محمود
دولتآبادي:
تا من
باشم “ايراني بودن” در خودم و آثارم ادامه خواهد داشت
محمود دولتآبادي» به شرح حال نيازي
ندارد؛ او نويسندهي دوران جواني، ميانسالي و پيري بسياري از مردم ايران است.
محمود دولتآبادي پس از چند دهه فعاليت
جدي در زمينه ادبيات معاصر ايران، همچنان سرشار از طراوت است و با ظاهري آراسته در
انظار ظاهر ميشود.
دولتآبادي ثابت كرده است كه احساس خوبي
نسبت به قشر تاثيرگذار و در عين حال تاثيرپذير دانشجويان دارد؛ و در بسياري از
موارد، براي آنان ارزش بيشتري قايل است. براي نمونه، او كه اين روزها از حضور در
بسياري از مراسم طفره ميرود، در همين شش هفت ماه گذشته، دستكم چهار حضور در جمعهاي
دانشجويي داشته است؛ در اهواز، كاشان و دوبار هم در كوي دانشگاه تهران.
هفدهم ارديبهشتماه، در جلسهاي كه با
عنوان ادبيات معاصر و جايگاه دولتآبادي در آن، در جريان برگزاري جشنوارهي فرهنگي
استانها در كوي فرهنگ و هنر دانشگاه تهران برپا شد، گفت: اگرچه دانشگاه و حوزهي
ادبي دانشگاه هنوز با ادبيات معاصر به سازگاري نرسيده است، ولي بايد بداند كه همهي
ما ـ اهل ادبيات قديم و جديد ـ از يك ريشه و متعلق به يك زبانيم.
دو روز بعد، يعني نوزدهم همين ماه نيز
در مراسم نكوداشت احمد محمود، دوباره در محل يادشده حضور يافت و تصريح كرد: ديگر
جستوجو نميكنم و در اين دنيا به كسي دل نميبندم؛ چراكه احمد محمود يكي بود و
تكرار نميشود.
در جريان برپايي هفدهمين نمايشگاه كتاب
هم كه گاهي در غرفه انتشارات ناشر چند اثر جديدش حضور مييافت، در مواجهه با
دوستدارانش از طيف جوانان و دانشجويان، گشادهرويي بيشتري به خرج ميداد.
شايد به همين دلايل باشد كه پارلمان
ادبيات دانشجويي ايران در آخرين اطلاعيه خود، در يكي از هفت بند، خواهان اعطاي
مجوز به كاست دكلمه كتاب ”كليدر” محمود دولتآبادي شد.
اعضاي بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران
(ايسنا)، در پي سلسله ديدارهاي خود با بزرگان ادبيات معاصر ايران، اين بار به
ديدار محمود دولتآبادي رفتند.
او درباره سفري كه چندي پيش به دعوت
انجمن اسلامي دانشگاه شهيد چمران اهواز به اين شهر انجام داد، گفت: سفر اهواز براي
من تجربهي خوبي بود؛ چند سال است كه از اين نوع سفرها طفره ميروم؛ اما سفر اهواز
را رفتم، چون خوزستان، بهويژه اهواز، خرمشهر و آبادان براي من ارزش ويژهاي دارند.
مردم آن مناطق كشور بدون آمادگي قبلي، سپر ايران شدند و اين، از اهميت تاريخي
برخوردار است.
دولتآبادي افزود: در آن جلسه نه انتظار
بحث سياسي بود، نه من ميخواهم به اموري كه در تخصصم نيست بپردازم. وقتي بنا شد
بحث سياسي شود - كه بحث خوبي نميتوانست باشد، چون در حضور يك جمعيت انبوه با
دنيايي از سؤال بود - پيشنهاد كردم كه اجازه بدهيد داستان بخوانم؛ و بخشهايي از
داستاني را كه داشتم رويش كار ميكردم خواندم (اكنون آن ماديال سرخيال انتشار
يافته است)، بسيار هم خوشايند بود؛ هم براي دانشجويان، هم براي همراهانم. درواقع،
اين جلسه با يك وضعيت ادبي جامع تمام شد.
خالق ”كليدر” اضافه كرد: در آنجا
دربارهي سابقهي ”جنديشاپور” حرف زدم. نكتهي جالب اين است كه در پايان وقتي
داشتيم از بچهها خداحافظي ميكرديم، يكي از مسؤولان دانشگاه گفت: ميخواهم اين
نكته را از پشت ميكرفن اعلام كنيد كه در آخرين جلسهاي كه داشتهايم، اسم دانشگاه ”شهيد
چمران” اهواز به همان ”جنديشاپور” سابق تغيير داده شده است.
