گسترش اتحاديه اروپا با کدام اهداف ؟
جمشيد پدرام
اول ماه مه امسال رويداد تاريخي مهمي را شاهد بوديم: پيوستن ده کشورلهستان،
مجارستان ، چک ،اسلوواک، اسلووني ، استوني
، ليتواني ، لتوني ،( در اروپاي شرقي ) و
قبرس و مالت ( در درياي مديترانه ) به
اتحاديه اروپا.
بهمين مناسبت جشن و
پا يکوبي در اين کشور ها در سطح گسترده اي در رسانه ها بازتاب داشت. سياستمداران
اروپاي غربي بخصوص طرفداران جهان گستري نوليبرالي سرمايه با شوروشوق ازآن ياد
کردند. اين شور و شوق را چگونه بايد تعريف کرد؟ آيا اتحاد والحاق ازطرف هر کشوري
اهداف خاص خود را ندارد؟
هدف اعلان شده اوليه اتحاد وايجا د نوعي همانند سازي سياسي واقتصادي بود که با پيروزي
سرمايداري بر بلوک "سوسياليسم واقعا موجود" در سال 1989 به هدف سياسي خود رسيد. پس ازاين پيروزي
نخستين، اما، اصل مساله باقي مانده بود که عبارت بود ازتقسيم بازارهاي جديد
وانطباق کشورهاي " سوسياليستي " سابق با اقتصاد بازار آزاد. اکنون ديگرمساله
مبارزه غرب با شرق کهنه شده بود وتصوراينکه امريکا پرچم دار اين حرکت باشد وقاعدتا
با قبول مسووليت اساسي ، محصول وثمره اساسي را نيزاز آن خود کند براي بسياري ازکشورهاي اروپايي بيش ازآنکه
خوشحال کننده باشد بيم زا وتحقيرآميز بود.اين خود به به گسترش واتحاد اين کشودها کمک فراواني کرد و در
عين حال فاصله بين اروپا وآمريکاراافزايش داد.
اينکه اروپا ميخواست در برابر يکه تازي امريکا بايستد وهم
ازمنافع اقتصادي خود دفاع کند وهم به امريکا
بقبولاند که بايد به حساب آورده شود ودر پيشبرد
سياست جهان گستري سرمايه نقش معين خود را داشته باشد يک سوي سکه بود، اما سوي ديگر
و فوري تر اين بود که اروپا مي بايست هرچه سريعترمتحد ويکپارچه شود. وقتي يوشکا فيشرميگويد:
" با تهديدهاي نامتقارن، مي بايستي تلاشهايي قاره ايي انجام داد واز درياي مديترانه
بايد درياي همکاري ونه برخورد وکشمکش بوجود آورد .اگر اين امر جدي گرفته نشود اتحاديه
اروپا دردرازمدت درحوزه امنييت وسياست اقتصادي آزادي عمل بسيار محدودي خواهد داشت."(
1) غيرمستقيم اشاره به زمينه رقابتي است که درآينده ميتواند ابعاد يسيارجدي به خود
بگيرد ونمونه هاي آنرا هم چه در دعواهاي تجاري بين امريکا واروپا وچه درمساله عراق
مشاهده کرده ايم.
وضعييت اين اتحاد چگونه است ؟
در درون اتحاديه
حول اتحاد کشورهاي اروپايي و در ايدآل ترين
حالت ازايالات متحده اروپا تا کنون بحث کرده اند. برخلاف سياستمداران خوشبين که
عمدتا متعلق به طيف محافظه کاران وضد کمونيست
هاي سابقند ، فيلسوفان وسياسمداران چپ ومترقي قضيه راآنچنان درخشان نمي بينند. مثلا
يورگن هابرماس فيلسوف آلماني بحث پيشرفت امر ادغام ويکپارچگي را بحثي کهنه وناموفق ارزيابي مي کند و معتقد است که اتحاديه هنوز به مساله ساختار و
گسترش جغرافيايي خود پاسخي نداده است. همينطور هم
وقتي از پاسکال لامي ، کميسر مسوول بخش تجارت اتحاديه اروپا سئوال ميشود که
چه پروژه ايي براي ده سال آينده اروپا دارد؟ ميگويد: " نقشه اي که درآن هدف مشخصي تعيين شده باشد ندارد."
