کمون پاريس
حکومت زودگذر تهی دستان فرانسه
سهيل آصفی: روزنامه شرق
آن گونه که در
اسناد تاريخی و برگ نوشته های پيرامون آن آمده است، چگونگی روند پيدايی کمون پاريس
به اواخر دهه ۷۰ _ ۶۰، قرن نوزدهم و امپراتوری فرانسه تحت زمامداری لويی بناپارت
بازمی گردد. گفته شده است که در اين مقطع زمانی، امپراتوری بناپارت پايگاه توده ای
کوچک و نااستواری داشته است. کاپيتاليسم، هماهنگ با رشد صنايع و تحکيم مواضع خود،
بر شدت بهره کشی از کارگران محروم از حقوق سياسی می افزوده و از اين رو طبقه کارگر
هيچ گونه اعتمادی نسبت به رژيم حاکم نداشته است. کارگران خواستار برپايی نظام
جمهوری و دهقانان که در آغاز تحت تأثير بازی های بناپارت، در موضع پشتيبانی از
رژيم قرار داشته اند، با گذشت زمان از آن فاصله می گيرند. قشر بالايی بورژوازی
مالی و صنعتی در آن روزگار اهرم های اساسی ماشين حکومتی را در دست داشته است و راه
برون رفت از بحران را شعله ور ساختن آتش جنگ می ديده و انقلاب توده ای درواقع به
مثابه کابوسی برای هيأت حاکمه فرانسه تلقی می شده است.
از ديگرسو، «بيسمارک» صدراعظم وقت پروس و ديگر
حکام آن برای ايجاد آلمان متحد و يکپارچه تحت رهبری پروس، جنگ را به عنوان يگانه
درمان و افزار پيشبرد امر وحدت در جهت برآوردن منافع مالکين و سرمايه داران پيش می
کشيده اند. و اين همه در سال هايی در جريان است که مارکسيسم، در حال پيمودن روند
رشد و پويايی خود در جهان معاصر بوده و فعاليت دامن گستر انترناسيونال اول (سازمان
بين المللی کارگران) در ممالک مختلف قاره سبز، جنبش کارگری و کمونيستی را به مرحله
نوينی رهنمون می شده است. رشد آگاهی طبقاتی کارگران روبه فزونی بوده، همايش ها و
نمايش های پرشمار برگزار می شده و پرچم اتحاد انترناسيوناليستی عليه جنگ برافراشته
بوده است. گفته شده است، شمار زيادی از نيروهای مذکور، جنگ خانواده های سلطنتی را
که رهاوردی جز کشتار کارگران و دهقانان و تيره روزی هر چه بيشتر آنها را در کشور
نداشته، محکوم می کنند. در آلمان، «ليبکنخت» و «ببل» در پارلمان عليه اعتبارات
جنگی رای می دهند و به دليل اين اقدام به زندان می افتند.
در آخرين مراحل اتحاد آلمان، تصميم پروس مبنی بر
تسخير چند کشور کوچک آلمانی زبان همسايه فرانسه، بدل به دستاويز مناسبی می شود
برای شعله ور ساختن آتش جنگ و سرانجام، جنگ در ژوئيه ۱۸۷۰ با حمله فرانسه آغاز می
شود.
در دوم سپتامبر پس از گذشت ۴۵ روز از آغاز جنگ،
ارتش امپراتور بناپارت شکست می خورد. امپراتور اسير و ارتش پروس به سوی پاريس
سرازير می شود. متعاقب اين تحولات است که مردم پاريس به پا می خيزند و در چهارم
سپتامبر ۱۸۷۰ سرانجام در فرانسه، جمهوری اعلام می گردد. به فاصله کوتاهی دولتی به
نام «دولت دفاع ملی» عهده دار دفاع در برابر تجاوز پروس می شود. اما اين بورژوازی
فرانسه است که با استفاده از عدم آمادگی و تشکل طبقات فرودست زمام امور را به دست
می گيرد و آن گونه که گفته شده است در عرض زمان کمی دولتی که به دولت دفاع ملی
شهره بوده به دليل هراس از مسلح ساختن کارگران برای دفاع از پاريس، «دولت خيانت
ملی»! خوانده می شود. پاريس، شهر نور و شهر شب نشينی ها در حلقه محاصره ارتش
پانصدهزار نفری آلمان قرار دارد. کارگران به تشکيل دسته های «گاردملی» دست می زنند
و محرومان تهی کيسه پاريس، آخرين پيشيز خود را نيز در راه خريد اسلحه و امر دفاع
ملی می پردازند.
