پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۳ - ۲۴ فوريه ۲۰۰۵

  

فيلسوف روشنگر با هاون خردل ها

     

  ع . سلطاني دشت بزرگ  

asolt@web.de

 

   درسمت راست سنگ قبر ايمانوئل كانت ،يكي از نمايندگان فلسفه كلاسيك آلماني، جمله ذيل ثبت گرديده : دربالاي سرم آسمان پرستاره و در درون قلبم، اصول اخلاقي!. و در سمت چپ سنگ قبر وي تصويركاريكاتورمانندي حك شده كه اورابا هاوني در دست، درحال خردكردن دانه هاي خردل، يعني ادويه مورد علاقه اش نشان ميدهد. گويا وي هيچگونه غذايي،مخصوصا ماهي،را بدون استفاده ازدانه هاي خردل،تهيه ومصرف نميكرد.كانت درهنر آشپزي چنان زبردست شده بود كه محفل دوستان و مهمانان روشنفكر شهر،ازاوخواستند كه كتابي هم درباره “ نقد ! هنر آشپزي “ بنويسد. كانت باوجود نبوغ درآثار جهانشمول خود در آغاز عصرروشنگري وانقلاب فرانسه ،متاسفانه هيچگاه به مسايل وشرايط زنان زمان خود اشاره اي نكرد. اودرتمام عمر،مجرد ماند و همسري نگزيد و ميگفت : “زمانيكه درجواني كمبود زن وعشق را احساس كردم،پولي دربساط نبود و حالا كه درپيري پولي در جيب دارم،نياز به زن وعشق رااحساس نمي كنم.“.

اهل مطالعه كتابهاي فلسفي ميگويند؛ خدايي كه كانت در كتاب “نقد عقل محض“ بابي احترامي ازدر بيرون انداخته بود، دركتاب “عقل عملي“ باعذرخواهي، دوباره ازپنجره وارد نمود. و لنين نوشت ، عمده ترين مشخصات فلسفه كانت درآن است كه كوشيد ماترياليسم را با ايده آليسم آشتي دهد.

كانت يكي از مغزهاي رهبري روشنگري اروپا درقرن 17 و18 ميباشد.به نظرگروهي ازمورخين انديشه، فلسفه اززمان كانت، بحث وجدل با او است. كانت سبب شد كه امروزه بيش از 90 درصد آلمانيها به كليسا نروند وخداي رحيم را به حال خودبگذارند.اوبانقدها وروشنگري هايش،ناخواسته موجب ضعف الاهيات دين مسيحي شد.وگروهي ازمورخين ماركسيست مدعي هستند كه كانت ثابت نمود كه خدا موضوع علم نيست،بلكه مسئله عقيده است.ازجانب ديگر،كانت يك تئوري ديالكتيكي-ماترياليستي تشكيل جهان راپايه گذاري نمود.اوكوشيد نظريه شناخت را براساس اصول روشنگرانه مخالف شك گرايي هيوم و خردگرايي غيرپويا، پايه گذازي نمايد. كانت ميخواست كه به دين در چهارچوب عقل عملي، هدف،پايه و اساسي اخلاقي بدهد.

او مي نويسد بايد انسانها را با كمك سلاح نقد و عقل از آشپزخانه شيطان بدر آورد. كانت براي فلسفه ستونهاي نوي ساخت. او اولين فيلسوفي است كه براي تشكيل جهان دلايل طبيعي را عمده كرد و نه حدسيات آسماني را. كانت كوشيد جوابي براي پرسش “ روشنگري چيست ؟“ بيابد. او همچون نيچه، آسياباني شد كه به نابودي قسمت مهم افكار وعقايد گذشته درفرهنگ قرون وسطايي غرب پرداخت. كانت چون سنكا مي گفت ، انسان نبايد مانند گوسفند دنبال گله راه بيفتد.اواولين متفكري است كه به شرح جهان از طريق متافيزيك شك نمود.فلسفه اوفلسفه انتقادي است كه تحولي راديكال ومهم درتاريخ فلسفه غرب را باعث گرديد.وسرانجام حمله روشنگرانه اودرسال 1781 باكمك كتاب “نقد عقل محض“ به اوج خودرسيد. كانت مي نويسد،حتا دانش و شناخت نيز بايد موضوع نقد قرارگيرند،چون ممكن است شخصي باشند.اوپايه گذار فلسفه اخلاق نيز ميباشد وباطرح سه سئوال مشهور : چه بدانيم؟- چه بايد كرد؟ و چه اميدي ؟ ، توجه محققين را به شناخت انسان جلب نمود.كانت با انتقاد از منطق شناخت مرسوم آنزمان وانتقاد از دلايل متافيزيكي اثبات خدا، علم الاهيات مسيحيت را به خشم آورد.

