين روى نه فقط به بهانه ۱۶ آذرماه و شهادت سه آذراهورايى بلكه در نگاهى دقيق تر به موجب شرايط در حال گذار ايران پرداختن به اين موضوع از اهميت ويژه اى برخوردار است.

 

بررسى سير جنبش (مقطع ۱۳۸۴- ۱۳۵۷)

بررسى راه پيموده شده، بهترين راهنما براى راه پيش رو و طى نشده است و در طرح ضرورت بررسى گذشته جهت دستيابى به جمع بندى و ارزيابى نيازى به توضيح بيش از اين نيست. پاسخ به چرايى و چگونگى يك پديده يا حركت يا رفتار اجتماعى- سياسى مستلزم بررسى دقيق و سنجش ميزان و جهت تغييرات شاخص ها و معرف هاى آن است كه نشان دهنده مثبت يا منفى يا به عبارتى ديگر صعودى يا نزولى بودن آن است؟ و در اين نوشتار نيز در حد توان به بررسى چند شاخص جنبش پرداخته خواهد شد.

الف: آموزش: گسيختگى و انقطاع در نمودار حركت هاى اجتماعى- فكرى و سياسى در ميان جريانات و گرايش هاى مختلف در جامعه ايران امرى شايع است كه موجب هرز رفتن انرژى، نيرو و توان و زمان و بسيارى فرصت هاى ديگر مى شود كه متاسفانه تاكنون دردى بى علاج بوده است. ناپيوستگى حركت هاى تاريخى و گاه غيرهمسويى يا خلاف جهت بودن آنها حتى در مقاطع كوتاه تاريخى حكايت از قصه تلخ فقدان آموزش (مفهوم كلى آن يعنى يادگيرى) و انتقال تجارب و آموخته ها از نسلى به نسل ديگر يا حتى در ميان هم نسلان و هم دوره  اى ها است. متاسفانه گاه مفهوم استقلال با پايه ريزى حركت از نقطه صفر مختصات و بى توجهى به تجارب و اندوخته هاى تاريخى باارزش اشتباه گرفته شده و برخى به تصور حفظ استقلال از كسب تجربه ديگران پرهيز مى كنند و اين بدان معنا است كه امر آموزش در جامعه ما حتى در ميان روشنفكران و فرهيختگان و دانش آموختگان نيز امرى مجهول و مغفول است كه موجب معضل «پساهنگى» يا «رفته روى» در تمام عرصه هاى علمى، تكنولوژى- اقتصاد- سياست و... شده است. خلاصه آنكه آموزش، حلقه مفقوده حركت هاى سياسى- اجتماعى- فكرى و جنبش هاى مختلف جامعه ايرانى است كه جنبش دانشجويى نيز موفق به يافت و وصل اين حلقه نشده است و نگاهى به سير جنبش در مقطع مورد نظر نيز بيانگر ناديده انگاشته شدن اين امر در تداوم حركت بوده است.

ب: ربط با قدرت: پس از پيروزى انقلاب اسلامى در سال ۵۷ و انقلاب فرهنگى در سال ۵۸ و دو سال تعطيلى دانشگاه ها با حضور انجمن هاى اسلامى به عنوان تنها تشكيلات دانشجويى با مجوز از شوراى عالى انقلاب فرهنگى، ساير تشكل هاى دانشجويى با گرايشات مذهبى و غيرمذهبى از دانشگاه كنار گذاشته شدند. لذا با حذف نيروهاى منتقد و مخالف از سطح دانشگاه ها، حضور جناح راست در مصادر مهم حكومتى و كمرنگ شدن حضور جناح چپ در پست هاى حكومتى نقطه آغازين «فاصله گذارى» آرام انجمن هاى اسلامى از طريق نقد سياست هاى اقتصادى دولت و بخشى از حكومت بود كه البته در مجموع زيستى آرام در كنار حكومت در پيش گرفته شد. دوران آغازين اصلاحات دوران همسويى و همگرايى انجمن هاى اسلامى و جناح چپ حاكم بود كه پس از حادثه كوى دانشگاه و مجموعه عواملى ديگر اين همسويى در بسيارى زمينه ها به واگرايى انجاميد و نتيجه آن نقد دولت و مجلس اصلاحات بود كه به دورى و پرهيز از قدرت و حكومت انجاميد و به سوى استقلال از آن پيش مى رود.

