چهارشنبه ۲۷ خرداد ١٣٨٣ – ۱۶ ژوئن ٢٠٠۴

در نقد يک بيانيه

  • مبارزه انسان فرهيخته، بافرهنگ و بشردوست امروزين با جلوه های منفی تمدن معاصر همچون نظامی گری و تجاوز و سلطه طلبی امپرياليستی و سويه های سياسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن،  به هيچ وجه نمی تواند قرابتی با مبارزه بن لادن ها، خمينی ها، ملا عمرها، مقتدا صدرها و رهبران  حماس و جهاد اسلامی و غيره و غيره داشته باشد.

 

فريدون احمدی              

  ahmadi8@aol.com                   

 

به دنبال موج اخير اقدامات ضد بشری دولت اسرائيل در کشتار مردم فلسطين و تخريب خانه های آن ها، بيانيه ای از سوی چند صد تن از فعالين و شخصيت های فرهنگی و سياسی ايرانی منتشر شد. اين بيانيه عنوان: "فلسطين را ويران می کنند، آيا می توان سکوت کرد؟" را بر خود داشت. صدور اين بيانيه اقدامی به جا و شايسته بود برای محکوم کردن اقدامات غيرانسانی اسرائيل و تروريسم دولتی اين کشور، حمايت بی دريغ زمامداران آمريکا از آن ها و آنچه که بيانيه بر آن تهاجم توحش مدرن آمريکا و اسرائيل نام نهاده است و چشم پوشی جامعه بين الملل بر مجموعه اقدامات دولت اسرائيل.  اما در متن بيانيه عبارتی به چشم می خورد که شايسته تامل و توجه ويژه است.

 من به خوبی از روند تدوين و انتشار چنين بيانيه هايی آگاهم  و می دانم که اکثريتی از امضاکنندگان با اغماض به متن آن ها می نگرند و بر اساس اعتماد به دست اندرکاران، آن را امضا می کنند و چه خوب است که چنين است. فرهنگ مته به خشخاش نگذاشتن و سهل گرفتن مواضع و اقدامات مشترک هنوز بسيار جا دارد که در ميان ما ايرانيان و بويژه نسل های قديمی تر سياسی _ فرهنگی گسترش يابد. بنابر اين انتقادمن به متن مزبور نه به امضاکنندگان ارجمند بيانيه بلکه به عزيزان تدوين کننده آن بازمی گردد.

در متن آمده است:

"مدافعان تجاوز اسرائيل که خود را "جامعه بين المللی" می خوانند بين اشغالگر و اشغال شده علامت تساوی می گذارند و مقاومت در برابر اشغال و تروريسم دولتی را تروريسم می نامند تا اشغال را توجيه کنند و... بين طرفی که مسلح به پيش رفته ترين سلاح های کشتار جمعی است و طرف ديگر که جز پرتاب سنگ و قربانی کردن خويش  وسيله ای برای مقاومت مشروع و قانونی خود ندارد... فرقی قائل نيستند."

نکته مورد نقد در جمله "طرف ديگر که جز پرتاب سنگ و قربانی کردن خويش وسيله ای ..."   نهفته است. آيا بيان اينکه يک طرف جز قربانی کردن خود وسيله ای در اختيار ندارد تطهير و به نوعی پذيرش عمليات انتحاری که نه اهداف نظامی  بلکه کشتار انسان های عادی کوچه و خيابان را هدف دارد نيست؟  آيا بمب گذاری در مجامع عمومی و بستن  بمب به بدن نوجوانان برانگيخته شده و منفجر کردن آن در مدرسه و اتوبوس و معابر پر تردد و... در ذات خود تجلی تروريسم و از نوع بسيار جنايتبار آن نيست و تروريسم ناميدن ای اقدامات فقط به دليل "توجيه اشغال" از سوی جامعه بين المللی است؟  آيا کودکان و جوانان و زنان و مردانی که لابد جرم شان يهودی و اسرائيلی بودن و در اسرائيل زندگی کردن است حق حيات ندارند و بايد پيکرشان تکه تکه شود؟ قربانی اصلی عمليات انتحاری و تروريستی در عراق چه کسانی هستند؟

 اقدامات انتحاری عليه اهداف نظامی شايد قدمتی به درازای تاريخ داشته باشد و چه بسا اقدامی حماسی و قهرمانی محسوب می شده است اما عمل انتحاری  برا ی کشتن انسان ها و شهروندان غيرنظامی اقدامی است به غايت جنايتکارانه که در دوره اخير به گستردگی تنها از بنيادگرايان اسلامی ديده شده که با وعده بهشت و براساس فلسفه شهادت و کينه آفرينی نسبت به کافر، انسان غربی، يهودی، آمريکايی و... به کار برده شده است.

افزون بر اين نياز به هوش سرشارنيز ندارد که دانسته شود اين نوع مبارزه بيشترين ضربه را به آرمان ها و اهداف حق طلبانه  فلسطينيان زده و در خدمت تقويت و قدرت يابي بيش از پيش تروريسم دولتی اسرائيل  و سازمان های تروريستي بنيادگرای عرب _ فلسطينی قرار گرفته است. روشن است جنايات و تروريسم دولتی اسرائيل و مجموعه سياست های دولت آمريکا در منطقه، صف داوطلبين عمليات انتحاری را طويل تر کرده  و برای سازمان های بنياد گرای اسلامی که نوجوانان و جوانان را با کليد و وعده  بهشت به همراه انسان های ديگر راهی ديار نيستی می کنند، خوراک تامين می کند. اما اين واقعيت نمی تواند موجبی برای مسکوت گذاشتن تروريستی و جنايتکارانه و ضد بشری بودن اين اقدامات شود. اين پديده در کشور ما به شکل بر روی ميدان مين دواندن جوانان و نوجوانان شناخته شده است.

