شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۳ - ۱۹ مارس ۲۰۰۵

 

مختصات اقتصاد ي ايران در دو مقام سلطه و زير سلطه

 و دو گلدسته دوران مصدق و بني صدر

ژاله وفا

از مجامع اسلامي ايرانيان

 

زماني که هر ايراني  به کارزار "انتخاباتي" نظام ولايت فقيه و کانديداهاي پست رياست جمهوري آن  ،آنهم در آغاز قرن بيست و يکم  نظرمي افکند  و مشاهده مي نمايد که تمامي آنها فاقد برنامه اي اقتصادي – سياسي و اجتماعي هستند که حتي در  ابهام ( شفافيت پيشکشان ) حداقل چشم اندازي ناروشن را به مردم ارائه دهند و  حال که ملت ايران 8 سال تجربه وعده هاي دروغين  " دولت پاسخگو! اصلاح طلبان " را پشت سر گذاشته است ،  بارز بودن دو دوره  ممتاز تاريخ ايران  در برنامه ريزي دقيق و هدفمند و مبتني بر سياست موازنه منفي  يکي در دوران دکتر محمد مصدق پيشواي نهضت ملي شدن نفت ايران  و ديگري  در زمان  اولين  رئيس جمهور تاريخ ايران دکتر ابوالحسن بني صدر، بيش از پيش  به چشم مي ايد . هر چند اين  دو دولت مستعجل بودند ، آنهم   بعلت دو کودتا يکي در28 مرداد 32 و يکي در 30 خرداد 60  بدست سلطه گران خارجي و با همياري عوامل داخليشان ، اما  درخشندگي خصوصيات و يژه گيهاي آن   دو دوره سياست خصوصا  سياست  استقلال اقتصادي، آنچنان عظيم است که  در حافظه تاريخي ملتي براي  ساختن آينده اي مردم سالار حک شده است  .

 

 در مجموعه دوران تاريخي که اقتصاد ايران بعد از پايان عصر مسلط بودنش( اواخر قرن يازده هجري ) دوره انحطاط و سقوطش را طي کرد و بدل به زائده اي از اقتصاد مسلط ساير قدرتها گرديد ، اين دو دوره همانند دو گلدسته، تلاش براي اجراي سياستي را نشان ميدهند که ايران را در حفظ استقلال  از بند روابط سلطه - زير سلطه خارج ميخواستند .

  اينجانب در حد ي که چند سلسله مقاله  اقتضا و گنجايش دارد ؛ براي  روشن ساختن  ويژه گي بارز اين دو دوره بترتيب ذيل به بررسي مختصات اقتصاد ايران  خواهم پرداخت :

1-         از قرن سوم هجري تا آخر قرن 11 هجري

2-         از عهد صفوي تا آخر دوره رضا شاه

3-         از دوره دکتر مصدق و بررسي سياست اقتصاد بودن نفت وي  تا آخر سلطنت پهلوي

4-         و دوران مرجع انقلاب و بررسي سياست اقتصادي اقاي بني صدر

در اين شماره به بخش اول همانا از قرن سوم تا قرن 11 هجري  اشاره خواهم کرد. اما  مقدمتا بايستي ياد آور شوم  :

 در تاريخ بشر جامعه هاي انساني بصورت مجموعه هايي در رابطه با يکديگر برخورد کرده اند و دوره اي را در تاريخ منهاي يک يا چند قدرت جهاني  نمي توان يافت و هرگاه دو قدرت بوده اند آنقدر با يکديگر برخورد کرده اند که قدرت سومي نيز مجال وجود و رشد يافته است . همواره در مقياس جهان منتجه قواي مجموعه هاي در رابطه در دو سه کانون متراکم شده است و سپس طبق قانون قدرت عمل کرده است . و بشر در واقع اسير روابطي بوده است که اين کانونهاي قدرت برقرار کرده اند .

