چند
نکته در باره دفاعيه خانم انصاري ازنقد بر کتاب بگريز قبل از اينکه سپيده دمد!
ناهيد جعفرپور
قبل از پرداختن به مسائلي که خانم انصاري
در دفاعيه از نقد اينجانب نسبت به کتابشان به تحرير درآورده اند لازم است که اشاره
نمايم که به هيچ وجه قصد بي احترامي به خانم انصاري و جواب دادن به فحاشي هائي را
که ايشان در نوشته شان مرتبا نسبت به اينجانب نموده اند نداشته و همواره از اين
گونه برخوردهاي مخرب دوري جسته و اداي احترام را نسبت به ايشان ابراز ميدارم و سطح
بحث را هرگز اين چنين ارزان و غير سياسي نخواهم نمود چون به اعتقاد من اين نوع
برخورد به مخالفان نظري خود ريشه در همان تفکر چهار بهمن را داشته که مخالف نظري
را گاه رواني و گاه فيزيکي مي بايست از بين برد و دقيقا اين مسئله قابل تعمق است
که نه ايشانبلکه بسياري ديگر بجاي برخوردي
سالم با منتقدين براي دفاع از خود به اين شيوه ها متوسل خواهند شد و مادامي که از
اين بيماري رهائي نيابيم نخواهيم توانست اوضاع و احوال جنبش را بدرستي به نقد و
چالش بياندازيم. از سوي ديگر حقيقت هميشه نزد ما نخواهد بود نگاه ايشان به آن
دوران تنها ميتواند نگاه ايشان باشد و حتما و صدرصد هر انساني نگاه خاص خود را به
وقايع خواهد داشت اصولا در مبارزه درست سياسي هيچ انساني نگاه انسان ديگر را
نداشته بلکه جمع بند اين نگاه ها است که ميتواند سازنده و سالم باشد چه کسي ميتواند
اذعان کند که حقيقت مطلق تنها در نگاه خانم انصاري است و يا کسان ديگر در ثاني
لزومي ندارد ما مثلا در شوروي و يا کوبا و يا بسياري از نقاط ديگر دنيا بوده باشيم
تا قادر باشيم در باره آن نقاط تجزيه و تحليل مطابق با واقعيت نمائيم به اندازه
کافي ادبيات و خاطره از آن دوران با نگاه هاي متفاوت وجود دارد که به اعتقاد من
جمع بند اين نگاه ها حقيقت را عيان خواهند نمود. من در نقد خود چند سئوال از خانم
انصاري نمودم که متاسفانه ايشان به جاي جواب دادن به سئوالات مرتبا طفره رفته و با
فحاشي هائي که برازنده يک انسان انديشمند نيست باز هم همان سئوالات را در ذهن
خواننده بجاي گذاشته اند. ايشان در دفاعيه شان اينجانب را محکوم نموده اند که
امانت را در ترجمه حفظ ننموده ام من خواننده را رجوع ميدهم به چند نمونه اي که درصفحه 36 در آخر صفحه 6 خط پاياني. صفحه 57 پائين
صحفه 8خط آخر . صحفه 116 دو خط آخر و صفحه بعد 1 خط اول صفحه و الا آخر توسط من به
فارسي ترجمه شده است و بالاخره به خواندن خود کتاب. سپس خواننده خود قضاوت خواهد
نمود که آيا خيانت در امانت گشته است يانه . اما اصلا موضوع اين نيست من از ايشان
سئوال نموده ام که زماني که از بي بهداشتي و فقر فرهنگي ملتي براي ملتي ديگر که به
اوضاع آن کشور وارد نيست گزارش ميدهيم آيا نبايد به علت ها در ابتدا رجوع نمائيم
دلايل بي فرهنگي اين مردم ستم ديده را توضيح دهيم و اشاره نمودم که فرهنگ آموختني
است نه ارثي . زماني که خانم انصاري از اين همه فقر فرهنگي مردم سر راهشان صحبت مي
نمايند چرا به دلايل آن کم بها مي دهند. از ايشان سئوال نموده ام که چرا کتابي را
که بيان سرنوشت بخشي از اپوزيسيون ايران است و نه خاطره شخصيچون در اين کتاب به تمامي همراهان ايشان ونظرات
سياسيشان به آلماني برخورد شده و ايشان ميدانند
بسياري که در اين سرنوشت با ايشان شريک بوده اند به لحاظ زباني نخواهند توانست از
اين تجربيات استفاده نموده و احيانا نگاه خود را به تصوير در آورند. ايشان بجاي اين
مرا محکوم نموده اند که چرا به الماني جواب ايشان را نداده ام در واقع اين مسئله
کمي خنده دار است نقد به آلماني در سايت هاي ايراني بعد چرا بايد نقد من به آلماني
باشد . يعني اگر من به آثار مارکس و يا انگلس و يا لنين و يا هر نويسنده خارجي نقد داشته باشم بايد به
روسي و يا آلماني و يا زبان ديگري نقدم را بنويسم. کجاي دنيا اين چنين رسمي موجود
است. در هر حال بنظر من خانم انصاري بسيار کم لطفي نموده اند و به جاي پرداختن به
نقد من وارد تصويه حسابهائي گشته اند که اصولا برازنده ايشان نيست چون من نه با ايشان
در آن سرنوشت شريک بوده ام و نه مدافع چهارم بهمنم، بلکه تنها من برداشتم را از
کتاب ايشان به تحرير درآوردم و هنوز هم اعتقاد دارم که چهارم بهمن محصول نگرشي است
که متاسفانه خانم انصاري هم از آن پيروي مي نمايند. نگرشي که در طول تاريخ به حذف
فيزيکي و رواني منتقدين و مخالفان نظري اعتقاد داشته است و اين تنها خصيصه توکل نيست
بلکه توکليسم بيماري کهنه ايست که بخشي از چپ ايران هنوز هم به آن مبتلا ميباشد.
