فساد
زاده استبداد است
خسرو ناقد
«فساد زاده
استبداد است». اين سخن را که تکيه کلام محمدعلی جمالزاده بود، در سالمرگ او بهانه
کردم تا از پيرِ قصهگوی سرزمينمان يادی کنم. اينبار اما نه از حيات فرهنگی و ادبی
او، بلکه میخواهم شمهای از نظرات او درباره انقلاب بهمن 57 ايران را بازگويم؛
خاصه آنکه امروز پس از گذشت بيش از بيست و شش سال از انقلاب، هنوز نه تنها مردم که
مجموعه نظام نيز از گسترش فساد در رنجاند و از افزايش فقر شکوه و شکايتها دارند
و از فزونی تبعيض مینالند. اما شگفتا، سالهاست که همه جا سخن از «مبارزه با فقر و
فساد و تبعيض» است ولی چنين مینمايد که زور و زايش استبداد، مجال رفع فساد نمیدهد.
بهقول جمالزاده، درد واقعی جامعه فساد است كه علاجش مشكل است و نه با مذهب میشود
آن را مداوا كرد و نه با سياست و تنبيه. او با اين سخن انگشت بر زخمی ديرينه میگذاشت
و در نامهای نيز دليل نرفتن بهايران را ترس از رشوهخواری و فساد گسترده میداند
و فساد را همزاد استبداد و جفت سنت استبدادی میخواند. او مینويسد: «مكّرر بهدوستانم
گفتهام كه میترسم بهايران بروم و از يك طرف عصبانی بشوم و عنانِ اختيار از دستم
بيرون برود و حتی جذبه رشوه، از جاده بيرونم بيندازد و دارای قوه و قدرتی كه
بتوانم در مقابل امكان ثروتمند شدن- از راه رشوه و دخل و مداخل و عايدات نامشروع -
استقامت بورزم، نباشم و آدم محولی، يعنی ناپاك و آلوده و پُرسر و صدا و پُرمدعا و
بیكاره از آب درآيم. حالا هم بیكاره و بیمصرف هستم ولی لااقل قدرت اينكه كار
نامشروع و عمل زشتی انجام بدهم، ندارم».
اما نگاهی بيندازيم بهنظرات جمالزاده درباره انقلاب که سبب
واكنشهايی متفاوت و اغلب تند شد؛ چه از جانب موافقان و چه از جانب منتقدان و
مخالفان انقلاب، تا جايی كه كار بهناسزاگويی و بستن تهمت بهجمالزاده كشيد و او
در يكی از نامههايش بهمن نوشت: «در هر صورت من كه جمالزاده نام دارم و تاكنون
كتابهايم رويهمرفته بیخريدار و طالب نمانده است و البته با انواع مشكلات و از آن
جمله تكفير و دشنام و حتی مهدورالّدم واقع شدن، يعنی اگر پس از صدور چنين حكمی كه
فلان كس مهدورالدم است، اگر كسی او را بهقتل برساند كسی از قاتل نخواهد پرسيد كه ای
مرد چرا اين پيرمرد را كشتی و قاتل ابداً مورد تحقيق و محاكمه واقع نخواهد گرديد...
عجبا كه جوانان ما در اين اوقات حساستر از سابق شدهاند و بهآسانی بنای بدگويی و
حتی فحش و دشنام را میگذارند و اسناد تلخ و بیاساس هم گاهی بهطرف میبندند كه مايه
تعجب است».
البته بيشتر
انتقادها و اعتراضهايی كه بهپيرمرد میشد، پايه و اساس و منطق درستی نداشت و در
واقع جزو ايرادات بنیاسراييلی بهشمار میآمد. مثلاً اينكه چرا از انقلاب با نام «انقلاب
ايران» ياد میكند و نه «انقلاب اسلامی»! يا تكرار همان انتقادات قديمی جلال آلاحمد
از كتاب «صحرای محشر» جمالزاده. عدهای هم كه ابراز نظرهای او نسبت بهانقلاب
ايران را مطابق ديدگاههای خود نمیديدند، بهخشم آمدند و اشتغال جمالزاده در «دفتر
بينالمللی كار» در ژنو، بين سالهای 1310 تا 1335 را بهانه قرار دادند و بهاو
تهمتهای ناروا بستند و بهتعرضاتی ناجوانمردانه عليه او دست زدند. و اين همه در
حالی بود كه جمالزاده بهوضوح وقوع انقلاب در ايران را مثبت ارزيابی میكرد و در
عين حال نكات ضعف و كمبود و كاستیهای آنرا نيز از نظر دور نمیداشت.
