يکشنبه ۳۱ خرداد ١٣٨٣ – ۲۰ ژوئن ٢٠٠۴

 

 

دو غزل از حسين منزوی

 

---------------------------------

درباره شاعر

حسين منزوی در سال ۱۳۲۵ در زنجان متولد شد. از دانشگاه تهران با مدرک ليسانس ادبيات فارسی, فارغالتحصيل شد. چند سالی با راديو و تلويزيون همکاری داشت و پس از آن تنها به سرودن شعر اکتفا نمود. وی در سال ۱۳۸۳ دارفانی را وداع گفت. از آثار اوست: حنجره زخمی تغزل, از شوکران و شکر, با عشق در حوالی فاجعه, از کهربا و کافور و.......

http://www.persian-language.org/

------------------------------

 

غزل ۱۹

 

 

حماسهای است که میآيد اين صدا از کيست

صدای کيست؟ اگر اين صدا صدای تو نيست

حماسهای است که میدانم و نمیدانم

که در صدای تو اين درد, ته نشسته چيست

غم تو چيست که گويی پريچهای غمگين

تمام غم خود را در اين ترانه گريست

تو از تمام دهانهای شهر میخوانی

صدا يکی است اگر حنجره هزار و يکيست

به وقت خواندن تو هر ستاره چشمی بود

که در سماع ترا صوفيانه مینگريست

تو خون گرم منی ای صدای جاری دوست

من از تو زندهام ای رود پر ترانه مايست

به ذره ذره من انعکاس میيابی

که در تسلسل خود تا هميشه خواهی زيست

 

-------------------

 

زنی چنين که تو گويی

 

زنی که صاعقه وار آنک, ردای شعله به تن دارد

فرو نيامده خود پيداست, که قصد خرمن من دارد

هميشه عشق به مشتاقان, پيام وصل نخواهد داد

که گاه پيرهن يوسف کنايهای زکفن دارد

کیام کیام که نسوزم من, تو کيستی که نسوزانی

بهل که تا بشود ای دوست هر آنچه قصد شدن دارد

دوباره بيرق مجنون را دلم به شوق میافرازد

دوباره عشق در اين صحرا هوای خيمه زدن دارد

زنی چنين که تويی بیشک شکوه و روح دگر بخشد

بدان تصوير ديرينه که دل زمعنی زن دارد

مگر به صافی گيسويت, هوای خويش بپالايم

در اين فضا که نفس در او هميشه طعم لجن دارد