“انتخابات مجلس هفتم“
مجيد زربخش
در اول اسفند ماه 82، در
حالي كه توجه رسانههاي گروهي و جهانيان به ايران دوخته بود، مردم تهران و
شهرستانها به انتخابات فرمايشي پاسخي شايسته دادند.
بهرغم همة فشارها،
تمهيدات و تهديدهاي مافياي حاكم بر كشور، اكثريت حوزههاي انتخاباتي و صندوقهاي
رأي خلوت و خالي ماند. نه تنها در تهران و شهرستانهاي بزرگ، بلكه حتي در اكثر
شهرهاي كوچك كه حاكميت از امكانات بيشتري براي كشاندن رأي دهندگان به پاي صندوقها
و تقلب و رأي سازي و دستكاري در آراء برخوردار است، «انتخابات» به نمايش رسوائي
نظام تبديل شد.
واكنش مردم و نتيجة «انتخابات» بهويژه ميزان آرأ
چهرههاي شاخص نظام – با وجود همة تقلاها و تقلبها و با وجود تلاش حاكميت و
هياهوي اولية دستگاههاي تبليغاتي آن براي دگرگون نشان دادن واقعيت، بياعتباري و
عدم مشروعيت نظام را به گونهاي انكارناپذير به نمايش گذارد.
براي ترسيم تصوير روشنتري از اين انتخابات فرمايشي، قبل از پرداختن
به نتايج آن، ابتدا شرائطي را كه «انتخابات» در آن انجام گرفت و برنامه،
زمينهسازي، و اقدامات قبلي گردانندگان نظام را در داخل و در عرصه بينالمللي مورد
بررسي قرار ميدهيم.
ماههاي
قبل از انتخابات
با شكست جريان اصلاحطلبي و قطع اميد مردم از آن، حاكميت در آستانة
«انتخابات» مجلس هفتم با اوضاع و شرائطي جديد و با اين خطر روبرو بود كه برخلاف
انتخابات رياست جمهوري و مجلس ششم، در اين «انتخابات» از امكان بهرهبرداري از رأي
مردم محروم بماند. در دورههاي نامبرده باندهاي حاكم بر جمهوري اسلامي كوشيدند،
شركت مردم در انتخابات را دليلي بر مشروعيت نظام جلوه دهند. اما براي دور جديد
«انتخابات مجلس»، تمام شواهد حاكي از آن بود كه مردم (حتي در صورت شركت
اصلاحطلبان) در انتخابات شركت نخواهند كرد. آنها طي چهار سال گذشته يك بار ديگر
«مجلس» و نقش آن را در نظام ولايت فقيه تجربه كرده بودند و تجربه چهار ساله نشان
داد كه مجلس حتي در صورت وجود يك اكثريت منتخب آنها، در قانونگذاري بايد گوش به
فرمان «رهبر» و «شوراي نگهبان» باشد. در نظام حاكم نمايندگان مجلس نه فقط حق
قانونگذاري، بلكه حتي حق سخن گفتن ندارند و هرگاه فراتر از حدود تعيين شده سخني
بگويند، توسط قوه قضائيه تحت پيگرد و بازخواست و محاكمه قرار ميگيرند. در نظام
ولايت فقيه اختيارات مجلس هر لحظه ميتواند با «حكم حكومتي رهبر» سلب گردد. آنها
اين واقعيت را تجربه كردند كه در اين نظام مجلس و نهادهاي انتخابي چيزي جز پوشش
خودكامگي نظام نيست. در اين نظام بنا بر تصريح اصل 93 قانون اساسي، مجلس «بدون
شوراي نگهبان اعتبار قانوني ندارد» و طبق اصل 96، اكثريت فقهاي اين شورا، يعني
منصوبان رهبر در صورت تشخيص «مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با احكام اسلام و يا
با قانون اساسي» ميتوانند جلوي قانونگذاري مجلس را بگيرند و طرحها و لوايح آن
را از اعتبار ساقط سازند.
