شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۳ - ۱۹ مارس ۲۰۰۵

 

 

سيزده به در

گل پونه، نعنا پونه

 

نوبهار آمد وشد باز دل من ديوونه                      گل پونه، نعنا پونه

سر زد از طرف چمن لاله و گل،  گونه گونه         گل پونه، نعنا پونه

 

 

نوروز، روز قيام سبزه ها، طلوع بنفشه ها و مستي لاله هاست.

نوروز، نو شدن جان و جهان آدمي هستي است.

نوروز، روز آشتي و مهر و مدارا است.

نماد کهنه، نماد قدرت مسلط در جامعه ي ما، برقراري سکوت و سکون و ترسانيدن مردمان با خشونتي همه جا گير است.

نماد نو، نماد فرهنگ مردمي،  شور و سور و نور،خرد و دانايي،مهر و مدارا است.

مردمان کهن بر اين باور بودند که عمر جهان، دوازده هزار سال است و پس از آن جهان به گوهر مينوي خود بازپس مي گردد و در نور، جاودانه مي شود. پس هرجا و هر گاه که با شماره دوازده روبرو مي شدند، با شادي کردن به گرامي داشت آن بر مي خاستند.

سيزده به در، ترک خانه و رفتن به باغ و صحرا بود، براي بزرگداشت ايزد بانو، آناهيتا که الهه ي آب بود. سيزده نحس شمرده نمي شد، بلکه بسيار خوش آيند بود و سپس تر، مانند بسياري از عناصر فرهنگي، خوار شمرده شد. مانند ديوانه، که از کلمه ديو به معني ايزد بانوي شادي ها آمده و هنوز در هندوستان همين معني را دارد. يا خرابات که مکان زندگي و درس و دبستان دگر انديشان و باورمندان به فرهنگ کهن ايراني بوده و سپس به روسپي خانه و مکان هاي بدنام گفته شده است.

روز سيزده، روز ايزد تيشتر، يا گرامي داشت ايزد باران بود. مردمان در اين روز با رفتن به دشت و صحرا و آب بازي و انداختن سبزه در آب ، سبزي و آب را گرامي داشته و سبزه هاي خود را به تيشتر هديه مي کردند.

برخي ، سه بشقاب يا کوزه اي را که با عدس، ماش، گندم سبز کرده بودند با خود به صحرا برده و به آب رودخانه مي سپردند.

در بسياري از جاها، هفت سبزه آماده مي کردند: گندم، جو، لوبيا، نخود، ارزن، ماش، لوبيا.

اين سبزه ها را به نشانه هفت امشاسپند و براي آوردن برکت و سرسبزي به خانه و کشتزار ، سبز مي کردند.

تخت جمشيد، کهن ترين باغ و بهشت ايراني بر زمين است. باغي با درخت هاي سنگي که بر پايه اي از گل نيلوفر بنا نهاده شده و نيلوفر، زهدان آفرينش است.

تخت جمشيد نه بنايي به عنوان پاي تخت و نه کاخي براي سکونت بوده است. تخت جمشيد باغي بهشتي، مکاني براي تبرک دادن به کشت و دام مردمان گوناگون اين سرزمين بوده است.

در برابر پلکان اين باغ، دوازده ستون برپا بوده است. بر اين ستون ها، پيش از نوروز، دوازده دانه را کاشته و سبز مي کردند و سپس در مراسم سيزده بدر با شادي و دست افشاني و پايکوبي ، اين سبزه ها را در آب انداخته و به ايزد آب، خديه مي دادند.

 در اين روز،جوانان و بويژه دختران، سبزه ها را به هم گره مي زدند تا نسيم نوروزي اين گره ها را بگشايد و گره از کار بسته ي آنان باز شود.

سيزده به در، پايان مراسم نوروزي نيز هست. مراسمي که با چهار شنبه سوري آغاز مي شود. با برافروختن آتش و دست افشاني و پايکوبي بر گرد آتش مي آغازد و با رقص و شادماني پايان مي گيرد. از سويي، اين مراسم با خانه تکاني نيز آغاز مي گردد. خانه ي جان را تکانيدن! خانه ي کهنه و رفته ها را تکانيدن! خانه ي انديشه و باورها را تکانيدن. نو و نو و نو شدن!

 در فرهنگ اين سرزمين، زندگي در پيوندي ژرف با شادي و رقص است. هستي ، هر سحرگاه در ميان سپيده ها و از عشقبازي شادمانه بهرام و رام ، از نو زاده مي شود. اين زايش، هر دم و در درون هر گرده و نرمه از هستي روي مي دهد. هستي ، رقص شادمانه است. هستي، زايشي هماره است.

در آستان نوروز، انسان آينه در برابر طبيعت مي نهد. نو مي شود. شاد و شکوفا مي شود.

در اين خيزاخيز بهاران:

رقص پونه و ريحان، بر جويباران زندگي، بر شما خجسته باد!

رستاخيز لاله و نرگس و بنفشه، بر باغ جانتان، مبارک باد!

 

سبز و صنوبر باشيد!

 

محمود کوير