پنجشنبه ١٠ ارديبهشت ١٣٨٣ – ٢۹ آوريل ٢٠٠۴

حقيقت و واقعيت هاي  ” كنگره  جبهه ملي ايران ـ استكهلم “

 

   منوچهرتقوي بيات

 

هم زمان با برگذاري گرامي داشت سال روز بيست ونهم اسفند كه از سوي سازمان هاي جبهه ي ملي ايران برون مرز ـ استكهلم در سالن هُوسبي تِرِف انجام گرفت، آگهي”  برنامه كنگره جبهه ملي ايران ـ استكهلم“ درشهراستكهلم وبرروي سايت هاي اينترنتي به خود نمايي پرداخت. كساني كه با پيشينه ي جبهه اي و ملي من ازديرباز يعني زمان دانش آموزي ودانشجويي ،آشنايي داشتند ومي دانستند كه دراستكهلم دراين زمينه فعال هستم ازدورونزديك درباره ي اين كنگره ي كذا ازمن مي پرسيدند. من نيزبه هركس جوابي مي دادم تا اين كه پيام تبريك 27 مارس آقاي نصرت الله اميني را به آن كنگره درسايت آينده سازان ديدم ونازنيني مانند آقاي هوشنگ كشاورزصدردرباره ي آن ازمن پرس وجو كرد. برخي ازفعالين سياسي دراستكهلم هنوزهم ازمن مي پرسند چرا دراين كنگره يعني دركنار تيمسارمدني و پادوهايش نبودم . براي پاسخ به همه ي اين پرسش ها ، برآن شدم تا با كمال سرافندگي حقايق وواقعيت هايي را كه درباره ي بانيان اين معركه يعني ” كنگره وحدت جبهه ملي ايران در خارج از كشور“  مي دانم آشكار كنم. سرافكندگي من ازآن است كه نام” جبهه ي ملي“ و” وحدت “ كه آرزوي قلبي ميليون ها ايراني است ، بازيچه ي دست كساني چون تيمسارمدني وديگران شده است و جزنوشتن اين غمنامه كار چنداني از من برنمي آيد. وحدت آرزوي همه ي نيروهاي ميهن دوست وايراني است ، اما به بينيم آيا مي شود با دشمنان مردم ايران هم وحدت كرد؟ البته هركس مي تواند با هركس وحدت كند، همانگونه كه تيمسارمدني با شاه وحدت كرد، با خميني بيعت كرد وامامش ناميد، با سازمان جاسوسي آمريكا وحدت كرد،اين بارهم باهم پالكي هاي خود دراين كنگره براي بدنام كردن نام دكترمصدق ، جبهه ي ملي ومردم شريف ايران وحدت كرد. اگركساني ندانسته با خيال دريافتن مواضع جبهه ي ملي يا پيروان دكترمصدق به چنين كنگره اي رفتند بايد بدانند كه ره به نا كجا آباد برده اند. نزد پيروان دكترمصدق پنهاني پول از بيگانگان گرفتن با اصول ” آزادي واستقلال “ ايران مغايرت دارد ونقض غرض است. جبهه ي ملي تعريف سياسي وعلمي دارد : ” يك عده ي قليل هرقدرهم صاحب فكر“ نمي توانند خود را جبهه ي ملي به معني مصدقي آن بنامد. دكتر مصدق را بايد ازراه نوشته ها وگفته هايش شناخت تا راز جاودانه بودن او وميزان عشق مردم ايران را به وي درك كرد، منت خاك ” درش “ بربصري نيست كه نيست ! .

