چرا انقلاب فرهنگي ؟
اهداف انجمن هاي اسلامي (دفتر تحکيم
وحدت ) در آن دوره را مي توان چنين جمع بندي کرد:
- ۱اسلامي
کردن تمام مراکز آموزشي بويژه دانشگاه ها
- ۲تقويت
نفوذ روحانيت حاکم در مراکز آموزشي
- ۳هماهنگ
کردن دانشگاه با حاکميت
- ۴حذف
نيروهاي دگر انديش دانشجويي از صحنه فعاليت هاي سياسي – صنفي ، اجتماعي و نيز از
محيط دانشگاه
-۵ تبديل
انجمن هاي اسلامي به تنها جريان دانشجويي در دانشگاه ها
علي صمد
دانشگاه
بعد از انقلاب به مرکز عمده فعليت سياسي و بر خوردافکار و انديشه ها تبديل شد . در
فضاي آزاد بوجود آمده ، احزاب سازمان هاي چپ ، ملي و ملي مذهبي به فعاليت علني سياسي
و صنفي در محيط دانشگاه پرداختند. دانشجويان همواره به دليل موقعيت اجتماعي خود در
جامعه ، قادر به کار توضيحي و تاثيرگذاري بر محيط پيرامون اعم از خانواده ، محل
زندگي و محل کار بودند. ديد جامعه به دانشجويان بسيار مثبت و اغلب مردم، آنها را
به عنوان قشر پيشرو به حساب مي آوردند. در واقع دانشجويان و سازمانهاي دانشجوئي غيرحکومتي،
توان اين را داشتندکه دانشگاه را به يکي از مراکز فعاليت هاي سياسي در جامعه تبديل
کنند که در آن، رژيم تحت فشار سياسي و اجتماعي قرار گيرد! زيرا نيروي جوان در
دانشگاه ها، همواره داراي گرايشات ضد سنتي، عدالتخواهانه وآرمانگرايانه است و زندگي
دانشجوئي چنين زمينه اي را براي ايجاد جنبش هاي اجتماعي عدالت خواهانه و آزاديخواهانه
فراهم مي سازد. از زمان رژيم گذشته و به ويژه از مقطع انقلاب، ارتباط دانشجويان با
رو شنفکران خارج از دانشگاه و نيز مردم در سطحي بسيار وسيع بوده و اين موضوع، باعث
حساسيت شديد حکومت شده و سپس حکام اسلامي(روحانيت) به قدرت رسيده بعد از انقلاب شد!
- ۱دانشگاه
و دانشجويان بعد ازپيروزي انقلاب - بعداز پيروزي انقلاب ، سازمان هاي سياسي
همچون سازمان چريک هاي فدائي خلق ايران و مجاهدين خلق ايران به دليل مقاومت و
مبارزه شجاعانه و فداکارانه خود بر عليه ديکتاتوري شاه، از نفوذ و اعتبار زيادي در
بين دانشجويان و اساتيد دانشگاهها برخوردار شدند (ذر بين سال هاي ۵۹-۱۳۵۸، تعداد
دانشجويان در دانشگاههاي سراسر ايران به ۱۷۴ هزار نفر و تعداد اعضاي هيئت هاي علمي
به ۱۶۸۷۷ نفر بالغ مي شد). به عنوان مثال دراولين انتخابات شوراهاي دانشگاهها،
تشکل هاي دانشجوئي وابسته به چريکها و مجاهدين ، اکثريت نيروي دانشجويي را در
دانشگاه ها ، تشکيل دادند. در دوره مذکور، وضعيت تقريبي سازمان هاي دانشجويي به
قرارزير بوده است : سازمان دانشجويان پيشگام بين ۳۰ تا ۳۵ درصد ، دانشجويان مسلمان
۲۰ تا ۲۵ درصد و گروه هاي چپ ديگر چون ًسازمان دانشجويان مبارزً. ً دانشجويان
دمکرات ايران۱۰ درصد و دانشجويان طرفدار حکومت که در انجمن هاي اسلامي متشکل بودند
در حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد، در ميان دانشجويان و شوراها نفوذ و نماينده داشتند. چنين
وضعيتي باعث شده بود که تشکل هاي دانشجويي طرفدار آيت اله خميني در دانشگاه ها در
اقليت محض قرار گيرند . روحانيت حاکم و انجمن هاي اسلامي مي ديدند که دانشگاه بر
خلاف جامعه بيشتر در اختيار و نفوذ سازمان ها و احزاب غير اسلامي و غير حکومتي
بخصوص چريکهاي فدائي خلق و مجاهدين خلق و ديگر چپ ها قرار گرفته است ! و اين موضوع
چندان براي آنان خوشايند نبود. در آن دوره آنها به اشکال گوناگون سعي نمودند در
دانشگاه با خصومت ورزي ، درگيري فيزيکي و .... با ديگر دانشجويان بپردازند و بدين
طريق سعي کردند که دانشگاه را با بحران مواجه سازند .
