پنجشنبه ۲۵ تير ١٣٨٣ – ۱۵ ژوئيه ٢٠٠۴

تحليلی از پروژه برخورد پليسی با پوشش و آرايش شهروندان:

قضيه «کاسکت و حجاب»!

«روزبه سميع» روزنامهنگار در اين تحليل می​​نويسد: ماجرای حجاب مثل کلاه کاسکتهايی است که فقط در مقابل مأموران پليس بر سر گذاشته میشود

 

چند هفتهای است که نيروهای ويژه انتظامی، به ياری پليس راهنمايی و رانندگی آمده تا به ترافيک تهران خصوصا معضلی که موتورسواران برای ترافيک اين شهر ايجاد کردهاند سامان دهند. موتورسوارانی که کلاه ايمنی ندارند، بدون ترديد با قاطعيت نيروهای ويژه مواجه شده و وسيله نقليه آنان توقيف میشود.

در مقابل کثرت نيروهای ويژه که اين روزها، همه جا حضور دارند، موتورسواران بسياری را در شهر میبينيم که يا از کاسکتهای بی فايده و حتی کلاه ايمنی دوچرخه سواری استفاده میکنند و يا کاسکت خاص موتورسواری به همراه دارند؛ اما آن را در ترک موتور خود گذاشتهاند و تنها در مواقع ضروری، يعنی در برابر ديدگان نيروهای انتظامی از آن استفاده میکنند!

چندی است که از سوی راهيافتگان مجلس هفتم بحث ضرورت تدوين قانون يا آييننامه حجاب مطرح میشود. البته اين اظهارنظر نيز چونان بسياری از اظهارات مطرح شده از سوی اين راهيافتگان مجلس هفتم و يا مطالب عنوان شده درباره مجلس هفتم، به تواتر تکذيب و تأييد میشود. در حال حاضر اين ايده هنوز جامه عمل نپوشيده، اما به طور قطع دغدغه ذهنی تعدادی از راهيافتگان مجلس هفتم است.

برگرديم به موضوع کاسکت و موتورسواران؛ صحنه مضحکی که هر روز بارها شاهد آنيم؛ موتورسواری که کلاه ايمنی را به جای اينکه بر روی سر بگذارد، بر ترک موتور قرار میدهد. البته نمونههايی از اين دست بسيار است. نمونه ديگر رانندگانی هستند که به جای آنکه کمربند را روی سينه ببندند، تنها روی صندلی میبندند!

برای اين رفتار قانونستيزانه و در عين حال مزورانه چه توجيهی وجود دارد؟ خصوصا آنکه استفاده از وسايل ايمنی در هنگام راندگی تنها به نفع خود استفاده کننده است. به طور اجمال برای اين رفتار غيرعقلانی، چند توجيه میتوان برشمرد:

الف) اساسا در ميان ما ايرانيان فرهنگی وجود دارد که بر اساس آن هنجارشکنی و قانونگريزی ارزش محسوب میشود و پذيرش قانون و عمل به آن نوعی سلطهپذيری قلمداد میگردد. فرار ازقانون را نوعی زيرکی و لجاجت و ضديت با قانون را شجاعت میدانيم؛ حتی اگر امری به قانون تبديل شده باشد که منافع ما را تأمين میکند و يا حتی تا پيش از تبديل به قانون بدان پايبند میبوديم، پس از قانونی شدن و وضع مجازات برای متخلفين بنای ضديت باآن را میگذاريم.

ب) در مورد قوانينی که بستر فرهنگی آن فراهم نشده باشد و در واقع به صورت يک جانبه، بدون پذيرش از سوی جامعه توسط حاکميت وضع شده باشند، همه انسانها فارغ از خاستگاه فرهنگی در مقابل آن واکنش نشان میدهند که «الانسان حريص علی ما منع»

۴-بازگرديم به ماجرای حجاب و آييننامه آن.

کسانی که دايما از اسفناک بودن وضع پوشش جوانان صحبت میکنند، آيا يک دم به پاسخ اين پرسش انديشيدهاند که چرا جوانان و نوجوانانی که پرورده نظام اسلامی هستند، تا اين حد از نسل اول و دوم انقلاب دور افتادهاند؟ آيا مربيان، ضابطين و ناظمان اجتماعی در طی بيست و پنج سال گذشته در اعمال محدوديتها و سختگيریها اهمال يا قصوری داشتهاند؟ يا آنکه آنگونه که برخی مدعی هستند آزادیهايی که خاتمی به همراه آورد موجب اين اوضاع بوده است؟ چگونه است که در مدت هفت سال میتوان تمام تلاشهای نظام در عرصه فرهنگی و مذهبی را در طی بيست سال بیاثر نمود.

بد نيست مقايسه گذرايی داشته باشيم ميان شرايط حجاب در کشورمان و برخی کشورهای اسلامی که حجاب در آنها اجباری نيست و يا در رابطه با حجاب اعمال سختگيری نمیشود. در کشورهايی نظير ترکيه ولبنان زنانی که مقيد به حفظ حجاب هستند به ندرت حجاب را کنار میگذارند و در مقابل کسانی که به حجاب اسلامی پايبند نيستند، به شکل افراطی-آنگونه که در کشور ما وجود دارد- عملا با حجاب به مخالفت برنمیخيزند. آيا شرايط کنونی ناشی از فقدان قانون حجاب است يا واکنشی است به سختگيریهای سالهای گذشته.

کسانی که اکنون دغدغه حجاب و گمراهی نسل سوم انقلاب را دارند و درصددند برای حل معضلاتی که در ذهن دارند به تصويب قانون بپردازند، آيا برای يک لحظه به زمينههای اجتماعی و فرهنگی مسأله حجاب و تبعات عملی کردن چنين تصميمی انديشيدهاند؟