با توجه باين واقعيتهاي ساختاري و تجربة عملي اين «مجلسها» آشكار
بود كه مردم ديگر، همان گونه كه در انتخابات شوراها نشان دادند، در نمايش
انتخاباتي شركت نخواهند كرد و همة علائم نيز حاكي از اين عدم مشاركت بود. برآوردها
و نظرسنجيهاي هر دو جبهه نشان ميداد كه استقبال مردم از انتخابات مجلس هفتم (با
حضور يا بدون حضور اصلاحطلبان) زياد نخواهد بود. بنابراين تماميت خواهان حاكم بر
نظام در چنين شرائطي ديگر نياز چنداني به اصلاح طلبان نداشتند و دليلي نميديدند
كه كرسيهاي مجلس را به آنها بسپارند و يا با آنها تقسيم كنند. در نتيجه برنامة
قبضه كردن كامل اين نهاد را تدارك ديدند. با تسخير رسمي مجلس آنها هم از
مزاحمتهاي اصلاحطلبان رها ميشدند و هم زمينة گرفتن رياست جمهوري را فراهم
ميساختند.
اجراي اين برنامه و انجام انتخابات فرمايشي اما، مستلزم «آرامش» در
داخل و برخورداري از حمايت يا سكوت خارج بود. در اين ارتباط، دادن امتياز به خارج
و اقدام و مانور در عرصه سياست خارجي و در مناسبات با امريكا عاملي مهم و ضروري
بشمار ميرفت.
رهبران جمهوري اسلامي با توجه به مشكلات امريكا در خاورميانه و در
رابطه با تروريسم از مدتها پيش از انتخابات تلاش كردند از اين مشكلات به مثابه
اهرمي براي بده بستان بهرهبرداري كنند.
عراق، موضوع تروريسم و سازمان القاعده، صلح خاورميانه و فعاليت اتمي
ايران ازمسائل كليدي در تنشها و جدال ميان امريكا و ايران بود كه رهبران جمهوري
اسلامي ميتوانستند (و ميتوانند) در كاهش يا تشديد آنها نقشي مهم ايفاء كنند.
آنها بر اين امر واقف بودند كه امريكا براي حل اين مشكلات به متوقف شدن تحريكات
جمهوري اسلامي و در صورت امكان به كمك و همكاري آنها نياز دارد. در نتيجه از
ماهها قبل با آغاز مذاكرات و همكاري در مسئله عراق و سازمان القاعده و در موضوع
فعاليت اتمي ايران آمادگي خود را براي عمل در اين زمينهها، براي بده بستان و
بهرهبرداري از آن در سياست داخلي (و از جمله انجام انتخابات فرمايشي) نشان دادند.
افزون بر اينها «انتخابات» نيازمند خفه كردن صداي مخالفين و منتقدين
در داخل بود كه آن هم ميبايستي از طريق دخالت و تهديدهاي روزمرة قوه قضائيه، بستن
بقاياي مطبوعات منتقد و وابسته به اصلاحطلبان، يكهتازي رسانههاي تماميتخواهان
و دروغ پردازي و بمباران تبليغاتي بي وقفه انجام ميگرفت. حاصل سازش با خارج، اميد
به سكوت دولتهاي اروپائي و امريكا در برابر سركوب داخل در برابر نمايش انتخابات
بود.
به سخن ديگر سياست سركوب در داخل (هم براي انتخابات و هم براي بعد از
انتخابات) سياست سازش با خارج را ضروري ميساخت. اقتدارگرايان حاكم براي جلب حمايت
دولتهاي اروپا و امريكا، علاوه بر اعلام علني همكاري در زمينة فعاليت اتمي و در
عراق، كوشش كردند از طريق نمايندگان خود (حسن روحاني، برادران لاريجاني و ...) به
دولتهاي غربي اطمينان دهند كه يك دست شدن سه قوه در ايران به سود آنها و هموار
كنندة عادي سازي رابطه با امريكا است.
سرانجام نيروهاي مسلط بر جمهوري اسلامي با اين تمهيدات و با سياست
«سركوب در داخل و سازش با خارج» به پيشواز «انتخابات» رفتند. اين سياست اما برخلاف
انتظار آنها، مقاومت مردم ايران و نيروهاي سياسي داخل و خارج از كشور را تشديد
كرد، جنبش تحريم انتخابات را بيش از پيش گسترش داد و اعتراض جهانيان را برانگيخت.
