شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۳ - ۱۹ مارس ۲۰۰۵

 

در ستايش شادي

 

مسعود نقره کار

 

شادي راز بزرگ زندگي انسان است ،راز تراژدي اي حيرت انگيز . زيباترين اَوازقلب انسان که گوئي اَوازخوانش را گم کرده است.

اين راز و اَواز از قديمي ترين معماهاي زندگي انساني ست ،تلاش براي توصيف و  معنا کردن اش و پرسش هاي فلسفي و روانشناسانه در باره چيسيتي ،چگونگي و مفهوم شادي، عمرانسان را دارند .

 برخي براَنند که زيباترين اَوازقلب انسان نه به راحتي قابل توصيف و معنا، و نه بسهولت خواند ني ست چرا که همنشين هايش ، اندوه و افسردگي و رنج  جهان را چنان در زير سيطره خود درآورده اند که سرود تيره روزي هاي انسان جائي براي زيباترين اَواز قلب انسان نگذاشته است  . به دنبال شادي ي  همگان رفتن  دراين جهان نيز چوب بر مرده زدن است و چون بحث هاي  فيلسوفان مدرسي (اسکولاستيک)  شمارش فرشتگاني که بر سر سنجا قي  لميده اندرا مي ماند.

بسيارنداَنان که شادي را فرزند اَزادي ودموکراسي وامنيت درهمه ي عرصه هاي زندگي مي دانند ، خواست هائي  که در کم ترجائي در جهان وجود دارد، وجودي ناقص و کج و معوج . ترديدي نيست که  ساخت و بافت يک جامعه ،گروه و خا نواده بر ذهن اَدمي تاثير مي گذارد. ساخت استبدادي، به ويژه استبداد ديني ومجموعه ي ضوابط و امکانات اش قاتلين شادي در جامعه هستند. مي گويند مذهبيون  باچشم اندازهائي که براي زندگي پس از مرگشان متصورند با اندوه  افسردگي و رنج ميانه اي ندارندو شادترند،اما تجربه زندگي نشان داده است مذاهب در حکومت شادي کش ترين نوع حکومت اند. 

برخي ديگر براين باورند که در همين شرايط موجود مي توان شادي اَفريد و بر اند وه وافسردگي و رنج ا نسان غلبه کرد.اينان به پاره اي فرهنگ ها اشاره دارندکه عليرغم فقدان امنيت و وجود فقروفلاکت، شادي در جامعه دست بالا را دارد، که نمونه اند کشورهاي امريکاي لاتين از جمله پورتوريکو و کلمبيا،و بسياري از مليت ها وخلق هاي مختلف در بخش هاي ديگر جهان، مردما ني که بخش زيبا و روشن زندگي را مي بينند و نيمه ي پراَب ليوان را.                                       

******

  واقعيت زندگي حکايت اين دارد که شادي هنوز اَنگونه  که مي بايد شناخته نشده است ،درست خلاف  اندوه و ا فسردگي و رنج  که انسان ذره ذره بنمايه هايش را حس و لمس کرده ومي  شنا سد.

روانکاوي که بر شالوده ي " نظريه واپس زني" استوار است براي اندوه وافسردگي و رنج انسان،و نيز شادي هايش دلا ئل و توضيحات خود رادار د که در نهايت فصل هاي مشترکي با رويکردهاي ديگر درِعرصه ي روانشناسي و روانپزشکي پيدا مي کند.

 امروزه از شادي به عنوان پديده اي عاطفي(  Emotional ) سخن گفته مي شود، به عنوان واکنشي درپاسخ  به بسياري از حس هائي که اَدمي دريافت مي کند ،واکنشي نسبت به حضور اَزادي و دموکراسي  ،به حضور و احساس امنيت در همه ي عرصه هاي زندگي  ،به مقبوليت اجتماعي و موقعيت مالي واجتماعي ي خوب ( پول ، شغل ،دراَمد،خانه و ماشين خوب و....)،به لذت هاي مختلف (اوج لذت جنسي، غذائي  و...)،داشتن همسر، فرزند و نوه ي  خوب ، خانواده، وضعيت ازدواج مناسب ، دوست داشتن ودوست داشته شدن، مورد احترام واقع شدن ،تفريحات ،هوشياري ، تحصيلات ، سن  ، هوا وبسياري ازپديده ها و رخدادهاي ديگراست. در رابطه با هرکدام از اين واکنش ها مي توان به تفصيل سخن گفت.

