حضور آبی مينا
در خلوتِ
خواب خوانندگان آلمانی
خسرو
ناقد
editor@naghed.net
1- نگاهی بهآثار نويسندگان ايرانی در
سرزمينهای آلمانیزبان
پس از ترجمه و انتشار رُمان «بامداد خمار»1
فتانه حاج سيدجوادی بهزبان آلمانی در سال ۲۰۰۰ ميلادی و استقبال بیسابقه از اين
رُمان ايرانی، دومين اثر اين بانوی نويسنده که مجموعهای از داستانهای کوتاه او
با عنوان «در خلوت خواب»2 است، در پائيز امسال در نمايشگاه جهانی کتاب
فرانکفورت منتشر خواهد شد. مترجم اين کتاب نيز «سوزانه باغستانی» است که بامداد
خمار را ترجمه کرده است و ناشر نيز «انتشارات زورکامپ- اينزل»، يکی از معتبرترين و
قديمیترين ناشران آلمانی است که نه تنها ناشر هر دو اثر حاج سيدجوادی است، بلکه
ترجمهی گزيدهی شعرهای فروغ فرخزاد، دو رُمان از عباس معروفی و يک داستان بلند از
هوشنگ گلشيری (با نام مستعار «منوچهر ايرانی») را در کارنامهی انتشارات خود دارد
و امسال همزمان با انتشار «در خلوت خواب»، مجموعهای از شعرهای کوتاه/ هايکوگونههای
عباس کيارستمی را نيز با عنوان «همراه با باد» در نمايشگاه کتاب فرانکفورت عرضه
خواهد کرد. باز همين ناشر، بيش از دو دهه پيش از اين، در سال 1981 ميلادی، مجموعهای
از داستانهای کوتاه ايرانی را با عنوان «در نفس اژدها» منتشر کرد.3
از اعتبار اين ناشر آلمانی همين بس که آثار فيلسوفان
و نويسندگان و شاعرانی چون گئورگ بوشنر، جيمز جويس، هرمان هسه، فِدِريکو گارسيا لورکا،
پاول سلان، نوربرت الياس، يورگن هابرماس، ميشل فوکو، توماس برنهارد، اسلاويچ ژيژک،
پِتر هاندکه، ماريو وارگاس يوسا، امين مألوف، ايزابل آلينده و ديگران را فهرست
پيشينهی صد ساله خود دارد. ترجمه و انتشار آثار نويسندگان ايرانی، و از جمله
فتانه حاج سيدجوادی را نيز قاعدتاً میبايد بهحساب گزينش آگاهانهی ويراستاران
اين مؤسسهی انتشاراتی و ارزيابیهای بازاريابان آلمانی گذاشت. بنابراين آنچه در
ايران شايد بهناحق مُهر «ادبيات عامپسند» خورده است، دستکم در آلمان در کنار
آثار نويسندگان نامدار عرضه میشود و شگفت نيست که با اقبال طيف وسيعی از
خوانندگان فرهيخته نيز مواجه شده است. اين در حالی است که درست برعکس، آثار
نويسندگان سرشناس معاصر ايران و آنچه از آنها بهعنوان «ادبيات جدی» نام برده میشود،
آنگاه نيز که بهزبانهايی اروپايی ترجمه و منتشر میشوند، چندان مورد توجه قرار
نميگيرند. بههر حال، بهباور من سه گزاره در موفقيت و يا عدم موفقيت آثار خوبِ
ادبيات داستانی معاصر ايران که بهزبانهای اروپايی ترجمه میشوند، تأثيرگذار است:
کيفيت ترجمه، اعتبار ناشر خارجی و درجهی شهرت نويسنده در ايران. متأسفانه شمار
مترجمان زبده و حرفهای که قادر باشند ترجمهای
خوب از آثار ادبيات معاصر را بهزبان آلمانی (يا اصولاً بهزبانهای
اروپايی) بهدست دهند، بسيار کم است. اما هر جا ترجمهای روان و شستهرفته از اثری
خوب بهناشری آلمانی عرضه شده است، بهويژه در سالهای اخير، از بررسی جدی و چاپ و
انتشار آن کوتاهی نشده است. بنابراين شايد بتوان گفت که در اين عرصه، نقش و جايگاه
مترجمان خوب و پُرکار، کارساز و بسيار مهم است. برای مثال، کيفيت ترجمهی فرانسوی
«بوف کور» هدايت مطمئناً در شناخته شدن اين نويسنده در اروپا بيتأثير نبوده است و
بیترديد نامآشنا نبودن نويسندگان نامداری چون سيمين دانشور و احمد محمود و
ديگران، تا حدی بهسبب ترجمههای متوسط و گاه بدی است که از آثار ايشان صورت گرفته
است.4 در مورد رُمان «بامدادِ خمار» نيز ترجمهی روان و پاکيزهای که
مترجم بهدست داده است در کنار اعتبار ناشر و تبليغات گسترده، دست بهدست هم دادند
و همراه با طرح جذاب روی جلد کتاب (يکی از عکسهای هنری شيرين نشاط، هنرمند ايرانی
مقيم خارج) مقدمات موفقيت اين اثر را فراهم آوردند.