در ايران مخالفت با انتخابات هر روز بيشتر شد و دامنهاي وسيعتر
يافت. رد صلاحيت 2500 نفر، اعتراض همگان را – حتي در شهرهاي كوچك كه اقتدارگرايان
در آنجا دغدغه كمتري داشتند- سبب گرديد. بهويژه پس از رد صلاحيتها توسط «شوراي
نگهبان» بسياري از گروههاي سياسي از جمله «شوراي هماهنگي دوم خرداد»، «جبهه
مشاركت اسلامي»، «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي»، «دفتر تحكيم وحدت»، «مجمع محققين
و مدرسين علميه قم»، «مجمع نمايندگان ادوار مجلس»، نيروهاي ملي- مذهبي، نهضت
آزرادي و شمار بزرگي از فعالان سياسي، روشنفكران، استادان دانشگاهها ... اعلام
كردند كه در انتخابات شركت نخواهند كرد. اكثريت بزرگ مردم نيز در فرصتهاي متفاوت،
در خيابانها، در صف اتوبوسها و در مصاحبه با خبرنگاران خارجي از تحريم و عدم
شركت در انتخابات سخن ميگفتند.
به موازات تشديد فشار عليه اصلاحطلبان و رد صلاحيت نامزدهاي آنها،
مقاومت و افشاگريهاي بخش بزرگي از گروههاي دوم خرداد بيش از پيش افزايش يافت.
تحصن نمايندگان در مجلس، افشاءگريها، سخنرانيها و اشاره صريح برخي از آنان
پيرامون ماهيت فرمايشي انتخابات و نام بردن از كودتاي انتخابات و از «بيت رهبري» و
شخص «رهبر» بهعنوان ستاد كودتا، يكي از موارد بارز اين تشديد مقاومت بود. عدهاي
از نمايندگان متحصن و مستعفي با صراحت اعلام داشتند كه ستاد انتخابات و «ستاد ضد
اصلاحات در دفتر رهبري خيمه زده است». اكبر موسوي خوئيني نماينده مسعتفي مجلس و
دبير كل سازمان دانش آموختگان ايران در تظاهرات دانشجويان دانشگاه صنعتي اميركبير
در ادامة اين سخنان اظهار داشت «ساده انديشي است كه فكر كنيم رد پي در پي مصوبات
كليدي مجلس و حذف جمهوريت نظام با ارادة چند فقيه شوراي نگهبان صورت گرفته باشد
.... و قطعأ شخص “مقام رهبري” بهعنوان منصوب كنندة شوراي نگهبان و ستاد ضد
اصلاحات در اتخاذ چنين تصميم خطرناكي نقش داشتهاند ... امروز هم ميخواهند براي
رها شدن حاكميت از قيد نظارت مجلس با تشكيل مجلس فرمايشي «سلطنت اسلامي» ايجاد
نمايند و مقام رهبري مسئول عواقب كودتاي پارلماني در كشور است».
تحصن نمايندگان و افشاءٌگريهاي عدهاي از آنان درباره تشكيل ستاد
كودتا تحت نظر مستقيم «رهبر» و درباره تصميم اين ستاد براي پر كردن «مجلس هفتم»
توسط نامزدهاي از قبل تعيين شده به نوبة خود سبب گسترش دامنة تحريم شد و اعتراض و
توجه بيشتر جهانيان را نسبت به انتخابات فرمايشي برانگيخت.
در خارج از كشور نيز تقريبأ تمامي سازمانها و گروههاي سياسي و شمار
بزرگي از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي از ماهها پيش از «انتخابات» از طريق بيانيه و
نوشتهها و ترتيب نشستها، سخنرانيها و تظاهرات انتخابات را تحريم كردند. بدين
گونه جنبش تحريم «انتخابات» همگاني شد و به نمايش هماهنگي و همسوئي مردم و نيروهاي
سياسي داخل و خارج از كشور تبديل گرديد.
جريان
«انتخابات»
همانطور كه پيشبيني ميشد، «انتخابات» با عدم استقبال مردم روبرو
گرديد. بهمين جهت مافياي حاكم علاوه بر تمامي تقلاها و تقلبهاي قبلي، از نخستين
ساعت پايان انتخابات، رقمسازي دروغين درباره ميزان شركت كنندگان را آغاز نمود و
از همان ابتدا ميان آمار اعلام شده توسط منصوبان شوراي نگهبان با آمار وزارت كشور
كه ميخواست رقمسازيهاي دروغين آنها را تعديل كند، تفاوتهاي زيادي وجود داشت.
سرانجام رقمهاي ستاد كودتا بهعنوان آمار قطعي اعلام گرديد.