پ: ربط با جريانات و نيروهاى سياسى _ فكرى خارج از حكومت: سال پس از پيروزى انقلاب تقريباً دانشجويان تمام گرايشات مذهبى و غيرمذهبى چپ در حوزه دانشگاه به فعاليت پرداختند، اما پس از انقلاب فرهنگى در غياب دانشجويان فكرى- سياسى متنوع زمينه ارتباط و تعامل با جريانات موجود در جامعه از بين رفت و دانشگاه يكسره در اختيار يك گرايش قرار گرفت. از سويى ديگر پاى بندى به ديدگاه التقاطى- مكتبى توسط جريان دانشجويان خط امام زمينه مرز بندى و برخورد حذفى با ساير جريانات به اصطلاح التقاطى نه تنها در سطح جامعه بلكه در سطح دانشگاه نيز فراهم آمد كه در تداوم خود به طرح ديدگاه خودى و غيرخودى انجاميد. سال هاى دهه ۷۰ بسترساز بروز جريانات فكرى- سياسى و برخوردارى از حداقل امكان بروز و ظهور در قالب نشريات (در حد ماهنامه) و نشست هاى محفلى است كه پس از جريان اصلاحات به دليل گسترش فعاليت هاى سياسى- اجتماعى- فكرى و يافتن مخاطبان و هواداران در سطح دانشگاه ها ربط و تعامل جنبش با جريانات دگرانديش و اپوزيسيون- البته با محدوديت هاى خاص خود- از طريق سخنرانى- نشريات دانشجويى و تشكيل جلسات برقرار مى شود. شايد بتوان گفت كه يكى از عوامل شناخته شدن و رشد جريانات سياسى به ويژه جريانات خارج از حكومت كه در شرايط نابرابر به لحاظ دسترسى به امكانات به روز و طرح آرا و نظرات خود قرار داشتند، تريبون هاى دانشجويى در سطح كشور بود كه نتايج موثرى بر جاى گذاشت. جمع بندى: نمودار ترسيمى دو مولفه (ربط با قدرت- ربط با جريانات سياسى خارج از حكومت) بيانگر نكته جالبى است كه نشان مى دهد ربط با قدرت رابطه اى معكوس با ربط با نيروهاى سياسى- فكرى دگرانديش داشته و فاصله گيرى جنبش از حكومت رابطه  اى مستقيم با ربط با جريانات سياسى- فكرى دگرانديش پيدا كرده است و در تاريخ ۲۷ ساله پيش نمودار فاصله گيرى از قدرت با هم پوشانى نمودار ربط با جريانات دگرانديش سير مثبت جنبش را به نمايش مى گذارد.

