دوشنبه ۱۸ خرداد ١٣٨٣ – ۶ ژوئن ٢٠٠۴

 

جمهوری اسلامی در ۲۶ سال خويش

 

عدلان پارسا

adlanparsa@diplomats.com

 

            چهاردهم خرداد هزار و سيصد و شصد و هشت، خبر درگذشت روح الله موسوی خمينی بنيانگذار نظام خودکامه مذهبی ايران در رسانه های گروهی ايران و جهان منتشر گشت. سرانجام آخوندی روستا زاده که در سپتامبر هزار و نهصد و دو ميلادی در روستای خمين چشم به جهان گشوده بود و منشاء وقايع بسياری در ايران گرديد، دار فانی را وداع گفت و ميراثی پرمنفعت برای جماعت همانند خود که دستار بر سر می بندند بر جای نهاد. می توان او را گرانيگاه جمهوری اسلامی دانست، مردی که هنوز اصحاب قدرت جمهوری اسلامی علی رغم اختلافات و جنگ قدرت خويش، او را امام خود دانسته و هر يک دليل مشروعيت گفتار و کردار خويش را عملکرد و سيره او می داند.

 

جمهوری اسلامی در زمان وی، نظامی خودکامه فردی بود. تمامی راهها به او ختم می شد و همه گوش به فرمان او می بودند. او بت همه حاکمان ايران است، از خامنه ای و رفسنجانی گرفته تا خاتمی که در "نامه ای برای فردا" ، علی رغم مذمت قهرمان سازی، چند سطری در مدح و ستايش او سخن راند!

 

پس از او قدرت متمرکز در يد او بنا به وقايع متعدد بسيار که حتی منجر به قتل فرزند او، احمد خمينی گرديد، در ميان دو قشر از اصحاب او اشاعه يافت. جمعی دستاربند که در حکم هسته قدرت جمهوری اسلامی می باشند که خود را روحانی يا ملبس می نامند! و جمعی ديگر که تنها در ظاهر با آنان يکسان نمی باشند، اما در باور نمونه مشابه آنان در لباسی ديگرند. از آن پس بود که جمهوری اسلامی تبديل به نظامی خودکامه جمعی گشت. جمعی با توانايي های ناهمگون در کنار يکديگر.

در جمهوری اسلامی بخشی از قدرت در ميان پنج خانواده مافيای قدرت تقسيم گشته است. خانواده هايي که در راس آنان پنج پدر خوانده قرار دارند. مهدوی کنی، علی خامنه ای، اکبر هاشمی بهرمانی (رفسنجانی)، حبيب الله عسگراولادی و محسن رفيق دوست پنج پدر خوانده می باشند.

            مهدوی کنی پدر خوانده بزرگی است که ساير پدرخوانده ها به او کرنش می کنند. پدر او که از روحانيون مرتبط با بريتانيا بود، فرزند خويش را هم راهی همان مناسبات نمود، تا بدانجا که مهدوی کنی به درجه هدايت کننده لژ فراماسون آخوندی ايران رسيد. مناسبات پنهان وی با بريتانيا کليد گنجينه اسرار بسياری، درباره جمهوری اسلامی است. وی تمايل چندانی به بازی بر روی صحنه سياست ندارد. چند صباحی مقام وزارت کشور و مدتی هم به عنوان يکی از اعضای فقهای شورای نگهبان در صحنه حاضر شد و پس از آن سياست پشت صحنه را ترجيح داد. دبيرکلی " مجمع روحانيت مبارز "، يکی از دو تشکل آخوندی جمهوری اسلامی سالهاست که بر عهده اوست.  

