دوشنبه ۱۸ خرداد ١٣٨٣ – ۶ ژوئن ٢٠٠۴

خيابان

بيژن باران

 

حضورت حرام شده

اي چاووشي اعصار خوب،

اي محرم اسرار فردا!

 سالكي از سفلا

روال رويدادها رصد كند.

در قلعه ي عتيق عليا

قرائت قوافي قديمي بر غلامان غالب آمده.

چارواداران گردنه بر كاروانيان تهديد كنند.

خورشيد بي دفاع

به باختر گريزد.

بزودي شب گسترده تر شود.

اجاق مسافران آخرين اخگر آتش را زير خاكستر پنهان کند.

ولي تقدير بين ما و شما

سد بي منطق قدر غالب کرده.

تا حقيقت در حلقه قرار گيرد؛

با حقيقت خيابان فاصله گيرد.

آيا اين دوحقيقت يكي ست؛

و شما را تحمل حقيقت دومي توان بود؟

آيا اختيار است يا اجبار-

هواي ادواري، آرايي، انتقادي؟

علت، يكي؛ دليل، ديگري ست.

 

خانه ها ’پرند؛ بسوي صبح، خيابان خالي ست.

كوچه ها با آن به ميدان تاريخي شهر وصل ند.

ازدحام روزانه جهت ندارد.

جمع در كل، اتفاقي يا تصادفي نيست؟

ذرات غبار معلق را ماند – در نبود نور مطلق.

اما، کسي رغبتي نكند به دکه روزنامه، با فقط 3 کود خنثي.

آيا ادعاي ثلاثه در روزنامه ي مصون انعكاس دارد؟

گويا خيابان هواي ادواري، آرايي، انتقادي دارد؟

 

تعريف تکراري « هواي تازه»

و نفيرنفرين خفقان، راه گشا نيست.

آيا گمان تو براي آنها

ادامه خواسته ي تو نيست؟

و خيابان باندازه تو

خواهان « هواي تازه» است؟

آيا’لب مطالب را تو آشكار گويي؟

و گمانه ي گنجايش ميدان، 4 راه و شراع

نهادينه گي خيال آنهاست يا خواسته ي تو؟

آيا نشانه آشكاري ازعزم خيابان داري؟

خاطره ي خيابان را به روز كرده اي؛

يا، اين خط، خطور خاطرات خوابهاي تابستاني جواني توست؟

 

كاروان را در كوير

تو از زمان جلوتر خواهي، ميداني؟

آيا دوستان مرفه بيرون جدا و جلو نيستند؛

يا در خمار گذشته، اسقاط؟

فقر رفاه طلبد؛ رفاه رهايي.

ميداني تو از تيره ي كدام دودماني؟

عالم اعداد حساب تميز است.

عدم قطيعت در مقياس سرعت است و موقعيت-

شتاب « هواي تازه» در كجاي خيابان گنجيده؟

چگونه، چرا؟

اين بلاتكليفي امتداد يابد.

يك قرن، دوگانگي در جدال-

تسلسل شب و روز نابرابر.

خيابان روزهايي را ديده

كه در هوا برخاك، زير باران و آفتاب، لحظه اي- فقط لحظه اي

رنگين كماني رويايي بر شهر پديدار شد و رفت.

خيابان خاطره هاي خوبي در خود دارد؛

موج سيال بسوي ميدان بهار و گلستان-

جايگاه اميد شهرجنوب.

اكنون، در پلك چشم هاي چنارانش

قطرات اشگ ماسيده.

بوفي كوكويي كرده؛ بدور گريزد.

 

بر نرده ايوان، زوج فاخته نوك تو نوك در كشش فصلي ماه

در حشر جفتي لحظه

براي امتداد نسل

پر شق كنند.

سپس ماده پاكوتاه شده؛ سينه به زمين پهن و دم به بالا باز-

تا نرمي نرك را در خود جاي دهد-

جلوس نر، بر شيب دمر،  پشت مدور، هردو را تر.