ت: تشكيلات:مقطع زمانى ۵۸-۵۷ اوج حضور تشكل ها با گرايش هاى مختلف در دانشگاه بود كه انقلاب فرهنگى حد بالاى اين نمودار را به حد پايين تنزل داد و تنها يك تشكل به نام انجمن اسلامى مجوز فعاليت و بقا يافت. اين تشكل در حذف رقباى سياسى- فكرى خود به صورت يكپارچه و منسجم در مقابل منتقدان حكومت به انسجام و وحدت ايدئولوژيك _ استراتژيك رسيد و در دانشگاه ها عرصه فعاليت هاى دانشجويى را در دست قدرتمند خود گرفت حمايت هاى معنوى و مالى را به همراه داشت. شكل گيرى شكاف بين نيروها و عناصر قدرت (موسوم به دو جناح راست و چپ) به ويژه در مجلس سوم و چهارم و در ميان روحانيون (موسوم به روحانيون مبارز و روحانيت مبارز) و انتقال اين شكاف به داخل نظام بالطبع تبعات خود را در دانشگاه نيز بر جاى گذاشت و جامعه اسلامى دانشجويان و انجمن هاى اسلامى دانشجويى اين شكاف را در سطح دانشگاه ها بروز داد. البته در مقطعى تشكل هاى ديگرى كم و بيش در دانشگاه و در كنار دو تشكل مذكور حضور داشتند. تشكل هاى موجود در مجموع وابسته به قدرت بوده و هيچ تشكل غيروابسته اجازه فعاليت  و مجوز تاسيس تشكل نيافتند، اما قابل توجه است كه انسجام و يكپارچگى در درون انجمن هاى اسلامى به تنوع و تكثر فكرى- سياسى انجاميد كه دامنه گرايش هاى فكرى آنگاه فراتر از گرايش هاى مذهبى سنتى- اصلاح طلب _ نوگرا و گرايش هاى سياسى آن گاه فراتر از جريان اصلاح طلب داخل حكومت، نهضت آزادى، ملى- مذهبى و ملى گرا گسترش يافت و اين تكثر در زمينه هاى سياسى- فكرى ضرورت بازسازى و تغيير و تكثر نهادى را امرى ضرورى و گريزناپذير كرده است. اما در مجموع تشكيلات جنبش دانشجويى به فراخور تكثر و تنوع گرايش هاى سياسى- فكرى رشد نكرده و شكلى ناهمگون با ماهيت آن پيدا كرده است.

ث: شعار: انجمن هاى اسلامى با سركار آمدن دولت ميرحسين موسوى شعار عدالت را سر داده و پس از رحلت بنيانگذار جمهورى اسلامى و به حاشيه  رانده شدن جناح چپ از قدرت و اعمال فشارهايى بر انجمن هاى اسلامى شعار عدالت جاى خود را به آزادى سپرده و پس از دوران اصلاحات نيز شعار آزادى، شعار دوران اصلاحات شد. پس از فروكش كردن دوران اصلاح و فشارهاى مضاعف وارد بر انجمن هاى اسلامى در اشكال مختلف شعار دورانى حقوق بشر و دموكراسى شعار غالب جنبش شد.

ر: كاركرد: پس از پالايش نيروهاى دانشجويى، انجمن هاى اسلامى نقش كليدى و كاركردى خود را ادامه سياست گزينش دانشجويان در مراكز علمى- تحصيلى- شغلى و... تعريف كردند. اما پايان جنگ و حضور پررنگ و تعيين كننده جناح راست در قدرت و عدم همسويى همه اين مولفه ها با انجمن هاى اسلامى موقعيت و شرايط انجمن ها را متفاوت از قبل كرد كه خود موجب گشت تا در فاصله گذارى محسوسى انجمن هاى اسلامى چنين ارتباط و نقشى را كمرنگ تر كنند. از سويى ديگر به دليل به كارگيرى مكانيسم انتخاباتى انجمن ها و گسترش كمى و كيفى دانشجويان ورودى جديد عناصر انجمن هاى اسلامى تركيبى متفاوت از گذشته پيدا كرده و با نقش و كاركرد عناصر پيشين فاصله گرفتند. دهه ۷۰ دهه تغيير رويه ملموس دانشجويى بود كه انجمن هاى اسلامى رنگ دموكراتيك ترى به خود گرفت و در سال هاى اصلاحات به پررنگ كردن آن پرداخت. در اين سال ها انجمن هاى اسلامى ضمن تلاش براى حمايت از حقوق دانشجويان با كمرنگ كردن تقسيم بندى هاى ايدئولوژيك شكل گرفته در دوره هاى پيشين به دفاع از حقوق شهروندى  دانشجويان پرداختند. از جمله فعاليت هاى انجمن ها حمايت گسترده ايشان از زندانيان سياسى- عقيدتى از گرايشات مختلف فكرى- سياسى بود.