فرصت نشد كه بگويم: اميدوارم اسم ”دكتر
چمران” بر يك دانشگاه نظامي گذاشته شود؛ حالا كه اين دانشگاه به اسم اوليهي خود
برگشته است .
دولتآبادي در تاييد ديدگاه خبرنگاران
ايسنا، ادامه داد: هميشه كاملا در حوزهي كار خودم حركت كرده و ميكنم. نميدانم
به چه علت، اما امروز كه گذشته را مرور ميكردم، ديدم تقريبا نخستين يا دومين
مقالهي من در مطبوعات آن ايام - سالهاي ٥٨،٥٩ - عنوانش اين بود: ”پيش از هر
آييني، ما ايراني هستيم ”. اين نوع نگاه من بوده از درون، از كودكي بوده، در جواني
تقويت شده، بهمرور ايام منسجمتر شده است و تا من باشم، چنين نگاه و نگرشي در
خودم و آثارم ادامه خواهد داشت.
محمود دولتآبادي معتقد است: اگر
جغرافيايي وجود نداشته باشد، تاريخي وجود ندارد و در تاريخ است كه جامعه پديد ميآيد،
نظام سياسي و فرهنگ پديد ميآيد، مذهب پديد ميآيد و همهي اينها مجموعهاي از
هويت ما را ميسازند كه نميتوانيم از آن بگذريم. بعد از سقوط ساسانيان، فرهنگ
اسلامي ميآيد و نقش ما در فرهنگ اسلامي هم بسيار بااهميت است. چراكه ما با اعراب
ارتباطات قديم داريم و بعد از آن هم آنان ما را براي نظام حكومتيشان الگو قرار ميدهند؛
شواهد تاريخي اينها روشن است. باري، در كشاكشي قهرآميز بين سرداران عرب و سرداران
ايراني، دانشگاه ”جنديشاپور” همچنان مستقل باقي ميماند. يعني اين دانشگاه در
زمان خودش چنان وجه علمي ثقيل و برجستهاي دارد كه هيچ كس به آن دست نميزند؛
چراكه مهمترين و شايد نخستين مركز علمي منطقهي ماست كه در آنجا تمام دانشمندان
جهان، از دانشمندان يوناني قبل از مسيحيت تا دانشمندان سرياني و رومي، هندي،
ايراني و احتمالا كليمي، درس ميگيرند و درس ميدهند. وقتي بعد از مسيحيت در رم
بين اسكندانيها و نستوريان جنگ درميگيرد و نستوريان مغلوب ميشوند، بهكل، به
ايران ميآيند و دانشمندانشان به جنديشاپور ميروند. بنابراين از تمام جهان مدني
آن روز در اين دانشگاه، دانش مبادله ميشود و عجيبتر اينكه اين دانشگاه ميتواند
تا قرن سوم هجري به كار خود ادامه دهد. گويا از دولت هم هيچ كمكي نميگرفته؛ حتا
در دورهي ”انوشيروان”، اين دانشگاه مصون ميماند؛ چون مركز روشنفكري آن زمان هم
هست.
وي در ادامه توصيف سفرش به اهواز گفت: من
در آن جمع دانشجويي و دانشگاهي، بهاختصار دربارهي اين دانشگاه و اهميت آن صحبت
كردم، همچنين دربارهي اهميت يادآوري گذشته بهعنوان وجدان يك ملت. در دانشگاههاي
جهان بهندرت ميبينيد كه افراد بدون توجه به مليت، دين، مذهب و مجموعهي ذهنياتي
كه دارند ـ فقط در حوزهي علمي ـ يكجا جمع شوند، از حقوق متساوي برخوردار باشند و
آنقدر قائم به ذات كه به حكومت بينياز باشند. حتا از جنگهاي شديد و خشونتهايي
كه در تاريخ ميخوانيم نيز مبرا باشند و همچنان حرمتشان حفظ شود. اين نكتهاي بود
كه لازم بود در آنجا گفته شود.
نگارندهي رمان ”سلوك” گفت: خوشبختانه
طراح اين دانشگاه - كه اگر فوت شده خداوند او را بيامرزد و اگر زنده است خداوند او
را حفظ كناد! - زمين بسيار وسيعي را در نظر گرفته؛ كه بهنظر ميرسد در توجه به
مساحت اين زمين، آرمان همان شهر و دانشگاه جنديشاپور مورد نظر بوده است.