تا وقتيکه در مقياس جهان کانون اصلي قدرت توانايي ادغام داشته باشد بعنوان قدرت اصلي بدون انقطاع بر جاي خواهد ماند .يعني تا زماني که کانون قدرت بتواند نيروهاي محرکه ( مغزي و يدي)و نيروهاي اقتصادي ( اعم از توليد و مواد خام موجود در طبيعت ) ديگران را در دستگاههاي اقتصادي ؛ سياسي ،و نظامي خود جاي دهد و بخش قابل جذب آنها را در خود به فعاليت وادارد و بخش جذب نا پذير را از جريان خارج ساخته و نابود کند بعنوان قدرت مسلط برجاي خواهد ماند اما به محض اينکه اين قدرت توانايي ادغام را ا ز دست داده و به سراشيب تخريب و تلاشي ميافتد ( ساير قدرتها که از لحاظ توانايي ياراي مقابله  نداشتند وزير بارفشار کانون اصلي قدرت و توسط آن  دوشيده ميشدند،  نيروهاي خود را صرف تبديل خود به قدرت اصلي ميسازند)بمرور که قدرت اصلي متلاشي ميشود ،قدرتهاي فرعي بالا و بالا تر مي آيند و بالاخره قدرت اصلي را متلاشي ميسازند. امپراطوريهاي ايران و روم به همين ترتيب از بين رفتند و در دوران معاصر نيز امپراطوري اروپا که چندين قرن حاکم بر بشر بوداز بين رفت و در کنارش ابر قدرت امريکا سر بر آورد . شوروي سابق نيز که مدتها زير سلطه همين اروپا بود  کم کم همچون اروپا توانايي ادغام را از دست داد و از بين رفت .  امر پديد آمدن کانون مرکزي قدرت و فراگرد تکاثر وجذب و ادغام و سپس تخريب آن امري است که در طول تاريخ بشري هميشه استمرار داشته است .

بر اساس همين قاعده و قانون در ايران با پيدايش بازار مشترک وسيع در حوزه فرهنگ و دولت اسلامي ،حوزه اي که از اقيانوس اطلس تا اقيانوس کبير گسترده بود ، به اقتصاد ايران اين امکا ن را داد که به مدت 7 قرن  همانا از قرن  سوم تا اواسط قرن يازدهم هجري(قرون 10 تا 17 ميلادي ) در اقتصاد  حوزه موقعيت ممتاز و مسلطي داشته باشد . و يکي از قطبهاي اصلي جذب و ادغام سرمايه در جهان آن زمان بشمار آيد .

 

از قرن چهارم تا حمله مغول اقتصاد ايران چنان قدرت جذب و ادغام و تکاثري داشت که  نه پيش از آن و نه بعد از آن به اين درجه از توانمندي نرسيده بود .

 ايجاد واحد هاي بزرگ صنعتي و بزرگاني و روابط متقبل و به پيوستگي فعاليتهاي اقتصادهاي موجود در حوزه  باعث پديد آمدن شهر هاي بزرگ صنعتي و بازرگاني شد.

"غالب شهرهاي بزرگ ايران نظير نيشابور ، ري، اصفهان در قرون وسطي( قرن 11 تا 13 ميلادي و قرون  پنجم و 7هجري ) حدود صدها هزار نفوس  داشتند و به مراتب از شهرهاي اروپا در قرن شانزدهم و هفدهم مهمتر 

وپر جمعيت تر بودند . و در مسير راهاي ترانزيتي و کاروانها قرار داشتند و از طريق دريا و خشکي  کشورهاي کرانه درياي مديترانه و اروپاي شرقي را با ايران و ديگر کشورهاي شرق نزديک و هندوستان و چين مربوط ميساختند . بندر سيراف  از شهر هاي کرانه خليج فارس،  اهميت و موقعيت اقتصادي ممتاز داشت و غالب  شهرهاي خوزستان و فارس نظير شيراز  و اهواز و کازرون  و جهرم و شوشتر و استخر و فسا مرکز فعاليتهاي  صنعتي و پارچه بافي بودند. و در نيشابور و هرات و آمل و بابل و طوس و گرگان و بلخ و کابل فعاليتهاي گوناگون  اقتصادي و بازرگاني بطور وسيع صورت ميگرفت ." ( نقل از البلدان –احمد بن ابي يعقوب – ترجمه محمد ابراهيم ايتي)

 

در زمان حمله مغول تنها در شمال شرقي ايران دو شهر بيش از 1 ميليون و 2 شهر بيش از 2 ميليون نفر جمعيت داشت . و صنعت و پيشه ها و سرمايه بازرگانان کلان بود و تجارت بسط داشت. رونق اقتصاد شهري و رشد آن و توسعه شهرنشيني يک امر عمومي در تمامي قلمروي حوزه بود.