از سوی ديگر کمتر ناشر اروپايی حاضر است رُمان يا
مجموعه داستانهای کوتاه نويسندهای را که در کشور خود گمنام است، در برنامهی کار
خود قرار دهد. اما همين ناشر اگر ترجمهای خوب از اثری جالب و جذاب بهدستش برسد
که حتی نويسندهی آن شهرت چندانی نيز نداشته باشد، انتشار آن را بهطور جدی مورد
بررسی قرار خواهد داد. البته ناگفته
پيداست که در هر صورت، تيراژ ترجمهی کتابهای نويسندگان ايرانی، در حال حاضر، بههيچ
وجه قابل مقايسه با شمارگان آثار نويسندگان سرشناس اروپايی و آمريکای لاتين نيست.
حتی بهپای کتابهای نويسندگانی چون نجيب محفوظ، امين مألوف يا ياشار کمال هم نمیرسند.
مثلاً کتابهای محمود دولتآبادی، بهرغم شهرت او در ايران و ترجمهی خوبی که خانم
زيگريد لطفی از دو کتاب او، يعنی جای «خالی سلوچ» و بخشهايی از «کليدر»، بهدست
داده است (ترجمهی «سفر» و «اوسنه باباسبحان» را مترجمی ديگر انجام داده است و
چنگی بهدل نمیزند) و بهرغم اعتبار ناشر و تبليغات نسبتاً گسترده، تيراژشان هر
کدام بهبيش از پنج هزار نسخه هم نرسيد. تيراژ دو کتاب عباس معروفی هم که پيشتر بهآنها
اشاره کردم بيش از اينها نبود. با اين همه ناشران آلمانیزبان میکوشند تا درکنار
معرفی ادبيات اروپايی و آمريکای شمالی، آثار نويسندگان آفريقايی، عرب، ترک و ايرانی
را نيز بهميان خوانندگان خود بَرند.
يکی از ناشران پُرکار در اين زمينه، مؤسسهی
انتشاراتی «اونيونز فرلاگ» است که در کانتون آلمانیزبان کشور سوئيس فعاليت میکند.
«اونيونز فرلاگ» يکی از بزرگترين ناشران آلمانیزبان است که منحصراً آثار
نويسندگان غير اروپايی را ترجمه و منتشر میکند (جز چند استثنا). اين ناشر تقريباً
تمام آثار نجيب محفوظ، ياشار کمال، آسيه جبار (نويسنده الجزايری که بهفرانسه مینويسد)
و چنگيز آيتماتُف را در فهرست کتابهای منتشر شدهی خود دارد. همين ناشر تا کنون
چهار کتاب از آثار دولتآبادی را که پيشتر اشاره کردم، منتشر کرده است. همچنين
کتاب «طوبی و معنای شب» شهرنوش پارسیپور که با ترجمهای مغلوط و مغشوش بهدست چاپ
سپرده شد، در شمار انتشارات اين ناشر سوئيسی است. بهتازگی هم سه اثر ادبيات
کلاسيک فارسی را با ترجمههای نسبتاً قديمی، اما خوب در مجموعهای بهنام «داستانهای
عاشقانه» بهصورت کتاب جيبی و قيمت مناسب و شمارگان بالا منتشر کرده است: «ويس و
رامين» گرگانی، «ليلی و مجنون» نظامی و «ورقه و گلشاه» عيوقی.
«انتشارات گوته- حافظ» نيز ناشری کوچک است با مديريت
ايرانی که آثاری از ادبيات کهن فارسی و نويسندگان معاصر را در چند سال اخير منتشر
کرده است؛ از آنجمله گزيدهای از غزليات حافظ (86 غزل) با ترجمهی «فريدريش روکرت»
(1788 تا 1866) و مقدمهای از آنِماری شيمل و همچنين تجديد چاپ ترجمهی «گِرد
هنينگر» از بوف کور هدايت که در اصل بر اساس ترجمهی فرانسوی آن صورت گرفته و بهباور
من بهترين ترجمه در ميان دو ترجمهای است که بهزبان آلمانی موجود است. اين
چهارمين بار است که بوف کور هدايت بهزبان آلمانی منتشر میشود. اما چاپ حاضر دستکم
اين امتياز را دارد که ترجمهی مقالهی يوسف اسحاقپور با عنوان «بر مزار هدايت»
بر آن افزوده شده است. مقالهی اسحاقپور ظاهراً مستقيماً و بهطور کامل از متن
اصلی فرانسه ترجمه شده است و از اينرو کاستیهای ترجمهی چاپ ايران را ندارد.
