خانههای امن در بنبست قيمها
پروين اردلان
وقايع اتفاقيه
اگر هر آماری پس از مدتی میتواند
امکانی برای مقايسه گذشته با حال باشد، آمارهای مربوط به خشونت عليه زنان بهويژه
خشونت خانگی، به دليل تکراری بودن سوژه و عدم تلاش برای کاهش آن در هرزمانی کاربرد
دارند. اگر اين موضوع در سالهای اخير هم
مورد توجه محققان قرار گرفته است نه به دليل نوبودن سوژه بلکه برآيند تلاش فعالان
زن در بازنمايی مسائل زنان و از خصوصی به عمومی درآوردن آنها بوده است. نتيجه يک
تحقيق در سال ۱۳۷۵ بر روی زنانی که بعد از ضرب و شتم توسط شوهرانشان، شکايت کرده و
برای معاينه به پزشکی قانونی معرفی شده بودند نشان میدهد: «۲۸ درصد
آنان سابقه مراجعه قبلی و شکايت از شوهر را داشتند و ۲۰ درصد از آنها به علت ضرب و
شتم توسط شوهرانشان حتی در بيمارستان بستری شده بودند، بنابراين زن آزاری امری
تکراری و باسابقه است و احتمال وقوع مجدد
آن در آينده وجود دارد». (فصلنامه پژوهش زنان، بهار ۱۳۸۱، ص۳۷).
تحقيق ديگری در ۱۳۸۰ بر روی ۳۸۴ زن متاهل نشان میدهد
۴۱/۷ درصد زنان سابقه همسرآزاری داشتهاند
که از اين ميان ۳۲/۳ درصد موارد همسرآزاری تداوم داشته و نزديک به ۹ درصد از اين
موارد مربوط به اوايل ازدواج بوده است». (فصلنامه پژوهش زنان، تابستان ۱۳۸۱، ص۱۳).
نتايج پژوهش ديگری در اصفهان نشان میدهد
شيوع سابقه همسرآزاری از زمان ازدواج ۸/۳۶ درصد و ميزان بروز آن ۳/۲۹ درصد است
تنها اين آمارها نيستند که سخن میگويند،
اخبار و حوادث هولناکی که برای بسياری از زنان روی میدهد چنان است
که گاه اوج فاجعه تلاش برای پيشگيری از آن را ضروری میکند اما معلوم
نيست- و شايد هم هست- چرا به اصطلاح برنامهريزان و
سياستگذاران در حوزه زنان نسبت به دلايل وقوع چنين حوادثی بينا نيستند. همواره به
عنوان کشوری پديدهخيز مورد توجه رسانههای
گوناگون قرار میگيريم: بالا بودن آمار
خودکشی، فرار دختران، روسپیشدن زنان و و
خودمان هم باور میکنيم که ما مثلا
دختر فراری داريم و نمیپرسيم چرا
دختری که تاب ماندن در خانهای با کنترلهای
شديد پدرسالارانه و مشکلات اقتصادی عديده را ندارد و برای رهايی هر جايی را به
خانه ماندن ترجيح میدهد، بايد دختر فراری
ناميده شود؟ شايد اين دختر اگر در کشوری ديگر بود و به والدين خود میگفت
که ديگر نمیخواهد با آنان زندگی کند و يا اگر مورد
خشونت قرار میگرفت به خانههای امن
جوانان مراجعه میکرد هيچ وقت لقب دختر
فراری را نمیگرفت، هيچ وقت به عنوان يک مجرم دستگير نمیشد
و هيچ وقت به زور به خانههايی که زير
عنوان امن برايش توصيه میشد برده نمیشد.