علی خامنه ای، دومين رهبر جمهوری اسلامی، فردی بسيار نزديک به گروههای جمعيت موتلفه اسلامی، حجتيه و دانش آموختگان مدرسه حقانی و يکی از آمران قتلهای زنجيره ای است. وی در 24 تيرماه 1318 خورشيدی در مشهد چشم به جهان گشود. او يکی از سه ضلع مثلث مشهد به همراه واعظ طبسی و هاشمی شاهرودی است که با توصيه هاشمی بهرمانی ( رفسنجانی ) و موافقت منتظری زمانی که هنوز وزنه ای به حساب نمی آمد, راهی تهران گشت و به همراه رفسنجانی و سايرين حزب جمهوری اسلامی را تاسيس نمود. او مناصبی همچون معاونت وزارت دفاع ، سرپرستى سپاه پاسداران، امام جمعه تهران، نماينده روح الله موسوی خميني در شوراى عالى دفاع ، نماينده مردم تهران در مجلس، رياست جمهورى (دو بار )، رياست شورايعالی انقلاب فرهنگی، رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام و رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى سال 1368 را بر عهده داشته و سرانجام در پنجاه سالگی مقام رهبری جمهوری اسلامی را به کمک هاشمی رفسنجانی بدست آورد. او به نوعی مانند بسياری از سياستمداران جمهوری اسلامی، رشد و مناصب خود را مديون هاشمی رفسنجانی است.    

 محسن رفيق دوست، کارگر ميدان تره بار که با رانندگی اتومبيل بليزر به غارت برده خود و انتقال خمينی از فرودگاه تا بهشت زهرا قدم در ميان سياسيون ايران گذاشت، پدر خوانده ديگری است. مردی که سالها بنياد عريض و طويل مستضعفان، تالی فاسد بنياد پهلوی را اداره نمود و به يمن سفارت برادرش در کانادا بسياری از اموال و دارايي های خود را به کانادا منتقل نمود. مردی نزديک به جمعيت موتلفه و هاشمی بهرمانی.

حبيب الله عسگر اولادی، رئيس جمعيت موتلفه اسلامی تالی فدائيان اسلام به رياست نواب صفوی، که با واسطه گری سيد ضياء الدين طباطبايي کمک های مالی بريتانيا را به فدائيان اسلام منتقل می نمود. تشکلی که کنترل بازار سنتی ايران و اتاق بازرگانی را بر عهده داشته و مناسبات ويژه کهنی با بريتانيا دارد، مطلبی که يکی اعضای ارشد آن، علی نقی خاموشی در مصاحبه ای با روزنامه همشهری و فعاليت اين گروه در بهبود روابط با بريتانيا، اذعان داشت. گروهی که تلاش های آن در تهيه موادی که کابرد دو گانه در مصارف پزشکی و ساخت بمب اتم دارند، برای جمهوری اسلامی از طريق يکی از شعبات بريتانيايي يک شرکت امريکايي را نبايد ناديده گرفت. حبيب الله عسگراولادی پدرخوانده، فرزند تاجر يهودی سرشناسی است که پدرش در زمان رضا شاه در محضر تهرانی (آخوند) به اسلام گرويده و نام خانوادگی عسگراولادی مسلمان از جانب همين آخوند برای او برگزيده شد. 

و اما پدر خوانده پنجم، مردی قدرتمند در جمهوری اسلامی که ردپايه او در همه جای اين نظام ديده می شود، علی اکبر هاشمی بهرمانی مشهور به رفسنجانی، که ازدواج او در سال هزار و سيصد و سی و هفت با عفت مرعشی زوجه اش، او را از يک طلبه ساده روضه خوان نجات داد. سيد مهدی و سيد کاظم عموهای عفت بنا به توافقی به او ماهيانه پنجاه تومان مزد می دادند تا گذارن زندگی کند و او پس از فروريختن خانه اش به همسايگی روح الله موسوی خمينی نقل مکان نمود. نقل مکانی که سرآغاز ورود وی به عرصه سياست می باشد. او نه تنها خود مرد عالم سياست است، بلکه خويشوندانش هم همگی سر در جايي دارند.

 سيد حسين مرعشی پسر عموی همسر وی که از استانداری کرمان آغاز نمود و به دنبال رياست جمهوری هاشمی به رياست دفتر وی برگزيده شد و پس از آن راهی مجلس گرديد. جانشين دبيرکل حزب کارگزاران سازندگی که رهبری طيف کرمانيهای حزب را هم بر عهده دارد.