همين ناشر کتابی کمبرگ اما زيبا بهقطع جيبی منتشر کرده است با عنوان «منياتور
ايرانی» بهقلم يوسف اسحاقپور. اين کتاب را که در ايران هم ترجمه و منتشر شده،
اسحاقپور بهزبان فرانسه نوشته و خانم يوتا هيملرايش آن را از اصل فرانسوی بهآلمانی
ترجمه کرده است. يوتا هيملرايش يکی از مترجمان خوب آلمانی است که افزون بر ترجمهی
از زبان فرانسوی، تاکنون چند کتاب نيز از فارسی بهآلمانی ترجمه کرده است. او
مترجم کتاب «کوه مرا صدا زد» نوشتهی محمدرضا بايرامی بهزبان آلمانی است که چند
سال پيش از اين جايزهای هم در بخش ادبيات نوجوانان نصيب آن شد و بیگُمان ترجمهی
خوب هيملرايش و اعتبار ناشر در موفقيت اين کتاب بیتأثير نبوده است. افزون بر اين
چند داستان کوتاه و از آنجمله «سهتار» و «تنگ بلور» جلال آلاحمد را نيز بهآلمانی
ترجمه کرده که در مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی بهچاپ رسيده است.
2- کتابی بهنام شادی
«انتشارات بِک» يکی ديگر از ناشران آلمان است که در
مجموعهای بهنام «کتابخانه جديد شرقی»، در کنار ترجمهی متون عربی و ترکی، چندين
کتاب نيز از ادبيات کلاسيک و مدرن فارسی انتشار داده است. اين مجموعه کلاً با
ترجمههايی خوب و بهصورتی بسيار نفيس منتشر میشود و خريداران آن، اغلب دوستداران
آثار ادبی مشرقزميناند که اين مجموعه را پيشاپيش مشترک میشوند.
در اينجا چند کتاب از مجموعهی «کتابخانه جديد
شرقی» اين ناشر را که پيرامون ادبيات کهن و معاصر فارسی است، نام میبرم: ترجمه
«کليله و دمنه» بر اساس نسخهی نصرالله منشی و ترجمهی سيفالدين نجمآبادی و
زيگفريد وبر، «هفتپيکر» (بهرامنامه) نظامی و «گزيدهی ديوان شمس» با ترجمهی
منظوم کريستف بورگل، ويرايشی تازه از «گلستان سعدی» بر اساس ترجمهی سال 1846
ميلادی کارل هاينريش گراف، «منطقالطير» عطار با ترجمهی منظوم آنِماری شيمل و
گزيدهای از غزليات حافظ و مولانا و رباعيات خيام با ترجمهی مدرن سيروس آتابای.
افزون بر اينها ترجمهی رُمان «کتاب آدمهای غايب» تقی مدرسی، مجموعهای از داستانهای
هوشنگ گلشيری با عنوان «مردی با کراوات سرخ» و همچنين «آفتابپرست و چند داستان
ديگر» از صادق هدايت را نيز انتشار داده است.
اما تازهترين کتاب اين مجموعه که در ماه اوت سال
جاری، حدوداً يک ماه پيش از شروع نمايشگاه جهانی کتاب فرانکفورت، منتشر خواهد شد،
آخرين اثر آنِماری شيمل است که در ماههای واپسين حياتش بهانجام رساند و اکنون بهکوشش
يکی از شاگردانش انتشار میيابد. عنوان اين کتاب «کتابی بهنام شادی»5
است و دربرگيرندهی گزيدهای از سرودههای شاعران زن سرزمينهای شرق مسلمان است که
شيمل در اثنای تحقيقات خود پيرامون عرفان و ادبيات مشرقزمين، از دورههای نخستين
تا سدهی بيستم ميلادی، گرد آورده و ترجمه کرده است. او از ميان سرودههای زنان
عرب و ترک و ايرانی و ازبک و اردو، شماری از زيباترين شعرها را برگزيده و با
زيبايی و گويايی توصيفناپذيری بهزبان آلمانی ترجمه کرده و مقدمهای بسيار جالب و
آموزنده نيز درباره نقش و جايگاه عارفان و شاعران زن در جهان اسلام بر کتاب افزوده
است. شيمل در اين مقدمه تأکيد دارد که «در ميان شاعران زن مدرن، فروغ فرخزاد بيترديد
در جايگاه نخست قرار دارد» و اشاره میکند که «اين نخستينبار نيست که شعرهای فروغ
بهزبان آلمانی ترجمه میشود؛ پيشتر نيز مجموعهای از سرودههای او را کورت شارف و
برخی را سيروس آتابای بهآلمانی ترجمه کرده بودند».
