۴ خرداد و خاطراتي از اين روز پر آشوب
(1377 -1383)
کوروش صحتي
کشور ما ايران از جمله کشورهايي است که هر گونه مطلبي بخاهي
بنويسي، بله نوعي با سياست ارتباط پيدا ميکند. مثلا خاطره نويسي.
شايد قبل از اينکه وارد دنياي سياست شوم، خرداد ماه تنها
برايم يادآور روزهاي امتحانات آخر سال تحصيلي بود.
روزهايي که براي کسي مشل من که تمام درسهايم را شب امتحان ميخواندم،
خيلي سخت بود، بخصوص خردادهايي که همزمان با مسابقات جام جهاني فوتبال يا جام
ملتهاي اروپا ميشد و خوب تقريبا هيچ جوان ايراني، نمي توانست از خير تماشاي اين
مسابقات بگذرد.
وقتي که وارد دانشگاه شدم، ماه خرداد برايم مفهوم ديگري پيدا
کرد. مفهومي که دوم خرداد 76 سر آغازي بر آن بود. اکنون مي خواهم خاطرات خود از
خرداد ماههاي پس از سال 76 و بويژه روز 4 خرداد که برايم روزي فراموش نشدني است،
را بازگو کنم. شايد شيوه نگارش من براي خيلي ها تعجب آور باشد. بعضي ها از من توقع
دارند که همچون يک فعال سياسي مخالف، بحثهاي تند و سنگين سياسي را پيش بکشم. بعضي
ها هم که حتما تعداد خيلي کمي هستند مرا آشوبگر، وابسته به اجنبي و مغرض خواهند
خواند و شايد هم پرونده اي برايم دست و پا کنند.
خيلي ها هم شايد، اصلا به حرفهاي کسي چون من هيچ توجهي
نکنند.
به هر حال، آزادي بيان براي من اصلي است خدشه ناپذير.
همانطور که خيلي ها نظريات خود را بيان مي کنندو منزلت مي يابند و خيلي ها هم نظريات
خود را بيان کرده و عقوبت مي يابند. من هم خاطراتم را بازگو مي کنم، با اين توضيح
که نه منزلت ميخواهم و نه عقوبت.
1 – زمان: 4 خرداد 1377
- مکان – پارک لاله تهران
ان روز، روز بسيار گرمي بود. از چند روز پيش تراکتهايي در
سطح شهر به ويژه دانشگاه ها پخش شده بود که از مردم و دانشجويان دعوت به عمل آورده
بود که در ميتينگ مردمي – دانشجويي 4 خرداد در پارک لاله شرکت کنند.
من هم براي شرکت در اين مراسم، راهي پارک لاله شدم. منزل ما
آن موقع به پارک خيلي نزديک بود و با پاي پياده ميشد 10 دقيقه اي از خيابان کاشانک
امير آباد شمالي تا پارک لاله آمد. ميتينگ قرار بود ساعت يک بعد از ظهر برگزار
شود. وقتي که وارد پارک شدم، جمعيت زيادي در کنار ميدان اصلي پارک به چشم ميخورد.
بالاي کاميون، سخنرانان مراسم ايستاده بودند؛ پرويز سفري، محمد مسعود سلامتي، سيد
جواد امامي و منوچهر محمدي. هرچند شعارهاي حاضرين در مراسم، نمي گذاشت صحبتهاي
سخنرانان را بخوبي بشنوم، اما گفته مشهور (( من حاضرم جان خود را بهم، تا مخالف من
سخن خود را بگويد)) را دقيقا به خاطر دارم که امامي در آغاز سخنانش به زبان آورد.
اما آنجا پس از مدتي تبديل به ميدان جنگي تمام عيار شد. گروههاي انصار حزب ا... و
کاوه اصفهان با زنجير، چاقو و قمه به جان دانشجويان دختر و پسر افتادند. در کنار
من دختر جواني ايستاده بود که عکس خاتمي را در دست داشت، ناگهان يکي از لباس شخصي
ها که ريش بلندي داشت و پيراهن مشکي اش را بر روي شلوارش انداخته بود، با لگد چنان
به شکم دختر جوان کوبيد، که او چند متري آنطرف تر پرت شد. من در طول دوران فعاليتهاي
سياسي – دانشجويي خود صحنه هاي خشونت آميز بسياري را ديده ام، که طرفهاي درگير
عموما پسر بوده اند. اما اين صحنه، هم از نظر ميزان خشونت اعمال شده و شدت ضربه و
همينطور جنس طرف درگير هميشه در خاطرم مانده است.
