جمعه ۱۴ فروردين ۱۳۸۳ – ۲ آوريل ٢٠٠۴

...گفتا ز که ناليم؟

 

اعضای محترم کانون نويسندگان ايران در تبعيد و انجمن قلم در تبعيد

 پروژه "جماران" نه تجليل و نه انتقاد از موضوعی به نام "خمينی" است. اين کار تحليلی است بر روال برپايی نمايشگاه ها در غرب و در نظردارد دو موزه دولتی در تهران و برلين را مقايسه نموده و به اين سوال بپردازد که "چگونه پيش زمينه های نمايش يک سمبل می توانند بطور تعيين کننده جاذبه و حال و هوای آن را تغيير دهند و چه شيوه های نمايشی می توانند تمثيلی را تبديل به نماد و ياد آوريک سرزمين گردانند؟"

اين ادعا که  موزه «بيت امام خمينی» در تهران وسائل شخصی خمينی منجمله پاسپورت او را در اختيار گروهی به نام «شهرزاد» برای نمايش در برلين قرار داده است، ساده لوحی غير قابل تصوری است. در ويترين ياد شده نه قبای شخصی خمينی و نه تسبيح او به نمايش گذاشته شده. بعلاوه در کنار ويترين ، متنی توضيحی در باره کار و وسائل و همچنين دفتری چاپ شده در اين باره به نمايش گذاشته شده اند. دفتر مذکور در ويترين دوم  کاملا خوانا ارائه گرديده است. جالب است که اعضای انجمن نويسندگان در تبعيد و انجمن قلم در تبعيد به خود نه زحمت خواندن توضيحات ارائه شده را داده اند و نه حتی وسائل ويترين مذکور را به درستی توصيف کرده اند. بدين ترتيب اين سوال مطرح می گردد که؛ آيا امضا کنندگان اساسا شناختی از کار ارائه شده داشته اند؟

 از سازمانی که قرار است هنرمندان "واقعی" را از هنرمندان غير واقعی تميز دهد و از آنان خواستار رعايت ارزش های اخلاقی ناب است، چنين چيزی انتظار می رود .

متاسفانه به نظر می رسد که امضا کنندگان اين بيانيه بيشتر علاقه به ترسيم غير قابل قبول وقايع از ديدگاه خود و ناممکن کردن گفتگو ميان دگر انديشان و هنرمندان جوان در ايران و اروپا می باشند. در هر حال «شهرزاد» از اينکه توانسته اين قدر توجه به خود جلب کند مسرور است. کدام هنرمندی است که نخواهد چنين جدی گرفته شود؟

 

شهرزاد

29 مارس ‏2004‏

شيرانا شهبازی ( عکاس )

تيرداد ذوالقدر ( فرهنگ شناس )

مانوئل کرپس ( گرافيست )