زنان بسياری بیآنکه بخواهند
ناچارند بعد از ضرب و جرح شوهر به خانهای بازگردند
که مورد آزار و اذيت قرار گرفتهاند؛ چون جايی
ندارند که بروند. چند درصد از زنان ما مورد حمايت والدين خود قرار میگيرند؟
و چند درصدشان به خاطر بازگشت به کانون گرم خانواده توجيه میشوند
که گناهکارند؟ زن خشونت ديده اگر به خانه دوست و آشنايانش هم برود ترس و نگرانی و
تشويش ميزبان از مزاحمت شوهر او باعث میشود که عذر زن
را بخواهد، اگر از خانه خارج شود و نخواهد بازگردد و به اعتياد و روسپیگری
کشيده شود مجرم هم محسوب میشود و بعد
مسؤولان ريز و درشتمان درباره بازپروری اين زنان برايمان سخنرانیها
خواهند کرد و ما زنان هم در سازمانها و نشريات و
مجلس و فقط گله میکنيم که چه شد خانههای
امن که دولت قولش را داد.
از نخستين سالهای دهه ۱۹۷۰
و اعتراض جدی زنان به اعمال خشونتهای روحی و
جسمی بر زنان در اروپا و آمريکا فعاليتهای گستردهای
برای ايجاد خانههای امن برای زنان و
کودکانشان آغاز شد. در حال حاضر نه تنها به تعداد اين خانهها
روز به روز افزوده میشود بلکه ساختار درونی
آنها هم مورد آزمون و خطا قرار میگيرد.
اگر نقش اين خانهها در ابتدا
به محافظت از زنان محدود میشد حالا، با
تلاش فمينيستها، فراتر از محافظت، توانمندی زنان همراه
با ارتقای آگاهی زنانهشان مطرح است.
زنان در برخی از اين خانهها با تجربيات
شخصی يکديگر از خشونت آشنا میشوند و راههای
مقاوم شدن، توانمند کردن، بالا بردن اعتماد به نفس و را تجربه و خودشان را برای يک
زندگی مستقل آماده میکنند. اگر پيشتر خانههای
امن به محل گريز زنان بدل شده بود اکنون در برخی از کشورها اين مردان هستند که
ملزم میشوند از خانهها خارج شوند
و با وجود همه اين تدابير هنوز خشونت عليه زنان امری جدی در اين کشورها به شمار میآيد
اما در ايران، فراموشی در جامعه ايرانی امری است
که کارکرد دارد که اگر نداشته باشد هزاران حرف و سخن بیسرانجام بيان
نمیشود که سخنگوی آن نه مسؤوليتی برای تحقق
داشته باشد و نه حتی دليلی برای عدم اجرا. سالهاست بحث خانههای
امن و ضرورت تأسيس آنها مطرح شده است.
مثلا همين دو سال پيش بود که دکتر راهچمنی
رئيس سازمان بهزيستی از تأسيس خانههای امن برای
زنان در آينده خبر داد و البته موانع تأسيس آنها را نيز ذکر کرد: «بزرگترين مانع
بر سر کار خانههای امن اين است که بنابر قانون، زن بايد
از شوهر تمکين کند و در مکانی که شوهر برايش تعيين میکند اقامت
کند. طبق قانون زن در مورد مسائل جنسی هم بايد از شوهرش تمکين کند. در صورت تأسيس
خانههای امن اين بحث در خواهد گرفت که آيا زنی
که مورد آزار قرار گرفته میتواند در چنين
مکانی اقامت کند و مشکل عدم تمکين را چگونه میتوان حل کرد؟»
بعد از اين مدت نه خانه امنی ديديم و نه راهحلی برای
موانع تأسيس آن، شايد آنچه او آن را خانه امن میداند همان
خانههای سلامت است که اخيرا معاون اجتماعی
بهزيستی از وجود ۲۷ خانه سلامت در کل کشور خبر داده است. گويا تأسيس اين خانهها
بيشتر به عنوان محلی برای اسکان دختران فراری - آن هم نه به اختياری - بوده است.
به گفته اين معاون: «در ۶ ماهه اول سال گذشته ۸۷۶ دختر فراری در مراکز خانههای
سلامت بهزيستی پذيرش و ساماندهی شدهاند که اين
رقم در ۶ ماه اول سال ۸۱ تنها ۷۳۴ مورد بوده است، ضمن اينکه سن فرار دختران نيز در
اين ميان به ۱۳ سال کاهش يافته است».
