خواست رفراندم، همچنان زمينه ای برای وحدت ملی!
کوروش گلنام
سه شنبه 24 آبان 1384 ـ 15 نوامبر 2005
تلاش تازه کوشندگانی از امضاء کنندگان بیانیه بر پایی یک رفراندم در ایران، از
آن میان کنفرانسی با شرکت شماری از این کوشندگان در برلین با دیدگاه های گوناگون،
که شامل جمهوری خواهان و مشروطه خواهان طرفدار سیستم پادشاهی در ایران نیز بوده
است، بیکباره بحث هایی را دامن زد که جدا از تایید آن وسیله موافقان چنین نشست
هایی، همآنگونه که انتظار می رفت شامل بر خوردهای تند و بسیار عصبی از سوی شمار
دیگری از تلاش گران سیاسی مخالف نیز بود.
آقای حسین باقر زاده در نوشته جالب خود "تراژدی دموکراسی"(1) درج شده در سایت ایران امروز، به این گونه
مخالفت خوانی ها در برابر هر نو آوری و به میان آوردن سخن و حرکتی بیرون از
چهارچوب های رایج، از دوران مشروطیت تا بامروز پرداخته است و آنرا "تراژدی
دموکراسی" نامیده است که می توان آنرا
"تراژدی دموکراسی خواهی و دموکراسی خواهان در ایران" نیز نامید.
اگر دقت کرده باشیم امروزه ما کمتر فرد، گروه، سازمان و یا حزبی را در
اپوزیسیون از راست تندرو تا چپ تندرو می شناسیم که درگفتار و نوشتار از باور و
احترام خود به دموکراسی سخن نگوید اما گرفتاری و مشکل آنجا پدیدار می شود که در
رفتار و حرکتی جدی بخواهند این باور و احترام خود به آنرا به نمایش بگذارند. از دید کسان و گروه هایی از اپوزیسیون،
در دموکراسی نیز "خودی" و "غیر خودی" وجود دارد. این البته
زمانی است که نهایت خوشبین باشیم در غیر این صورت حتا در میان خود نیز هر گام و
حرکتی برای شکستن سنت ها و بیرون آمدن از پیله های تنیده شده سالیان گذشته، با جار
و جنجال و حتا درگیری و انشعاب به پایان می رسد و پس ازآن : هر کس براه خودش! این است که نتیجه همه جان فشانی ها ی جان های
شیفته ای که با خواست و در راه آزادی تلاش کرده و می کنند، همین می شود که امروز
می بینیم! کسانی هنوز هم تنها در جمع همراهان
و همفکران امروز خویش، که فردا می تواند در صف مقابل و حتا دشمنانشان
باشند، احساس امنیت و راحتی و"خودی بودن" می کنند! فراموش نکنیم که تنها
در سازمان چریک های فدایی خلق دهها انشعاب
صورت گرفته است. در میان گروه هایی از اقلیت درگیری های خونین منجر به قتل
صورت گرفته است و کسانی که تا چندی پیش"رفقای رزمنده" و مورد ستایش
یکدیگر بودند، دستشان به خون یکدیگر آلوده شده است! این نمونه بی هیچ غرض و دشمنی
تنها از سر پی گیری بحث به میان آمد و ما از نمونه های بسیار تلخ تر و در ابعادی
بسیار گسترده تر و تاسف بار تر دیگر همچون درگیری های گذشته بین حزب دموکرات کردستان
و سازمان آنروزی کومله(که خوشبختانه امروز دیگر چنین نیست) و.. خبر داریم. همه این
رویدادها برای همه ما دردانگیز بوده است و امروز شاید بیشتر برای همآن کسانی که
خود در گیر آن بوده اند. چنین می نماید که کمبودهای بزرگ ما:
1 ـ همچنان درک از مفهوم دموکراسی
است؛
2 ـ با وجود تکرار هر روزه و پی در پی
واژه دموکراسی، نمی توانیم بپذیریم که مخالف ما: هم حق حیات دارد، هم حق
بیان اندیشه و دیدگاه خود و هم حق انتخاب. هیج دموکراسی تنها برای من و
همفکران من نیست و نخواهد بود چون اگر باشد که دیگر دموکراسی نیست، حکومت
خودکامگان است.
3 ـ عدم توجه درخور ما به وضعیت بسیار بحرانی و وخیم مردم و میهن است. ما آن
اهمیت و توجه ای را که باید داشته باشیم و نشان دهیم، نداریم و نشان نمی دهیم. به
جای آنکه همه نیروی خود را در راه مبارزه با آدمخواران حاکم که بیشتر مردم ایران
را به جنین وضعیت دردناکی دچار کرده و در نتیجه بی کفایتی و خودکامگی آنها ناداری،
بیکاری، اعتیاد، تن فروشی ، بی اخلاقی، خشونت ، بیرحمی و فساد بخش بزرگی ازمردم جامعه
را درخود فرو کشیده است، بیشتر نیروی خود را در مبارزه بر علیه یکدیگر و کسان و
گروه های مخالف خود بکار می بریم( به همین هیاهویی که در پی فراخوان رفراندم از
سوی بخشی از اپوزیسیون براه افتاد و بدترین تهمت ها را زده و چه ناسزاها که
ندادند، توجه بفرمایید). دلخوشی عده ای نیز این شده است که نام آنرا "مبارزه
طبقاتی" بگذارند! چند صد نفر در بیرون از کشور با کمترین پیوند ها در درون
کشور، تصور می کنند تنها دیدگاه و اندیشه درست را آنها داشته و این آنها هستند که
باید تعین کنند چه کسی، چه چیزی و چه روشی خوبست یا بد است!