امروزه ادعا ميشود كه اهميت اوبراي عدالت درجامعه شهري كمتر از تاثير ماركس نبود.اويكي ازمتفكرين اصول روشنگري است ، يعني جرياني كه دمكراسي غرب و سوسياليسم شرق، ريشه درآن دارند.تكامل وترقي ديالكتيك درفلسفه: فيخته شلينگ و هگل براساس نظريات اوميباشد.تاثير او از طريق “ شوپنهاور- هگل- شلينگ و فيخته روي : ماركس، نيچه و كي يرگه كارد غيرقابل انكار است.او افسانه اثبات خداي متافيزيسين ها رادركتاب  “ نقد عقل محض “ افشا نمود واز اين طريق نه تنها خشم گروهي از دانشمندان علوم طبيعي بلكه روحانيون الاهيات را نيز سبب گرديد. كانت ميكفت هيج انساني حق ندارد انسان ديگر را وسيله اي براي منافع خود،مورد سوء استفاده قرار دهد. ارنست بلوخ براساس اين نظريه ،كانت را ضد استثمار و ضد سرمايه داري ميداند.وبا اشاره به جمله مذكور بايد گفت كه بورژوازي و كاپيتاليسم حتا مخالف نظريات محبوب ترين فيلسوف خود عمل ميكنند، چنان كه منافعشان ايجاب كند. گرچه او را  به صورت معيوب وناقص حتا در كتابهاي درسي كشورهاي وابسته و اقمار خود تبليغ ميكنند.

ازجمله آثار كانت : نقل عقل محض- نقد عقل عملي- نقد حكم- فلسفه اخلاق- روشنگري چيست؟- تاريخ طبيعي عمومي ونظريه جهان شناسي- دين در چهارچوب مرزهاي عقل مطلق- و صلح ابدي ،هستند. نقد عقل محض،كتابي 800 صفحه اي، را ميتوان نقطه عطفي درفلسفه وتاريخ تفكر دانست.گويا فيلسوفان حرفه اي نيز قادر به درك همه مطالب كتاب فوق نيستند.كانت با نوشتن كتاب “صلح ابدي“ خواهان اتحاد ملل مختلف در يك سازمان سياسي جهاني شد ونوشت خطر جنگ را بايد هميشه با كمك عقل برطرف كرد.اوقانون اساسي براي اين دولت واحد جهاني را جمهوري-دمكراتيك پيشنهاد نمود.محققين صلح باتشكيل سازمان ملل درسال 1919،اورا متفكر صلح خواهي ناميدند.امروزه بعداز حدود 200 سال دانشمندان پيرامون حل و تفسير بعضي از  نظريه هاي او باهم رقابت ميكنند.كانت غير از توانايي تفكر منطقي،استعداد رويا و خيالپردازي فارق العاده اي نيز درباره ستارگان و سيارات داشت واگر امروزه ميزيست شايد يكي از بهترين رمان نويسان پيرامون بشقاب پرندهها ميشد.