به هر حال، من که با ديدن اين صحنه، بسيار عصباني شده بودم،
براي دفاع از دختر جوان، جلو آمدم و با ضارب در گير شدم. در همين لحظه يکي از
دوستان وي از پشت با زنجير بزرگي محکم بر پشت و کمر من کوبيد. چند نفر از دانشجويان
هم به حمايت از من آمدند و پس از مدتي، درگيري خاتمه پيدا کرد. اين بار سخنرانان
مراسم مورد حمله قرار گرفتند و چند گاز اشک آور در ميان دانشجويان انداخته شد. از
اين پس، امکان ادامه سخنراني فراهم نشد و پارک لاله تا ساعت 7 بعد از ظهر شاهد
صحنه هاي درگيري فراواني ميان دانشجويان و لباس شخصي ها بود.
من در حالي به خانه آمدم که بر روي سينه و پشتم، جاي زنجير
ديده ميشد. هرچند به خاطر آمادگي نسبي بدني که به خاطر فعاليتهاي ورزشي ام داشتم،
آسيب جدي نديده بودم، اما به ياد دارم که دختر و پسرهاي زيادي شديدا مضروب شدند،
به طوري که حتي توان بلند شدن را هم نداشتند.
از سخنرانان مراسم منوچهر محمدي راهي بيمارستان شد و بقيه نيز
مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. پرويز سفري بعدا به من گفت که يک تبر به سمتش پرتاب
کرده اند که دقيقا از مقابل صورت او رد شده است.
به هر حال اين ميتينگ با خشونت و درگيري به پايان رسيد و
انعکاس گسترده اي نيز در رسانه هاي داخلي و خارجي پيدا کرد. برخي از روزنامه هاي
اقتدارگرا نيز اين ميتينگ را بازي در دو نقش دانشجويان ارزيابي کردند. شايد از
مهمترين تبعات برگزاري اين ميتينگ، استيضاح عبدا... نوري که در آن زمان وزير کشور
بود، باشد. زماني که مجلس محافظه کار پنجم، قصد حذف نوري از پست وزارت کشور را
داشت، يکي از دلايل خود را اعطاي مجوز برگزاري اين ميتينگ از سوي نوري اعلام کرد.
هرچند نوري بعدها در گفتگو با برخي از اعضاي جبهه متحد دانشجويي اعلام کرد که مي
دانست اعطاي مجوز به ميتينگ 4 خرداد 1377 هزينه اي بس سنگين، در حد برکناري از
وزارت را براي او در پي خواهد داشت.
2- زمان: 4 خرداد 1378
- مکان: محوطه دروني سردر دانشگاه
تهران
وزارت کشور با در خاست برگزاري ميتينگ دانشجويي – مردمي
جبهه متحد دانشجويي مخالفت کرده بود. با جلسات بسياري که با اعضاي گروه داشتيم به
اين نتيجه رسيديم که حتما بايد مراسم را به گونهاي برگزار کنيم، حتي در جايي غير
از پارک لاله.
بر اين اساس انجمن اسلامي دانشجويي دانشگاه تهران به دبيري
محمود شوشتري که از گروههاي تشکيل دهنده جبهه متحد دانشجويي بود، تقاضاي برگزاري ميتينگ
در داخل دانشگاه تهران را کرد که مورد موافقت مسئولين دانشگاه قرار گرفت.
اعضاي جبهه سرگرم تهيه لوازم مورد نياز برگزاري ميتينگ
بودند که صبح روز 4 خرداد از سوي روابط عمومي دانشگاه تهران به ما اطلاع داده شد،
که مجوز برگزاري مراسم لغو شده است.
بچه ها خيلي ناراحت بودند. بعد از صحبتهاي بسيار در شوراي
مرکزي به اين نتيجه رسيديم که دانشگاه خانه دانشجو است و به هر نحو ممکن بايد
مراسم را برگزار کنيم.
