تندروها در انتظار فرشته خون
مسعود بهنود
www.behnoudonline.com
در خبرها هست که نمايندگان مجلس آمريکا، همچنان که
مجلس لردان بريتانيا، در مصوبهای خواستار
سخت گيری بر حکومت ايران شدهاند و پی گير
مساله فعاليتهای هستهای و ماجرای
حقوق بشر، با اشارهای به عقب گرد جنبش اصلاح
طلبی در انتخابات اخير و تاکيد بر اين که رهبران ايران بايد به ارزش و بايستی
رعايت حقوق مردم و دموکراسی متوجه شوند. در مقابل همه اين اعتراضها
که يکی و دوتا نيست. رييس جمهور فرانسه، رييس اتحاديه اروپا، کميسر خارجی آن
اتحاديه و وزير خارجه آلمان تنها کسانی نيستند که همين روزها در ديدار با وزير
خارجه ايران برای تهران هشدار دادهاند که نگران
خود باشند و تدبيرها که به کار میآورند.
از اين مجموعه چه خبری به مردم ايران میرسد
جز بيانيههای پی در پی که مذاکرات در اين جا موفق
بود و در آن جا صريح. و در پی هر يک از اين ديدارها متحد المالی به گوش مردم ايران
رسانده میشود که نشان میدهد ايرانيان
از رهبر، رييس دولت، ائمه جمعه و وزيران مشغول نصيحت دنيا هستند که چنين کنند و
چنان نکنند.
راست نوشته بود روزنامه دنيای اقتصاد هفته پيش که
بالاخره مردم که آن بيانيههای مژده ده
پيروزی را از دستگاههای خبری داخلی میشنوند
و خبر عتاب و خطابها، اعتراضها
و تهديدها را رسانههای جهان به گوششان میرسانند
حق دارند از خود بپرسند کدام درست است.
راست نوشته بود آفتاب يزد روز شنبه که اگر ديدار
وزيرخارجه ايران از بلژيک، آن چنان که گفته بود، بسيار موفق بوده است چگونه همان
وزيرخارجه امروز در فرودگاه بروکسل به استقبال دو دختر ايرانی رفته که از دو ماه
پيش در سفارت بلژيک پناهنده بودند و سرانجام بیسروصدا به
مادرشان سپرده شدند که به وطن دومشان بروند. اگر حضور وزيرخارجه بلژيک در استقبال
از دختران جوانی که از ايران نجات داده شدند نشانه موفق شدن فشارهای ديپلوماتيک
پشت پرده نيست، بگوئيد که نشان چيست. سردبير آفتاب يزد با احتياط به اين زمينه
نزديک شده بود که آيا از همين جا نبايد نگران گفتگوهای مهم و سياسی اين روزهای
ايران و اروپا بود که مضمونش همچنان از مردم پنهان است. و مردم بايد چشم بسته
بپذيرند که منافعشان تامين میشود. چنان که
نصب لوح رستوران ميکونوس هم لا سبيلی در شد. موقع سروصدا و سخت گيری نبود. چرا که
هم موقع باريک است و هم فشارها زياد و هم کسی ناز ما را گوئی به چيزی نمیخرد.
در حالی که چنين اخبار مهم و نگرانی سازی از عموم
مردم پنهان نگاه داشته میشود و تنها به
کسانی میرسد که دسترس به منابع خبری ديگر دارند،
سهم مردم در کجاست. به سرمقالههای دو
روزنامه جمهوری اسلامی و کيهان، هر دو از نظر ناظران سياسی نزديک به حکومت و
بالاترين مقامها، که نگاه کنيم چنين مینمايد
که تهران فقط در انتظار يک فرشته است برای نجات. فرشتهای که از
لبانش خون میچکد. چرا که اين هر دو روزنامه مثلا در روز شنبه در سرمقالههای
خود نوشتهاند در مقابل
ظلمی که آمريکا و اروپا به مسلمانان میکنند بايد نفت
را قطع کرد، علما فرمان جهاد دهند، مسلمانان کفن بپوشند و جان و امن آمريکائیها
و اروپائیها را در هر جا هستند، در خطر اندازند. به
نوشته حسين شريعتمداری «خون در برابر خون». چرا نوشتم فرشتهای
که از لبانش خون میچکد چون که اگر علمای
اسلام به توصيه روزنامه جمهوری اسلامی عمل کنند و همگی يکصدا فرمان جهاد دهند و
کشورهای مسلمان متحد شوند و ... چه میزايد از اين
داستان. آرزوی اتحاد مسلمانان رخ نخواهد داد اما نوشتنش اين نشانه را در خود دارد
که نشان میدهد تندروها فقط در چنان موقعيتی است که
راه نجاتی برای ايران از وضعيتی که خود گرفتارش کردهاند میجويند.