محمد هاشمی برادر وی که دانش آموخته ايالات متحده است و سالها رياست صدا و سيمای جمهوری اسلامی را بر عهده داشت، که به دنبال نارضايتی های نماينگان چپ مجلس دوره چهارم و راستی هايي همچون پرورش، موحدي ساوجي و كامران، از رياست اين سازمان خلع و به قائم مقامی وزارت خارجه رسيد تا اينکه در دوره دوم رياست جمهور برادرش به مقام معاونت اجرايي او دست يافت. کسی که در حزب کارگزاران طرفداران چندانی ندارد و طيف اصفهانی ها آن با او سر ناسازگاری دارند.

محمود هاشمی برادر ديگر وی که در سال هزار و سيصد و پنجاه و چهار خورشيدی معاون فرماندار شهر قم می بود در حاليکه برادر وی به اتهام فعاليت عليه نظام پادشاهی در بازداشت به سر می برد. احمد دانش آموخته ايالات متحده و قاسم، برادران ديگر وی می باشند که هر يک در جايي دست دارند.

در ميان پسر عموهايش، محسن هاشميان هم که دانش آموخته مونترال کانادا است، سر در جايي دارد. در ميان پسران او علی اثرگذارترين عضو کارگزاران سازندگی است که به واسطه معاملات و دريافت کميسيونهای کلان در وزارت نفت، زياد آفتابی نمی شود که مبادا مخالفان پاپيچش شوند. محسن پسر ميانی وی از دفتر رياست جمهوری شروع کرد و اکنون دفتر او در مجمع تشخيص مصلحت نظام را اداره می کند و خاطرات پدر را نيز منتشر می سازد، در حاليکه سالهاست مديرعاملی شرکت متروی تهران را بر عهده دارد. و اما ياسر و مهدی چندان تمايلی به بازيگری روی صحنه ندارند، و تنها در صورت ضرورت وارد کارزار می شوند مانند زمانی که ياسر برای تصاحب 22 درصد از 47 درصد سهام شرکت هواپيمايي ايران و عربستان به صحنه آمد و 25 درصد الباقی را به محسن رفيقدوست دادند. در ميان دختران هاشمی، دختر بزرگ وی فاطمه چندان علاقه ای به سياست ندارد و در عوض يک دوجين موسسه خيريه در کنار خود دارد، او تنها در عرصه سياست سعی کرد با حضور در حزب اعتدال و توسعه چهره ای ميانه از خود نشان دهد. در مقابل خواهر او فائزه در عالم سياست برای خود بر و بيايي دارد. او که به يمن حمايت های پدر علوم سياسی را در دانشگاه آزاد خواند و با برنامه های سياه بازی گروههای چماق به دست راهی مجلس شد، زنی فعال در عرصه سياست جمهوری اسلامی است. چهره ای مرموز که همه نوع فعاليتی در کارهای او ديده می شود، از انتشار پيام فرح ديبا در روزنامه زن گرفته و خواندن فاتحه بر سر مزار محمدرضا شاه پهلوی در مصر تا ملاقات عدی فرزند صدام حسين در سالهای واپسين حکومت رژيم بعث در عراق.

اکبر هاشمی مردی است که سرگذشت او پرده از راز بسياری از مجهولات ايران در دوره جمهوری اسلامی بر می دارد. از سيطره تمام کمال جناح راست بر کشور گرفته تا قتلهای زنجيره ای. او مردی است که بسياری از سياستمداران جمهوری اسلامی پيشترفت و حيات خود را مديون او می باشند. افرادی همچون علی خامنه ای، غلامحسين کرباسچی، عطاالله مهاجرانی، حسن روحانی و ديگران.  

و اما مردان ديگری که در ميان هسته قدرت به عنوان تئوريسين های جمهوری اسلامی ايفای نقش می نمايند. افرادی همچون محمد تقی مصباح يزدی. متولد هزار و سيصد و سيزده خورشيدی در شهر کويری يزد، که ما بين سالهای 1331 تا 1339 شاگرد روح الله موسوی خمينی در قم بوده است. از نزديکان بهشتی، باهنر و هاشمی رفسنجانی که در زمان نظام شاهنشاهی دو نشريه زيرزمينی بعثت و انتقام را منتشر می نمودند. پس از آن وی در اداره مدرسه حقانی، مدرسه ای که دانش آموختگان آن از مخوفترين چهره های جمهوری اسلامی می باشند، با جنتی، بهشتی و قدوسی همکاری داشته و به مدت ده سال در آن تدريس نموده است. او موسس موسسه در راه حق، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و بنياد باقرالعلوم است و از سال هزار و سيصد شصد و نه عضو مجلس خبرگان رهبری جمهوری اسلامی می باشد. او تئوريسين خشونت و يکی از افراد صادر کننده حکم قتل انديشمندان ايرانی به همراه خزعلی، جنتی، خشوقت و محسنی اژه ای می باشد.