-
۲ دلايل وقوع انقلاب فرهنگي : بعد از انقلاب چنانکه پيشتر
متذکر شديم تنها بخش اقليت جنبش دانشجوئي به دفاع و حمايت از حکومت آيت اله خميني
پرداخت و بخش اکثريت اين جنبش به مخالفت با حکومت اسلامي گرايش داشت. اساتيد و
کارکنان دانشگاهها به همراه دانشجويان دلبستگي زيادي به جريانات سياسي چپ و لائيک
غير حکومتي ، نشان مي دادند و دانشگاه فعاليت زيادي را جهت روشنگري و نيز افشاي سياست
هاي ارتجاعي حکومت وقت ، انجام مي داد. و حکومت از اين بابت از دانشجويان و دنشگاهيان
به شدت ناراضي بود. سياست حکومت اسلامي ايران در اين دوره اين بود که از سوئي نقش
دانشگاه و بويژه جنبش دانشجوئي را در به پيروزي رساندن انقلاب منکر شود و از سوي ديگر
با ايجاد درگيري و اختلافات شديد در ميان دانشجويان ، به حمايت از انجمن هاي اسلامي
بپردازد. در سطح جامعه نيز تبليغات بر عليه نظام آموزشي ايران از طرف روحانيت حاکم
و ديگر جريانات مذهبي نزديک به حاکميت بر عليه دانشگاه و دانشگاهيان افزايش زيادي يافت.
اين نيروها بر اين ارزيابي بودند که نظام آموزشي ايران غرب زده است و بايد تغييرات
بنيادي در آن صورت گيرد. آيت اله خميني و طرفدارانش به اشکال گوناگون از نفوذ فرهنگي
غرب در جامعه و بخصوص در نهادهاي آموزشي ايران صحبت مي کردندو اين فکر را تبليغ مي
کردند که موضوعات مورد تدريس در اين مراکز آموزشي فاقد مباني اساسي است و نيز مي
گفتند که روش ، روند و اصول اين مراکز، از بنيان ضد اسلامي است و بايد مراکز آموزش
عالي و متوسطه را با تغييرات اساسي به سمت اسلامي شدن هدايت کرد. علاوه بر اين
دائم از طرف حکومت و تشکل هاي اسلامي دانشجوئي طرفدار رژيم اينرا نيز تبليغ مي
کردند که در دانشگاه دانشجويان مسلح هستند و آنجا را به مرکز مبارزه مسلحانه بر عليه
رژيم تبديل کرده اند و بايد بساط آنها را هر چه زودتر جمع کرد. اين نظرات در
دانشگاه هاي سراسر کشود، توسط انجمن هاي اسلامي طرفدار حکومت به شدت تبليغ و دفاع
مي شد و بدين ترتيب زمينه ايجاد درگيري با اکثريت دانشجويان که هوادار حکومت
نبودند، فراهم مي کردند. اما حضور قوي دانشجويان طرفدار اپوزيسيون در دانشگاه هاي
کشور، باعث عدم پيشبرد سياست هاي انجمن هاي اسلامي شد. آنها به هر ترتيبي مي
خواستند جلوي فعاليت دانشجويان مترقي و دگرانديش را بگيرند. انجمن هاي اسلامي با
هماهنگي با حاکميت وارد عمل شدند و سعي کردند آن دانشجويان مبارز را با ً انقلاب
فرهنگي از صحنه دانشگاههاي ايران پاکسازي کنند. به نظرم اهداف انجمن هاي اسلامي (دفتر
تحکيم وحدت ) در آن دوره را مي توان چنين جمع بندي کرد:
-
۱اسلامي
کردن تمام مراکز آموزشي بويژه دانشگاه ها
- ۲تقويت نفوذ روحانيت حاکم در مراکز آموزشي
-
۳هماهنگ
کردن دانشگاه با حاکميت
-
۴حذف
نيروهاي دگر انديش دانشجويي از صحنه فعاليت هاي سياسي – صنفي ، اجتماعي و نيز از
محيط دانشگاه
۵-
تبديل
انجمن هاي اسلامي به تنها جريان دانشجويي در دانشگاه ها