اين كه ازديربازدرجنبش آزادي خواهي مردم ما عناصربيگانه پرست سرسختانه با پول بيگانگان به خراب كاري مشغول هستند بركسي پوشيده نيست. اما بازشناختن آنان وراه ورسم مبارزه ي باآنان براي فرهيختگان ما روشن نيست. هرگاه جايي ازآنان سخن مي رانيم از همه سو به ما يورش مي شود كه اين گونه سخن ها راه به جايي نمي برد وما بايد درپي يگانگي باشيم . يگانگي با چه كساني ؟ يگانگي با گرگ هايي كه خون ازدندان هايشان مي چكد؟ يگانگي با شريك دزد ورفيق قافله؟ مامي دانيم كه به كساني چون آقاي مهندس سحابي كه مسلمان است وچوب مسلمان بودنش را هم مي خوردهيچ اتهامي نمي چسبد. آقاي دكترعلي راسخ افشارهميشه ازمنافع مردم ما دفاع كرده است وتيمسار مدني هم از دلارهاي آمريكايي به ايشان پيشنهاد كرده واو با مناعت طبع پذيرفتن چنين پول هايي را ناپسند دانسته است ، اين را حتا تيمسارمدني هم انكارنمي كند. دكترزرافشان نشان داد كه تا فراسوي مرگ هم به آرمان هاي  مردم ايران  وفا دارمانده است . با چنين كساني مي توان هم پيمان شد ، يكي شد اما نه با هرنا كسي .       

جبهه ي ملي به ملت ايران تعلق دارد ومي بايد همانگونه كه درسال 1328 پديد آمد ، سازمان ها وگروه هاي گوناگون درايجاد آن همسو شوند. پيشواي بزرگ جبهه ي ملي ايران دكترمحمد مصدق ازاحمد آباد، درپاسخ به نامه ي كميته ي سازمان دانشجويان جبهه ي ملي ايران در28 فروردين 1343 چنين مي نويسد:”. . . اساسنامه بايد طوري تنظيم شود كه هرحزب وجمعيت ودسته ئي كه صاحب تشكيلاتند بتوانند با انتخاب يك يا چند نماينده وارد جبهه شوند، درتصميمات جبهه ملي شركت  كنند ونمايندگان مزبورنظريات جبهه را باطلاع موكلين خود برسانند وانجام آن را بخواهند.

هرحزب وهراجتماع براي خود مرامي دارد وهيچ وقت حاضرنمي شود ازمرام خود دست بكشد و تشكيلات خود را منحل نمايد. صلاح جبهه ملي هم درآنست كه كاري به مرام ديگران نداشته باشد فقط اجراي مرام خود را تأمين نمايد. بنابراين تعريفي كه مي توان از جبهه ملي نموداينست : ‹‹ جبهه ملي مركزاحزاب واجتماعات ودستجاتي است كه براي خود تشكيلاتي دارند ومرامي جزاستقلال وآزادي ايران ندارند.›› اين مرام چيزي نيست كه يك عده ي قليل هرقدرصاحب فكربتوانند درمملكت آن را اجرا نمايد. بلكه مجري اين مرام بايد ملت ايران باشد . گذاردن يك عده اي درخارج وعدم پذيرش آنان بهرعنوان كه باشد خلاف مصالح مملكت است . “ بنابراين روشن است گروه هايي كه نام ارزشمند جبهه ي ملي را برخود مي نهند تا مورد قبول سازمان هاي ملي واكثريت مردم ايران قرارنگيرند نامي بي مسما وآرزويي بيش نيستند. كسي درنگاه اول تفاوتي بين عبارت ” جبهه ملي ايران ـ استكهلم“ و واژگان ” سازمان هاي جبهه ي ملي ايران برون مرز ـ استكهلم “ نمي بيند. زيرا هيچ يك مُهر قبول مِهر مردم ايران را ندارد وتفاوت آن ها برمردم آشكارنيست. درنگاه نخست چنين به نظر مي آيد كه اين دو چيز يك چيز است. اما چنين نيست وتفاوت ره از زمين است تا آسمان ، تفاوت ازدكتر مظفر بقايي است تا به دكترمحمد مصدق .