فرشتههای اينان يا مقتدا صدرند و يا بن لادن. و
آمران هم يا آقای مصباح يزدی و يا احمد جنتی.
حال شما بشويد رييس ديپلوماسی ايران و در هر
مذاکره هزار دليل و سند بياوريد که ما را با بن لادن و القاعده و دارودسته مقتدا
صدر ربطی و راهی نيست. مخاطب ترجمه همين متون را جلويتان میگذارد
و چشم انتظار میشود که جوابی بدهيد. يا
بدتر از آن در حالی که از لوح ميکونوس چشم پوشی کرده و به آلمان رفتهايد
همتايتان خبر تائيد حکم اعدام هاشم آقاجری
را در مقابلتان مینهد. نمیتوان
به او گفت آقای يوشکا فيشر اين را جدی نگيريد، حاصل خشم يک رييس دادگستری از نامه
رييس جمهور است که به حکم قاضی او ايراد گرفته بود و گرنه همان طور که خود رييس
دادگستری همدان اعلاميه داده خبر تازهای از پرونده
اين استاد دانشگاه نيست. اصلا به شما قول میدهم ايران
جائی نيست که در آن استاد دانشگاهی را که يک پای خود را در راه دفاع از وطنش از
دست داده، به جرم سخنرانی و گفتن عقايدش اعدام کنند.
همه اميتازهای درشت و ريز، از قراردادهای يک و نيم
ميلياردی توتال تا ماجرای سارای و سيمين و لوحه رستوران ميکونوس داده میشود،
تحمل تحقير رييس جمهور چک میشود که در
آخرين لحظه گفت من قرار ملاقاتی با وزيرخارجه ايران ندارم. و دولتمردان همه را به
جان میخرند چون کاری بزرگ در پيش دارند و آن جلب
نظر اروپائیهاست که چه بی موقع هم گسترش يافتند و کار راضی کردن
ده عضو تازه را هم به کارها افزودند تا
مانع از آن شوند که پرونده فعاليتهای هستهای
ايران چنان که آمريکا میخواهد به
شورای امنيت سازمان ملل برود.
حال اگر مردم ايران از خود بپرسند که چرا دولت از
رفتن به جمع بين الملل میهراسد. اگر
ايران در سطح جهانی در انزوا نيست به قاعده بايد از رجوع پرونده بیسوسهاش
که در آن حق با اوست به مراجع بين المللی استقبال بلکه آن را تشويق کند، پاسخ
واقعی اين است که در حقيقت در انزو هستيم و بايد موضوع را در اين جمع کوچکتر
با امتيازدادنها جمع کنيم. اگر اين واقعيت را دولتمردان
با مردم در ميان گذارند آنگاه ناگزير خواهند بود فاش کنند که چرا در انزوا افتادهايم
و به کدام گناه به اين گوشه گرفتاريم. و اين خود چقدر با تصويری که تندروها به
مردم ايران ارائه میدهند مغايرست.
واقعيت اين است که در جهانی مانند اين، در منطقهای
چنان که ما در آنيم و کشورهای کوچک و فقير همسايهمان هم به
انرژی هستهای و بلکه به بمب اتم دسترسی دارند اين حق
ايران است که به تکنولوژی برتر هستهای دست داشته
باشد. اما جهان به خود حق میدهد تا از اين
تندروها که بر مقدرات کشور ما سوارند بترسد. بترسد از کسانی که در مقابل چشم همه
جهان قادرند برنامههای دولت و قانون اساسی
را نديده بگيرند و مدام در شعارهای خود نابودی بخشی از جهان را ندا سر دهند و آن
چنان که مدير کيهان در سرمقاله روز شنبه خود نوشته بود شعار خون در برابر خون
بدهند. چرا نترسد.
دولت ايران به بهترين شيوهای
که ممکن بود از دو سال پيش شفافيت را به فعاليتهای هستهای
خود بخشيد. و در پشت سازمان بين المللی انرژی اتمی پناه گرفت تا نشان دهد که جز به
فعاليتهای صلح آميز مايل نيست. حتی به رخها
کشيد که از نظر شرعی استفاده از بمب اتمی را برای خود حرام میداند.
اين کرد تا جهان باورش کند و مخالفانش که
در راس آنها دولت اسرائيل است بی صدا شوند. سياستی که اثر کرد. سه کشور بزرگ
اروپائی توان و نفوذ خود را ضمان کردند. اما مخالفان دائم حرکات تندروها را پيش میکشند.