طبق اين آمار كه آمار رسمي خوانده شد، در 28 استان كشور (با منظور
كردن همة تقلبها و دستكاريها در آرأ و رقم سازي نهائي) 23 ميليون و 438 هزار
نفر، يعني 57/50 درصد دارندگان حق رأي در «انتخابات» شركت كردهاند كه 17 درصد آرأ
آنها سفيد و باطله بوه است. در برخي حوزهها تعداد آرأ باطله به مراتب بيش از اين
بود. براي مثال در كرمانشاه 56 درصد آرأ باطله و سفيد بوده است. به عبارت ديگر
غالب كساني كه با زور و ترس و ملاحظاتي از اين گونه به پاي صندوقها كشانده شدند،
مخالفت خود را با انتخابات فرمايشي از طريق ريختن رأي سفيد و باطله در صندوقها
بيان كردند. بهرحال با كسر 17 درصد آرأ سفيد و باطله از رقم 57/50 درصد (رقم رسمي
اعلام شده توسط ستاد انتخابات) ميزان شركت در واقع 5/33 درصد خواهد شد. با توجه به
اين امر كه در شهرهاي كوچك و روستاها هم مسائل محلي تأثير دارند و هم حاكميت از
امكانات بيشتري براي كشاندن رأي دهندگان به پاي صندوق و تقلب و رأي سازي و
دستكاري در آرأ برخوردار است، لذا براي بدست آمدن تصويري نزديك به واقعيت بايد
ميزان مشاركت در شهرهاي بزرگ و از آن مهمتر ميزان آرأ نامزدهاي نظام را مبناي
محاسبه و ارزيابي قرار داد.
مسئولان انتخابات ميزان شركت را در تهران 1/28 درصد، در اصفهان 19/32
درصد، در تبريز 7/31 درصد، در شيراز 8/31 درصد و در مشهد 47 درصد اعلام كردهاند
كه از آن بايد بين 10 تا 20 درصد آرأ باطله و سفيد را كم كرد (و اين بازهم بدون
منظور كردن تقلبها است). با توجه به درصد بالاي رقم سازيها (چه در شهرهاي كوچك و
چه در شهرهاي بزرگ) و با توجه به اين واقعيت كه مثلأ در سميرم (اصفهان) طبق آمار
اعلام شده 55062 نفر در انتخابات شركت كردهاند، در حالي كه فقط 50080 نفر حق رأي
داشتهاند، يعني تعداد شركت كننده در انتخابات قريب 5 هزار نفر بيش از واجدين
شرائط !! بوده است، به هيچوجه نميتوان اين همه گشاده دستي و رقم سازي را ناديده
گرفت و بنابراين براي يافتن تصويري نزديك به واقعيت از ميزان شركت در «انتخابات»
بايد در محاسبه آرأ واقعي تا آنجا كه ممكن است، آن را منظور كرد. اين رقم سازي به
ويژه در تهران چشمگير است. طبق آمار ستاد انتخابات در تهران يك ميليون و 971 هزار
و 748 رأي اخذ شده است. ادعاي حضور قريب به دو ميليون نفر در حوزهها، با توجه به
وقت لازم براي پر كردن ورقه رأي و نوشتن نام سي نفر (ليست رهبري) ادعائي است كه
فقط دروغ پردازان نظام ولايت از بيان آن پروا ندارند. با در نظر گرفتن حداقل وقت
ضروري براي پر كردن ورقة رأي، شركت قريب دو ميليون نفر در «انتخابات» تهران منجر
به ازدحام در حوزهها و ايجاد صفهاي طولاني در بيرون حوزهها ميگردد (صفهائي
طولانيتر از انتخابات خرداد 76 كه در آن تنها نام يك نفر نوشته ميشد). در حالي
كه طبق تمامي گزارشها و مشاهدات نه فقط از چنين ازدحام و صفهاي طولاني خبري
نبود، بلكه اكثر حوزهها خالي و خلوت بودند. بنابراين آمار اعلام شده چيزي جز
رقمسازي و دروغ بزرگ تبليغاتي نيست. رقمسازيهائي كه در نمونة سميرم شكل رسوا
بخود ميگيرد و البته اين شكل به سميرم محدود نبود. رقم سازيهائي از نوع سميرم –
تا آنجا كه افشاء شده است، حداقل در چهار شهرستان ديگر نيز مشاهده گرديده است. در
لردگان چهار محال، در ورزقان (آذربايجان شرقي)، در پل دختر لرستان و ممسني (فارس)
نيز ميزان آرأ مأخوذه بيش از تعداد دارندگان حق رأي بوده است.