 .مقدسي  جغرافي دان بزرگ جهان اسلامي  وسعت نيشابور را يک فرسنگ مربع ( 40 کيلوتر مربع )ميداند که  50 خيابان عريض و 44 کوي داشت وبرخي  از اين کوي ها از لحاظ وسعت معادل نصف شيراز بودند . نيشابور از شهر فسطاط مصر و از بغداد پر جمعيت تر بود . نيشابور قبل از اينکه در 530 بواسطه زلزله خرب شود و  7 سال بعد آز آن نيزآتش بگيرد ، داراي 13 کتابخانه بود و در زمان خواجه نظام الملک" دارالعلم "شد . "شهر سمرقند در زمان رودکي ( قرن چهارم )دوازده فرسنگ دوره داشت و در آن بوستانها و کشتزارها و آسيابها بود و دوازده دروازه داشت و از هر دروازه به در وازه ديگر يک فرسنگ بود و بنا هاي شهر بواسطه پوشيده شدن از باغستانها پيدا نبود "( سعيد نفيسي ، خاندان طاهري )

  " بلخ  در آغاز قرن سيزدهم ميلادي  (8 هجري ) قريب دويست هزار نفر جمعيت داشت و يک شهر درجه دوم فارس بنام ارغان در اواسط قرن يازدهم قريب 40 هزار نفر جمعيت داشت و شهر پنج هير در سيستان که شهر کوچکي شمرده ميشد و در مجاورت معادن نقره قرار داشت در قرن دهم بيست هزار نفر جمعيت داشت "( تاريخ ايران از دوران باستان  تا پايان سده هجدهم )

نيشابور بازار فروش و مکاره فارس و سند و کرمان  بارخانه کالاهاي خوارزم و ري و گرگان بودند .

از زمان مسعود غزنوي همانا عصر هجوم طوايف هفتگانه ترک ،برخورد هاي نظامي از خارج از حوزه به داخل آن منتقل شد . و در واقع انحطاط و تلاشي اقتصاد ايران را از اين زمان ميدانند. ابوالفضل بيهقي مورخ معروف نقل ميکند که در زمان سلطان محمود غزنوي ( پدر مسعود غزنوي) غنايم حاصل از لشکر کشي ها  هر قدر هم که زياد بود  هرگز نمي توانست  هزينه هاي هنگفت نگاهداري لشکر و در بار و اشتهاي روز افزون محافل درباري و سران نظامي را ارضا ء کند. " سنگيني بار ماليات افزايش يافت ، زيرا براي تدارک مقدمات تهاجم به هندوستان دايما مالياتها ي فوق العاده  ماخوذ ميگرديد و رعايا را مانند گوسفند پوست ميکندند.

 اين انحطاط  تا جايي وسعت يافت که حتي دفاع از مملکت را بر مردم جايز نميشمردند و بدينوسيله سلاطين خود  استقلال کشور  را خدشه دار کردند : "محمود غزنوي  مردم بلخ را مورد سرزنش قرار داد که  چرا در غياب  وي در برابر حمله دشمن خارجي يعني لشکريان قراختامي مقاومت کرده ا ند و محمود ميگفته است مردمان رعيت  را با جنگ کردن چه کار باشد ؟ !لاجرم شهرستان ويران شد و مستغلي بدين بزرگي را از من  بسوختند  .تاوان از شما خواسته آيد. ما آن در گذاشتيم ؛ نگريد تا پس از اين چنين مکنيد !"

هر چند با   حمله مغول  بخش بزرگي از اقتصاد صنعتي و کشاورزي از بين رفت  و رکود   بازرگاني  بوجود آمد: بطوري که بارتولد (در کتاب الغ بيگ و زمان وي ترجمه حسين احمدي پور) مينويسد "ويراني ا يران و انهدام فرهنگ و دانش مردمي که معروض حمله مغول واقع شدند بسيار جالب توجه است  باوجود  ضايعات غير قابل جبراني که از هر لحاظ بر کشور ايران وارد گرديد، خوشبختانه شهرهاي تجاري ايران با تحمل اينهمه ضايعه و تلفات جاني و مالي باز اعتبار اوليه خود را از نظر تجارت و بازرگاني از دست ندادند و تجار