از قتل زهرا کاظمی تا کاری که شورای نگهبان در انتخابات اخير کرد تا نشان ديگران
دهند که بیهوده بر وعدههای دولت
ايران دل نبنديد که اينها کارهای
نيستند و کليد در دستان ديگران است. حتی حضور آقای روحانی به عنوان نماينده مورد
قبول رهبر جمهوری اسلامی و نه دولت بیاختيار
ديگر اطمينانشان نمیدهد
چرا که دريافتهاند که کسی در ايران تندروها مواخذه نمیکند
و مجازات نمیدهد.
خواب که نيستند ماجرای انتخابات را میبينند.
آن چه بر سر زندانيان سياسی و مطبوعاتی میآيد را با دقت
دنبال میکنند. تنها در عالم سلاح و سياست نيست که،
همين ماجرای چند روزه فرودگاه بين المللی جديد را ضبط و ثبت میکنند
که دولت همه توان خود را گذاشت ولی سرانجام در لحظهای که اولين
هواپيما در آسمان ظاهر شد دو کاميون نظامی باند را بستند. از ديد تکنوکراتهای
جهان، در خوش بينيانهترين برداشتها،
اين همه نشانه نبود هماهنگی و پريشانی در ايران ست. و به اين ترتيب است که کارهای
تندروان دارد حق طبيعی جامعه از داشتن صنعت صلح آميز هستهای را از کشور
میگيرد. چنان که اسرائيليان جرات میکنند
به صراحت از طرح بمباران مراکز هستهای بوشهر و
اراک و نطنز سخن بگويند و نگران نباشند مگر کسی آنها را به دليل
زدن مرکز هستهای عراق محکوم و يا سرزنش کرد. اين جا هم
سينه جلو میدهند.
نيک که به حوادث سرنوشت ساز منطقه بعد از يازده
سپتامبر بنگريم میبينيم در ماجرای
افغانستان و اينک عراق به حرکاتی که از اين گروهها سر زد،
ايران نتوانست از اين بخت که دو دشمنش به دست آمريکا و متحدانش نابود شدند بهترين
استفادهها را برد. به قول رييس مجمع تشخيص مصلحت
بهترين همراهی را در کار افغانستان کرد اما حقش را ندادند و در محور شرارت جا
گرفت. در عراق هم جز اين نيست. دولت ايران بارها اعلام داشته که به عقلای شيعه
دلبسته است و آيت الله سيستانی و مجلس اعلا و حزب الدعوه را سخنگوی شيعيان عراق میشناسد
اما آنها دنيا را قانع میکنند
که پشت مقتدا صدر به تهران است. و به شاهد مثال نوشتهها و گفتهها
و کردههای تندروان را میآورند.
در ماجرای عراق آن چه برای مردم ايران نگرانی
آورست، به واقع سرنوشت عراق نيست که فرهيختگانشان در هر دو دوره به رنج اندر بودهاند
و لاتها و غوغاييانشان هم به دوره صدام و هم
امروز به جشنی حيوانی مشعوف بودند و هستند، چه رقصيدن بر جنازه سربازان اسير
ايرانی و تجاوز به زنان کويت، چه غارت موزه بغداد و اينک بازی با اسلحه در خيابانهای
فلوجه. آن چه موضوع نگرانی ماست؛ لحظههائی است که
ايران را در آن آينه میبينيم.
به باورم آن ناهماهنگی که امکان رشد اقتصاد، امکان
به راه انداختن فرودگاه بين المللی، امکان پيشرفت اقتصادی، حتی وقتی نفت چهل دلار
شده است، حتی زمانی که در هشت سال به اندازه کل بيست و پنج سال آخر دوره پادشاهی
درآمد دلاری به دست میآيد را از ما گرفته است. اين که فيلمساران بزرگ
برآمده از همين دوران دست از کار میکشند. اين که
دانش آموختگان حتی وقتی که از حوزه برآمده و از نيروهای انقلابی و مذهبی هستند
جايشان در زندان است مانند آقاجری و گنجی. يا جانشان در تعب است مانند محسن
سازگارا. اين که سرمايهای نمیآيد
به ايران مگر با تضمين سود چند برابر توسط بانک مرکزی با شرايطی چرب تر از هر جا.
خلاصه اين که فرصتهای بزرگ از دست میرود.
دانش آموختگان میگريزند و تکنوکراتهای
مدير همين جمهوری تاب نمیآورند. نسل
اول اگر پای و خری داشتهاند گريختهاند.
اين که سياست خارجی شده سياست سرافکندگی. و اين که .... همه از همين جاست. از اين
که پای تدبيرها به زنجير بیعقلی و بیدرايتی
و خون در برابر خون، بسته است. از روايت عراق از اين رو نگرانی میزايد
که نمونهای ديگر از آن پريشانیهاست
که همه تدبير ديگری را خنثی میکنند و موازی
هم در حرکتند. به شرح ماجرای همين هفت ساله بنگريد. نامهای به فردا
رييس جمهور را بار ديگر بخوانيد نکتهها در آن است.