 سازمان هاي جبهه ي ملي ايران برون مرز درسال دوهزارميلادي در لوس آنجلس ازدرون كنگره ي سازمان هاي جبهه ي ملي درآمريكا سربيرون آورد. درنخستين نشست سازمان هاي برون مرز،  شوراي سازمان هاي جبهه ي ملي در آمريكا( دكتر محسن قائم مقامي ، مهدي دوالفقاري ، كامبيزقائم مقام ، دكترصمصامي ، دكتر محمداقتداري ، آقايان خيلتاش ها و. . . ) دكترعلي راسخ افشارازآلمان ، داريوش مجلسي ازهلند، جمشيد تقوي بيات ، منوچهرتقوي بيات وكاووس ارجمند از سوئد شركت داشتند. اما اين سازمان ها هم تا روزي كه مورد اقبال مردم ايران قرار نگيرند، نامي بيش نيستند. آن كساني كه خود را ” جبهه ي ملي ايران ـ استكهلم “ مي نامند و كنگره كذا را برپا كردند ، مربوط به انشعاب ناموجه و ناجوري هستند كه در سال 1999 درسازمان جبهه ي ملي برون مرزـ استكهلم بوجود آمد( انشعاب همان حربه ي مؤثري كه دشمن هميشه به جنبش هاي مردم ما تحميل كرده است). ناموجه ازآن روي كه هرگزاين انشعاب ازنظرسياسي وتئوريك ازسوي انشعابيون توجيه نشد، ناجورازآن روي كه بنابه اعتراف گردانندگان اين كنگره كه در همين نوشتار خواهد آمد، سر دراندرون سفارت حكومت اسلامي دراستكهلم دارد واين كنگره را براي وحدت خوش باوران بي خبروهمگنان آنچناني خود تدارك ديده اند . كساني كه تيمسار مدني را با آن پيشينه هاي ضد ملي  به رهبري برمي گزينند يا ازسياست درايران بي خبرند يا خود ازهمان قماش هستند. دكترمصدق پيشواي جبهه ملي ايران نه تنها مانند آقاي مدني پول ازبيگانگان نگرفت ، بلكه براي رفتن به سازمان ملل براي دفاع ازحقوق مردم ايران پول هواپيما وهمه ي هزينه هاي سفرخود و پسرش را ، كه همراه هيئت اعزامي دولت بود ، نيز ازجيب خود پرداخت . درغزلي شهريار شاعرملي مردم ايران گفته است : ” نگاه كن كه از پي عقاب مي پرد مگسي “[1]

دربرگه ي نخست آگهي برنامه ي حاكم فرموده ي اين” كنگره وحدت . . . “ از تصوير دكترمصدق سوء استفاده شده است ، همچنان كه از نام جبهه ملي ايران . اين برگه ي آگهي ، با چهره ي نگران دكترمصدق دراحمد آباد درآبان ماه سال هزاروسيصدوچهل ويك ، تزئين يافته است ودست نويس زيبا وآموزنده ايشان كه خيانت پيشه گان را شرمسارمي سازد. گرچه هميشه هستند كساني كه شرم را نيز شرمسارمي كنند. نوشته ي دكترمصدق چنين است:بكسانيكه وقتي پاي مصالح عموم به ميان آيد از مصالح خصوصي ونظريات شخصي صرفنظرميكنند. بكسانيكه درسياست مملكت اهل سازش نيستند و تاآنجا كه موفق شوند مرد و مردانه ميايستند و يك دندگي بخرج ميدهند و باز بكساني كه درراه آزادي واستقلال ايران عزيزازهمه چيزخود ميگذرند اين عكس نا قابل اهداء ميشود. احمدآباد آبان ماه 1341 ـ امضاء دكتر محمد مصدق “ .  آنچه ايشان گفته اند درخورتيمسارمدني نيست. همان ” مصالح عموم “ مرا واداشت تا تنبلي را رها كنم واين نامه را بنويسم . گرچه ممكن است كساني تابه امروز بارها بخود گفته باشند: خوب است بنويسم ورسوايشان كنم، اما همت نكرده اند ويا كساني پيش خود گفته اند كاش كسي كه حقايق بي حقيقتي بانيان اين كنگره را مي داند دستشان را رومي كرد. اين وظيفه ي ما است ، وظيفه ي همه ي درس خوانده هاي ايران ، هركس سواد خواندن ونوشتن دارد بايد هرچه در باره ي تاريخ ايران ونقش خيانت كاران مي داند بنويسد تا دشمنان مردم ايران ازگستاخي شان باز بمانند. ازتكرار و بازگوكردن راستي ها نبايد كوتاهي كرد.