  براي نمونه سن در بروزوحضورشادي نقش ايفامي کند. شادي کودکان يک شادي وجودي ست وبا هستي اَنان يگانه است (Existential)  اما با افزايش سن اندوه ها وا ضطراب هاي زندگي جايگزين شادي مي شوند وبزرگترها شادي را فرا موش مي کنند. و يا تصور مي شود جوان هاشادتراز مسن ها هستنداما اينگونه نيست .

 

  روانشناسان، تن کردشناسان و زيست شناسان اگر چه بيش تر به سراغ اندوه ورنج افسردگي رفته اند و علل و پيامد و درمان وراه برون رفت اَن ها را شناخته اند،اما بر اين باورند که شادي نيز ديگر يک احساس مبهم و وصف ناپذير نيست ،وعلل اَن به عنوان يک پديده رواني (ذهني )  روشن است و پيامد هايش  نيز آشکار. براي نمونه نقش  مواد شيميائي شادي زا در مغز ( دوپامين و... ) و نيز کارکرد بخش ها ئي از ناحيه ي  پيشاني مغز ( شيميائي ،انرژتيک يا مکانيستي ) در بروز شادي امروزه ثابت شده است . نقش ژن و عامل ژنتيک نيز در پيدائي و حضور شادي مطرح ا ست ،وافرادي هستند که مي توانند با اندوه وغمها يشان کنار بيايند و بر اَن ها غلبه کنند، و شاد باشند، ويژگي اي که در ميان اين افراد، خانوادگي ست.

*******

و بالاخره شادي چيست ؟

از شادي اَنقدر تعاريف کلي شده است که جاي ترديد مي ماند شادي را بتوان  به حد يک گزاره  علمي ارتقاداد! تعاريفي مبهم و پرسش برانگيز. تعاريف و واژگان همسنگ شادي در فرهنگ لغات فارسي وانگليسي ،علمي و محاوره اي و.... متعدد و گونه گون اند: خوشي ،سرحالي، لذت ، شنگولي و...حتي با عوامل پيدائي وعناصرتشکيل دهنده اش در يک رديف اَورده مي شود: سعادت ، خوشبختي ،کامروائي و.... 

 باشناخت همنشين شادي ، يعني  ا ندوه وافسردگي و رنج نيزشايد  بتوان تا حدي شادي را شناخت . تنها وجود ناخوشايندي ها و ناشادي هاست که  شادي را معنا زا کرده است.  شادي اما  خود  مظاهر گونه گون نيز دا رد، مظاهري که واکنش در برابر پاره اي محرک هاي بيروني و دروني هستند ( محرک ها مي توانند گاه وراي داده هاي حساسيت و بيرون از زمان و مکان باشند). اين ها چند نمونه اند :

- لبخندزدن ، خنديدن، ( البته نه هرلبخند و خنده اي ،خنده ي فروشنده ي يک فروشگاه فقط بازي دادن عضلات صورت است نه حکايت شادي و ....)،قهقهه زدن  ،جيغ کشيدن، فرياد زدن ، رقصيدن ، اَواز خواندن و...

- درگيرشدن  ودراَميختن داوطلبانه و رضامندانه با مسائل ومناسبات خانوادگي ، شغلي ، دوستانه،عا شقانه ،تفريحي و..

 - حس آرامش و معنا داشتن در زندگي ، حس مفيد بودن در خانواده، گروه و جامعه، و رضايت داشتن اززندگي . خوش بيني ي واقع بينانه نسبت به اَينده ي خود ، خانواده خود، جامعه ي خودي و جهان و....

*******

ارنست همينگوي گفته است:" نادرترين وکمياب ترين چيزي که من در ميان روشنفکران مي شناسم  شادي ست". و شگفتا که بزرگترين ستايشگران شادي در اندوه و افسردگي و رنج جان داده اند. همينگوي خود يک نمونه است .