-۳دانشجويان
دگر انديش و انقلاب فرهنگي : در اين مقطع جريانات دانشجويي مخالف حکومت و نيز
سازمان ها و گروه هاي سياسي به مقابله با سياست انقلاب فرهنگي حکومت پرداختند و با
برگزاري تظاهرات و حرکت هاي اعتراضي و مسالمت آميز در سطح دانشگاه ها به مبارزه با
سياست توطئه آميز و مضر بسته شدن دانشگاه ها پرداختند. در اين دوره انجمن هاي
مسلمان دانشجويي وابسته به سازمان مجااهدين خلق با مذاکراتي که با برخي از نمايندگان
حکومت انجام داد با بسته شدن دفاترشان در دانشگاه موافقت کردند. دانشجويان پيشگام
که طرفدار سازمان چريک هاي فدايي خلق ايران بودند با مذاکراتي که با رژيم و ديگر
تشکل هاي دانشجويي غير حکومتي انجام دادند، تلاش کردند که جنبش دانشجويي غير حکومتي
، به شکل مشترک ، سياستي واحد را در اين عرصه پيش ببرند. در عين حال مقاومت در
برابر تهاجم و حمله مسلحانه رژيم در دانشگاه هاي سراسر کشور، سازمان داده شد. حکومت
با کمک انجمن هاي اسلامي دانشجوئي طرفدار خود و ديگر نيروهاي حزب الهي و نيز نيروهاي
مسلح ، با شدت هرچه بيشتر به سرکوب دانشجويان پرداخت . رژيم عمليات خشن و مسلحانه
خود به دانشگاه و دانشجويان را به بهانه اينکه دانشگاه به انبار اسلحه و مهمات براي
گروه هاي ضد انقلاب تبديل شده ، توجيه کرد و بعد از اشغال دانشگاه هيچگونه اسلحه يا
انبار اسلحه اي را در آنجا نيافتند ! دانشجويان حقيقتا هيچگاه به داشتن اسلحه در
دانشگاه ها ، نياز نداشتند زيرا که اکثريت دانشگاه هوادار آنها بود و با سياست هاي
آنها همراهي مي کرد. افسانه انبار اسلحه تنها دروغ بزرگي ، براي فريب مردم در آن
زمان بود و نقش و سياست انجمن هاي اسلامي طرفدار حکومت در آن دوره در واقع در تائيد
و تبليغ چنين دروغ هايي برا توجيه سرکوب خشن دانشجويان دگرانديش عمل کرد و اين سياست
انجمن هاي اسلامي در تاريخ جنبش دانشجويي بعد از انقلاب ثبت شده است ! در درگيري
هاي دانشگاه ، چندين نفر از دانشجويان مترقي کشته و تعداد زيادي زخمي و دستگير
شدند. رژيم بدين طريق موفق شد دفاتر جريانات دانشجويي غير حکومتي را ببندد. سازمان
دانشجويان پيشگام در آن دوره اعلام کرد که بستن دفاتر تشکل هاي دانشجويي ، به
دنبالش ، به بسته شدن مرکز دانشگاهي منجر خواهد شد و متاسفانه چنين هم شد و
دانشگاه هاي سراسر ايران تحت نام ً انقلاب فرهنگي ً به مدت سه سال بسته شد . رژيم
و انجمن هاي اسلامي با سياست انقلاب فرهنگي به شعار سياسي و محوري جنبش دانشجويي
که همواره آزادي بوده است ضربه اساسي وارد کرد. از طرفي حذف جريانات دانشجويي از
محيط دانشگاه ها ، براي جامعه خسارت آفرين بود و جامعه سال ها از توسعه ، رشد و
تکامل باز ايستاد : زيرا جنبش دانشجويي از جايگاه خود خارج شد و بدين ترتيب اين
جنبش فاقد ويژگي هاي عام جنبش دانشجويي گرديد و بيشتر به عنوان اهرم و ابزار اعمال
اراده حاکميت در دانشگاه ها به کار گرفته شد .