آنچه بنام كنگره جبهه ملي ايران ـ استكهلم درروزهاي پاياني مارس 2004 ميلادي با اشاره و پشتيباني تيمسار مدني واحتمالاً دلارهاي مرحمتي سازمان جاسوسي آمريكا، دراستكهلم برپا گرديد فقط براي بي آبرو كردن نام پرافتخار جبهه ي ملي ايران وبدنامي پيروان صديق دكترمصدق بوده است. تيمسارمدني ودلارهاي آمريكايي ، دروغ نيست ، اتهام نيست درهمين كنگره هم مطرح شده است ،اوخود بارها به گرفتن آن اعتراف كرده است . اما مقدار واقعي آن را كسي جزآقاي تيمسارمدني وسازمان جاسوسي آمريكا نمي داند وسابقه و تعداد دفعات اين پرداخت هاي سازمان جاسوسي آمريكا به آنچه كه ايشان براي بدنامي نام آبرومند جبهه ي ملي ايران ، فاش ساخت محدود نمي شود. ” اين گرگ سال هاست كه با گله آشناست “ او در زمان حكومت پيشين هم مورد پشتيباني بيگانگان بوده است . با وجود آن كه مانند تيمسار قرني از كار لشگري بركنار شده بود ساواك يا شاه به اواجازه داده بود كه دردانشگاه هاي ايران تدريس كند. اما دوستان ما كه درزمان دانشجويي خود عضو سازمان دانشجويان جبهه ي ملي ايران بودند، اجازه ي كار در دانشگاه نداشتند وساواك بدون تعهد همكاري ويا تعهد عدم دخالت در سياست ، به آن ها اجازه كار نمي داد.  

چون براي نوشتن حقيقت و واقعيت هايي كه مي دانستم تنها بيان آن ها كافي نيست ، حتا اگر مانند روز باشد وهمه به آن آگاهي داشته باشند وبراي آن كه مورد قبول دانشمندان قرارگيرد بايد حتماً سند و مدرك كتبي وشهادت دادگاه پسند وجود داشته باشد، ازاين روبراي جبران كمبود كتاب ها و روزنامه هاي لازم ، ناچاربه سراغ اينترنت رفتم. پس از نوشتن نام ” ادميرال مدني وسه حرف ؛ سي ، آي  و اِي “ به زبان انگليسي كه بنظرم كوتاه ترين راه بود به اطلاعات تازه اي دست يافتم . اگرلازم بود بيشتر جستجو مي كردم اما همين مختصرهم براي نشان دادن سرسپردگي وضد ملي بودن تيمسار مدني و پادوهايش بس است. با اين سه كلمه ، سايت جستجوگر” گوگل “ چهل سند را دركمتراز چهل صدم ثانيه دردسترسم گذاشت. البته همه ي چهل سند مربوط به تيمسارآريامهر نشانِ ايران نبود. مي شود جستجورا با نام هاي ديگراين تيمسارمانند؛ ” ژنرال مدني “ يا” دكتراحمد مدني “ و مانند آن ها ادامه داد هرچه حوصله بيشتر باشد، حتماً اطلاعات بيشتري بدست مي آيد.