دولتآبادي اضافه كرد: اين يادآوري براي
جمعي از جوانان، كه ميانگين سنيشان ١٩ سال بود، لازم به نظر ميرسيد؛ و بعد هم
بحث ادبيات؛ دانشجويان نشان دادند كه چقدر شيفتهي ادبياتند، ادبيات جدي را چقدر
جدي ميگيرند و برايشان چقدر عزيز است.
محمود دولتآبادي در پاسخ به خبرنگاران
ايسنا، خود را نويسندهاي متعلق به همگان ميداند و ميگويد: من متعلق به هر كسي
كه بتواند به زبان فارسي آثار مرا بخواند، هستم ـ چه آثارم را دوست داشته، يا
نداشته باشد؛ بدون هيچ تبعيضي. در اهواز، وقتي دانشجويان ميخواستند از من امضا
بگيرند، اين كاملا مشهود بود، از دختران كاملا محجبه، تا دختراني با حجاب كمي
آزادتر، حضور داشتند. البته اين به مجموعهي كاراكتر يك نويسنده مربوط ميشود، كه
خودش را عليالاصول طبقهبندي ميكند يا نه؟ من هرگز خودم را در طبقهبنديهاي
سياسي جا ندادهام؛ از همان نوجواني، نه از بعداز انقلاب يا حالا. وقتي از زندان
بهاصطلاح سياسي بيرون آمدم و در جمعي از نويسندگان حاضر شدم، نخستين حرفم اين بود
كه خواهش ميكنم اين دو سال زندان مرا از حرفه نويسندگيام منها كنيد. چون من بهعنوان
يك نويسنده در اين جمع حاضر شدهام؛ نه بهعنوان كسي كه ميخواهد يك بار سياسي از
خود را بر اين جمع بگذارد. زندان مقولهاي جدا با تفسير و تبيين جداگانه است؛ اما
من بهعنوان نويسنده اينجا هستم.
او تاكيد كرد: از وقتي خيلي جوان بودم و
تمرين نوشتن را آغاز كردم، در نظرم آدمها، جامعه و كشور، به ترتيب اهميت و جاي
خود را داشتهاند. نگاه نكردهام كه آيا شما نماز شب ميخواني يا نه؟ براي من
افراد و مردم مملكتم مهم هستند ـ چه در موضع مغلوب، بيتفاوت يا غالب، همه
خوانندگان آثارم هستند. همانگونه كه گفتيد، مسؤولان دولتي و قضايي هم قطعا نگاه
مرا دريافتهاند و آنها هم بخشي از خوانندگان من هستند. يعني خودشان ـ يا لااقل
بچههايشان ـ آثار دولتآبادي را ميخوانند.
نويسندهي “جاي خالي سلوچ “ تاكيد كرد: من
نويسندهاي هستم متعلق به همهكس و در عين حال، متعلق به هيچ جريان خاصي نيستم. من
اين را به عنوان يك نويسنده حفظ خواهم كرد. اگر گاهي اظهار نظر سياسي كردهام،
موضعگيري نبوده؛ درواقع نقطه نظرات من بوده است؛ براي اين كه درغايت، من يك
ايراني هستم. اگر در اين مملكت خداي نخواسته بمبي ريخته شود، هم همسايهي من و هم
من در خطر قرار داريم. پس اگر لازم است گامي برداشته شود كه اين اتفاق نيفتد، من
اين كار را ميكنم. اين جزو فريضهي نويسندگي من هم هست؛ نه اين كه من موضعگيري
خاص سياسي نسبت به اين يا آن جناح داشته باشم.
دولتآبادي اضافه كرد: باور كنيد من اسم
وكلاي مجلس را نميدانم، وزرا را هم نميشناسم، اما دلم ميخواهد خيابانهاي
مملكتم آسفالت شود. دلم ميخواهد وقتي ماشينهاي شهرداري آشغال ميبرند، بستههاي
آشغال در خيابانها نريزند. يا در امور مهمتر، مثلا آبها هرز نشوند و مملكت آباد
باشد.
وي افزود: در ايامي كه در آستانهي
انقلاب سخنراني داشتيم، تز من همين بود: “ آباداني مملكت، آزادي قانوني و قانون و
رعايت آن از طرف مردم“ هرگز من شعار آزادي بيقانون نداده و نميدهم. چون آزادي
بدون قانون اصلا معنا ندارد. اگر قانون اجرا نميشود، نقصي است كه حل آن به
نمايندگان مردم مربوط ميشود.