-
۴نتايج انقلاب فرهنگي در مراکز آموزشي : از اوايل سال ۱۳۵۹ ،
مراکز آموزش عالي ايران تحت عنوان ً انقلاب فرهنگي ً به مدت سه سال بسته شد و بدين
ترتيب به فعاليت تشکل هاي دانشجويي قدرتمند دگر انديش در دانشگاه ها پايان داده شد.
بعد از انقلاب فرهنگي شعار اصلاح و اسلامي کردن دانشگاه ها پيش برده شد. در واقع
به جاي اصلاح نظام دانشگاه جهت بالا بردن هر چه بيشتر بهره وري ، سياست اخراج و
تصفيه غير خودي ها در دستور کار قرار گرفت. اين پاکسازي ها در آغاز با تصفيه اساتيد
به بهانه ضد انقلاب ، کمونيست ، غرب زده و ضد اسلامي شروع شد. در سال ۵۹-۱۳۵۸ در
سطح دانشگاه هاي سراسر کشور تعداد اعضاي هيئت علمي دانشگاه 16877 نفر بالغ مي شد
که بعد از انقلاب فرهنگي تعداد آنان به ۹۰۴۲ نفر رسيد. سپس با ايجاد فضاي عدم
اعتماد و برخوردهاي زشت و خارج از شئون اجتماعي با اساتيد، عده اي از آنان ، دانشگاه
را ترک و به خارج از کشور رفتند و عده اي ديگر بازنشستگي اجباري را از ترس سرکوب و
انواع آزار و اذيت ديگر پذيرفتند و بدين طريق تعداد اعضاي هيئت علمي در اين دوره
به نصف يعني ۸۰۰۰ نفر رسيد. در نتيجه با اين روش ، مراکز آموزش عالي از سرمايه هاي
علمي خود که باهزينه و پول مردم تربيت شده بودند ، محروم گرديدند. بعد از پاکسازي
اساتيد نوبت به دانشجويان رسيد. در اين عرصه انجمن هاي اسلامي دانشجويي وابسته به
حاکميت با دادن اطلاعات دقيق از فعالين جنبش دانشجويي توانستند هزاران دانشجوي دگر
انديش را به علل سياسي و اعتقادي از دانشگاه ها اخراج ، معلق ، مشروط دائم يا موقت
کنند. و بدين طريق در دانشگاه ها با اخراج و تصفيه غير خودي ها ، فضاي کاملا آرامي
براي اجراي اهدافشان فراهم گرديد. در واقع وجود گزينش و احتمال اخراج و محروميت از
موقعيت هاي اجتماعي و شغلي در آينده ، باعث شد که دانشجويان امکان اعتراض به
عملکردهاي نادرست و تبعيض آميز را نداشته باشند و بدين طريق چنانکه پيشتر متذکر شديم
، حاصل اين دوره غير سياسي شدن دانشجو و دانشگاه بود. بعد از انقلاب فرهنگي دروس
معارف اسلامي و زبان عربي و نيز تاکيدات مکرر بر حفظ ظواهر اسلامي، به صورت اجباري
در آمد . علاوه بر اين بدليل بدبيني که نسبت به هر نوع رابطه بين زن و مرد در حاکميت
اسلامي وجود داشت ، سعي کردند با ايجاد عدم ارتباط بين دانشجويان دختر و پسر به
منظور جلوگيري از گناه ، اقداماتي همچون نصب پرده در کلاس ها در ميان دانشجويان و يا
نشاندن دختران در رديف هاي عقب در کلاس ها و غيره ، روي آوردند و انجمن هاي اسلامي
براي به اجرا درآوردن اين آيين نامه ها و قوانين ، دائما دانشجويان را مورد آزار و
اذيت قرار مي داند. در مرداد سال۱۳۵۹ ، شوراي انقلاب فرهنگي تشکيل شد تا اهداف و سياست
هاي آموزش ايران را تعيين کند. اين شورا اوايل از بالاترين اقتدار در زمينه آموزشي
در ايران برخوردار بود. برنامه آموزشي چنان تدوين شد که تمامي دانشجويان مجبور
باشند دروس ويژه عربي – قرآن يا معارف اسلامي را بياموزند. نفي ارزش هاي غربي به ويژه
در علوم انساني و اجتماعي تقويت شد. در اين دوره تصور مسئولين شوراي انقلاب فرهنگي
بر اين بود که با افزايش بيشتر واحدهاي علوم انساني و اسلامي ، معلومات ديني
دانشجويان افزايش خواهد يافت . بدين طريق مي توانند باعث افزايش ايمان ديني آنها