از ابتداي حضورمان در دانشگاه تهران، جو بسيار نامناسبي عليه
ما ايجاد شده بود. وابستگان به انصار حزب ا... که عمدتا غير دانشجو بودند، خود را
براي يک درگيري خونين ديگر آماده کرده بودند. چرا که روزهاي پيش نيز ( 29 ارديبهشت
در احمد آباد و 2 خرداد در پارک لاله) در گيريهاي گسترده اي روي داده بود و جالب اينکه
در تمامي اين مراسمها، دانشجويان به دفاع از خود پرداخته بودند و لباس شخصي ها از
اين مساُله بسيار ناراحت بودند.
به هر حال اين ميتينگ هم نيمه تمام ماند. وقتي که پرويز سفري
سخنراني خود را تمام کرد، نوبت به قرائت قطعنامه پاياني مراسم رسيد که محمدرضا
کثراني براي خواندن آن به بالاي سکو رفت. در اين هنگام تعدادي از لباس شخصي ها به
سمت وي حمله ور شدند و درگيري آغاز شد.
دانشجويان شعارهايي مانند << زنداني سياسي آزاد بايد
گردد>>، << پروانه فروهر، لاله سرخ پرپر>> و << آزادي انديشه،
هميشه، هميشه >> سر داده بودند. و تعدادي از دانشجويان پسر با ايجاد يک زنجير
انساني مانع از حمله انصار به دانشجويان دختر مي شدند. خوب به خاطر دارم که احمد
باطبي، اکبر محمدي و غلامرضا مهاجري نژاد در شکل دهي اين صف و جلوگيري از حکله
انصار نقش زيادي داشتند.
اين درگيري به مقابل دانشکده هاي هنر، ادبيات و علوم
دانشگاه تهران نيز کشيده شد و چهره هايي که نسبتا شناخته شده تر بودند، بيشتر مورد
هجوم قرار ميگرفتند. من هم در مقابل دانشگاه ادبيات مورد تهاجم چند نفر از انصار
قرار گرفتم که با کمک دانشجويان از چنگ آنها نجات يافتم.
آن روز لباسهاي من کاملا پاره شده بود که دانشجويي پيراهن
خود را به من داد تا از دانشگاه خارج شوم.
به هر حال 4 خرداد 78 نيز به مانند 4 خرداد 77 با خشونت و
درگيري به پايان رسيد، هرچند که درگيري هاي 4 خرداد 77 وسعت بسيار بيشتري داشت.
3 - زمان: 4
خرداد 1379 - مکان: دفتر روزنامه گزارش روز
طبق روال سالهاي قبل، جبهه متحد دانشجويي بازهم درخواست
برگزاري ميتينگ و اين بار در مقابل سردر دانشگاه تهران در خيابان انقلاب را نمود
که در آخرين لحظه موافقت وزارت کشور قرار نگرفت.
هرچند دوستان جبهه، در روزهاي پيش از برگزاري ميتينگ
گفتگوهاي فراواني با رسانه ها داشتند و تراکتهاي فراواني نيز در سطح شهر پخش شده
بود.
صبح روز 4 خرداد در دفتر روزنامه گزارش روز (ارگان غير رسمي
جبهه متحد دانشجويي و اولين روزنامه مستقل جنبش دانشجويي) نشسته بوديم. بعضي از
اعضاي شوراي مرکزي عقيده داشتند که به مانند سال پيش مراسم را هر طوري شده برگزار
کنيم و تعدادي مثل مهندس طبرزدي، من و اکثر اعضاي شورا نظر ديگري داشتيم.
به اعتقاد ما به دليل برگزاري ميتينگ در خيابان و عدم کنترل
دقيق بر حرکات و شعارهاي شرکت کنندگان، احتمال ايجاد درگيريهايي به مراتب گسترده
تر از سالهاي قبل و چيزي به مانند 18 تير 1378 وجود داشت.
ما هم نميخواستيم که باعث مضروب شدن و دستگيري گسترده
دانشجويان و مردم شويم. بويژه اينکه اخباري مبني بر آمادگي گسترده انصار براي ايجاد
درگيري در اين مراسم رسيده بود.