دولتآبادي در جمع خبرنگاران ايسنا،
دربارهي حساسيت جوانان، بهويژه دانشجويان، به مسائل مختلف كشور، بهويژه مسائل
سياسي و بينالمللي نيز گفت: اين حساسيت شريف است. حتما دنيا هم متوجه جوانان ما
هست. اينها رشد ميكنند و ممكن است بعدها وارد چانهزني شوند و حقشان را بگيرند. پس
اميدواريم كارها طوري پيش برود كه جوانان معقول ما در طول زمان صورتي پيدا نكنند
كه گفته شود اينها نامعقول هستند. چون من به عنوان نويسندهي اين مملكت، گواهي ميدهم
كه جوانان ما بسيار معقول، باهوش، شريف و قانع هستند و به حقوق خودشان، ملت و سرزمينشان
آشنا هستند. بدون شك، كشور ما بهعنوان يك كشور مهم نميتواند از جهان منزوي باشد.
حتما بايد در ارتباطات جهاني حضور داشته باشد؛ اما يك حضور شايسته، متين و
قدرتمند؛ و اين روابط و مبادلات، نبايد در جهت مغبون شدن ما باشد. در اين صورت، در
آينده جوانان ما كه مردان ميانسالي خواهند شد و جواناني كه از پي آنها خواهند آمد،
حتما اعتراض خواهند كرد و اعتراضشان هم لابد غير مستند نخواهد بود. پس به قول سعدي:
“اندازه نگهدار كه اندازه نكوست // هم لايق دشمن است و هم قابل دوست“.
در ادامهي اين ديدار، ازسوي بخش ادب
ايسنا عنوان شد: بدون شك، دفاعي كه مردم ايران در زمان جنگ از كشور و دين خود
انجام دادند، مقدس، جاودان و قابل تقدير است، اما متاسفانه نوشتن در اينباره، در
اثر شرايط و روندهايي، بيشتر در حصار عده و جريانهاي خاص قرار گرفت. از شما بهعنوان
نويسندهاي كه “ايراني بودن“ از ويژگيهاي او و اين مهم، در آثارش متبلور است، ميخواهيم
كه در اينباره قلمفرسايي كنيد و اين درخواست را به گوش ديگر دوستان توانمند و
همفكرتان هم برسانيد.
محمود دولتآبادي در پاسخ به اين
درخواست گفت: از نخستين شليكهاي جنگي كه بهواقع بر ملت ما و بعد بر خود ملت عراق
تحميل شد، نوشتن در اينباره، فريضهاي براي من شده است. از طرف ذهن خودم ميگويم
كه از همان آغاز، من در انديشهي اين بودهام كه بايد اثري فراخور اين واقعهي
عجيب بيافرينم؛ و اگر تا بهحال بهصورت مستقيم واردش نشده و حرفش را نزدهام - و
فقط يكبار در اينباره پيامي دادهام و در پايان جنگ مقاله مهمي در مطبوعات جهاني
(و ثبت در مطبوعات خودمان هم) نوشتهام - براي اين است كه مساله از نظر من مهمتر
و عظيمتر از آن است كه در عرصهي مطبوعات، حرف و سخنش گفته شود. اين يك فريضهي
ملي است و حتما انجام خواهد شد. اگر شده كه باقيماندهي عمر من صرف آن شود، حتما
اين كار را خواهم كرد. بدون شك، اين دفاع، مقدس است؛ براي اينكه از نظر ما، هم
جنبهي ايماني دارد و هم جنبهي ملي و در عين حال، يك واقعيت بسيار خوفناك است و
بايستي كه اثري فراخوردش پديد آيد. اين امري است وجودي و شخصا اميدوارم توفيقي در
اين راه پيدا كنم. توفيق براي اينكه ديني را ادا كرده باشم؛ و بهعنوان نويسندهاي
كه مردم در هر وضعيتي كه بودهام، هرگز محبتشان را نسبت به من دريغ نكردهاند - و
اگر هم اينگونه نبود باز هم - اين جزو فرايض من بوده و هست. اميدوارم كه اين سفرهي
نفتي كه در درون من است، پيش از آنكه مشتعل شود، راه خود را پيدا كند و بتوانم به
وجدان خودم پاسخ بگويم. بدانيد كه شخصا، هرگز خالي از اين موضوع نبودهام.