همان گونه كه در بالا گفتم در سايت جستجوگر ” گوگل “ سند اول زير عنوان Search Result  آمده است؛ وقتي روي اين دوكلمه مي زنيم ( كليك مي كنيم ) مطلبي مي آيد زيرعنوانCiabase:On ”Shah ”  درپاراگراف پنجم اين نوشته مي خوانيم:” فريب ، ايران ، 79 ، پس از خروج شاه اما پيش ازرسيدن خميني به قدرت ، آمريكا براي بوجود آوردن تظاهرات به سود شاه ده ميليون دلار تدارك ديد.“ در پاراگراف ششم همين نوشته آمده است: ” در سال 81 رئيس جمهورطرحي را براي كمك مالي  به وحدت اپوزيسيون محافظه كار ايران به تصويب رسانيد. چاك كوگان افسرعالي رتبه ي سازمان سيا طرحي به وزارت خانه پيشنهاد مي كند تا درتركيه براي سلطنت طلباني كه اشرف خواهر شاه سابق رهبري مي كرد ودو گروه ديگر كه يكي را دريا دار مدني و ديگري را تيمسارآريانا رهبري مي نمود ، يك راديوايجاد كنند ، بعدها تيمسار مدني از اروپا رفت وسازمان سيا طرح حمايت از راديو درتبعيد را لغو كرد“( پيدا كنيد نقش تيمسار مدني را دراين طرح وحدت نيروهاي اپوزيسيون محافظه كار) .

 سند دوم درهمان صفحه ي سايت زيرعنوان Consortium است. كسي بنام Robert Parry درزير آدرس: www.consortiumnews.com/archiv/Xfile9.html مطالب بسياري را درباره فعل وانفعالات رهبران حكومت اسلامي ازجمله تماس هاي مهدي كروبي با برادران جمشيدهاشمي و سيروس هاشمي درباره گروگان گيري ومعامله با آمريكا نوشته است كه دراين جا نمي گنجد، هركس خود مي تواند به آدرس الكترونيكي بالا نگاه كند. درآنجا زيرعنوان ” سورپرايز اكتبر، زمان بيان حقيقت “ نوشته شده است كه: ” سيروس هاشمي ويك تاجرآمريكايي لبناني الاصل بنام جان شاهين كه ظاهراً به كاربانك داري اشتغال داشتند، دراواخرسال1979 با توصيه ي ويليام كي سي ، مديركل سازمان جاسوسي آمريكا ، يك بانك درفيليپين ويكي درآنتي گوآ درجزايركارائيب درست كردند كه سي تا سي وپنج ميليون دلار پول هاي نيروي دريايي ايران را براي آدميرال مدني تبديل كنند.“ درهمانجا درباره ي جمشيد هاشمي ( كه براساس نوشته هاي سايت هاي گوناگون گويا از دوستان نزديك مدني مي باشد) مي نويسد: ” وي درسال 80 براي دريافت پانصدهزاردلارجهت مبارزه ي انتخاباتي رياست جمهوري تيمسارمدني به لندن مي رود اما سيروس هاشمي وجان شاهين براي او ويزاي معجزه مانندي تهيه مي كنند واورا به آمريكا نزد ويليام كي سي مي فرستند. برابراين گزارش ازاين پانصدهزاردلارفقط صدهزاردلارش به ايران مي رسد.“ مي دانيم كه مدني هم درانتخابات رياست جمهوري اسلامي به رهبري امام خميني ، از بني صدر شكست مي خورد.