به هر حال تصميم بر آن شد که ميتينگ را لغو کرده و دو نفر
از اعضاي جبهه به نامهاي سعيد کاشيلو و منصور فرجي براي اعلام لغو ميتينگ به
دانشگاه تهران رفتند. اما پس از انجام اقدامات فوق، عده زيادي از مردم و دانشجويان
در مقابل دانشگاه تهران تجمع کرده و به سر دادن شعارهاي مختلف مشغول شدند.
آن طور که بعدا شنيدم، يکي از شعارهاي آن روز << هاشمي
حيا کن، صندلي رو رها کن>> ، که در اعتراض به انتخاب علي اکبر هاشمي رفسنجاني
و تضييع حق دکتر عليرضا رجايي از نيروهاي ملي-مذهبي که به مجلس ششم راه يافته، و
بعد از اعلام نظر شوراي نگهبان از صحنه خارج شد، بوده است.
جالب اينجاست که پس از اين اتفاقات، هاشمي رفسنجاني با
اطلاعيه اي از تلويزيون قرائت شد، رسما از نمايندگي مجلس استعفا داد.
در حدود 10 روز پس از برگزاري اين ميتينگ، من به همراه 3 تن
از اعضاي شوراي مرکزي جبهه متحد دانشجويي بازداشت شده و راهي زندان اوين شديم.
من به همراه حسن زارع زاده در دفتر روزنامه، محمود شوشتري
در دانشگاه تهران و سعيد کاشيلو در منزلشان بازداشت شديم. پس از آن هم در حدود 10
نفر از اعضاي جبهه متحد به دادگاه انقلاب احضار و دو تن ديگر؛ مهندس طبرزدي و دکتر
حميد عليزاده نيز به جمع ما در زندان پيوستند.
در زندان اوين و در طول دوران بازجويي متوجه شدم که تعداد زيادي
از دانشجويان و مردم نيز در هنگام برگزاري ميتينگ بازداشت شده و اکثر آنها پس از
مدتي آزاد شده اند.
هرچند من دليل اصلي بازداشت خود و دوستانم را پيشگيري وزارت
اطلاعات از برگزاري مراسم سالگرد 18 تير ميدانم، اما سوالات فراواني نيز از چگونگي
برگزاري مراسم 4 خرداد در بازجويي ها پرسيده شد. شايد جالبترين پرسش اين بود که
چرا جبهه متحد دانشجويي اکثر ميتينگهاي خود را در روز 4 خرداد که روز مجاهدين خلق
است( به خاطر اعدامهاي 4 خرداد 1351 که بنيانگزاران اين سازمان؛ محمد حنيف نژاد،
علي اصغر بديع زادگان و سعيد محسن تير باران شدند) برگزار ميکند.
آنها به دنبال رابطه اي ميان اين دو گروه ميگشتند تا شايد
از اين طريق بتوانند، ضربه اي کارآمد به جبهه بزنند که چنين نشد.
من هم پس از تحمل 5 ماه حبس در بند 209 اطلاعات و سالن 3 سياسي
اوين با تبديل قرار بازداشت موقت به وثيقه آزاد شدم.
4 - زمان: 4
خرداد 1380 - مکان: سلولهاي انفرادي بازداشتگاه 59 سپاه (
عشرت آباد )
پس از آزادي از زندان در دوم آبان 79 در تاريخ 14 اسفند 79
دوباره بازداشت شدم.
دليل بازداشت اين بار برگزاري مراسم يادبود دکتر محمد مصدق
در مقابل دانشگاه تهران بود. يک ساعت پس از برگزاري مراسم در حالي که دو تن از
دوستانم؛ سعيد کاشيلو و حميدرضا مبين عازم منزل بودم، بازداشت شده و 7 ماه تمام را
در سلولهاي انفرادي 59 سپاه، پادگان جي و بند 240 اوين گذراندم. 4 خرداد 80 نيز
همچون روزهاي ديگر سلول انفرادي در سکوت و تنهايي گذشت. سکوتي در سلولي به ابعاد يک
متر و سي در دو متر. سلولي که خيلي ها تحمل آنرا بالاترين شکنجه ميدانند.