اين کتاب شاهکاری در ترجمهی منظوم اشعار شرقی بهزبان
آلمانی است و يادآور ترجمههای منظوم «فريدريش روکرت»، پدر شرقشناسی آلمان و استاد
معنوی شيمل. تنها اين تصور که شيمل در اين کتاب نه تنها شعری منسوب بهفاطمهی
زهرا، دختر پيامبر اسلام و شعرهايی از «رابعهی عَدَويّه» و «مهستی گنجوی» و
رباعياتی از «پادشاه خاتون»، بلکه سرودههايی نيز از پروين اعتصامی و فروغ فرخزاد
و سيمين بهبهانی گرد
آورده است، آدمی را بهشگفت وامیدارد. شيمل در
سفرهايش بهسرزمينهای شرق با بسياری از شاعران زن معاصر آشنا شده بود و از اينرو،
اغلب شعرهای اين مجموعه نيز از شاعران معاصر اين کشورها انتخاب و ترجمه شده است.
کتاب دارای سه فصل است: فصل نخست دربرگيرندهی اشعار زنان از صدر اسلام تا قرن
چهارده هجری (نوزدهی ميلادی) است و خود بهچهار بخش تقسيم شده است: 1- اشعار
عربی. 2- اشعار ترکی. 3- اشعار فارسی. 4- اشعاری بهزبانهای ازبکی و اردو . بخش
اول با شعری از دختر پيامبر اسلام آغاز میشود که پس از مرگ پدر سروده است و سپس
با ترجمهی شعری از «عُلَيه»، دختر سومين خليفهی عباسی و خواهر هارونالرشيد
ادامه میيابد. «عُلَيه» زنی اديب و شاعر بود و صاحب ديوان که در شعرهای خود آهنگهايی
زيبا بهکار میبرد. افزون بر اينان، شعرهای از «رابعهی عَدَويّه»؛ «ريحانهی
والهه بصری»؛ «رابعهی شاميّه» و «تُحْفَه» در اين بخش ترجمه شده است. از ميان
شاعران زن ترک نيز که در اين بخش اشعاری از آنان ترجمه شده است، بايد از کسانی چون
«مهری خاتون» و «شرف خانم» و «مقبول لمان» نام برد. از ميان زنان فارسیزبانِ سدههای
پيشين، اشعاری از «رابعهی قزداری»، «مهستی گنجوی»، «پادشاه خاتون» (امير کرمان بهسال
691 هجری) و قرهالعين (طاهره) آمده است.
در فصل دوم که عنوان «سرايندگان گمنام» بهآن داده
شده، لالائیها و ترانههای محلی اقوام گوناگون شرق گردآوری و ترجمه شده است. در
همين فصل، ترانهای محلی از خطهی مازندران و يک لالائیی بلوچی ترجمه شده است. در
فصل سوم که بيش از نيمی از کتاب را دربر میگيرد و شايد جالبترين و جذابترين فصل
کتاب باشد، از شاعران زن سرزمينهای شرق مسلمان که آثارشان در قرن بيستم ميلادی
منتشر شده، سرودههايی ترجمه شده است. از آنجمله از شاعران زن عرب چون «ليلا
المغربی»، «أمل الجبوری»، «هاجر سليمان» و «نديمه ادريس» و از شاعران زن ترک و
ازبک مانند «شکوفه نهالبشر»، «خالده نصرت»، «لاله مولدور» و «صفيه بگم (قمر)». از
ميان شاعران زن ايرانی، شعرهايی از 15 تن
از سرايندگان معاصر ترجمه شده است: پروين اعتصامی با قصيدهی «جولای خدا»، سيمين
بهبهانی با «نغمهی روسپی» و «مردی که يک پا نداشت»، پری توانگر، فروغ فرخزاد با
«احساس پرنده»، «هديه» و بخشی از شعر «عصيان خدايی»، طاهره صفارزاده، بهار رهادوست،
گيتی خوشدل و فرشته يمنیشريف از آنجملهاند.
گودرون شوبرت- يکی از شاگردان و دوستان شيمل که اين
مجموعه اکنون بههمت او منتشر میشود- در يادداشتی که در آغاز کتاب آمده، نوشته
است که آنِماری شيمل در ژانويه 2003 ميلادی، درست چند روز پيش از مرگ و آنگاه که
در بيمارستان در حال احتضار بهسر میبرد، آخرين ترجمهاش را که قطعه شعری بهفارسی
از زنی شاعر از تاجيکستان بود، برای او میفرستد و درخواست میکند که حتماً اين
شعر را نيز در کتاب بهچاپ برساند. متأسفانه نه نام شاعر و نه مشخصات کتابی که اين
شعر از آن مأخوذ شده است در دست نيست. من در اينجا ترجمهی آن را از روی متن ترجمهی
آلمانی شيمل بهدست میدهم، تا هم نمونهای باشد از احساسات اين بانوی فرزانه و هم
گواهی بر فلسفهی حيات او:
اين زندگی هيچ معنائی ندارد،
نه، اين زندگی هيچ معنائی ندارد.
من دگر سيرم از اين
پرسشهای بیامان،
از اين پرسشهای سوزنده و پُرعذاب،
اين پرسشهای بیجواب،
بیمعنا.