4 ـ بسیاری از ما نمی خواهیم بپذیریم که در ایرانی که 27 سال است به زور و قلدری برآن حکومت شده است
دگرگونی های زیادی رخ داده است. دگرگونی های بسیار تعین کننده ای نیز در جهان صورت
گرفته است که بر همه ما نیز، بی هیچ تردی،
به نوعی کم یا زیاد اثرات خود را گذاشته است(عده ای خود را به خواب می زنند). همه
ما تاثیر این دگرگونی ها را در اندازه درک و توان خود گرفته ایم اما با وجود
آن کسانی و گروه هایی از ما می خواهند
آنرا نادیده گرفته و با همآن متر و اندازه های پیش از انقلاب و آغاز انقلاب، همه
چیز را اندازه گیری و ارزیابی کنند که ناشدنی است. آنها حتا خود گاه از این دگرگونی ها در گفتار و
نوشتار استفاده می کنند اما در صحنه آزمایش و عمل چهره ای کاملن بیگانه با آن نشان
می دهند که مبادا دیگران آنها را "سازشکار"، "واداده" و "بریده"
بنامند!
نگارنده به عنوان یکی از دهها هزار امضا کننده فراخوان همه پرسی(رفراندم) در
ایران، همچنان بر این باور است که هیچ حرکتی پس از انقلاب سال 57 نتوانسته است
چنین حجم زیادی از بحث و گفتگو را فراهم کرده و به آگاهیها بیافزاید؛ هیچ حرکتی نتوانسته است چنین مرزهای سنتی گروه ها و سازمان
ها را در هم شکسته و چنین پل ارتباطی تحسین بر انگیزی بین تلاش گران و آزادی
خواهان درون و برون ایران به و جود بیاورد. آیا حرکت جمعی گسترده دیگری را بیاد
دارید که توانسته باشد تا این اندازه مخالفان با دیدگاه های گوناگون را برای
آزمایش باور خود به دمکراسی و پذیرش حق مخالف، به میدان عمل بکشاند؟
آن کسانی که با هیاهو و جو سازی نشست با هواداران مشروطه خواه( و یا بگفته آنها
که سماجت و تلاش دارند که به اطرافیان خود بقبولانند همه سلطنت خواهانند) را کفر
ابلیس دانسته و مرتب فریاد می زنند ما هرگز با مشروطه خواهان و سلطنت طلبان حتا تن
به اتحاد تاکتیکی و کوتاه مدت نیز نخواهیم داد چرا که خواهان بازگشت سلطنت نیستیم،
می بایست بتوانند به این پرسش ها پاسخ دهند:
1 ـ سیاست و رفتار شما در برابر مشروطه خواهان و سلطنت خواهان، آنجا که سخن از
اتحاد ملی برای نجات مردم و میهن در میان باشد چیست؟ آیا باید در اتحادی ملی، دست یاری مشروطه
خواهان و سلطنت خواهانی را که برای نجات مردم و میهن خود به یک اتحاد ملی باورمندند
و مبانی دموکراسی و نشست با مخالفان دیدگاه خود را پذیرا بوده، آماده هستندبه شکلی
مسالمت جویانه در یک همه پرسی با دیده بانی سازمان ملل و سایر ارگان های حقوق بشری
ایرانی و جهانی شرکت کرده و دیدگاه مردم
را(هر چه که باشد) بپذیرند، به دلیل اختلاف دیدگاه در مورد سیستم حکومتی و شیوه
نگرش به مسایل پیرامونی رد کرد؟
2 آیا ما خود می توانیم دچار دگرگونی های مثبت و سازنده شویم اما مخالفان
دیدگاه های ما نمی توانند؟
3 ـ ایا همه مشروطه خواهان و سلطنت طلبان نمونه بهروز صوراسرافیل هستند که هیچ
پرنسیب اخلاقی را در بر خورد با دیگران نداشته و طلبکارانه دهانش همیشه آلوده
دشنام و ناسزاگویی به دیگران است؟ اگر چنین است چرا بسیار ی از همین گروه او را از
خود طرد می کنند و اصولن حسابی برای چنین کسان تند رویی که به همین زودی گذشته خود
را فراموش کرده و هرگز از روزگار نخواهند آموخت، باز نمی کنند؟ روشن است کسانی که
هنوز هم در این پندار واهی هستند که بی زمینه های انباشته شده از ستم ونبود آزادی
سالیان، می توان انقلاب را با زدن آمپول به جامعه ای تزریق کرد و با هزار ترفند می
خواهند بگویند مردم از سر سیری انقلاب کردند و نتیجه اش را دیدند ، چنین کسانی نمی
توانند نشانی از دگرگونی در خود داشته باشند و برای آینده ایران نیز خطر آفرین
هستند. این چنین کسان شبانه روز در پی وارونه کردن راستی ها هستند و می خواهند از
آدمخواری و درندگی "ج" اسلامی پوششی برای آن همه نابسامانی در گذشته که
زمینه های خیزش و انقلاب 1357را در شرایط ویژه جهانی پدید آورد، به وجود آورده خود
را از بار اشتباه ها، خود خواهی ها و گاه تملق، چاپلوسی و آستان بوسی های دوران
شاه (سند ها از آن میان فیلم های موجود آن دوران را که نمی شود انکار کرد!) بری
نشان دهند.