تقلبهاي انتخاباتي براي نشان دادن درصد بالاي شركت كننده در تهران
(و ساير شهرستانها) به رقم سازي محدود نميشود. استفاده از شناسنامههاي جعلي يكي
ديگر از موارد بالا نشان دادن درصد آرأ و درصد رأي نامزدهاي حاكميت بوده است، گر
چه از ميزان اين تقلب اطلاع دقيقي در دست نيست، اما تا آنجا كه شواهد غيرقابل
انكار بود، مقامات جمهوري اسلامي ناگزير بدان اعتراف كردند. حتي سخنگوي قوه قضائيه
مجبور شد اعلام كند كه مسئله شناسنامههاي جعلي و تلاش براي استفاده از آنها
واقعيت داشته است. وزارت اطلاعات نيز كشف 3000 شناسنامه جعلي را كه بر آنها مهر
انتخابات خورده بود، تأئيد كرد. با اين كه فقط چند مورد استفاده از شناسنامههاي
جعلي افشاء و اعلام شد، اما نميتوان ترديد داشت كه بهر حال اين موارد نه
استثنائي، بلكه يكي از شيوههاي بالا نشان دادن درصد آرأ و بالا بردن رأي نامزدهاي
نظام بوده است.
موارد ديگري از اين تقلا و تقلب را در پادگانها ميتوان مشاهده كرد.
در آنجا براي اطمينان خاطر، شناسنامه سربازان را گرفتند و پس از ريختن رأي به نام
آنها، شناسنامههاي مهر شده را چند ساعت بعد به آنها بازگرداندند.
به اين تقلبات آشكار براي رأي سازي بايد موارد گوناگون اعمال فشار،
تهديد و ايجاد ترس را نيز اضافه كرد. از جمله شايع كردن وسيع اين امر كه در كنكور
دانشگاهها كساني كه شناسنامه مهر خورده نداشته باشند، پذيرفته نخواهند شد، به
كساني كه شناسنامه آنها مهر نداشته باشد، گذرنامه داده نخواهد شد و ... همچنين
كارمندان دولت را از عواقب نداشتن مهر و شناسنامه ترساندند و تا آنجا كه توانستند
آنها را روانه صندوقهاي رأي كردند. تقلبها و تهديدها و فشارها گر چه تا حدي به
بالا رفتن درصد شركت كننده كمك كرد، ولي در عوض «انتخابات» را به صحنه رسوائي
مافياي حاكم بر جمهوري اسلامي تبديل نمود.
بر اساس محاسبات و برآوردهاي بسياري از ناظران ميزان شركت در
«انتخابات»، پس از كم كردن آرأ سفيد و باطله و منظور داشتن موارد مختلف تقلب و
دستكاري در آرأ، رقمي كمتر از 15 درصد است و در تهران با توجه به تقلبها و در نظر
گرفتن ميزان حضور مردم در حوزهها از اين مقدار نيز كمتر بوده است.
روشن است كه اين رقمها بههيچوجه نشانة آرأ حاكميت نيست، زيرا
همانگونه كه گفته شد، عدهاي به دليل فشارها و تهديدها و ترس به پاي صندوقهاي
رأي كشانده شدند. آرأ حاكميت در واقع ميزان آرائي است كه به نامزدهاي آنها داده
شده است. رأي به نظام همان تعداد آرائي است كه واقعأ به نامزدهاي معرفي شده توسط
جبهه حاكم داده شده است، به ويژه ميزان واقعي آرأ نامزدهاي معرفي شده در «ليست
رهبري» يا «ليست آبادگران» ميتواند ملاك رأي به نظام باشد.
تهران مهمترين صحنه زورآزمائي و تلاش براي بالا نشان دادن هم ميزان
رأيهاي ريخته شده و هم تعداد آرأ تماميتخواهان بود. تهران پايتخت و بزرگترين
شهر كشور با جمعيتي بيش از 10 ميليون نفر و مركز اصلي فعاليتها در عرصههاي مختلف
و ميدان تعيين كننده و سرنوشت ساز نبردها و چالشها است. نامزدهاي انتخاباتي تهران
غالبأ از چهرههاي شاخص خشونتگرايان و مورد اعتماد گردانندگان نظام بود و ليست 30
نفره تهران توسط «بيت رهبري» تهيه شد و بهمين جهت به «ليست رهبري» شهرت يافت.