با ان همه،
راستی، اگر زندگی معنائی نمیداشت،
پس چرا برگ
اين چنين شگفت زيباست
پيش از مرگ؟
3- بررسی دو کتاب از آثار نويسندگان زن
ايرانی
انتشار ترجمهی آلمانی کتاب تازهی فتانه حاج سيدجوادی
بهانهای بهدست داد تا دربارهی آثار نويسندگان زن ايرانی در سرزمينهای آلمانی
زبان بررسی کوتاهی انجام دهم. البته پژوهش پيرامون سرآغاز و پيشينه حضور زنان در عرصه ادبيات داستانى و نقش
آنان در توسعه و تكامل اين گستره از ادبيات و نيز تأثيرى كه شعر و داستان و رُمانِ
شاعران و نويسندگان زن بر فرايند مبارزات اجتماعى و كوششهاى زنان در جهت احقاق
حقوق انسانيشان داشته است، از
جمله مباحثى است كه مىتواند موضوع يكى از جالبترين تحقيقات دانشگاهى قرار گيرد.
در كشورهاى اروپاى غربى و آمريكاى شمالى دير زمانى است كه چنين مطالعاتى از
ديدگاههايى متفاوت و متنوع صورت مىگيرد و كوشش مىشود تا در كنار نقد و بررسى
ادبى داستانها و رُمانها، بهجنبههاى فرهنگى و
اجتماعىِ آثار نيز پرداخته شود. در اين پژوهشها نهتنها آثار زنان نويسنده،
بلكه گاه خود نويسندگان و سير زندگيشان موضوع تحقيق قرار مىگيرد و در نتيجهی چنين تحقيقاتى است كه تازه
روشن مىشود كه شعر شاعر و رُمان نويسندهاى در چه مقياسى از رويدادهاى زمانه و تا
چه اندازه از زندگى او و همنسلانش تأثير پذيرفته است؛
و چه بسيارند آثار زنانِ شاعر و نويسنده و هنرمند كه شفافترين آينه حيات اجتماعى
و بهترين و گوياترين گواه رويدادها تاريخىاند. شايد يكى از نمونههاى جالب در اين زمينه، زندگى و آثار
نويسنده نامدار فرانسوى «ژُرژ ساند»6 باشد. اين بانوى نويسنده كه در سال تاجگذارى ناپلئون، يعنى در سال 1804
ميلادى (12 سال بعد از انقلاب فرانسه) بهدنيا آمد، در رُمانهايش بهبهترين وجه
رويدادهاى پُر تلاطم اروپاى قرن 19 و سرنوشت محنتانگيز زنان آن دوران را بازتاب داده است. البته زندگى و آثار
«ژُرژ ساند» تنها نمونهاى از تلاش زنان نويسنده براى احراز جايگاهى شايسته در
عرصههاى فرهنگى و اجتماعى است؛ وگرنه در اين راستا مىتوان از شخصيتهاى بسيارى
نام برد كه بىترديد نام زنانى چون «سيمون دِ بووار» و «دوريس لِسينگ»7 و نيز «قرةالعين»، عارف و
شاعر ايرانى و پروين اعتصامی در شمار آنان خواهد بود؛ بی آنکه از نقش و جايگاه معاصرانی
چون کاترين مانسفيلد، ويرجينيا وولف، مارگرت دوراس، تونی موريسون و يا فروغ
فرخزاد، سيمين دانشور، ليلا احمد، فاطمه مرنيسی، نوال السعداوی و
سيمين بهبهانی بتوان غافل شد.
اينكه در ايران- در گذشته بيشتر از امروز- بهزنان نويسنده و آثارشان كمتر توجه شده است شايد در وحله اول
بهاين علتِ بسيار ساده باشد كه هنوز حضور زنان را در اين عرصه برنمىتابند و
همانند بسيارى از عرصههاى فرهنگى و هنرى و اجتماعى، براى آنان نقشى ثانوى و
پيرامونى قايلند و تازه اگر هم عنايتی روا دارند آثار زنان نويسنده را در نوع (ژانر) «ادبيات بازاری» قرار میدهند و سخن از «پرچمداری زنان در ادبيات بازاری ايران» پيش میکشند؛ و اين در حالى است كه در
چند دهه اخير زنانِ شاعر و نويسنده و هنرمند، حضورى فعال و موفقيتى چشمگير در
عرصههاى گوناگون داشتهاند و آثارشان نه اگر همسنخ، اما بيگُمان همسنگ و همسطح
نويسندگان «جنس برتر» بوده است.
حال با اين مقدمهچينى و تمهيدات،
مىخواهم بهدو كتابى بپردازم كه در فاصله زمانى بيش از يك دهه در آلمان منتشر شده است و هر دو «زن ايرانى» را
در عنوان و مضمون خود دارند. كتاب نخست «زنان در ايران»8 نام دارد و دربرگيرنده مجموعهاى از داستانهاى كوتاه نويسندگان معاصر
ايران است. بهاستثناى يك داستان، زمان نگارش (يا بهتر گفته باشم: تاريخ انتشار)
داستانهاى اين كتاب بهپيش
از انقلاب 57 ايران بازمىگردد؛ يعنی دقيقاً بين سالهاى 1311 تا 1357 خورشيدى.