سر به سر سايند با فر، هر لحظه نزديكتر.

گردن و زير بال هم بجورند.

ماچ و بوس و جوريدن ادامه دارد.

خاكه رو خاكه ثكرار شود.

هر دو از لذت وصل آرام و چرتي ند.

 

جوان سر گذر، نام عاشقان قديمي نداند.

بي توجه به شقايق گذشته،

گل سرخ از نسترن قرن قيچي كند

تا در عيد عشق در گذر زندگي آني

در دايره خصوصي، بيخبر از سنت اجتماع خيابان

هديه كند به دوستش در جينز آبي.

آهنگ شب، دود قلابي آبي آبي اسفند

با بال بال لال بوف بالا رود.

پرده، پنجره هاي را بطه با خيابان را مسدود كرده.

حيات خياباني در اتاق بدور ترانه و شمع کزکرده.

جوانان شهر، اردوي آفرينش و انرژي،

رود دايم در فزون؛ جاري بسوي دريايند.

آنها حالا از روز گريزند.

شب را به روز ترجيح دهند.

از قبرهاي قديمي فاصله گيرند.

آنها مرتكب جواني اند - هيز بي پرهيز.

تجربه ي ترد شعر را

با نوازش لبريز-

بدون قرن هاي هاي قبلي،

بيرون از حلقه ي قوم قيم،

فارغ از قول قيامت،

در هوس لمس پر نرم سار و سسک لذت

بزير رديف چنار جوييها

به رنگ جوراب و برق كفشها خيره اند.

 

اخبار از تاريخ فاصله گرفته؛

مرزهاي جغرافيامجازيند.

سالكان سالخورده در حلقه ي دود

مرشدان پرده داري گذشتگان شده اند.

چقدراوضاع تغييرکرده؛

ولي ثابتها همانند.

زياد ِ زحمت ديروز و مسئوليت امروز.

براي سالمندان سخت است قبول تغيير؛

يا حتي درک آن.

سنت محافظه واژه ريسك ندارد؛ حوادث را پاورقي احاديث نويسد.

گفته شده، تنها ثابت تغيير است.

 

درختان را خزه آويز شده.

خيابان در تردد و شك يك پارچه نيست؛

تصميم بخصوصي هم ندارد.

خودي و محرمانه حلقه را كوچك كرده.

 

فردا فراراز امروز شده؛

ديروز در کتابهاي بسته ي قفسه جا مانده.

خاطره ي وسعت خيابان فراموش شده.

 

قلعه ي تاريخي

طرقي دارد براي پيش گيري ازداحام خيابان،

ابراز آراي وراي خيابان؛

بي نشان چون بيابان.

 سيرت قدرت مآل انديش

بخاك فرو افتد.

اقوال روايات احكام احاديث افسانه نقل مثل کلام سنت مصلحت بيت

بجاي اصول تجربي جهان شمول رايج ند.

شارعان سلايق به شمايل

متوليان ضريج معبد مدفون حر ظهور كنند؛

قاريان قافيه هاي قديمي

در خدمت قدرت منسجم، قانون شفاهي، قهر قشري.

آيا در فصل باران شديد

- با بي اميدي از معبد -

در خيابان سيل جاري شود؟

 

اين جهان زيباست

با دو روي آشكار و پنهان -

پيمان پيش بيني پذير نظم

و بلبشوي كتره اي ناخوانا از پيش.

كيست كه در آينده بگويد دستش را نخوانده بودم؟!

كيست كه قار قار را وقعي گذارد وقتي

چلچله ها با توجه به خاطرات لانه

به شهر آييند؛

بر فراز خيابان پرواز كنند؛

در پي بوفهاي باختر پيشتاز.

آيا خيابان هواي ادواري، آرايي، انتقادي دارد؟

29 مي 4