بهترين تدبيرها در اين کلاف به هم پيچيده که به زحمتی منسجم نمايش داده میشود،
به هدر میرود و با بی تدبيری يکی در گوشهای
بی فايده میماند.
همين داستان خارج شدن موضوع نقض حقوق بشر ايران از
دستور کار کميسيون حقوق بشر سازمان ملل از آن جمله است که با چه وسواس و تدبير و
چه ميزان از گفتگو و مذاکره با مقامات مختلف جهانی به دست آمد و با بخشنامه رييس
قوه قضاييه پیگيری شد. به مرخصی فرستادن نمايشی زندانيان
سياسی و مطبوعاتی هم جزئی از آن بود. اما هرچه رشته شده بود را بیتدبيری
دادگستری همدان با فرستادن يک فکس پنبه کرد.
تندروان امکان هر نوع هماهنگی و توسعه را از ايران
گرفتهاند و کشور مدام در انفعال به دنبال حوادث
میدود. نگران از تاکيد بر توسعه اقتصادی به
دنبال توسعه سياسی میرود و وحشت زده از
اصلاحات سياسی بعد از بيست و پنج سال همه بزرگان به همان جا میرسند
که شاه رسيده بود و مدافع معيشت مردم میشوند. نقيض
گفتههای دو سال پيش خود میگويند.
و در هر يک از اين گامها کسی نيست
بگويد در جهان امروز و با جمعيت امروزی و با مديرانی که نبايد هيچ از تندروها بد
بگويند و جز تائيد و سرپوش گذاشتن بر کار آنها برای نشان
دادن التزام خود کاری نمیتوانند کرد
چگونه میتوان چشم به فردا دوخت. چگونه میتوان
فردائی بهتر برای نسلی ساخت که خوب میداند. کافی
است که در همين روزها سری به نمايشگاه بين الملی کتاب تهران زده شود تا معلوم گردد
که سطح برداشت و گفتگوی جوانان ايرانی تا کجا رفته است و چقدر از مديريت کلان
ارتقا گرفته است. چگونه میتوانند بر
چنين جامعهای حکومت کنند کسانی که مانند آقای جنتی که
نديده درباره فيلم مارمولک قضاوت تند میکند و حکم میدهد
و در عين حال مقدرات قلب دموکراسی که انتخابات مجلس باشد در دست آنهاست.
ماجرای عراق، و هم افغانستان، فرصتی برای ايرانيان
پديد آورد. چنان که فروپاشی اتحاد جماهير شوروی هم فرصت يگانهای
در اختيار همسايگان آسيای ميانه گذاشته بود. هنرمندی میخواهد همه اين
فرصتها را به باد دادن. و تنها چشم به آسمان
داشتن که بهای نفت ترقی کند و مانند بتونهای روی سوراخ
را بپوشاند. مردم ايران سزاوار آنند که مدام از خود میپرسند ما را
چه نسبت به مقتدا صدر و قمه زنان و عربده جويان کشور صدام زده عراق. راستی چرا ما
بايد با اين همه نيروی انسانی برجسته همه فرصتهای نيکو را
به ديگران بگذاريم از شيخ نشينهای جنوب خليج
فارس، ترکيه، قبرس، لبنان، و کشورهای دور تا بيايند چنان که در آسيای مرکزی آمدند
و هم الان در شرق و غرب ما مشغول شدهاند. موقعيت
برتر در بحرخزر، رهبری خليج فارس، ترانزيت شمال به جنوب، چهارراهی غرب و شرق و ...
همه را بفروشيم به زمان. در مقابل به نوشته روز شنبه جمهوری اسلامی چشم انتظار آن
باشيم که اعراب متفرق با هم متحد شوند که
اگر شدند هم بر ضد ما عمل خواهند کرد و
جوی خون به راه اندازند. اين است منتهای آرزوی ما.
بی باورم که اين تندروهای لجام گسيخته به فرصت
يگانهای که از ملت ايران گرفتهاند،
زخمی که بر باورهای دينی مردم ايران زدهاند، فقری که
بر جامعه هموار کردهاند، نوميدی که در دلها
نشاندهاند، پريشانی که به يک هفتم خانوادههای
ايرانی تحميل کردهاند، تنها يک بخت دارند و
آن صبوری مردم ايران است که آن را هم دارند گام به گام به انتها میبرند.
درست نود سال پيش، به سال ۱۲۹۳خورشيدی ، ملک الشعرای بهار سرود:
يا مرگ يا تجدد و اصلاح
راهی جز اين دو پيش وطن نيست
ايران کهن شده است سراپا
درمانش جز به تازه شدن نيست