تركيب نامزدها نيز تركيبي از نيروها و آرايش دروني حاكميت و قواي مسلط بر آن بود.
در اين ليست از افراد سپاه پاسداران تا همكاران و مشاوران دستگاه تبليغاتي و صدا و
سيماي جمهوري اسلامي، كادرهاي اداري و آموزشي تحصيل كرده انگليس و امريكا، اعضاي
مجمع تشخيص مصلحت، وابستگان به شاخههاي سركوب رسمي و غيررسمي شركت داشتند (1).
بنابراين از آنجا كه رأي به نامزدهاي ليست تهران به مثابه رأي به
نظام تلقي ميشد و گوياي درجه اعتبار و سنجش پايگاه مردمي آن بشمار ميرفت و
«انتخابات» آن نيز به دليل اهميت در مركز توجه جهانيان و رسانههاي خارجي قرار
داشت، طبيعي بود كه تماميت خواهان همة تلاش خود را براي بالا بردن آرأ نامزدهاي
معرفي شده در «ليست رهبري» بكار برند و از همة امكانات جعل و تقلب و رأي سازي
استفاده كنند. براي اين منظور حتي تعداد
زيادي را براي رأي دادن از شهرهاي ديگر به تهران آوردند. برخي خبرها حاكي از آن
است كه قريب 300 هزار نفر را براي شركت در انتخابات تهران از ساير مناطق به پايتخت
آورده بودند.
با همة اينها، بنا بر آمار نهائي اعلام شده از سوي «ستاد انتخابات
حوزه انتخابيه تهران» از 6 ميليون و 47 هزار نفر واجد شرائط در تهران، نفر اول
«ليست رهبري» يا «ليست آبادگران» (حداد عادل) 888276 رأي و نفر آخر ليست)علي
عباسپور تهراني فرد) 431256 رأي داشتهاند.
اولين پرسش اين است كه چرا در اين ليست كه از جانب نيروهاي مسلط بر
نظام ارائه شده است و وابستگان به نظام براي رأي به ليست 30 نفره به پاي صندوقها
رفتند و يا برده شدند، اين همه تفاوت رأي بين نامهاي اول و آخر ليست وجود دارد؟
البته ميتوان تصور كرد كه عدهاي از رأي دهندگان به دلائلي به اين يا آن فرد ليست
رأي ندهند ولي نه اين كه حدود نيمي از آنها به بخشي از ليست رأي ندهند. بنابراين
رأي بالاي حداد عادل، احمد توكلي و ... ساخته مسئولان صندوقها بوده است كه هر جا
توانستهاند روي ورقههاي سفيد و ورقههاي ساير نامزدها (كه تعداد نامها يك يا
چند نفر بوده است) اسامي حداد عادل، احمد توكلي و ... را اضافه كردهاند. درباره
اين گونه تقلب و دستكاري خبرها و گزارشهاي مختلفي نيز انتشار يافته است.
در همين ارتباط پرسش دوم مطرح ميشود. و آن اين كه سرانجام كدام رأي
را بايد مبناي رأي به نظام تلقي كرد؟ رأي كساني مانند حداد عادل و احمد توكلي يا
رأي كساني مانند حسين فدائي آشتياني، زينب كدخدا و عباسپور فرد و ديگراني كه رأي
آنها كمتر از 500 هزار و يا در اين حدود است؟
رأي حداد عادل همان طور كه در بالا آمد، 888276 اعلام شده است. با
توجه به 6 ميليون و 47572 نفر واجد شرائط رأي دادن در تهران، اگر تمامي تقلبها و
دستكاريها را ناديده بگيريم، ميزان رأي حداد عادل حدود 6/14 درصد و رأي عباسپور
فرد كمي بيش از 7 درصد دارندگان حق رأي بوده است.
قاعدتأ پائينترين رأي ليست و يا بطور كلي آرأ افراد پائين ليست
مبناي اظهار نظر و داوري دربارة ميزان مقبوليت ليست و بيانگر نفوذ ارائه دهندگان
آن است. بنابراين اگر بخواهيم از اين مبنا حركت كنيم، اين ليست در تهران با وجود
همة تقلبها، هفت تا هشت درصد آرأ واجدين شرائط را كسب كرده است. حتي در صورتي كه
رأي به اين ليست را ميانگيني از رأي نفر اول و نفر آخر ليست فرض كنيم، ميزان رأي
اين نظام در تهران (و بهمين ميران يا كمي بيشتر در كل كشور) چيزي معادل 10 تا 11
درصد بوده است.