كانت درسال 1724 درشرق دولت پروس آنزمان دركناردرياي شمال بدنيا آمد ودرسال 1804 در آنجا درگذشت. اوفرزند يك پيشه ور چرم كش تنگدست بود.دردفتر ثبت احوال كليساي شهرشان نوشته شده كه پدرش يراي كفن ودفن مادرش قادر به پرداخت هزينه ها نبود و به نقل از همعصران ،هرگاه كه كانت شلوارش رابراي تعمير به خياطي ميفرستاد،بايد دوستي آنرا تحويل ميگرفت،چون كانت لباس ديگري نداشت. اويكبار مجبورشدبراثر فقر، كتابخانه شخصي اش را بفروشد.كانت گويا علاقه خاصي به مطالعه كتابهاي سفرنامه اي پيرامون كشورهاي خارجي داشت و همچون حافظ خودمان و بوش پسر! هيچگاه شهر و ولايت اش را ترك ننمود. روانشناسان چپگرا مدعي شخصيت خرده بورژوايي او هستند، چون اودركهولت دچار افسرده گي رواني شد و درمقابل سختي هاي زندگي،ناتوان وغيرمقاوم بود.

درميانه قرن 18 يعني در زمان كانت بازار بحث و جدل فلسفي داغ بود و تنها حدود 200 مجله فلسفي در آلمان وجود داشت كه فضاي روشنفكري فرانسه و مبارزين انقلاب 1789 درآنجا را تحت تاثير قرار داد. زمانيكه انقلابيون فرانسه ازكانت دعوت به همكاري وقبول مسئوليت سياسي نمودند، كانت جواب داد كه وظيفه فيلسوف بايد خدمت به حقيقت باشد ونه شركت در حاكميت . و زمانيكه انقلابيون به رهبري روبس پير درسال 1793 لودويگ شانزده پادشاه فرانسه و همسرش ماري را اعدام كردند، كانت از خشونت انقلابيها دلخور و زده شد.گرچه هاينه،شاعر انقلابي آلمان، كانت را با روبس پير مقايسه نمود و گفت او حاكم آسمان و كابينه اش را با كمك نيش قلم تيزبين خود منفجرنموده.ازديگر حوادث زمان كانت اين است كه فريدريش كبير، پادشاه دولت پروس با دعوت از ولتير، قول داد كه شكنجه زندانيان راطبق قانون ممنوع نمايد. مرگ 20000 نفر براثر زلزله در كشور پرتقال سبب شد كه  عده اي از متفكرين ساده لوح قبلي به عدالت خداي قادر و جباروبه نظريه لايبنيتس كه ميگفت ما در بهترين جهان ممكن زندگي مي كنيم ، شك كنند.

كانت خلاف افلاتون مي گفت ، سياست و شركت درقدرت موجب فساد فيلسوفان ميشود وآنها نبايد حتا مقام و پست پادشاهي راقبول نمايند.انيشتين درباره اهميت كانت مي نويسد، اوتنها فيلسوفي است كه براي دانشمندان علوم طبيعي نيز حرفي براي گفتن دارد.كارل پوپر ميگفت، درعلم ودانش يك فضاي روشنفكري كانتي حاكم گرديد كه بدون آن تئوري انيشتين غيرممكن مي بود. كانت تئوري نيوتن را توسعه داد و انيشتين 170 سال بعد نظريه ابعاد فضاي كانت را تكميل نمود. ياسپر اورااز پايه گذاران تفكر غرب دركنار افلاتون و آگوستين بشمار مي آورد. كتاب “ بازگشت به طبيعت “ اثر روسو باعث شد كه كانت يكبار ديگر نطريه روشنفكرانه -بدبينانه خود راجع به انسان معمولي رااصلاح نمايد و بجاي تنفر قبلي نسبت به مردم عامي، به آنها عشق بورزد.

كانت قبل از آن ميگفت ، انسان تازماني جانبدار نيكي و عدالت است كه براي او خوش آيند باشد و خلاف غريزههاي مزاحم طبيعي اش نباشد. اوبين خلق جهان متافيزيكي ها و نظريه تشكيل جهان دانشمندان ،فرقي قائل شد و ميگفت خدا شايد موادخام و معدني را خلق كرده ولي تشكيل و نظم جهان يراثر تحولات طبيعي خودكار بوجود آمده. كانت سرانجام با نوشتن كتا ب“ دين در جهارچوب مرزهاي عقل مطلق“،يكبار ديگر ثابت كرد كه از فيلسوفان مهم فضاي روشنگري در غرب است .