در هنگامه ای که کميته مرکزی «گاردملی» دفاع از
پاريس را بر عهده داشته و رهبری می کرده است، «دولت دفاع ملی» با پذيرش شرايطی
ننگين تن به سازش با دشمن خارجی می دهد. سرانجام در ژانويه ۱۸۷۱، آتش بس اعلام می
شود. بورژوازی فرانسه به سردمداری «تی ير»، دولت مرتجع و ضدملی را تشکيل می دهد.
دولت «تی ير» به منظور سرکوب انقلاب در شرف وقوع، بعد از به اجرا درآوردن يک رشته
اقدامات ضدمردمی، واحدهای نظامی را راهی خلع سلاح محله های کارگرنشين پاريس می
کند.
کارگران عليه آن به پا می خيزند، واحدهای سربازان
به کارگران می پيوندند، اعضای دولت «تی ير» از پاريس به ورسای واقع در ۱۷ کيلومتری
پاريس می گريزند و حکومت پاريس به دست کميته مرکزی گاردملی، يعنی نمايندگان
کارگران می افتد و پيروزی قيام ۱۸ مارس، به برپايی رويای نخستين حکومت کارگری نقش
واقعيت می زند. در همين زمان، طی انتخاباتی نمايندگان مردم برگزيده می شوند. گفته
شده است که سی تن از اين نمايندگان را کارگران و پيشه وران کوچک تشکيل داده اند.
همچنين سی تن از اعضای شعبه فرانسوی انترناسيونال اول در کمون شرکت داشته اند.
اقدامات بسيار مهم سياسی و اقتصادی به وسيله کمون پاريس با وجود جنگ داخلی انجام
می پذيرد. گفته اند که کمون طی نخستين فرمان خود ارتش کهنه و پليس بورژوايی را
منحل ساخته و امور نظامی را به دست مردم مسلح سپرده است.
حقوق های گزاف مقامات بالای دولتی را لغو کرده و
اصل انتخابی بودن همه کارمندان دولتی را اعلام کرده، در امر دادگستری، اصلاحات
بنيادی به عمل آورده و امور قانونگذاری و اجرايی را در دست خود متمرکز ساخته است.
همچنين گفته شده است که در عرصه اقتصادی _ اجتماعی، يکی از مهمترين تصميمات کمون
اين بوده که موسساتی را که صاحبان آنها از پاريس گريخته بودند، به دست انجمن های
کارگری که در کارخانه ها به وجود می آمدند، می سپرد، تصميمی که در آن روزگار گامی
اساسی به سوی اداره سوسياليستی ابزار توليد محسوب می شود. کمون پاريس تصميمات
بسياری را در جهت تأمين رفاه کارگران، قشرهای متوسط و پيشه وران اتخاذ و به اجرا
می گذارد، از آن جمله، لغو قروض حاصله از اجاره بها، آزاد کردن اموال گروگان در
بانک های رهنی و غيره. اقدام بسيار مهم ديگر کمون پاريس در حيطه آموزش عملی می
شود. در آموزشی که تا آن زمان زيرسلطه کليسا بوده است، اصلاحات اساسی صورت می
گيرد. آموزش رايگان بنا گذاشته می شود. در محتوای آموزش و در نزديک تر کردن آن به
علوم و فنون اقداماتی به عمل می آيد. گفته شده است که کمون همچنين در عرصه هنر و
نزديک کردن آن به توده ها تدابيری اتخاذ کرده است...
اين کمون گيوتين را می سوزاند و ستون «واندوم » را
که مظهر نظامی گری بوده، پائين می کشد...
