يکشنبه ۱۳ ارديبهشت ١٣۸۳ - ۲ مه ٢٠٠۴

زنان پنجشنبه بازار ميناب

 

منصوره شجاعی

عکس :مسعود ناصری

 

تريبون فمينيستی ايران:

 

ابتدا از نقاشی حسين احمدی نسب شروع شد. رنگ بود و نقش ، رنگ خاک سرخ هرمز و گنو ، رنگ خاک سرمه سياه هرمز، طرح نخل و مرجان و صدف ، نقش دريايی های به خشکی رسيده.... حصير، سبد، کوزه، برگ کنار و مورد و اسنا، دلو پر از سوراغ * و زنان ، زنان وهم زده ، دردکشيده و نازک اندام گاه با برقعی سياه و گاه سرخ، سرخ سرخ، با دستانی سترگ و توانمند که هر آنچه را که خودساخته بودند به خريداران عرضه می کردند.

اين تابلويی بود که سال های سال قاب کرده برروی ديوار خانه ام پنجشنبه بازار ميناب را به تصوير کشيده بود.

سرانجام پس ازسال ها نگاه خيره ام را از قاب آويخته برديوار بيرون کشيدم و در آستانه روز جهانی کارگر خود را در پنجشنبه بازار ميناب يافتم که جولانگاه زنان توليدگر و توانمند روستاهای اطراف ميناب است. در نگاه اول همان زنان درون تابلو بودند و دست ساخت هايشان با نقش های رنگارنگی که بر حصير و سبد و سفال، خوش نشسته بود. اما نگاه دوم به آب راه باريکی می رسيد که پر از لجن بود و مگس های ريز و درشتی که از دلوهای سوراغ بر لجن می نشستندو دوباره همان راه رفته را برمی گشتند و تمام سعی زنان سوراغ فروش اين بود که حداقل در داخل ظرف نمانند و بيرون بروند. و بعد آتش بود که می باريد آفتاب آتش باران جنوب و مشتری های تک و توکی که گرمازده و سودايی گاه تماشاچی بودند و گاه نيز خريدار.

سدر و حنا زود تمام شد اما دلوهای سوراغ با مگس های دور وبرش هنوز منتظر خريداربودند که حتما هم می آمدند چه می خوردند به آن ارزانی؟ چه بايد می خوردند جز ماهی دريا و خاک سرخشان پيش از آن که آن هم به تاراج برود؟ طناب های حصيری بسته ای صد تومان بود و قراربود با فروش آن گذران معيشت کنند اما بيش از يکی دو بسته هنوز فروش نرفته بود. اسبکوهای* سفالی هم در انتظار سواری که بر آنان بجهد و به تاخت از گرما و خشکی دورشان کند و به فراخی و رطوبت دريا برسانندشان بی تاب اين پا و آن پا می کردند که ما رسيديم . دلمان نيامد که گوشه ای از اين همه زيبايی را باخود به سوقات نبريم پس حال ديگر مزاحم اوقاتشان نبوديم و خريدار و شيفته کالايشان شديم.و به گپ و گفتی کوتاه نشستيم.

_ خسته نباشی

فقط نگاه می کند

- همه را خودت بافتی؟

- خب نه.

- مادرت هم کمکت کرده؟

- همه مان باهم کمک کرديم و بافتيم.

- خب حالا کدام مال شماست و کدام مال بقيه؟

- فرقی نمی کند. هرچه فروختيم پول ها را روی هم می گذاريم و بعد باهم تقسيم می کنيم.

- چطور اينها را از ده به ميناب می آوريد؟

- يک هفته باهم کار می کنيم سحر پنجشنبه همه باهم راه می افتيم با مينی بوس ، وانت ، اتوبوس می آييم و بساطمان را پهن می کنيم و کارشروع می شود .

- همه باهم فاميل هستيد يا...

- فاميل ، دوست، خانواده، اهل محل، اهل.....

( انگار می خواست بگويد اهل قبيله زنان همه از يک جنس)

- تعاونی هم داريد يا همين طوری باهم کار می کنيد؟

- تعاونی؟!