شوند. در اين دوره نهادهاي گوناگوني همچون انجمن هاي اسلامي ، جهادهاي دانشگاهي ،
ستاد انقلاب فرهنگي ، مرکز نشر دانشگاهي ، دفتر حوزه در دانشگاه، نهاد نمايندگي ولي
فقيه ، تشکيل شد و آنان تمام مراکز مهم مديريتي دانشگاه ها را در اختيار کامل خود
گرفتند. در ادامه سعي بر اين شد که دانشجويان بازگشته به دانشگاه ها را به همسوئي
فکري و فرهنگي با حاکميت بکشانندو چنانچه موفق نشدند آنان را از مسائل سياسي و
اجتماعي سرخورده کنند تا به موضوعي جز اتمام هر چه سريعتر تحصيل نينديشند. در طي اين
دوره ، تشکل هاي دانشجويي به شدت ايدئولوژي گرا شدند. آنها تعاريف محدودي از اسلام
و قانون ارائه دادند و براي تحقق آن سعي کردند قدرت را در دست بگيرند و بدين طريق
به عنوان موتور اصلي حاکميت در پيشبرد سياست هاي غير علمي و ارتجاعي در آمدند و
بدترين چهره را از خود درميان دانشجويان بوجود آوردند. در تاريخ جنبش دانشجويي ،
معمولا فعالين دانشجو از محبوب ترين و پرنفوذترين افراد دانشگاه محسوب مي شدند
وهمه دانشجويان به آنها احترام مي گذاشتند و آنان را دوست مي داشتند! اما دانشجويان
عضو انجمن هاي اسلامي (دفتر تحکيم وحدت) از چنين ويژگي اي برخوردار نبودند. دراينجا
نتايج و تاثير انقلاب فرهنگي در دانشگاه و نيز بر جوانان دانشجو را مي توانيم چنين
جمع بندي کنيم : در اين دوره مراکز آموزش عالي به مدت سه سال تعطيل شد و هزاران
دانشجو و استاد از فعاليت علمي محروم و هزاران دانشجوواستاد از محيط دانشگاه ها
پاکسازي شدند. حرکت هاي دانشجويي در انحصار يک بخش از دانشجويان طرفدار حاکميت متمرکز
گشت و بدين طريق جريانات مستقل و آزاد و قدرتمند دانشجويي به شدت سرکوب شدند . هزاران
دانشجو فارغ التحصيل شدنشان به تاخير افتاد و صدها مرکز درسي و تحقيقاتي، کتابخانه
و آزمايشگاه در طي اين دوره از فعاليت باز ماندند!
-۵
ويژگي دانشجويي و وضعيت دفتر تحکيم وحدت در اين سالها: ويژگي اصلي
جنبش دانشجويي نقد و روشنگري ، نقد ايدئولوژي و نقد دولت است و شرط انجام اين کار
، استقلال سياسي اين جنبش است . در ضمن چون جنبش دانشجويي در دانشگاه ها رشد
وگسترش مي يابند بالطبع شرط استقلال سياسي دانشگاه نيز مطرح مي شود . اگر چنانچه
حرکت دانشجويي يک نوع حرکت دموکراتيک باشد خود به خود کمتر تحت تاثير اين يا آن جريان
خارج از دانشگاه قرار مي گيرد. زيرا اين جنبش علاوه بر خواست هاي عمومي سياسي ، يکسري
خواسته هاي صنفي و گروهي را نيز با خود دارد و اين در واقع هويت مستقل اين جنبش
است . اين هويت به تفکرات متنوع در ميان دانشجويان ، امکان و فرصت گسترش مي دهد. پس
بايد به تفکرات و جرياناتي که در درون خود وجود دارد بيشتر اهميت قائل شد تا به
تفکرات بيرون از جنبش ! در اين جا وقتي از رابطه جنبش دانشجويي با قدرت سياسي صحبت
مي کنيم منظور استقلال اين جنبش و عدم وابستگي به قدرت و دولت است و نه جدايي از
جنبش هاي سياسي ، اجتماعي و فکري . در واقع استقلال از ساخت قدرت جزئي از ماهيت
جنبش دانشجوئي است . پس با اين حساب استقلال براي جنبش دانشجويي بسيار اساسي و حياتي
است . اين جنبش با داشتن استقلال مي تواند با نيروي خارج از دانشگاه الزاما ارتباطي
در جهت تبادل نظر و کسب تجربه و مشورت ، داشته باشد. فضاي سياسي و فرهنگي غالب در
بسياري از دانشگاه ها ، اجازه فعاليت علني وسيع و يا حتي محدود به همه عقايد و گرايش