اين البته نتيجهاي است كه انتخابات فرمايشي با همة تقلبهايش منعكس
ميكند و رقم واقعي پائينتر از آن است. بطوري كه ملاحظه شد «انتخابات» و نتايج آن
سند رسوائي و اعلام عدم مشروطيت نظام بود. نحوه تدارك و انجام «انتخابات» رد
صلاحيت بيش از 2500 نفر، انحصار تبليغاتي، تهديد و ارعاب مخالفين، آشكار بودن جنبة
انتصابي نمايندگان و ماهيت فرمايشي انتخابات همراه با انواع گوناگون تقلب و جعل و
رقمسازي نمايش اين رسوائي و نتايج «انتخابات» گواه انكارناپذير فقدان مشروعيت
نظام حاكم است. اين را جهانيان به گونهاي بارز مشاهده كردند و رسانههاي گروهي در
سراسر جهان انعكاس دادند.
ايران
پس از انتخابات
آنچه مسلم است نتايج انتخابات تأثير خود را بر حركت آتي مردم و تمامي
نيروهاي سياسي خواهد گذارد، حاكميت را به چالشهاي جديدي كشانده و فضاي سياسي و
تحولات تازهاي را بوجود خواهد آورد.
تسخير مجلس و يكدست كردن سه قوه نه فقط گرهي از كلاف سردرگم نظام
نميگشايد، بلكه بر مشكلات خواهد افزود و آنرا بيش از پيش در برابر مردم قرار
خواهد داد. عباس عبدي چندماه پيش از دستگيري در هشداري به تماميتخواهان بدرستي
گفته بود: «اصلاحطلبان حامل ميان مردم و نظام بودند. با رفتن آنها اقتدارگرايان
در برابر مردم قرار خواهند گرفت و اين خطر بزرگ براي نظام است». دقيقأ امروز پس از
«انتخابات»، با از بين رفتن اين حائل، اقتدارگرايان مستقيمأ در برابر مردم قرار
دارند و خطر بزرگ بطور گريزناپذيري آنها را تهديد ميكند.
تدارك و برگذاري انتخابات بر دو زمينه استوار بود. يكم وعدة حل
مشكلات اقتصادي، معيشتي، اشتغال و ناهنجاريهاي اجتماعي و دوم اتكاء به سياست
«سركوب در داخل و سازش با خارج». و بنا بر ادامة آنها، يعني انجام وعدهها و اتكاء
به سياست نامبرده است. اما جبهه حاكم نه قادر است پاسخگوي وعدههاي خود باشد و نه
ميتوان سياست فوق را به پيش برد.
«توسعه اقتصادي» شعاري بود كه اقتدارگرايان پس از خرداد 76
فريبكارانه در برابر شعار «توسعه سياسي» اصلاحطلبان مطرح ساختند و در جريان
انتخابات اخير نيز، هم بخاطر در حاشيه گذاردن مسئله آزادي و توسعه سياسي و هم براي
نمايش توجه داشتن به مشكلات مردم ميبايستي بر آن تكيه كنند.
مشكلات و نابسامانيهاي مردم كه اينان امروز از آن سخن ميگويند،
ساختة خود آنها و محصول 25 سال حاكميت آنها است. آنان اگر ميخواستند يا قادر
بودند حتي بخشي از مشكلات مردم را برطرف سازند و يا كاهش دهند، طي 25 سال گذشته در
اين راستا گام برميداشتند. غلبه بر اين مشكلات نه بدست آنها، بلكه از طريق پايان
دادن به سلطه آنها ميسر خواهد بود. حل مشكلات اقتصادي و معيشتي مردم، حل مشكل
بيكاري ميليونها جوان جوياي كار نه بدست شبكه مافياي اقتصادي و مالي، كه خود
ايجاد كننده اين مشكلات است، بلكه از راه درهم شكستم اين شبكه ممكن است.