5 - زمان: 4
خرداد 1381 - مکان: شرکت تبليغاتي – انتشاراتي
سال 1381 را با کار کردن در يک شرکت تبليغاتي-انتشاراتي که کتابهاي ويژه نمايشگاه بين المللي را منتشر
ميکرد، آغاز کردم. هرچند فعاليتهاي سياسي خويش را همچنان ادامه ميدادم اما در کنار
آن، يک فعاليت اقتصادي درآمد زا هم برايم اهميت ويژهاي دلشت. چرا که به نظر من اولين
شرط بقا و استقلال يک حزب و گروه سياسي، عدم وابستگي مالي و اقتصادي آن گروه است.
هرگاه حزبي از نظر اقتصادي وابسته شد، مسلما در آرمانهاي خويش نيز چندان ثابت قدم
نخواهد ماند، چرا که آن آرمانها با شل و سفت کردن سر کيسه پول حاميان مالي، تغيير
خواهد يافت.
با اين وجود، قرار نيست که در اين نوشتار به کسي درس اخلاق
سياسي بدهيم.
4 خرداد 1381 را در حالي گذراندم که براي بستن قرار با
شرکتهاي تجاري و صنعتي مرتب به شهرستانها سفرميکردم.
از همه مهمتر و سخت تر اينکه مدير عانل شرکت (که از دوستان
نزديک من است و پيشنهاد مشغول شدن در شرکتش را به من داده بود) مجبورم کرده بود که
در آن گرماي طاقت فرسا با کت و شلوار به شرکتها مراجعه کنم!
6- زمان: 4 خرداد 1382
- مکان: زندان قصر تهران
شعبه 26 دادگاه انقلاب مرا به 6 سال زندان محکوم و براي تنبيه
بيشتر روانه زندان قصر کرده بود.
اکنون نزديک به 2 ماه بود که در بند زندانيان شرارتي،
منکراتي و کلاهبردار به سر ميبردم. شرايط آنجا با بند سياسي اوين خيلي تفاوت داشت.
1200 الي 1300 نفر در يک بند محبوس بودند.
بسياري از زندانيان در کف راهروها مي خوابيدند و کمبود جا به قدري بود که
حتي نميشد در خواب تکان کوچکي خورد.
دعواهاي مکرر، خود زني و استعمال مواد مخدر هم که بيداد ميکرد.
دقيقا همزمان با حمله به خوابگاه دانشجويي طرشت و با تلاشهاي
دو نماينده فراکسيون دانشجويي مجلس؛ علي اکبر موسوي خوئيني و فاطمه حقيقت جو به
همراه امير عباس فخرآور ديگر زنداني سياسي زندان قصر به بند زندانيان مالي قصر منتقل
شديم، که شرايط نسبتا خوبي داشت.
پس از آن هم دکتر فرزاد حميدي و حجت بختياري به ما ملحق
شدند. البته پس از مدتي دوباره با زندانيان اندرزگاه يک زندان قصر که متعلق به
زندانيان باجرائمي چون قتل، سرقت مسلحانه و آدم ربايي بو، هم بند شديم. شرايط آنجا
بسيار نامناسب بود نا اينکه پس از گذشت قريب به يک سال حبس در زندان قصر با شکسته
شدن حکم در شعبه پنجم هيئت تشخيص ديوان عالي کشور از زندان آزاد شدم.
7- زمان: 4 خرداد 1383
- مکان: خيابان ستارخان تهران
2 روز پيش دوستم سعيد کلانکي صبح زور مرا از خواب بيدار
کرد. خبر ميداد که 11 نفر از مبارزين در کرج دستگير شده اند. از جمله مريم خرمي 22
ساله ، عضو جبهه متحد دانشجويي و انجمن تارا.
مثل اينکه خرداد و تير ماه هايي هستند که دوست ندارند بدون
درگيري، جنجال و هيجان به پايان برسند.
هرچند در سالهاي اخير، اکثر ماههاي سال چنين وضعيتي پيدا
کرده اند، اما شايد تنها بتوان آذرماه را با اين دو ما مقايسه کرد. ماهي که ددر آن
داريوش و پروانه فروهر، مختاري، پوينده، دواني و شريف به مسلخ برده شدند و ماهي که
در آن آذرمان در آتش بيداد بسوخت.
کوروش صحتي
تهران – 4 خرداد 1383
kourosh18tir@yahoo.com