دفاعيه خانم انصاري با توهين هاي شخصي يادآور همان دوران بعد از چهارم بهمن است که
طرفين براي حذف يکديگر به تهمت هاي شخصي متوصل ميگشتند. ايشان اشاره نموده اند که
انتشاراتي نامبرده کتاب ماجراجويانه فرح پهلوي را هم چاپ نموده اند. بقول معروف
آفتاب آيد دليل آفتاب و گويا از آنجا که کتاب فروغ فرخزاد مرا چاپ ننموده است من اين
نقد را بر خانم انصاري نموده ام . البته باز در اينجا از برخورد شخصي پرهيز ميکنم
و خانم انصاري خود ميدانند که چنين نيست و واقعيت چيز ديگري است. بايد بگويم که
براي خوانندگان روشنفکر آلماني ناشر بسيار نقش مهمي را بازي ميکند چرا که در خريدن
کتاب به نام ناشر حتما توجه مي نمايند و اتفاقا تمامي کساني که به دنبال کتاب هاي
ماجراجويانه ميگردند از اين نوع انتشاراتي ها کتاب تهيه مي نمايند. در هر حال از
ناشر که بگذريم دليل نوشتن به آلماني اين کتاب اصلا براي خواننده فارسي قابل قبول
نيست چون اين تصوير شايد براي خواننده سياسي ايراني آشنا باشد ولي خواننده آلماني
آنهم در اين شرايط بدون توضيح شرايط حاکم در بعد و قبل از انقلاب و دليل عقب
افتادگي مردم کشورهاي آسيا بدست همين کشورهاي اروپائي و آمريکائي و ..... در ذهن
خواننده متوسط آلماني به ضد خود تبديل خواهد شد . ايشان نوشته اند که چون يادآوري
اين خاطرات به زبان مادري براي ايشان رنج آور بود به اين دليل به آلماني نوشتند به
نظر من اين دليل اصلا نميتواند اصولي باشد چون در اين صورت بايد نويسنده به روحيه
خواننده بيخبر از تاريخ ايران توجه نموده و با توضيحاتش نگذارد کتاب و مطالبش به
ضد خود تبديل شود. نگاه خانم انصاري به تمامي کساني که در سرنوشت مشخص با ايشان
بودند براي من تعجب آور بود چون بسياري از آنها را مي شناسم و امروز هم در صف جنبش
چپ ايران فعالند . من از ايشان سئوال نموده بودم چرا هيچ جاي کتاب از خريدن و
خواندن کتابي و يا نشريه اي و يا شب شعري و يا جلسه سخنراني و ..... اشاره نکرده
اند از غم ها دلتنگي ها خنده ها و اشکها و سرنوشت هاي بد و خوب اين انسانها ،
جلسات بحث و گفتگو و اختلاف نظر و يا جلسات توبيخي و ..... در هرحال آنها هم همچنان
خانم انصاري از پوست و گوشت بودند مملو از احساسات انساني تصويري را که ايشان در
طول کتاب از اين انسانها مي نمايد تصويري است که نميتواند با واقعيت وقف داشته
باشد به همان دلايلي که خود ايشان هم دچار تمامي آن احساسات خوب و بد بوده اند. در
ثاني در ميان آن همه انسان ايشان حتي يک دوست هم نيافته اند و بارها در کتاب به اين
تنهائي اشاره کرده اند و من دليل آنرا از ايشان سئوال نموده بودم که متاسفانه به اين
بخش هم اشاره ننموده اند. از ايشان پرسيدم تصويري را که شما از همراهانتان داده ايد
تنها خشک مغزي و بي خيالي و پريشان بدنبال نان است آيا اين ها همه انسانهائي هستند
که بر عليه دورژيم شاه و خميني مبارزه کردند. ايشان از اين سئوال هم طفره رفته اند
و باز به من فحاشي کرده اند آيا با آن دوستان هم به همين شکل برخورد مي نموديد اگر
جواب مثبت است پس عجيب نيست که موفق نشديد از ميان آنان دوستي بيابيد. چون توان
انتقاد داشتن ظرفيت خاصي ميخواهد که متاسفانه با اين برخورد ها نمي توان به آن
نائل شد در باره شخصيتي که از افراد در کتاب ساخته شده است، لازم نيست من به شيوه
خانم انصاري متوصل بشوم خوانندگان آلماني زبان خود خواهند خواند و برداشت خود را
با برداشت من مقايسه خواهند نمود. آنهائي هم که آلماني نمي دانند به سنديت ادعاي
من رجوع ميدهم و بس. در هر حال من هنوز به نقد خود مصرم و اميدوارم تمامي کساني که
با خانم انصاري در اين راه پر نشيب و فراز همراهي نموده اند قادر باشند از نگاه هاي
مختلف براي بازنگري برهه اي از زندگي سياسي فعالان جنبش چپ ايران دست به قلم برده
تا بتوانيم با مرور آن دوران چراغي براي راه آيندگان بيابيم . با تشکر از خانم
انصاري براي زحمت دوباره شان و اميد به اينکه به اين ديالوگ دو جانبه خاتمه دهند
که نه وقتش هست و نه توانش تنها ميتوان به خوانندگان توصيه نمود کتاب را خود
بخوانند و بس . دست ايشان را با ارادت از دور مي فشارم.