و اما سرگذشت نخستين تلاش عظيم کارگران جهت
سرنگونی بورژوازی و استقرار دولتی سوسياليستی چگونه رقم می خورد؟ گفته شده است که
دولت «تی ير» با جلب حمايت دولت پروس برای براندازی کمون پاريس به توافق می رسند.
«بيسمارک»، صدراعظم پروس صدهزار دهقان اسير جنگی فرانسه را برای پيوستن به صفوف
ارتش ورسای آزاد می کند. بيست و يکم ماه مه ۱۸۷۱، ارتش ۱۳۰هزار نفری فرانسه از
ورسای راهی سرکوب کمون می شود. نبرد خيابانی، سنگر به سنگر در جريان است. اما کمون
پاريس با تهاجم سخت و سرکوب خونين توسط «تی ير» و همکاری «بيسمارک» شکست می خورد.
گفته شده است که اعضای کمون پاريس تا آخرين دم مقاومتی جانانه کرده اند و در آن
هفته مشهور، سنگفرش های پاريس از جسد پوشيده می شود. لخته های خون، شهر نورها و
رقص ها را چهره ای ديگرگون و سراپا زخمی می بخشد.
ژنرال «گاليفه» و ديگر همدستان او حداقل ۳۰۰هزار
کودک، زن و مرد کارگر را به گلوله می بندند و قريب به ۴۰ هزار تن را پس از خلع
سلاح به قتل می رسانند. پيگرد و کشتار تا اواخر ژوئن ادامه می يابد و خيزش اينگونه
سرکوب و به ورطه شکست کشانده می شود.
و اما نمی توان از کمون پاريس گفت و اشاره ای به
نام کمونار، کارگر انقلابی و يکی از اعضای انترناسيونال اول و سراينده شعر مشهور
انترناسيونال «اوژن پوتيه» نکرد. در ميانه وقايعی که شرحش رفت يک روزنامه ورسايی
در تاريخ ۳۰ مه اعلام می کند که «اوژن پوتيه» دستگير شده و به قتل رسيده، در حالی
که شاعر در اختفا به سر می برده است. گلوله ها می غرند، آتش از هر سو بر پاريس بی
پناه و زخمی می بارد، بوی تهديد و مرگ در هر کوی و برزن می پراکند و از پشت پنجره
گاری های حامل اجساد قربانيان در حال عبور ديده می شوند و در ميانه اين همه، شاعر کارگر
در آغازين روزهای ماه تفته ژوئن در حومه پاريس به سر می برد. بی آنکه تزلزل يا
روحيه ضعف در او راه يابد، تجربه شکست را جمع بندی و درون پرغليان را به واژه بدل
می کند و اينگونه است که «انترناسيونال» سروده می شود: «برخيز ای داغ لعنت خورده/
دنيای فقر و بندگی/ جوشيده خاطر ما را برده/ به جنگ مرگ و زندگی / بايد از ريشه
براندازيم / کهنه جهان جور و بند / آنگه نوين جهانی سازيم / هيچ بودگان هرچيز
گردند.../
شعر از اراده استوار بردگانی که تاريخ را آفريده
اند سخن می گويد و از پيروزی حتمی آن. آرمان آنها انترناسيونال پيش بينی می کند:
«بگذار هر چيز مکان خود را بيابد، انترناسيونال می بايد نژاد بشر گردد.»
در ماه ژوئن ۱۸۸۸، «پی ير دوژيته»، شاعری که در
چهارم اکتبر ۱۸۱۶ در پاريس چشم به جهان گشود و در ۱۴ سالگی نخستين ترانه اش را
سرود: «زنده باد آزادی!» اين کارگر و آهنگساز فرانسوی که از روح انترناسيونال به
شوق آمده، شب هنگام، کار آهنگ گذاشتن بر روی انترناسيونال را شروع و تمام شب را
کار کرده و آنگاه که خورشيد از شرق طلوع می کند، وظيفه او به انجام رسيده و کار او
نيز پايان می يابد. در ژوئيه ۱۸۸۸، «دوژيته» در يک گردهمايی از سوی روزنامه فروشان
شهر ليل، نخستين اجرای کر انترناسيونال را رهبری می کند و انترناسيونال از آن پس
در هر گوشه گيتی به نوايی برای رهايی بدل می شود.