آن هایی كه پیش از ما “مقاله“ نوشتند، و نه شعر!

 

  علیشاد لربچه  (برلین) 

 

 مونتنی ، نویسنده فرانسوی را ،پدر مقاله نویسی در غرب،در 450 سال پیش می نامند. او خالق ژانری ادبی-فلسفی بنام مقاله بود و با مجموعه “مقالاتش“ نه تنها ژانری جدید بلكه تحولی فكری از زمان عصرنو تا زمان حال را موجب شد، گرچه درجایی گفته بود كه محتوای تمام مقالاتش، خود وی هست. فلسفه اومانیسم فرانسوی با نام مونتنی شروع شد و در كنار دكارت ،او از پایه گذاران فلسفه جدید بود، گرچه بعضی از منتقدین اورا “فیلسوفی غیرفلسفی“ نام گذاشتند. با وجود اینكه مقالاتش  اغلب غیرسیستماتیك و اتوبیوگرافیك گونه هستند، ولی آنها حاوی سبك درخشان نویسنده گی وی میباشند.اودرمقالاتش باسبكی آزاد، افكار خودرا پیرامون موضوعاتی مانند : ادبیات، هنر، سیاست، تربیت، دولت، جامعه، دین و یا مسایل روزمره چون: رفاقت، شكنجه و یا درمخالفت با تعقیب دگراندیشان بیان نمود. مهمترین موضوع آثارش، دفاع از شرف و حیثیت انسانی و آزادی دگراندیشی بود. او تحمل دگراندیشان را بزرگترین صفت و تقوای دینی و اخلاقی میدانست. مونتنی با فلسفه شك گرایی اش به مخالفت با مكتب مدرسین اسكولاستیك قرون وسطا پرداخت. خردگرایی و شكاكی اورا بر اساس فلسفه رواقی، مخصوصا اپیكور میدانند. او در مخالفت با زنجیرهای مذهبی و فئودالی به دفاع از آزادی شخصی پرداخت. مجموعه مقالاتش صد سال بعد یعنی در سال 1676 از طرف واتیكان ممنوع شدند ، و این اقدام كلیسایی موجب شد كه روشنفكران روشنگر بعدی ،از آنزمان تا امروز به نقد و اهمیت به آثارش بپردازند. یادداشتهای ادبی روزانه او نیز سند مهمی از سیر تاریخ اندیشه از اواخر  دوره اومانیسم فرانسوی هستند. جمله معروف فلسفی اش به تقلید از پیرون ، اندیشمند یونانی، این بود كه پرسید : “ ما چه میدانیم ؟“.

مونتنی را میتوان یك اخلاق شناس دانست تا یك اخلاقگرا. او بجای وصف اخلاق، اصول رفتار و كردار انسان را مورد توجه قرار داد و در عوض آموزش درسهای اخلاقی، به انسانشناسی پرداخت. مونتنی پایه گذار اخلاق شناسی فرانسوی نیز به شمار می آید. موضوع آثارش اغلب انسان است، چون به نقل از او:“هر انسانی، آینه انسانیت جامعه است“. گروهی از اهل نظر،آثار او را بخشی از تئوری و نظریه شناخت و یا فلسفه زندگی به حساب می آورند. مونتنی می نویسد كه وظیفه فلسفه آنست كه ذات و ماهیت انسان را روشن نماید. اویكی از منتقدین فرهنگ زمان خود بود و به سیاست استعماری و اشغالگرانه آنزمان اروپا در قاره تازه كشف شده آمریكا ،اعتراض كرد و نابودی بومیان و سرخپوستان از طریق مهاجمین اسپانیایی را ،بربریت نامید.

آثار مونتنی، تكانی اجتمایی برای جنبش روشنگری فرانسه آنزمان گردید. او خواست كه میان اخلاق و فرهنگ باستان و عصر جدید پلی بزند و از انسان گرایی در مقابل سیاست تفتیش عقاید كلیسایی دفاع نماید. مونتنی كوشید با كمك فلسفه باستان یونان به مبارزه با اسكولاستیك مدرسین بنیادگرا بپردازد.صاحبنظران چپ ،او را مبارزی مسالمت جو و روشنفكر نماینده منافع بورژوازی نوپا، در مقابل نظام فئودالی و مسیحیت مذهبی میشمارند. مونتنی به شكل رئالیستی و واقعگرایانه به شرح زندگی فردگرایانه پرداخت و در آثارش به مبارزه با : اتوریته، دگماتیسم و جزم گرایی، و بنیادگرایی ارتجایی ارتدكسی، پرداخت. كتاب چهار جلدی “مجموعه مقالات“ وی شامل بیش از هزار صفحه است.