4 ـ از دیدگاه شما "ملت و مردم ایران" کیستند؟
5 ـ آیا مشروطه خواهان و سلطنت طلبان حتا
نمونه هایی چون همین آقای صوراسرافیل و همین حاکمیت ستمگر(که رفتارش همه ضد ایرانی
و ضد فرهنگ ایرانی است و نگارنده خود آنها را بزرگترین دشمن ایران و ایرانی می
داند.) به هر رو ایرانی نامیده می شوند یا
خیر؟ اگر آری جایگاه آنها کجاست؟
6 ـ آیا اگر این گروه را در شمار ایرانیان به حساب نمی آورید(که توان چنین چیزی را نه شما
و نه هیچکس دیگر دارد) تکلیف با آنها چیست؟
7 ـ آیا می توانید از حذف فیزیکی آنها سخن بگویید؟
8 ـ شما خود چه راه هایی برای نجات مردم ایران دارید؟ پس چرا دست به ابتکار و
اقدامی نمی زنید که بنا به خواسته شما به انقلاب و سرنگونی منجر شود؟
9 ـ آیا سرانجام روزی ما باید به این دور و تسلسل بیهوده به زیر کشیدن ستمگر،
انتقام گرفتن، بر سرکار آوردن ستم گری دیگر و .... پایان دهیم یا خیر
و راهکار پیشنهادی شما کدام است؟
پرسش ها بازهم بیشتر است. اما باور به دموکراسی و رسیدن به آن: پذیرش دیدگاه
مخالف خود، جسارت برخورد با مخالفان خود، تن دادن به بحث اغنایی و منطقی، به شیوه
های مسالمت آمیز و به دور از شانتاژ و خشونت و.. را می طلبد.
دیدگاه نگارنده به عنوان یک جمهوری خواه روشن است. من برای بر پایی یک جمهوری
بر مبنای دموکراسی، جدایی دین و مذهب از حکومت و قدرت و احترام به بیانیه جهانی
حقوق بشر و تعهد به اجرای آن، تلاش خواهم نمودو مخالف سرسخت بازگشت سلطنت بوده و
آنرا منطقن نیز نا ممکن می دانم مگر اینکه این نیز از معجزها و کرامت های حاکمیت
ملایان باشد! اما از حقوق مشروطه خواهان و سلطنت طلبان پشتیبانی نموده، نه ترسی از
ابراز دیدگاهم را دارم، نه ترسی از نشست برای برپایی اتحادی ملی با تمام کسانی که مبانی
دموکراسی، پذیرش و احترام به دیدگاه مخالف خود را نه در گفتار که در رفتار و منش
می پذیرند و نه حاضر هستم فرصت های تاریخی برای آزادی مردم گرفتار و در بند ایران را
فدای خود خواهی های خود، یا گروه، دسته و حزب خود و یا ترس از دشنام ها و تهمت های
این و آن کنم.
نگارنده همچنان که از بیانیه رفراندم پشتیبانی نموده و می نمایم، از بیانیه
های دیگری نیز که در گذشته در ایران وسیله چند صد تن از کوشندگان و آزادی خواهان
انتشار یافت و در آن پرچم وحدت ملی را به شکلی اصولی بر افراشته بودند و تنها
مهراصلاح طلبان حکومتی و درخواست عاجزانه از حکومت غاصب را بر پیشانی خود نداشت،
پشتیبانی نموده ام. امروز نیزبنام یک ایرانی آزادی خواه پشتیبانی خودرا از بیانیه تازه 674 تن از کوشندگان سیاسی ـ فرهنگی
ـ اجتماعی و دانشجویی ایران ابراز می دارم. انتشار این بیانیه نیز نشان می دهد
که هر روز تلاش های بیشتری در راستای تشکیل حرکتی ملی و فراسوی مرزهای این یا آن
گروه و حزب سیاسی، انجام می گیرد که امیدوار کننده است.
خواست بر پایی رفراندم در ایران هنوز همچنان زمینه مناسبی برای یک و حدت ملی
است و من آن را در پیوست با دیگر تلاش ها از
آن میان همین بیانیه تازه می بینم.
زیر نویس:
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/5139/1 ـ