شايد هم منظور راهچمنی خانه
ريحانه بود که بيش از آنکه امن باشد به محلی برای جلوهفروشیهای
بينالمللی تبديل شده بود که: «ببينيد ما هم
خانه امن داريم».
تبليغاتی نيز که در اين زمينه از طريق رسانههای
دولتی انجام گرفت نتوانست وجود اين خانهها را حتی
برای دختران قابلقبول کند. خانههايی
که اين مراکز را باز مینماياند با
نگاه حمايتی به زنان و دختران در ترويج اين نگاه میکوشد که اگر
پيشتر مسؤوليت آنان برعهده پدر و برادر و شوهر بود اکنون برعهده دولت است. اگر در
پس زمينه فکری ما تغييری صورت نگيرد تنها با جايگزين شدن حاميان زنان از پدر و پسر
به شوهر و سپس به دولت روبهرو شده و
خشونت انتقالی را تجربه خواهيم کرد.
درحالی که در کشورهای خارجی، رفتن به خانه امن بهرغم
مشکلات مسکونی آن برای بسياری از زنان راهی برای مقابله با خشونت شوهرانشان است.
در ايران اگر خانهای هم پای بگيرد بیاعتمادی
زنان به ارگانهای دولتی و حصار اجتماعی، فيزيکی و سياسی
که اين ارگانها ايجاد میکنند نه تنها
هزينه بالايی را برعهده دولت میگذارد بلکه با
عدم اقبال زنان روبهرو خواهد شد.
اما اگر به فرض زنان بتوانند به اين خانهها
پناه بياورند چه سياستهايی در
انتظار آنان خواهد بود؟ قوانين رسمی کشور حامی خشونت عليه زنان است. مرد حق دارد
همسرش را بزند، به او تجاوز کند و مانع از خروج او از خانه شود. حتی اگر بعد از
کتک زدن همسرش کسی به زن او پناه دهد میتواند توسط
مرد مورد مزاحمت قرار گيرد. نهادهای حقوقی و نهادهای اجتماعی که زنان بتوانند به
واسطه آنها شوهرانشان را از خشونت بازدارند وجود ندارد به همين دليل احداث خانههای
امن از يک سو بدون بازنگری و تغيير در قوانين امکانپذير نيست. از
سوی ديگر راهاندازی خانههای
امن با الگوبرداری ساده از يک ساختمان کنترل شده و دادن نقش اساسی به نهادهای
حکومتی در اين زمينه محقق نخواهد شد و از پس آن خانه ريحانه ديگری برمیخيزد
که خالی از هرگونه تدبيری راه به ناکجاآباد میبرد.
نقش دولت در احداث يا تأسيس خانههای
امن نقشی مهم است اما نه در اداره آنها، زنی که وارد خانه امن میشود
يک مشتری خشونت ديده نيست که خدمات بگيرد، نفس تازه کند و خود را برای کتک بعدی
آماده کند، که اگر دولت و ديگر نهادهای حکومتی اختياردار باشند، احتمالا جز اين
نخواهد بود. شايد اگر دولت با در اختيار قرار دادن ساختمانهايی
به عنوان خانههای امن به گروههای غيردولتی
و شناخته شده برای زنان، شرايط مناسبی را برای اسکان زنان فراهم آورد و بيش از
نظارت بر اداره اين خانهها بر تغيير و
تسهيل قانونی وضعيت زنان آسيب ديده موظف شود و سازمانهای غيردولتی
زنان را، که میتوانند نقش گروههای فشار را
برای تغيير قوانين ضد زن داشته باشند، همراهی کند شايد تا حدودی بتوان به ايجاد
خانههای امن در ايران اميد بست. در غير اين
صورت شاهد متوليانی خواهيم بود که يک شبه از دل سازمانهايی که نبودهاند
سر بر میآورند و بازداشتگاهی اخلاقی و ايدئولوژيکی
را اداره میکنند که بيشترين نقش آن تداوم خشونت خانگی
و ساختاری و افزايش آسيبهای اجتماعی
خواهد بود. زيرا در حصار اين قيمها هيچ زنی در
چنين خانهای را نخواهد کوبيد.