هاي دانشجويي را نمي دهد. اگر تشکل هاي اسلامي دانشجويي عضو دفتر تحکيم وحدت در
سراسر دانشکاه ها با پذيرش تنوع و تکثر و پيش گرفتن مدارا و تحمل در مناسبات دروني
در جنبش دانشجويي و هم پوشاني طيف هاي فعال در جنبش روي آورند مي توانند نيروي بيشتري
را براي مبارزه در راه جبهه دموکراسي با خود به همراه آورند . البته خوشبختانه سمت
گيري دفتر تحکيم در چنين جهتي است . لازم به تاکيد است که دفتر تحکيم وحدت تا قبل
از سال هاي۷۶-۱۳۷۶ ، چهره بسيار غير دموکراتيک در ميان دانشجويان برجا گذاشته بود
و اين امر باعث کاهش شديد نقش آنها در مراکز آموزش عالي شد و و آنها را به جرياني
منفعل در دانشگاه هاي سراسر کشور تبديل کرد . اين جريان در طول اين سال ها همواره
از رانت حکومتي و ديگر امکانات رايگان براي پيشبرد فعاليت هاي خود بهره گرفته است .
تشکل مذکور از اواخر سال ۷۵ و اوايل سال ۷۶ ، با ايجاد تغييراتي در دورن خود وارد
فاز جديدي براي فعاليت در ميان دانشجويان و نيز در ميان ديگر اقشار مردم شد. انتخابات
رياست جمهوري سال ۷۶ ، اين تشکل توانست نيروي زيادي از دانشجويان ، جوانان
،نوجوانان و ديگر اقشار مردم را به پشتيباني از برنامه خاتمي بکشاند. اين جريان تا
اواخر سال ۷۸، شديدا به اصلاح طلبان حکومتي وابسته بود و همواره از سياست هاي آنها
در دانشگاه و جامعه حمايت مي کرد. بعد از حادثه کوي دانشگاه ، تشکل مذکور به شدت
مورد انتقاد دانشجويان در دانشگاه هاي سراسر کشور قرار گرفت. از سال ۷۹ ، با تغيير
رهبري و سياست ، اکثريت دفتر تحکيم وحدت به استقلال هرچه بيشتر از اصلاح طلبان
حکومتي و يا به عبارت ديگر به نقد حکومت روي آوردند. تحول در دفتر تحکيم از سال ۷۸
به اين طرف به نظرم جدي ، همه جانبه ، عميق و صادقانه است . جريان مذکور در نبود
فضاي لازم و مناسب براي ديگر طيف هاي دگر انديش دانشجويي، هنوز به عنوان بزرگترين
تشکل دانشجويي محسوب مي شود. اما با همه تحولاتي که در اين جريان رخ داده ، هنوز
چندان مشخص نيست که به چه دلايلي دفترتحکيم وحدت نتوانسته به رفتار غير دموکراتيک
خود در بعد از انقلاب بپردازد ! هر چند که مشخص و روشن است که ميراث منفي و غير
دموراتيک گذشته دفتر تحکيم وحدت بوسيله رهبران اوليه اين تشکل براي رهبري کنوني به
جا مانده است . در واقع برخورد انتقادي به گذشته مي تواند چهره هر چه دمکراتيک تري
از اين جريان دانشجويي در حوزه سياسي ، بوجود آورد. اگر چنانچه اين تشکل دانشجويي
نتواند با گدذشته خود برخورد انتقادي کند، بالطبع نخواهد توانست نيروي عظيم دانشجويان
راتحت تاثير خود قرار دهد و در صد فعالين اش با توجه به سرکوب ، اختناق و ديگر
فشارهاي اقتدارگرايان همچنان محدود و محدودتر خواهد شد. دفتر تحکيم وحدت بايد با
انقلاب فرهنگي ، اشغال سفارت امريکا، انحصار طلبي و حذف بخشي از دانشجويان فعال سياسي
دگر انديش از دانشگاه ها و ...... برخورد انتقادي بکند تا بلکه با مرور بتواند
استقلال , هويت و اعتماد تازه اي براي خود در ميان دانشجويان کسب کند. براي بازسازي
اعتماد واقعي ميان دانشجويان تنها خود اين تشکل است که مي تواند به اين روند کمک رساند
. امروز نقش مثبت اين تشکل اين نيست که فقط به برگزاري مراسم و برپائي سخنراني ،
انتخابات سالانه شوراي انجمن هاي اسلامي و شوراي مرکزي ، يا اردوهاي سالانه و .......