 

بررسى وضعيت و شرايط كنونى

جهت ارزيابى و هدف گذارى جنبش علاوه بر بررسى گذشته آن بايد به شرايط و مشخصه هاى وضعيتى جهان، جامعه ايران و جنبش دانشجويى پرداخت. در اين نوشتار مجال بررسى هر سه مولفه نبوده و لذا سعى مى شود كه با برشمارى برخى پارامترها هدف نوشتار را در ترسيمى كلى از وضعيت و شرايط موجود برآورده سازيم. در جهان امروزين پديده هايى چون جنگ، شورش، فقر، بى عدالتى، سركوب و... موج غالب و جهانشمول حقوق بشر را به گفتمانى فراگير تبديل كرده است. حقوق بشر تنها موضوع حقوقى صرف نيست بلكه نياز فورى و حياتى و مشترك نوع بشر است لذا خواه ناخواه به عنوان امرى فراگير رو به گسترش نهاده است. تكثر و رشد سريع NGOها اين شبكه هاى مرتبط و منظم و درهم تنيده و تقابل آن با قدرت هاى مسلط جهانى، رشد سريع فناورى و در كلامى خلاصه چهار انقلاب مهم جهان از جمله فناورى اطلاعات و فناورى ارتباطات، جهان كنونى را به جهانى متفاوت از گذشته تبديل ساخته كه بهره گيرى از آن الزامات خاص خود را مى طلبد و البته پيچيدگى و موانع ناشناخته اى را نيز پيش روى قرار خواهد داد. از سويى جامعه ايران در فضاى متحول و پرشتاب جهان، تغييراتى بنيادين را در خود شاهد بوده است، به ويژه آنكه مولفه هايى چون رشد آگاهى اقشار مردم، رشد رسانه ها و ارتباطات و سهل بودن دسترسى به اطلاعات و رشد حضور زنان و تاثير مستقيم آن در جامعه و خانواده به عنوان هسته اوليه اجتماع و رشد مطالبات مدنى- صنفى- سياسى، رشد شهرنشينى و تحصيل در مقاطع مختلف از جمله تحصيلات عاليه و... افقى روشن را به رغم دلهره آميز بودن آن به تصوير كشيده است، هر چند ساختار معيوب و ساحت اجتماعى ناهمگون جامعه، مشكلات فراوانى را پيش  روى جنبش ها و فعالان سياسى، فكرى، اجتماعى، فرهنگى و... قرار داده است.اما آنچه مشكل حاد جامعه ايران در گذار به دموكراسى است، عدم دسترسى به ابزار دموكراسى جهت تحقق اين پديده مبارك و موردنياز جامعه ما است.در چنين وضعيتى جنبش دانشجويى وضعيتى متفاوت از جامعه نخواهد داشت و گويى دانشگاه نيز دردى از جنس درد جامعه خود، در پيكر جنبش دانشجويى احساس مى كند.

 

ترسيم چشم انداز و هدف گذارى

هدفمندى و آرمانخواهى همواره به عنوان موضوع و اصلى حياتى در زندگى اجتماعى و فردى مطرح بوده است و هدف گذارى و ترسيم چشم انداز در هر حركتى از اركان آن به شمار مى آيد.با روشن شدن اهداف، دستيابى به استراتژى نيز ممكن خواهد بود كه به اين ترتيب مى توان سلسله مراتب تعيين خط مشى و سياست و سپس ارائه رويه ها و روش ها و سپس برنامه ريزى را طى كرد.درد جامعه ايران تنها اصلاح ساختار ناكارآمد و تغيير قانون نيست بلكه علاوه بر آن بستر تحقق شعار زنده و حياتى دموكراسى و حقوق بشر ساحت اجتماعى و عمومى است كه بخشى از كار فروبسته در اين حوزه كور شده است.خلاصه آنكه اصلاح قدرت و اصلاح جامعه و زيرساخت هاى آن، رابطه اى دوسويه و درهم تنيده است كه هر يك لازم است و كافى نيست.به نظر مى رسد جنبش دانشجويى به عنوان نيروى موثر ضمن نهادينه كردن امر آموزش، پژوهش و تحقيق و جمع بندى نظرى، تئوريك و تجربى مى تواند در گام نخست به وضع موجود خود پرداخته و به بازسازى آن بينديشد و در گامى ديگر ضمن درك جايگاه و توان خود به شكل گيرى بستر طرح، تحقق، تعميق و تداوم دموكراسى يعنى شكل گيرى نهادهاى مدنى يارى رساند كه البته نيازمند برنامه ريزى استراتژيك است.