مونتنی همچون هراكلیت میگفت كه چون جهان ذهن و عین دائم در حال تغییرات است، بنابراین آن قابل شناخت نیست. اوادعای شناخت حقیقی جهان را دیوانگی روشنفكرانه نامید و با تكیه بر نظرات فیلسوفی بنام سنكا گفت كه به فرهنگ گذشته و سنتی باید با دیدی انتقادی نگریست. شك گرایی مونتنی نقطه عطفی در زمان عصر روشنگری شد. از جمله جنبه های فلسفه شك گرایان این بود كه گفتند دانش و عمل انسان نسبی و غیر پایدار میباشد.اوهمچون طرفداران فلسفه رواقی میگفت كه انسان نباید از مرگ وحشت داشته باشد، چون ؛فلسفه یعنی مقدمات آشنایی با مرگ. او شناخت حقیقت مطلق و دلایل آفرینش جهان را غیرممكن دانست و خواهان جدایی عقل از ایمان گردید و مكتب ایده آلیسم را به شارلاتانی، حیله و فریب خلق الله ! متهم نمود. او به عادلانه بودن ذاتی انسان ،نیز متاسفانه شك داشت . مونتنی را میتوان یكی از اجداد فلسفه وجود ،یا اگزیستنسیالیسم دانست.

      نام اصلی میشل مونتنی (M.E. Montaigne 1533-1592)، میشل ایكوام  بود .او سیاستمدار، حقوقدان، فیلسوف، و اومانیسم بود. پدرش از تاجرین شراب، ماهی، و مواد رنگرزی، زمان خود بود كه بدلیل ثروت كافی، از طرف پادشاه فرانسه، لقب اشراف گرفت و توانست قصری باشكوه بخرد. مادر مونتنی گویا از یهودیان مهاجر پرتقالی به فرانسه بود.به سبب رفاه خانوادگی، مونتنی بجای تربیت مذهبی كلیسایی، یا نظامی و ناسیونالیستی، از تربیتی اومانیستی روشنفكری، برخوردار شد.اودر زندگی شاهد جنگهای مذهبی اواخر قرن 16 فرانسه شد. مقالات اورا تصویری رنگین از زندگی اش بشمار می آورند. یكی از آثار مشهور او خاطرات سفرهایش به آلمان، ایتالیا و سویس بود. مونتنی چند سالی نیز شهردار شهر بوردو در فرانسه شد، ولی دعوت هاینریش چهارم برای مقامی درباری را رد نمود و به كار نویسندگی و تئوریك در قصر خود پرداخت. ازجمله دیگر مبارزات او مخالفت با سازمانهای اجتمایی-سنتی مانند : ازدواج، كلیسا، تاجگذاری و غیره بود. دلیل آشتی مونتنی با موضوع مرگ را، حوادث ناگوار زمانش مانند:  شیوع طاعون، وجود جنگ، آدم كشی و آتش سوزی ، یا وقایع خصوصی زندگی اش مانند : مرگ 5 فرزند خردسال و بیماری سنگ كلیه او میدانند.

میشل مونتنی، یكی دیگر از معلمان خودرا، سقراط نامید. او پیش از روسو ، خالق یكی از روشهای تعلیم و تربیت در غرب بود. استفاده بیشمار او از نقل قولهای دوره باستان را ، میتوان آینه عقاید شخصی او دانست. پاسكال ولی از جمله مخالفان سرسخت مونتنی بود. او آثار مونتنی را ضد مسیحی و خودخواهانه نامید. تاكبد مونتنی روی آزادی فرد، این سوء تفاهم را بوجود آورد كه عده ای او را به جنون خودبینی و خودپرستی متهم كنند.اندیشمندان انگلیسی، مخصوصا فرانس بیكن و شكسپیر، از تحسین كنندگان آثار مونتنی بودند. بحث های مونتنی پیرامون مقوله های زندگی و پیری، باعث تحسین باكون شد. از جمله دیگر طرفداران مقاله نویسی مونتنی، میتوان از : ولتیر، روسو، ژید و نیچه نام برد. نیچه میگفت كه برای تحمل جهان انسان باید با مونتنی دمخور و همخانه گردد، و بحث های مونتنی پیرامون مرگ، موجب علاقه انسان به ادامه زندگی میشوند، چون او به خواننده درس مقاومت برای ادامه زندگی میدهد. نیچه خود را از جمله خویشاوندان فكری مونتنی دانست و او را همچون شوپنهاور، از آموزگاران كبیر انسان غربی دانسته و صداقت او را قابل تحسین شمرد. استفان تسوایك، مونتنی را یكی از پیشاهنگان مدرنیته و دانش نو دانست كه در مفابل تاریك اندیشی زمان خود قد علم كرده بود.و  گوته  هم گویا از قلم و عقاید مونتنی به شگفت آمده بود.

 

  تماس : falsaf@web.de                   

 

              M.E. Montaigne > 1533- 1592