..................

- هميشه يک جا می نشينيد؟

- خب سبد فروش ها يک جا، حصير فروش ها يک جا، طناب فروش ها....

- شهرداری مخالفتی نمی کند؟

- خب برای پنجشنبه ها نه ، پنجشنبه ها مجانی است اما برای روز ديگر بايد اجازه بگيريم و پول بدهيم

- نمی توانيد همه باهم پولی جمع کنيد تا روزهای ديگر هم بياييد،

- کدام پول ؟

- .............

- همه تان شوهر داريد يا مجرد هم بين شما هست؟

(ازپشت برقع زل زل نگاهم کردند بعد باهم پچ پچی کردند و خنديدند ، من هم خنديدم و گفتم خب من شوهر دارم اما حالا تهران است و کار می کند من با دوستانم آمدم تا با شما و شهرتان آشنا بشوم شوهرم کار ديگری می کند اما اصلا مخالف کار من نيست شوهر شماها چطور؟

- برای چی مخالف باشه ؟ زندگی بايد بچرخد

- همه درآمدت را خرج می کنی يا برای خودت هم پس انداز می کنی؟

- پس انداز؟..... پس خرج خانه چه؟

- شوهرت چی ؟

- صياد است.

- بناست.

- رفته آب.

- معتاداست.

- باغبان است.

- رفته آن طرف ( منظور دوبی يا کويت يا... است )

- جاشوست.

- پير است.

- سرحدی است (منظور غريبه است از دياری ديگر)

- کار نمی کند.

- مريض است.

- چکار کند ؟ کار ندارد.

- شوهر ندارم که.

( همه با شيطنت می خندند. از پشت برقع هم می خندند )

- ....

- اگر شوهرهايتان می توانستند خرج خانه را تامين کنند بازهم کار می کرديد؟

- خب هيچوقت نمی توانستند يک نفری خانه را تامين کنند ما هم که بالاخره سبد می بافيم و حصير و....خب حالا می آييم و می فروشيم.

- اين طناب ها را چند می فروشيد؟

- بسته ای صدتومان.

- درهفته چندتا می فروشی؟

- ده تا ، بيست تا

- يعنی حداکثر دوهزارتومان؟

- خب مرغ و خروسی هم داريم مرغ ا تخم می گذارند.

- هيچ کارخانه ای در اينجا نيست که مردها استخدام بشوند؟

- استخدام؟

- من شنيدم که در ميناب تازگی کارخانه توليد ترشی انبه و اينطور چيزها راه افتاده شوهرهای شما در اين کارخانه ها کار نمی کنند؟

- کارخانه؟

- آره ديگه يک جايی که بشود کارگر استخدامی آنجا شد و حقوق گرفت.

- حقوق؟

ديگر هيچ نگفتم ، از هيچ حقوقی سخن نگفتم، هيچ قصه ای نبافتم ديگر حتی نگفتم که چند روز ديگر روزجهانی کارگر است و سرانجام قرار است که تمام زحمتکشان و کارگران يک روز. به خواست های بر حق خود برسند آخر روز عمله و بنا و صياد و معتاد و چترباز *و جاشو و ماهی فروش و حصيرباف و سبد فروش و سفال ساز که نبود روز کارگر بود

اما مگر فرقی هم می کند ، و حتی اگر روز انها هم برسد مگر قرار است که از اين ميان طرفی ببندند و به نوايی برسند؟

*سوراغ : غذايی محلی است که از ماهی و خاک سرخ و ادويه جات تهيه می شود و با حرارت آفتاب داغ آماده می شود .و ديگر به طبخ طولانی نيازی ندارد.

* اسبکو: نوعی چهارپای سفالی است گاه باسواری برپشت و گاه بی سوار که با ترکيبی از خاک سرخ و خاک بی رنگ به دست زنان ساخته می شود و اسباب بازی محبوب بچه های بنادر جنوب است.

*چترباز: قاچاقچی های دريايی

پيشنهاد تعداد پيشنهادات= ۱