اين مجموعه که بهكوشش تورج رهنما
در آلمان منتشر شده، افزون بر تاريخ انتشار آنها (پيش از انقلاب) که پيشتر اشاره
کردم، چند ويژگى ديگر
هم دارند. اول آنكه زن ايرانى
مضمون داستانهاى كتاب را شكل مىدهد. ولى بهرغم اين ويژگى از مجموع بيست داستانى
كه رهنما از ميان آثار پانزده نويسنده براى اين كتاب برگزيده، تنها چهار داستان
بهقلم نويسندگان زن ايرانى است (سيمين دانشور، مهشيد اميرشاهى، بهجت ملككيانى و فهيمه فرسايى).
مابقى داستانهاى كوتاهىاند كه
مردان درباره زنان نوشتهاند. بهبيانى ديگر، مردان راوى احساسات زنان و قصهگوى
غمها و شاديهاى آنان بودهاند. اينكه
اين نويسندگان در شخصيتپردازىهاى خود تا چه حد توانستهاند بهاحساسات و
دريافتهاى زنانه و واقعيت زندگى زنان ايرانى و شخصيت و جايگاه آنان در خانواده و
اجتماع نزديك شوند، موضوع بحث و بررسى جداگانهاى است. هر چند كه رهنما در
مقدمهاى كه براين كتاب نگاشته، كوشيدهاست تا بهاين پرسش كه «زن ايرانى چه
شخصيتى دارد؟» پاسخ گويد و شمارى از خصوصيتها و خصلتهاى بارز زنان ايرانى را نيز
برشمرده است. بهباور او زن ايرانى از يك سو چون زنان هندى و ژاپنى پايبند سنت و
آداب و رسوم ملى و مذهبى است و از سوى ديگر زنى مدرن است كه زندگى و طرز رفتارش
بهزنان اسپانيايى و ايتاليايى مىماند.
صادق هدايت، بزرگ علوى، صادق چوبك، جلال آلاحمد، محمدعلى اسلامى ندوشن،
محمود اعتمادزاده (م-بهآذين)، محمود كيانوش، ابراهيم گلستان، هوشنگ گلشيرى و جمال ميرصادقى
از ديگر نويسندگان داستانهاى كوتاه اين مجموعهاند كه همگى در زمره نويسندگان نسل پيشيناند و
تصويرى هم كه از زن ايرانى بهدست دادهاند، كمتر با واقعيتهاى زندگى زنان امروز
ايران تطابق و همسويى دارد. با اين همه اين كتاب همانند ديگر آثارى كه بهاهتمام
تورج رهنما بهزبان آلمانى منتشر
شده، اثرى جالب و خواندنى است كه ماندگار خواهد ماند. بهخصوص كه ترجمه داستانها با همكارى مترجمانى
باسابقه و ورزيده چون خانم زيگريد لطفى، كريستف بورگل، آنهليزه قهرمان و خودِ
تورج رهنما بهانجام رسيده است.
دومين كتاب مورد بحث اثرى نسبتاً تازه است كه همانند كتابى كه پيشتر از آن سخن رفت، مجموعهاى است از داستانهاى كوتاه نويسندگان معاصر
ايران؛ با اين تفاوتِ اساسى كه تمام نويسندگان اين كتاب را زنان تشكيل مىدهند و
تمام داستانها نيز بعد از انقلاب
ايران منتشر شدهاند. ناشر كتاب «انتشارات گلاره» است كه پيشتر نيز سه مجموعه ديگر
از داستانهاى كوتاه نويسندگان ايران و همچنين رُمان «سووشون» خانم دانشور (با
ترجمهای متوسط) و
«زمستان 62» اسماعيل فصيح و چند اثر ديگر از نويسندگان معاصر ايران را در آلمان
منتشر كردهاست. كتاب كه عنوان «حضور آبى مينا»9 براى آن برگزيده شدهاست، با مقدمهاى از محمد علافى، مدير
اين مؤسسهی انتشاراتی، آغاز و با مؤخرهاى از همسر او سابينه علافى بهپايان مىرسد. البته مقدمه و مؤخرههايى كه مترجمان و
اهتمامگران بهاغلب ترجمههاى آلمانىِ آثار نويسندگان معاصر ايران مىافزايند، بر
دو نوعاند: برخى با معرفى كوتاه نويسنده و اشارهاى بهديگر آثار وى، امكان
آشنايى خوانندگان آلمانىزبان را با نويسنده كتاب كه براى اكثر قريب بهاتفاق
خوانندگان آلمانى ناآشناست، فراهم مىآورند. چنين اطلاعاتى كه بهتر است بهعنوان
مؤخره در صفحات پايانى كتاب بيايد، بهنظر من براى افزودن بهرُمانها و مجموعه داستانهاى كوتاه ايرانى كافى است و