هدف اين اتحاد جديد ، اما، در چند زمينه مشخص است: اينکه
قدرت خريد کشورهاي تازه پيوسته ، نصف تا يک سوم پانزده کشور قديمي است .( 2 ) اينکه
در اروپاي شرقي اکثر مردم حتي استادان دانشگاه بايد با ماهي 500 يورو زندگي کنند.(
3) .اينکه حقوق بازنشستگي در پايين ترين
سطح است. مثلا در لتوني 100 يورو ودرمجارستان 130 يورواست ( 4 ) اينکه عليرغم بالات ربودن سطح تخصص متوسط ( نه
عالي ) تعدادي ازکشورهاي اروپاي شرقي ازمتوسط 15 کشور قديمي اروپا (5 )،جوانان اين
کشورها ازآنجا که فهميده اند به لحاظ تخصص عالي ودر آمد باغرب بسيار فاصله دارند، هرچه
بيشتر جذب غرب ميشوند. درسال 2002 و2003 تعداد دانشجويان مبادله اي شرق با غرب برابر
بود.(6 )
از واقعييات مشخص ديگراينکه رابطه هرمي که ازآغاز وجود داشت همچنان
پابرجاست ونميتوان ازيکپارچگي واقعي يا نوعي برابر سازي که سياستمداران غرب بخصوص
مسئولين پاره اي ازاتحاديه ها مرتب تکرار ميکنند
صحبتي به ميان آورد.مثلا کشاورزان کشورهاي اروپاي شرقي در سال 2013
ازامتيازات اين اتحاديه بهره مند ميشوند وتا سال 2006 کمک به اين کشورها بطوري محدود است که مثل اکشور
چک واسلوواني بايد پول بپردازند و يونان واسپانيا همچنان دريافت کننده باقي مي
مانند. کشورهاي اروپاي غربي با ايجاد مانع 7 ساله جلوي سرازير شدن نيروي کار ارزان
به کشورشان را مي گيرند. در عين حال کشورهاي تازه وارد موظفند جلوي فروش زمين هاي
خود به خارجيان را بگيرند. ( مجارستان تا7 سال ولهستان تا12 سال ) (7 )
به اين اروپاي داراي ريل هاي متفاوت با سرعت ها ومنافع
متفاوت ، اين را هم اضافه کنيم که با وجود افزايش تعداد از 15 به 25 همچنان درهيات
اداره کننده، سه کشور آلمان ، فرانسه وانگليس جاخوش کرده اند. ازسه نهاد اصلي يعني شورا، کميسيون و پارلمان اروپا
، دونهاد نخست عمدتا در دست نمايندگان محافظه کار پيش برنده سياست نوليبرالي است
وبوروکراسي بي درو پيکري بر آن حاکم است که بقول" هنس پتر مارتين" يکي
ازاعضاي سوسيال دمکرات وعضو پارلمان اروپا که اخيرا دست به افشا گري زده است ، مقامات،
علاوه برحقوق ماهانه وخرج سفر، حتي براي نشستن روزانه روي صندلي، خرج ميتراشند و بيش
از نخست وزيرکشورشان درآمد دارند.
مخارج اين بوروکراسي خفه کننده را مردم عادي مي پردازند که
جز پول واحد و نداشتن مانع سفر به اين کشورها چيز ديگري نصيبشان نشده است. درمقابل،
هرسال با بالارفتن تورم و افزايش قيمتها ،
بايد تخريب جامعه خود را شاهد باشند.
فلسفه پيوستن مردمي که ازاتحاد بهره اي نبرده اند به جنبش هاي
ضد جهاني شدن وضد نوليبرالي ازهمين جا ناشي ميشود ، واين ها جنبش هايي است که بايد
همچنان در آنها شرکت کنيم وهمه جا با آن باشيم.
-----------------------------------------------------------------
زير نويس ها:
1-مصاحبه يوشکا فبشر وزيرخارجه آلمان با مجلهFAZ
2-برگرفته ازآمار بانک سوييسي UBS
3 – همان منبع
4- همان منبع
5- برگرفته از اطلاعات اداره آمار شوراي اتحاديه اروپا
6- همان منبع
7- همان منبع