درباره ي طرح جدا كردن خوزستان ازايران ونقش سازمان جاسوسي آمريكا وديگرِشاه كارهاي تيمسار مدني درهمان سايت مطالب ديگري هست. كسي اگربخواهد درباره ي تيمسارمدني، رابطه اوباسازمان سيا، رژيم شاهنشاهي وحكومت اسلامي پژوهش كند نوشته هايش بيش ازمثنوي وهفتاد من كاغذ خواهد شد. آفاي حسن هاشميان روزنامه نگارمستقل درروز دوازده فروردين ماه 1383 درروي سايت ايران امروز نوشت : ” روشنفكران عرب خوزستان احمد مدني را جنايتكار جنگي مي دانند.“ نمي دانم اين خبرنگارحق طلب چرا درايران فقط روشنفكران عرب خوزستان را مدعي خون خواهي مردم بي گناه خوزستان دانسته وبقيه ي مردم ايران را از” روشنفكران عرب خوزستان“ جدا ساخته است. اگردكترغلامحسين ساعدي وشكرالله پاك نژاد ( كه شاه گفت :” معلوم نيست نژادش هم پاك باشد“ وملت ايران به اين فرمايش ملوكانه خنديد. ) زنده نيستند، ازآن گروهي كه درسال 1358 براي رسيدگي به كشتار مردم بي گناه به خوزستان رفتند واين جنايت راازنزديك وبادقت بررسي كردندكساني هستند كه جان سالم بدربرده اند وهنوززنده اند مي توانند دردادگاه هاي بين اللملي عليه اين تيمسارمردم كش گواهي وشهادت دهند. اين گروه كه براي رسيدگي به كشتارمردم درزمان حكومت چندگانه ي دولت موقت اسلامي ، كميته هاي حزب اللهي وتيمسارمدني درخوزستان ، به آنجا رفتندازچند سازمان سياسي بودند مانند؛ حزب خلق مسلمان ، جبهه ي دمكراتيك ملي ايران ، جامعه سوسياليست ها يا اتحاد چپ ، سازمان مجاهدين خلق ، سازمان فدائيان خلق وشايد گروهاي ديگري كه نامشان را بياد نمي آورم. تا آنجا كه به ياد دارم درآن گزارش تمام انگشتهاي اتهام به گناهكاري تيمسار مدني نشانه مي رفت. اين گزارش گويا درنشريه ي آزادي ازسوي جبهه ي دمكراتيك ملي ايران وشايد درنشريه ي اتحاد چپ وروزنامه هاي ديگرهم به چاپ رسيده باشد . آقاي هدايت الله متين دفتري يا آقاي احمد سلامتيان و يا ديگران شايد اين گزارش را داشته باشند.                