ذهن خواننده را پيش از مطالعه كتاب دستكارى نمىكند و نمىآزارد. چون نوع ديگرى از
مقدمه و مؤخرهنويسى هم رواج پيدا كرده كه بر مبناى آن مترجم يا اهتمامگر و يا حتى
گاه شخص ثالثى، دست بهتحليلهاى «جامعهشناسانه» و «روانشناسانه» آنچنانى مىزند
و خوانندهاى را كه مىخواهد ساعتى با دنياىِ خيال نويسنده رُمانى يا داستان
كوتاهى خلوت كند، پيشاپيش با مسايلى درگير مىكند كه او از اين طريق و بهاين شكل
نه قصد آشنايى و نه خيال روبرويى با آنها را داشته است؛ وگرنه بهجاى خريدن
اثرى از ادبيات داستانى، بهسراغ كتابهايى مىرفت كه مسايل اجتماعى و سياسى ايران
در آنها طرح شده است. وانگهى، نويسنده اثرى خلاقه، اگر بخواهد، چنين مسايلى را با روشها و شگردهاى مختص خود و با
بهكارگيرى عناصر هنر داستانسرايى، طرح مىكند. جاى چاپ چنين مقالاتى بيشتر در
مجلات ويژه نقد و بررسى كتاب است و باور ندارم كه درج آنها در مقدمه و مؤخره
رُمانى يا مجموعه داستانى حتى بهفروش بيشتر كتاب كمك كند.
بههر حال، مجموعه
داستان مورد بحث دربرگيرنده ترجمه شعر «هديه» از سرودههاى فروغ فرخزاد است
بههمراه 18 داستان كوتاه از نويسندگان زن ايرانى: فرخنده بهرامى با داستان
كوتاه «صفيه»؛ ناهيد طباطبايى با «حضور آبى مينا»؛ منصوره شريفزاده با «يك عكس
فورى»؛ سيمين دانشور با دو داستان كوتاه «باغ سنگ» و «برهوت»؛ بهجت ملككيانى با «آى بابا! آى
بابا!»؛ خاطره حجازى با «جانى و هنرمند»؛ فرخنده آقايى با «ولگا»؛ مهشيد اميرشاهى با «بار»؛
مهكامه رحيمزاده با «قاصدك»؛ فرشته سارى با «زمان گمشده»؛ منيرو روانىپور با
«ما فقط از آينده مىترسيم»؛ نسرين پارسا با «بلوغى ديگر»؛ مهرنوش مزارعى با
«داستان غمانگيز يك جنايت هولناك»؛ مهرى يلفايى با «تنهايى سميرا»؛ گلى ترقى با
«خانهاى در آسمان»؛ شهلا شفيق با «مِه» و سودابه اشرفى با «سيل خاكستر».
با نگاهى بهاسامى نويسندگان اين مجموعه، مىبينيم كه اغلب آنان را
نويسندگان نسبتاً جوانى تشكيل مىدهند
كه بعد از انقلاب قلم بهدست گرفتهاند؛ از اينرو پيداست كه سبك كار و زاويه ديد
و شخصيتپردازىهاى آنان با نويسندگان نسل گذشته تفاوتى اساسى دارد. گذشته از اين
برخى از نويسندگان اين كتاب مدتهاست كه در كشورهاى اروپايى و آمريكاى شمالى زندگى مىكنند و داستانهايشان هم كمابيش متأثر از
محيط زندگى و مسايل و مشكلات زنان ايرانى در غربت است. اگر تا ديروز زنانى روستايى
چون «زرين كلاه» هدايت و «مرجان» دولتآبادى بهعنوان شخصيتهاى اصلى داستانها در جستجوى مردان
گمشدهشان بودند، در رُمانها و داستانهاى نسل كنونى ايران با زنانى مواجه مىشويم
كه در شهرهاى بزرگ روزگار مىگذرانند و با پيچيدگىها و دشوارىهاى زندگى ماشينى و
تودهوار دست بهگريبانند. شخصيت و كنش اجتماعى «قهرمانان» اين داستانها، همانند نويسندگانشان
ديگرگون شدهاست و هر دو هويتى تازه كسب كردهاند. جالب آنکه نهتنها شخصيتهاى داستانها از شخصيت آفرينندگانشان
تأثير مىپذيرند، بلكه نويسندگان و خوانندگان داستانها نيز بىتأثير از شخصيت
«قهرمانان» خود نخواهند ماند. «آدمهاى» داستانها كه زمانى حاصل
خيالپردازى نويسنده و خيالپرستى خواننده بودند، حال خود از اعماق اعصار پا
بهجهان واقعيتها نهادهاند و دست در دستِ خيالپردازان و خيالپرستان سر
بهطغيان برداشتهاند و حقوق پايمالشده خود را مىطلبند.