در رده های پايين تر قدرت در جمهوری اسلامی افرادی قرار دارند که از هفت سال پيش تا کنون، سعی به قبض قدرت نمودند که تلاش آنان راه به جايي نبرد.

 اولين دسته از اين افراد که به عنوان اصلاح طلب پا به عرصه سياست ايران نهادند، سعی نمودند با برملا نمودن بسياری از اسرار پشت پرده سياست، انحصار قدرت در جمهوری اسلامی در دستان آخوندها را از ميان بردارند. اما هفت سال تلاش آنان منجر به شکست شد. ائتلافی که از بدو تولد محکوم به شکست بود. چرا؟ جبهه ای که با نام دوم خرداد تشکيل گرديد متشکل از گروههای سياسی گوناگون جمهوری اسلامی بود که به اشتباه چپ ناميده شدند. چرا به اشتباه چپ ناميده شدند؟ زيرا همگی آنان از طيف موسوم به چپ جمهوری اسلامی نبودند. گروهی از آنان که دو چهره محبوب در آغاز راه اصلاحطلبان بودند، هر دو از حزب کارگزاران سازندگی می آمدند. عطاء الله مهاجرانی وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی و غلامحسين کرباسچی شهردار وقت تهران هر دو چهره های محبوب آن زمان بودند. افرادی از حزبی کاملا نزديک به هاشمی رفسنجانی که وی را پدر معنوی خود می دانند. افراد گروههای چپ دوم خرداد با آنکه همانند سعيد حجاريان تا سرحد مرگ پيش رفتند نتوانستند جايگاهی همانند آنان بيابند. از ميان آخوندها هم تنها اين عبدالله نوری بود که پس از خاتمی مورد توجه مردم قرار داشت که با توجه به انديشه هايش بيشتر متمايل به طيف راست دوم خرداد بود تا چپ آن. الباقی از برادر خاتمی گرفته تا روزنامه نگارانی همچون باقی و شمس الواعظين همگی هيچگاه موفقيت افراد طيف راست دوم خرداد را نتوانستند کسب کنند. تنها اين اکبر گنجی بود که پا فراتر از جمهوری اسلامی گذاشته و با انتشار مانيفست جمهوريخواهی خود، راهکار ايران را تنها در يک جمهوری ناب سکولار دانست که با اعتقادات جبهه دوم خرداد کاملا در تضاد است. در ميان فوج آنان تنها افرادی همچون محسن سازگارا به نتيجه ای همچون گنجی دست يافتند. نگاهی گذرا به جبهه دوم خرداد نا همگونی انديشه ای گروههای متشکل آن را نمايان می سازد. گروهی چپ سنتی همانند روحانيون مبارز ( محمد خاتمی رئيس جمهور، مهدی کروبی رئيس مجلس، علی اکبر محتشمی پور رئيس فراکسيون دوم خرداد مجلس ) رهبری جبهه را بر عهده داشت و چپ نوينی همانند حزب مشارکت و احزابی ديگر همانند مجاهدين انقلاب اسلامی حزب چپ افراطی کثرت جمعيتی جبهه را بالا می بردند و در نهايت حزب راستی به نام کارگزاران سازندگی قرار داشت. جبهه دوم خرداد نه تنها در مطالبات سياسی خود وحدت نظر نداشتند بلکه در برنامه اقتصادی خود کاملا در تضاد بودند. در هيچ کجای دنيا احزابی از دو طيف فکری متضاد با يکديگر ائتلاف نمی کنند، اما جبهه دوم خرداد به دنبال ارائه برنامه اقتصادی خود بر اساس انديشه های چپ سنتی، نوين و راست بود! مشکلی که اختلافات اعضای اقتصادی کابينه خاتمی را هر روز رودرروی هم قرار می داد. اين تضاد انديشه و برنامه ای گروههای دوم خرداد به همراه عدم تطابق دامنه اصلاحات مورد نظر آنان با مردم و اشتباهات استراتژيک رهبری جبهه، همگی عوامل شکست  جبهه دوم خرداد را فراهم آورد تا بدانجا که اين دسته از سياسيون خارج از هسته جمهوری اسلامی امروز در سردرگمی بازسازی خويش بسر می برند. بخش رهبری آنان که از دومين تشکل آخوندی جمهوری اسلامی، جامعه روحانيون مبارز می باشند، يکی پس از ديگری در پايان کار خود به يمن توافقات تاکتيکی با جناح مقابل در زمانهای حساس همانند انتخابات مجلس هفتم و غيره، همانند مهدی کروبی رئيس مجلس به عنوان مشاور رهبر و عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام، محل اجتماع اعضاء هسته قدرت، به کار خود پايان می دهند. کارگزاران سازندگی به يمن پدر معنوی خود و نزديکی با طيفی از جناح راست، همچنان در قدرت می مانند و ساير گروهها حاشيه نشين قدرت می گردند تا شايد انتخابات رياست جمهوری آتی را به يمن حضور چهره هايي همچون ميرحسين موسوی به نفع خود رقم زنند.