بپردازد. هر چند که همه اين موارد لازم و مفيد براي ادامه فعاليت و سازماندهي است
، اما بهتر است علاوه بر توجه به مسائل فوق ، دفتر تحکيم وحدت به چگونگي ارائه يک
برنامه جامع و کارا در شرايط کنوني براي فعاليت هرچه وسيعتر در ميان دانشجويان ، بيانديشد.
اين جريان دانشجوئي به عنوان بزرگترين تشکل دانشجويي مي بايست به کوشش در جهت افزايش
آگاهي صنفي ، اجتماعي و سياسي دانشجويان کمک کند و نيز هرچه بيشتر بر گسترش پايگاه
خويش با مردم و دانشجويان به عنوان يک اهرم کليدي درعرصه سياست تاکيد نمايد. از
انتخابات ۹ اسفند ۱۳۸۱ ، شکست آشکار محافظه کاران و بويژه اصلاح طلبان حکومتي و غير
حکومتي و نيز مصادف با خروج دفتر تحکيم وحدت از ائتلاف جبهه دوم خرداد است . اين
تشکل در طول سال ۸۱-۱۳۸۰، تغييرات اساسي در ادبيات سياسي خويش به عمل آورده است . جريان
دفتر تحکيم وحدت با طرح جبهه دموکراسي در يک حکومت جمهوري واقعي توانسته بار ديگر
نظر بخش هايي از دانشجويان و ديگر اقشار مردم و نيز اپوزيسيون دمکرات و جمهوريخواه
را به خود جلب کند. در واقع تغييرات در دفتر تحکيم وحدت با دقت و حساسيت زيادي در
داخل و خارج از کشور دنبال مي شود و نگاه مردم و اپوزيسيون و حتي حکومتيان به اين
تشکل و يا کلا دانشجويان است . در يکي دوسال اخير اين تشکل به اقدامات اساسي در
جهت اتخاذ مواضع دموکراتيک ، دست زده است . به عنوان مثال نامه به کوفي عنان رئيس
سازمان ملل در واقع انتقاد و برخورد به ۲۵ سال ظلم و جنايت رهبران جمهوري اسلامي ايران
است . چنين مواضعي در نامه، در واقع انتقاد به گذشته غير دموکراتيک خود اين تشکل نيز
محسوب مي شود. در حال حاضر دفتر تحکيم وحدت در تدارک نشست انتخاباتي براي حل
مشکلات تشکيلاتي خود است و از ۵ شنبه ۲۴ ارديبهشت به مدت دوروز به رايزني ، بحث و
گفتگو و طرح يکسري اسناد اقدام خواهد کرد. اميدوارم اين جريان دانشجويي به حساسيت
موارد برشمرده فوق توجه لازم را انجام دهد. بعد از برگزاري اين نشست دفتر تحکيم
وحدت بايد باور داشته باشد که براي پيشبرد مبارزه به تنهايي نخواهد توانست همه گرايش
هاو تمايلات را در دانشگاه ها ، نمايندگي کند. لذا همراهي و همفکري با ديگر طيف هاي
دگر انديش دانشجويي مي تواند چهره و قدرت واقعي و تاثير گذار جنبش دانشجويي را براي
ايجاد تغييرات ساختاري در قدرت ، به صحنه مبارزه بکشاند. اين همه باعث تقويت جبهه
نيروهاي طرفدار دموکراسي و آزادي ميشود
!
علي
صمد
ماه
مه 2004
alisamadpouri@yahoo.fr