بيانيه مزبور تاکيد کرده است: "ما جنايات آمريکا و اسرائيل از جمله اشغال فلسطين و عراق را محکوم کرده، به مقاومت اين دو کشور ارج می نهيم"  اما بيانيه از بيان اين مواضع بسيار فراتر رفته و اظهار نظر کرده است: "مصاف بين فلسطين و اسرائيل ما را به ياد جمهوری اسپانيا می اندازد و ضرورت وجود بريگادهای انترناسيونال که به ياری آن شتافتند."  اين بيان نشان آن است که تدوين کنندگان بيانيه از برخی انواع مبارزات و اقدامات پيش گفته ای که در فلسطين و عراق پيش برده می شود احساس بيگانگی و تنفر نمی کنند و نحوه توصيف اقدامات انتحاری يک خطای قلمی نبوده است. چگونه می توان نسبت به نوع مبارزه، ماهيت پيش برندگان و فرجام روند ها بيتفاوت  بود و ياد دوران" جمهوری اسپانيا" افتاد؟  آيا از هر کس که  با هر شيوه و  با هر نتيجه ای با آمريکا و اسرائيل مقابله می کند بايد حمايت کرد؟

با پديده های منفی، ناعادلانه، غيرانسانی و غير دموکراتيک جهان مدرن و فرامدرن کنونی، تنها از منظری انسانی و متکی بر پيشرفته ترين و دموکراتيک ترين انديشه های بشری و مبتنی بر انديشه و عمل، ترمينولوژی و نگاهی امروزين و معاصر می توان مقابله کرد.

مبارزه انسان فرهيخته، با فرهنگ و بشردوست امروزين با جلوه های منفی تمدن معاصر همچون نظامی گری و تجاوز و سلطه طلبی امپرياليستی و سويه های سياسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن،  به هيچ وجه نمی تواند قرابتی با مبارزه بن لادن ها، خمينی ها، ملا عمرها، مقتدا صدرها و رهبران حماس و جهاد اسلامی و غيره و غيره داشته باشد. اين حکم هم در عرصه ملی و هم در پهنه بين المللی صادق است.

 در تاريخ چند دهه اخير کشور ما در اين زمينه تجربيات غنی و آموزنده ای وجود دارد.

در دهه چهل و پنجاه، در جدال سنت گرايی و مدرنيته که در همه عرصه های حيات اجتماعی کشور جاری بود، مطلق کردن تقابل با امپرياليسم و وابستگی و همچنين در فاصله گيری از مدرنيسم سطحی و بوروکراتيک رژيم شاه، در برابر سنت گرايی و مهمترين پايگاه آن  اسلام و اسلام سياسی،  جبهه سائی و مرزشکنی شد. حمايت بخشی از روشنفکران از جنبش ارتجاعی خرداد 1342، سلطه انديشه نوع "جلال آل احمد"ی در نقد غرب بر برخی محافل روشنفکری و نگاه دوقطبی  و اردوگاهی به جهان،  در ميان بخشی ديگر از روشنفکران، و بويژه خود انقلاب و کيفيت انکشاف آن ، از نمونه های قابل ذکر است. در سال های انقلاب تفکر و نگاهی که معيار و ارزش واحد و يگانه اش همسوئی در ضديت با امپرياليسم و آمريکا بود، در برابر بنيادگرايی اسلامی و اسلام سياسی سرفرود آورد و نهايتا اين نوع نگاه  به جهان، ميوه تلخش را به بار آورد و در سال های 59 تا 62 بخش بزرگی  از چپ ايران را به حمايت سياسی از جمهوری اسلامی کشاند.

برخی از امضاکنندگان بيانيه مورد بحث از منتقدين پابرجای آن سياست بوده اند، اما انديشه ناظر بر اين بيانيه در بنياد خود حاوی و نشانگر همان خطاها و اشتباهات است.

روشنفکران و فعالين سياسی کشور ما هم در ايران و هم در منطقه هم اکنون نيز با همان معضل  و انتخاب روبرويند.

 با عرض معذرت فراوان از تدوين کنندگان و امضاکنندگان اين بيانيه که برای تک تک آنهائی که می شناسم احترام ويژه قائلم، بايد بگويم انديشه حاکم بر بيانيه به گونه ای است که آن را عينا سيد علی خامنه ای  نيز می توانست امضا کند، اگر جمله "ما ايرانيان مخالف رژيم جمهوری اسلامی... اوضاع تاسف بار کنونی به ويژه در فلسطين و عراق، را با نگرانی تمام دنبال می کنيم...."    به متن بيانيه چسبانده نمی شد.

اميد است اين نقد، عزيزان تدوين کننده بيانيه را به تامل و تعمق در زمينه مورد بحث وادارد و نه تقابل و پاسخ گويی سريع.

تاثير عامل بين المللی بر روندهای سياسی کشور، نحوه برخورد و نوع نگاه نيروهای اپوزيسيون به روندهای سياسی در منطقه و آکتورهای محلی وجهانی آن، از مهمترين مباحث در جنبش ما هستند که بايد به طور جدی به آن ها پرداخت.

 

------------------------

اين مقاله قبلا در اخبار روز به چاپ رسيده است