اما دسته ديگر افراد خارج از قدرت، افرادی همچون محسن رضايي می باشند که سعی دارند با تشکيل جبهه ای به نام نسل سوم جمهوری اسلامی مناصب قدرت را يکی پس از ديگری در دست گيرند، پديده ای که به طور نامحسوس با انتصاب سردارهای سپاه پاسداران در مناصب گوناگون در حال وقوع است، که می توان آن را حکومت سردارهاي بدون لباس نظامی دانست. به طور کلی هسته قدرت جمهوری اسلامی در انديشه يک تغيير دکوراسيون است. آخوندها از صحنه کنار میروند و صحنه را با بازيگران ديگری که بلحاظ انديشه چيزی از آنان کم نداشته و تنها لباسی متفاوت بر تن می کنند، می سپارند تا حساسيت عمومی نسبت به انحصار مقامات عالی جمهوری اسلامی در يد آخوندها را از ميان بردارند. اين ائتلاف نوين را خطرات بسياری تهديد می کند. طيف راست جمهوری اسلامی که از آنان به عنوان محافظه کار نام می برند، بايد تمامی اتحاد خويش را مديون جبهه دوم خرداد باشد. جبهه ای که آنان را برای بقاء بر اريکه قدرت متحد نمود، اما امروز که ديگر جبهه دوم خرداد نه همبستگی و نه جايگاه گذشته خود را دارد و عرصه برای ائتلاف محافظه کاران باز است، رقابت و اختلافات درونی آنان سر باز می کند. ائتلاف محافظه کاران هم همانند جبهه دوم خرداد ناهمگون است. آنان نه در انديشه سياسی اتفاق نظر دارند نه در برنامه های اقتصادی. مضافا بر آنکه مافياهای اقتصادی اکثرا در ميان آنان قرار داشته که تضاد منافع آنان مانعی بر سر راه برنامه های اقتصادی آنان می باشد.

جمع بندی موارد فوق و نگاهی بر نظم حاکم بر جمهوری اسلامی در بيست و ششمين سال تاسيس آن، و شرايط بين المللی اثرگذار در مناسبات داخلی سياستمداران جمهوری اسلامی ( که بحث در باب آنان از حوصله اين نوشتار خارج است) به همراه مشکلات عديده حاکم بر جامعه ايران، همگی سوراخهايي بر بالن جمهوری اسلامی هستند که اين نظام خودکامه را تهديد می نمايند. اما آيا اين نظام ساقط می شود يا بخشی از آن در تغيير مشیء خود و با چهره ای ديگر با بهای نابودی بخش ديگر از آن به حيات خود ادامه می دهند؟ آنچه که مسلم است، جمهوری اسلامی با اين نظم نمی تواند به راه خود ادامه دهد، اما اينکه چه نظمی بر آينده آن استوار خواهد شد، حدث و گمان هائيست که تنها آينده پاسخگو آن می باشد.

عدلان پارسا

3 ژوئن 2004 ميلادی