اما پيشينه ي سياسي آقاي سعدالله عمراني يكي ازگماشتگان تيمساركه به كمك امداد هاي غيبي اين كنگره ي كذا را راه انداخته است!. پيش ازهمه بايد بگويم ايشان درمسكوتحصيل كرده است واعضاء حزب توده وديگراني كه در شوروي سابق يا مسكو بوده اند،ازپيشينه ويا شايد سوء پيشينه ي اودرآنجاها بيشترآگاهي دارند. اوگويا درسال 1995 كساني را مي فريبد ويا با خود همراه مي كند ودراستكهلم يك جبهه ي ملي بوجود مي آورد تا شايد روزي بتواند اين نام پرافتخاررا مورد سوء استفاده قراردهد. درماه هاي پاياني 1995 دوستاني به سراغ من آمدند وگفتند كه فعاليت هايي را بنام جبهه ي ملي دراستكهلم آغاز كرده اندوخوب است من هم به آن ها بپيوندم. من هم مانند ديگران بي خبراز امدادهاي غيبي به آن ها پيوستم. چند ماهي بيشترازهمكاري من با اين دوستاني كه دراستكهلم جبهه ي ملي را برپاكرده بودند نگذشته بود كه گويا شخص نامبرده دربالا براي گرفتن سالن سخنراني به بنياد اولاف پالمه دراستكهلم مراجعه مي كند وبنا به خواست مسئول مربوطه درآن بنياد مجبور مي شود يكي ازاعضاء انجمن خود را به آنجا ببرد ومعرفي كند. شايدآن كارمند بنياد اولاف پالمه مي خواسته مطمئن شود كه اين انجمن جبهه ي ملي يك نفره نيست. دوستي كه به آنجا رفته بود براي ما گفت كه مسئول مربوط به واگذاري سالن سخنراني ازاين آقاي پرسيد اگرشما براي اپوزيسيون كار مي كنيد چگونه است كه شما را درنشست ها وجشن هاي سفارت جمهوري اسلامي هم مي بينم؟ پس ازاين پرسش وي ناراحت شد وما بي نتيجه ازآنجا بيرون آمديم. دوست ديگري كه دراستخدام عمراني بود وشايد به خاطررضايت رئيس خودبه انجمنش پيوسته بود گفت زماني كه براي وي كارمي كرده است برروي دستگاه فاكس پيامي ازسفارت جمهوري اسلامي ديده است ولي اواجازه نداده تا وي هم آن پيام را بخواند. من براي آگاهي بيشتراز كم وكيف اين گفته ها آنچه را از دوستان جبهه اي شنيده بودم با آقاي حسن زارع قاضي سابق وطنزنويس كه با سعدالله خويشاوندي دارد درميان گذاشتم . ايشان درجواب گفت نه من فكرنمي كنم اوروابط گسترده يا عميقي با سفارت داشته باشد، فقط يك بار كه يك اتومبيل براي كسي درسفارت خريده بود باهم رفتيم واوآن اتومبيل را به سفارت تحويل داد. دوستان شوراي جبهه ي ملي دراستكهلم برآن شدند تا اين شنيده ها را درجلسه ي شورا با آقاي عمراني كه رئيس شورا بود رودررو درميان بگذارند. درنشست شوراودرحضورجمع او گفت كه من باسفارت فقط روابط اقتصادي دارم ونيزازطرف دانشگاه علم وصنعت سوئد درارتباط با دانشجويان ايراني بسفارت مراجعه مي كنم . ما براي صحت و سقم موضوع دانشجويان ايراني به دانشگاه صنعتي مراجعه نكرديم ، زيرا پس ازآن كه ماهم مانند آن كارمند بنياد اولاف پالمه به ايشان تفهيم كرديم كه ازنظرما ونيزبا توجه به منطق حاكم برجامعه ي اسلامي ايران نمي شود هم دراپوزيسيون رهبربود وهم با سفارت روابط اقتصادي وغيراقتصادي داشت ، ايشان ظاهراً ازجمع ما كناره گيري كرد وديگردرجمع ماحضور نيافت. ما فكرمي كرديم كه اين مشكل به اين بزرگي را متمدنانه ودمكراتيك حل كرده ايم .اما پس از انشعاب دسامبر1999 درجبهه ي ملي استكهلم دريافتيم كه آقاي عمراني برخلاف شيوه هاي دمكراتيك كه درسوئد رواج دارد ضمن حفظ ارتباط پنهاني بابرخي هابدون اطلاع وامضاء مااعضاي جبهه ي ملي دراستكهلم همه ساله دراداره ي ثبت شركت هاي سوئد جبهه ي ملي ايران را بنام خودش وبا رياست خودش به ثبت مي رسانيده است. البته اوبارها درجاهاي مختلف ازجمله درحضورمديران اتحاديه ي سراسري ايرانيان گفته است كه جبهه ي ملي حقيقي مال اوست چون آن را به ثبت رسانيده است . يعني آراء طرفداران جبهه ي ملي نه دراستكهلم ونه درهيچ كجاي ديگر دنيا ارزش ندارد. با توجه به اين پيشينه است كه كنگره ي حاكم فرموده نيزبه سلامتي وميمنت دراستكهلم مهد دمكراسي زيررهبري تيمسار مدني وبه كمك پادوهايش به انجام رسيد ومرده ريگ رهبري از دكترمصدق مستقيماً به آقاي تيمسارمنتقل شد ، زهي خيال باطل ! دكتر مصدق گفته است : ” بلكه مجري اين مرام بايد ملت ايران باشد.