ا يراني با  منابع اقتصادي ممالک چين و هندوستان و کشورهاي خاور نزديک  از راه دريا و زمين روابط اقتصادي و تماس بازرگاني بر قرار کردند . و از اين دوره مناسبات دوستانه اي بين مسلمين و ديگران بوجود آمد "ولي بسياري از خانها ي مغول متوجه بودند که ادامه سياست ويران سازي  به محو کشاورزي و صنعت و سقوط فعاليتهاي اقتصادي منتهي خواهد شد.  لذا با مرداني چون جويني و خاندانش و خواجه رشيد الدين فضل الله و همفکران او در اعاده امنيت و آرامش و تجديد قوانين و سنن قديم همقدم شدند. در اين زمينه  تاريخ طبرستان  وضعيت راه سازي و سد سازي زمان تيمور را گزارش ميکند .  کلاويخو همچون ابن بطوطه در سفر نامه خود ( ترجمه مسعود رجب نيا)از وسايل نقليه و راه و رسم مسافرت در ايران سخن ميگويد و مينويسد که در مسافرت خود از تبريز تا سمرقند که همه در قلمرو تيمور بود  ،آنچه بيشتر در او موثر افتاد ترتيب تعويض اسبها ي چاپار بود که به هزينه حکومت انحام ميگرفت و اين سازمان بنام "چاپارخانه"  خوانده مي شد که به زبان مغولي" يام" نام داشت .و مرکب بود از ماموران سوار مخصوص و کاروانسراهايي با اصطبلهاي پر از اسب که هميشه آماده خدمت بودند . اين ماموران حکومتي بقدري مهم تلقي مي شدند که در صورت لزوم اسب متعلق به يک شاهزاده و حتي پسر تيمور را هم ميتوانستند مصادره کنند. در برخي از  اين اصطبلها 300 اسب وجود داشت که پس از يک دقيقه با ساز و برگ تمام آماده حرکت ميگرديدند . در ايام ايلخانيان عموم راههاي کارواني شرق اقصي و هند و درياي مديترانه و ايران و عراق به شهر تبريز منتهي ميگرديد و اقسام مال التجاره هاي اين نواحي به آن شهر وارد ميشد و در آنجا داد و ستد ميشد .   

 در واقع جدا از اراده سلاطين ، به علت  وجود روابط اکمال متقابل  و همبستگي درون حوزه اقتصاد ايران  خرابي ها را جبران کرد و تا متلاشي شدن حوزه و از بين رفتن بازار بزرگ ، هر چند رونق پيش از حمله مغول باز نگشت ولي با وجود بر اين هنوز اقتصاد ايران از رونق بزرگ بر خوردار ميبود و هنوز بزرگترين شهرهاي صنعتي در ايران واقع بودند.و وظيفه پايتختهاي اقتصادي جهان را شهر هاي ايران انجام ميدادند. من باب مثال  تبريز به تنهايي به اندازه کشور فرانسه ماليات ميداد . ( سيري در تاريخ تحول اقتصادي و سياسي و طبيعي ايران – ابوالحسن بني صدر 1356)

 بازار جايگاه فعاليتهاي اقتصادي و مرکز توليد و توزيع فر آورده هاي صنعتي و محل مبادله فرآورده هاي بخشهاي مختلف اقتصاد بودند و مبادله کالاها را در مقياس ملي و بين المللي ساز مان ميدادند.

 اين بازارها به يک نظام بانکي مجهز بودند و در بازار ها صرافان  راسته مخصوص خود را  داشتند و ابتکار چک و ايجاد شبه پول از آنهاست .

 ناصر خسروعلوي قبادياني ( نيمه اول قرن پنجم- 11 ميلادي  ) شاعر وجهانگرد معروف در سفر نامه خود در باره صرافان مشاهده اي را نقل ميکند  که خبر از انباشت سرمايه و رواج اقتصاد پولي  درآن قرن دارد :" در اصفهان بازراي ديدم از  صرافان که اندرو 200 مرد صراف بود و هر بازاري را دربندي و دروازه اي و همه محلتها و کوچه ها را همچنين در بندها و دروازه هاي مکحم و کاروانسراهاي پاکيزه بود و کوچه هاي بود که آن را کو طراز ميگفتند و در آن کوچه 50 کاروانسراي نيکو و در هر يک بياعان و حجره داران نشسته و اين کاروان که ما با ايشان همراه بوديم يکهزار و سيصد خروار بار داشتند."

ابو شجاع نويسنده قرن 11 ميلادي مينويسد  از آنجايي که حمل مبالغ هنگفت به سبب وجود راهزنان خالي از خطر نبود ، معاملات عمده تجارتي بوسيله چک انجام ميگرفت و حتي کلمه چک هم فارسي است .

 فراي در کتاب خود بخارا ، راجع به  سازمان تجاري و اقتصادي بعد از اسلام مينويسد : سازمان کاروانها و کاروانسراها و محافظين و جز اينها پيچيده بود. براي تجارت و بازرگاني ، شرکتهاي بزرگ بهم پيوسته اي تشکيل گرديده و تجارت سازمان پيشرفته اي  پيدا کرده بود و رسمي شبيه برات و اسکناس در قرن دهم ( چهارم هجري )مرسوم بود . و چکها که از قسمت غربي جهان اسلام حواله ميشد ، در قسمتهاي شرقي حائز احترام و اعتبار بود ."