در يكی از
نامههايش میخوانيم: «نظر اساسی و قطعی من درباره انقلاب ايران مبنی بر دو حقيقت
است كه میتوان هر دو را حقيقت تاريخی ناميد. متجاوز از 2500 سال در مملكت ايران
هميشه در حقيقت استبداد مطلق حكمفرما بوده است كه جزييات آن تا اندازهای بر ما
معلوم است و گاهی باور نكردنى. حالا خودتان میتوانيد حساب كنيد كه چنين استبدادِ
بی حد و اندازهاى، در مدت 2500 سال تا چه اندازه توليد فساد (دروغ و تملق و نفاق
و دورويی و بىغيرتی و بىشرافتی و بىعفتی و جنايت و خيانت) میكند. در هر صورت،
اكنون پس از 2500 سال در ايران انقلاب عجيبی كه حتی در مطبوعات خارجه بهقلم آدمهای
با نام و نشان خواندم كه نوشتند Sans
Precedent و بىسابقه است و بهطور معجزهآسايی
ظهور كرد و در مدت بسيار بسيار كوتاهی پادشاه كم فهم و از خود راضی را كه لشكری
مركب از هفت صد هزار نفر آدم جوان مسلح داشت و در حدود بيست و پنج هزار مشاور
آمريكايی آنها را تربيت میكردند و در دست داشتند، همه را جاروب كرد و دور انداخت.
برای من در گوشه قلب و در زوايا و خفايای وجودم دو آرزو نهفته است: اول آنكه مردم
ايران ديگر از جور و آزار شاه و شاهنشاه (خواه آريامهر باشد يا نباشد) رهايی
بيابند. دوم آنكه فساد- كه زاييده همين نوع سلطنتها و حكومتهاست و با گرسنگی و
ترس و بیسوادی و نادانی ايجاد میگردد- كمكم و بهمرور ايام از ميان برود. امروز
كه 15 ارديبهشت 1360 است، يقين دارم كه آرزوی قلبی اولم برآورده شده و تحقق يافته
است و ديگر هرگز ما مردم ايران رعيت و غلام و چاكر و جاننثار هيچ شاه و پادشاهی
نخواهيم گرديد. ثانياً چون فساد را زاده استبداد میدانم و معتقدم كه استبداد كمكم
از ميان خواهد رفت (و يا كمكم كمتر خواهد شد)، در نتيجه فساد هم تقليل خواهد رفت.
خواهيد گفت كه اين انقلاب كنونی ما معايب و نواقصی دارد. ابداً منكر نيستم و شايد
احدی هم منكر نباشد. من شخصاً خوب میدانم كه هر انقلابی در دنيا برای مردم بىگناه
هم مشكلاتی ايجاد میكرده است و بهاصطلاح چه بسا كه تر و خشك را با هم میسوزانيده
است و انقلاب را مانند سيلی میدانم كه بلاانتظار روان گرديده است و لطمههای
بسيار بدانچه در مسير خود دارد، وارد میسازد. باز بهشهادت تاريخ، اين قبيل
كيفيات موقتی بوده است و رفتهرفته مسير تعادلی را پيموده و بهحال طبيعی خود
برگشته است. همه بايد دعا كنيم و آرزومند باشيم كه دوره شدت و تب و بحران انقلاب
كنونی ايران هر چه زودتر مظفرانه و در نفع و صلاح كامل ملك و ملت ايران سير طبيعی
خود را بهپايان رسانده بهجايی برسد كه منظور هر ايرانی با ايمان و پاك و وطندوست
و آزادیخواهی است. برای اينكه بهاين هدف مبارك برسيم، حُسن نيّت و شعور و درّاكه
آگاه و اطلاعات كافی لازم است و بديهی است كه دلالت خيرخواهانه كه خالی از غرض و
مرض باشد و گاهی بهصورت «مخالف» و بهقول فرانسویها
opposition (اُپوزيسيون) تجلی مینمايد هميشه در
اين موارد نه تنها ضرری نداشته، بلكه مفيد و سودمند هم بوده است».
جمالزاده در
روز هفدهم آبان سال 1376 خورشيدی در سن يکصد و شش سالگی درشهر ژنو چشم از جهان
فروبست.
انتشار
در: روزنامه اينترنتی روز. شماره
126. دوشنبه 23 آبانماه 1384.