اَگاهي ووجدان در جهان موجود راه را بر شادي  بسياري از روشنفکران وروشنگران، که مي بايست و مي بايد ستا يشگران شادي باشند، بسته است ، جها ني که " اَرتور رمبو" غمگنانه اندوهگسارش بود : "آه جهان ! وسرود بي پايان تيره روزي هاي نو." و اَرتور شوپنهاور" واپسين راز زندگي "را "درهمين رنجي  که برتيره روزان چهره مي کند"    مي دانست.   برتراند راسل نيز" راز شادي را در پذيرش اينکه جهان، جهاني زشت وموحش و ناگوار است" مي پنداشت و.... براستي مي توان با اَگاهي  بر اَنچه بر انسان و جهان مي گذرد شاد زيست ؟

********

چگونه مي توان شادي اَفريد؟ اَيا برچيده شدن بساط اندوه وا فسردگي ورنج  به معناي دستيابي به شادي ست ؟ يک پاسخ تطبيقي ست يا خود کيفيت ويژه اي ست؟ شادي مثل هر پديده ي عاطفي ديگر يک وضعيت ثابت نيست تااَ ن  حد که مي توان ميزان اَن را سنجيد. مي بايد ميزاني داشته باشد و بالاو پائيني ، والا به گفته مولير شادي يکنواخت و رام نشدني و بي مرز کسالت اَورخواهد بود .! گفته اند شادي کيفيت ويژه اي ست که فقدان  اندوه و افسردگي ورنج  مي تواند سر اَغاز اَفرينش اش باشد. شرايط محيطي ضرور، تمرينات ذهني و بدني،ياري گرفتن ازعوامل تقويتي وپاداشي درانسان ، خانواده ،گروه و جامعه مي توانند دربروز شادي نقش ايفاکند. نمونه اند :

- اَزادي ،دمکراسي و امنيت اساسي ترين گام ها براي پيدائي و رشد شادي در جامعه است ،و همين گونه است اهميت ريشه کن ساختن فقر،بيکاري و ناهنجاري هاي اجتماعي .

مهربان بودن با ديگران  وتمرين مهربان تر شدن . با گذشت بودن وگذشتن از خطاهاي ديگران . قدرشناسي نسبت به کساني که براي اَدمي کاري انجام مي دهندو يا به اَدمي  چيزي مي اَموزانند. وقت گدراندن با اقوام ودوستان و برقراري رابطه نزديک تر با اَنها با رعايت حقوق يکديگر. زيبائي هاو عناصر شادي اَفرين زندگي را ديدن،روي انها مکث و فکر کردن. مثبت فکر کردن درباره خود و ديگران ،داوطلب کمک به ديگران بودن. لذت بردن از غذاخوردن،  رابطه ي جنسي ،ورزش، انواع بازي هاي سرگرم کننده،،موسيقي ، مطالعه، روي اَوردن به انواع هنرها و...

-  گفته اند شادي اَفرين است داشتن فرزند و نوه ، اگرچه  اضطراب فرزند داشتن نيزدرزندگي اي سرشاراز مخاطره غيرقابل انکار است .

 و بازگفته اند شاد بودن و شاد زيستن هنراست و " بسته شدن يکي از درهاي شادي با گشوده شدن دري ديگر به سوي شادي همراه ست " و بايد در گشوده شده را ديد!.

******

سلطه ا ندوه ورنج وافسردگي برزندگي بيش از ۹۰ در صد مردمان جهان نشان حقارت انسان است ، حقارتي که فقط با شادي مي توان به مصاف اش رفت . خواست زندگي  گشودن راز بزرگ زندگي ست .انسان بادراختيار داشتن ظرفيت هاي عظيم معنوي و مادي مي تواند بذر شادي در سراسر جهان بپاچد و پرورش دهنده شادي باشد. مقهور خواست هاي نازل زندگي شدن و به قيمت اندوه وافسردگي و رنج ديگران چيزي مثل " شادي " براي خودو خودي ها دست وپا کردن شا يسته اَدمي نيست. مي توان انسان و جهان را سرود بي پايان شادي کرد. اَن که معنا کننده، باورمند و برپا دارنده اَزادي و دموکراسي وامنيت و توسعه ست ،اَفريننده وپرورش دهنده ي شادي در مقياس جهاني  نيز مي تواند باشد. جهان با شادي براي همگان، زيباست. انسان  مي تواند شادي را فتح  کند،اگر بتواند" خود را فتح کند".