در مورد دوم، يعني اعمال سركوب گسترده نيز نظام حاكم در وضعيتي نيست
كه بتواند بسادگي به آن توسل جويد. در شرائطي كه مردم در زير فشار توانفرساي
مشكلات زندگي و براي زيستن در آزادي بطور روزافزوني به مقاومت و مبارزه عليه رژيم
حاكم روي ميآورند، در شرائطي كه پايگاه نظام حتي در ميان روحانيت و در ميان
سپاهيان حافظ نظام هر روز بيشتر فرو ميريزد، در شرائطي كه افكار عمومي جهان سركوب
و نقض حقوق بشر در ايران را بر نميتابد، در چنين شرائطي توانائي حاكميت در توسل
به سركوب محدود و در زير فشار مقاومت داخل و خارج هر روز محدودتر ميشود.
در مورد سياست سازش با خارج نيز شرائط جهاني امروز به گونهاي است كه
سازشها و بدهبستان رهبران جمهوري اسلامي نميتواند نتايج مطلوب را براي آنها
بوجود آورد و مانع گسترش دامنة اعتراضات خارج شود. نمايش انتخابات نشان داد كه در
برابر تجاوزات جمهوري اسلامي عليه حقوق مردم، حتي دولتهاي طرف معامله و متعهد به
سكوت ناگزيرند سكوت را بشكنند. با وجود همة تلاشها و بدهبستانهاي قبلي رهبران
جمهوري اسلامي، ديدار وليعهد انگليس از ايران، همكاري با امريكا در مسئله عراق و
غيره سرانجام مقامات اروپا و امريكا، از سخنگوي كاخ سفيد تا وزير خارجه انگليس و
پارلمان اروپا و وزيران خارجه اتحاديه اروپا به انتخابات فرمايشي در ايران اعتراض
و آنرا محكوم كردند.
بطور خلاصه پس از انتخابات حاكمان جمهوري اسلامي بدون پايگاه مردمي و
تكيهگاه خارجي تنهاتر از هميشه در زير فشار مشكلات حل نشدني و بنبستهاي غيرقابل
خروج قرار خواهند داشت و «سياست سركوب در داخل و سازش با خارج» نيز نميتواند به
نجات آنها كمك كند. اين سياست اگر هم بطور قسمي و گذرا در مواردي قابل اجرا باشد،
بطور كلي سياستي ناموفق و ناكارآ,د است. پس از انتخابات با توجه به تحولات درون
جبهه دوم خرداد، ميتوان انتظار داشت كه بخش قابل ملاحظهاي از آن با گسست از
پندارهاي اصلاح نظام، به جبهه مبارزه براي استقرار مردمسالاري به پيوندد. در جبهه
دوم خرداد از مدتها پيش از انتخابات، روند تجزيه و فرسايش آغاز شده بود. با
انتخابات «مجلس» اين روند سرانجام به مرحله پاياني خود رسيد. بخشهائي از اين جبهه
كه در «انتخابات» شركت نكردند، قاعدتأ بايد حساب خود را از بقيه جدا كنند. به
احتمال زياد اين بخش در اكثريت خود پس از شش سال تجرب شكست خورده و پس از حذف از
حاكميت، توهم اصلاح نظام را كنار خواهند گذاشت و با ائتلافها و آرايش نيروي جديد،
راه حل را در تكيه به مردم، پيوستن به جنبش مردم و مبارزه براي استقرار نظام مردم
سالار جستجو كنند. طبيعي است كه در صورت چنين فعل و انفعالاتي جنبش مقاومت
دامنهاي گستردهتر خواهد يافت.
واكنش مردم در «انتخابات» بيان روشن رويگرداني آنها از نظام بود.
مردم بدينوسيله خواست خود را براي تغيير نظام اعلام كردند. اما خواست تغيير زماني
ميتواند به جنبش همگاني براي تغيير تبديل شود كه بديل و دورنماي روشني از نظام
جايگزين مشاهده شود. براي ايجاد جنبش همگاني جهت پايان دادن به اين نظام بايد نظام
جايگزين و مختصات آن براي مردم روشن، مورد قبول و مورد اتكاء باشد. روشن كردن اين
مختصات و توافق بر روي آنها شرط اصلي اعتلاء و بسط
دامنة مبارزه و همگاني شدن جنبش است.
پانويس:
1-
براي اطلاع بيشتر از هويت نامزدهاي معرفي شده از «ليست رهبري» به اطلاعيه
دفتر آقاي بني صدر مراجعه شود (انقلاب اسلامي، شماره 588).