(ريچارد ن- فراي – کتاب  بخارا  ترجمه محمد محمودي)

 بکمک اين "نظام بانکي "پس اندازها را جذب و بصورت اعتبار  در اختيار سرمايه داران و بازرگانان ميگذاردند . .وجود بازار  بزرگ پول و سرمايه ، انباشت سرمايه را سهل ميکرد و ثروتهاي کلان دولتيان و مالکان اراضي بدستياري  تاجران و صنعتگران در فعاليتهاي صنعتي و بازرگاني پديدار  ميشدند .

...."سازمانهايي نظيز صرافخانه يوسف بن بنخاس  يا هارون بن عمران که  از بانکداران معروف بغداد بودند بعنوان متصدي بانک ملي (صراف الحضرة) شهرت داشتند و بانک ملي را ( جهبذه ) ميگفتند .و صرافان اهواز و شوش نيز شهرت داشتند و شوش مراکش ( سوس الاقصي ) ياد گار انهاست زيرا تجارت طلاي افريقا در شهر سجلماسه در جنوب مراکش تحت کنترل اهوازيان بود و فاطميان مصر را انها روي کار آوردند . اين صرافخانه ها به دولتها نيز قرض ميدادند و دولت شيعي اسماعيليه مصر را صرافان اهواز با دادن اعتبار هاي کلان بر سر کار آوردند ."

(علي مظاهري ، زندگي مسلمانان در قرون وسطي)

 شرکت کردن شاه و دولتيان به خاطر فرار از ماليات و داشتن امنيت و ساير امتياز ها بود ولي موسسات پولي و مالي خصوصي بودند و تا پيش از پيدايش اقتصاد شهري وابسته "جديد" صرافان همواره محل رجوع حکومت و " اعيان " براي قرضه  و وام خواهي  بودند .

ابوشجاع در اين زمينه مينويسد که " تاجري که عازم شهر ديگري بود پول خود را به صراف ميسپرد و از وي چکي دريافت ميکرد و صرافان شهري که مقصد تاجر بود  وجه چک را ميپرداختند . و مبلغ چکهاي تجار ثروتمند مغرب  ، در مقياس ميانه خيلي سريعتر از آن مدتي  که اميران خراج وصول ميکردند  پرداخت مي شده است ."

 ناصر خسروعلوي قبادياني ( نيمه اول قرن پنجم ) در سفر نامه خود  مينويسد :"حال بازار آنچنان بود که آنکس را چيزي بودي به صراف دادي و از صراف خط بستدي ( منظور چک است )و هرچه بايستي  بخريدي و بهاي آن را بر صراف حواله کردي و چندانکه در آن شهر بودي ؛ بيرون از خط صراف چيزي ندادي "

 بر خورداري از موقعيت قطب جاذبه و تراکم و مجهز بودن به پول مسلط  و تعادل مثبت بازرگاني خارجي ، به" نظام بانکي" اين امکان را ميداد  که نقش خزانه دار و اداره کننده فعايلتهاي پولي و سرمايه اي را براي  بخش بزرگي از جهان ايفا کند. جريان پول و سرمايه به ايران و وجود امنيت و منزلتي نسبت به آغاز دوران انحطاط کم تزلزل تر ، موجب ميشد که سرمايه ها امنيت را نه در نقدينه و مخفي شدن بلکه در فعاليتهاي گوناگون و نه در يک رشته بلکه چند رشته بجويند .

در حقيقت تمايل عمومي به تقسيم سرميه به سه بخش بود

 1- بخش صنعتي

 2-.بخش کشاورزي

3- بخش بازرگاني

و در آمد ها نيز به 3 بخش تقسيم ميشدند .سهمي ذخيره سرمايه و سهمي هزينه هاي خانه و سهمي ديگر بصورت نقدينه و يا زينت آلات و اشياء نقد ميشد.

 اين تمايلات دوران رونق اقتصادي ايران سنت ديرپاي فعاليتهاي اقتصادي شد .

 از دوران صفوي  به بعد پيدايش قدرتهاي  جديد اقتصادي و سياسي در اروپا و برخاستن قدرتهاي جديد در مرزهاي کشور ،انعکاس رابطه قدرتهاي جديد و نيروهاي اجتماعي حاکم بر کشورهاي عضو حوزه بصورت برخوردهاي شديد بينابين که به متلاشي شدن حوزه مي انجاميد ، اقتصاد ا يران را از بازار گسترده و" طبيعي "خود محروم کرد  اما سنگيني بار وظائف  هنوز بر دوش ملت بود .

بررسي اين دوره  ازانحطاط و تلاشي اقتصاد ايران را به شماره آينده موکول ميکنيم