سازمان جبهه ي ملي ايران خارج ازكشورـاستكهلم درسال2000ميلادي گزارش اين انشعاب غيرسياسي وغيردمكراتيك را فقط به منظوردرك درست ايرانيان مقيم سوئد ازدمكراسي نه براي ضبط وربط ياكاغذ بازي به اتحاديه سراسري ايرانيان فرستاد تا درس عبرتي شود كه نشد. درنوامبرهمان سال يعني پانزدهم آبان 1379 گزارش مفصلي ازاين اقدامات غيردمكراتيك، غيرمصدقي وضد ملي راآقاي هـ ‌‌‌. س؛ مسئول آن زمان درشاخه ي استكهلم سازمان هاي جبهه ي ملي ايران درخارج به شوراي رهبري جبهه ي ملي درايران فرستاد.چگونگي انشعاب ونيزتصرف عدواني وغير دمكراتيك تمام صورتجلسه ها، مُهرونشان سازمان، دسته چك، نقدينه ها، كليد صندوق پستي ، نوارها واموال صاحبان رأي درجبهه ملي استكهلم توسط يكي ديگرازپادوهاي همين تيمسارمدني، درآن گزارش شرح داده شده است. بازگوكردن داستان كامل آن نامردمي ها ونشان دادن آن نامه ها دراينجا جزغم وكسالت نتيجه ي ديگري ندارد. درهمان سال 2000 كه شوراي سازمان هاي جبهه ي ملي برون مرز در لوس آنجلس بوجود آمد ازاين انشعاب آگاهي داشت.

آنچه من دراين نوشته بويژه درباره ي سياست انشعاب درسنت پليس سياسي ايران ووابستگي تيمسار مدني گفتم ، چيزهايي نيست كه تازگي داشته باشد. تيمسار مدني را همه مي شناسند وبسيارند كساني كه پيشينه ي او را بهترازما مي دانند. سياسي هاي ايران وشوراي مركزي جبهه ملي درايران هم ازاين گونه كش وواكش ها بي خبرنيست. هركسي دستي درسياست داشته باشداين شگردها را مي شناسد. آن كساني كه به تيمسارمدني و كنگره اش تبريك مي گويندلابد با آن همسوهستند واين روش ها را مي پسندند. اما همانگونه كه دكترمصدق گفته است وبراي هميشه هم معتبراست ؛ مجري مرام جبهه ي ملي ايران بايد ملت ايران باشد. اكنون اين وظيفه دربرابررهروان راه دكترمصدق وهرايراني وطن دوست قراردارد تا درراه برپايي جبهه اي دشمن شكن بكوشند. داوري درباره ي حق يا ناحق بودن كنگره ي جبهه ي ملي تيمسارويا آن جبهه ي ملي كه سال هاست دراداره ثبت شركت ها وانجمن ها دراستكهلم به ثبت مي رسد به شما خواننده ي گرامي واگذار مي شود. ارزش و احترام تاريخي دكترمصدق را با خاري وبدنامي شاه ، آيت الله خميني واين ديگران بسنجيد. ما ونسل هاي آينده براي پيروزي وتحقق خوش بختي مردم ايران بايد گفته هاي دكترمصدق را هرگز فراموش نكنيم. اودردادگاه نظامي( بهتراست بگوييم؛ بيدادگاه  نظامي ) به ملت ايران وتيمساران شاه گفت : ” . . . حيات وعرض ومال وموجوديت من وامثال من دربرابرحيات واستقلال وعظمت وسرافرازي ميليون ها ايراني ونسل هاي متوالي اين ملت كوچك ترين ارزشي ندارد وازآنچه برايم پيش آورده اند هيچ تأسف ندارم ويقين دارم وظيفه ي تاريخي خود را تا سرحد امكان انجام داده ام . من به حس وعيان مي بينم كه اين نهال برومند درخلال تمام مشقت هايي كه امروز گريبان همه را گرفته به ثمررسيده است و خواهد رسيد. عمرمن و شما وهركس چند صباحي ديريا زود به پايان مي رسد ولي آنچه مي ماند حيات وسرافرازي يك ملت مظلوم و ستمديده است . . . ( ازكتاب مصدق در محكمه ي نظامي . به كوشش جليل بزرگمهر. جلد دوم . رويه ي 799 .)

                                                                                       پاينده باد ايران   برقرار باد آزادي

                                                                                          منوچهرتقوي بيات ـ استكهلم

                                   بيست وچهارم فروردين 1383خورشيدي برابر دوازده آوريل 2004 ميلادي         

 



[1]  ـ اين مصرع از يك غزل محمد حسين شهريار در رد گفته ي آقاي خميني كه گفت ” ما براي نان وخربزه انقلاب نكرديم“ وام گرفته شده است.