نسل تازه زنان نويسنده ايران بااعتماد بهنفسِ فزاينده و تلاش خستگىناپذير و ايستادگى در برابر مسايل و
مشكلات گوناگون، در حال اوج گرفتناند. راز موفقيت روزافزون اين نسل در درك
پيچيدگىهاى زندگى مدرن و پرهيز از ارائه راه حلهاى ساده و يكنواخت نهفته است. و
شايد همين ويژگىهاست كه آثار زنان نويسنده معاصر ايران را، هم براى خواننده
ايرانى و هم براى خوانندگان غربى، جالب و جذاب مىكند.
پانوشتهها
توضيح: بهدست دادن مشخصات آلمانی تمام آثاری که در اين
مقاله از آنها سخن بهميان آمده است، موجب طولانی شدن بيش از حد پانوشتهها میشد.
از اينرو تنها بهپارهای از اين آثار که تازه منتشر شدهاند و يا بهنظرم مهم مینمود،
اشاره کردهام. اما اگر کسانی بهاطلاعات بيشتر علاقهمنداند، میتوانند با اين
نشانی با من تماس بگيرند: editor@naghed.net
1- Der Morgen der Trunkenheit, Roman. Fattaneh Haj Seyes
Javadi. Aus dem Persischen von Susanne Baghestani. Insel Verlag. Frankfurt am
Main, 2000.
2- In der Abgeschiedenheit des Schlafs, Erzaehlungen.
Fattaneh Haj Seyes Javadi. Aus dem Persischen von Susanne Baghestani. Insel
Verlag. Frankfurt am Main, 2004.
3- Im
Atem des Drachen: Moderne persischen Erzaelungen. Herausgegeben von Touradj
Rahnema. Suhrkamp Verlag. Frankfurt am Main, 1981.
4-
ترجمهای از رُمان «سووشون» سيمين دانشور بهآلمانی در دست است که بهرغم همکاری
سه مترجم (يک ايرانی و دو آلمانی) چنان که بايد و شايد فضاسازی و شخصيتپردازی
نويسنده و اصولاً حال و هوای حاکم بر اين رُمان بهخوانندهی آلمانیزبان منتقل
نشده است. يک يا دو ترجمه هم از «سووشون» بهانگليسی صورت گرفته که ظاهراً مورد
توجه خاص قرار نگرفته است و احتمالاً وضع بهتری از ترجمهی آلمانی آن ندارد.
«بازگشت» احمد محمود نيز بهآلمانی ترجمه شده است. اتفاقاً ناشر اين اثر نيز همان
ناشر کوچکی است که ترجمهی آلمانی «سووشون» را با امکانات کم و تبليغات کمتر منتشر
کرده است ؛ کيفيت ترجمه هم کمابيش در همان سطح است.
5-
Ein Buch namens Freude. Gedichte von Frauen aus der islamischen Welt.
Ausgewaehlt, uebersetzt und mit einer Einleitung von Annemarie Schimmel.
Herausgegeben von Gudrun Schubert. C.H.Beck Verlag. Muenchen, 2004.
6-
ژُرژ ساند George Sand نام مستعار اين بانوى نويسنده فرانسوى است. نام حقيقى او Amantine-Aurore-Lucile
Dupin بود.
7- دوريس لِسينگ Doris Lessing در سال 1919 ميلادى (1298 خورشيدى) از پدر و
مادرى انگليسى در شهر كرمانشاه بهدنيا آمد و دوران كودكى خود را نيز در ايران
گذراند. پدرش كه در جنگ جهانى اول يك پاى خود را از دست داده بود، در كرمانشاه رئيس «بانك شاهى» بود و تا
سال 1924 ميلادى نيز با خانوادهاش در اين شهر زندگى مىكرد. او سپس بهاتفاق همسر
و فرزندانشان بهكشور رودِزيا («زيمباوه»ى كنونى) كه در آن زمان هنوز جزو مستعمرات
انگليس بود، مهاجرت مىكند و با خريدن مزرعهاى بهكار كشاورزى مىپردازد و در
آنجا ساكن مىشود. دوريسِ جوان در سن 19 سالگى ازدواج مىكند و تا سال 1949 ميلادى
در آفريقا روزگار مىگذراند. او بعد از جدايى از همسرش که يکی از کمونيستهای کارگزار دولت جمهوری دمکراتيک
آلمان (آلمان شرقی سابق) بود، آفريقا را ترك مىگويد و براى هميشه بهانگلستان
مىرود. دوريس لسينگ هم اكنون ساكن لندن است.
8- Frauen in Persien, Erzaehlungen.
Herausgegeben von Touradj Rahnema. Muenchen,
1986.
9-
Mina mit dem blauen Kleid, Moderne Erzaehlungen iranischer Frauen.
Herausgegeben von M. H. Allafi. Glare Verlag. Frankfurt am Main, 1999.