سيزده
به در
گل
پونه، نعنا
پونه
نوبهار
آمد وشد باز
دل من ديوونه گل
پونه، نعنا
پونه
سر زد از
طرف چمن لاله
و گل،
گونه گونه گل
پونه، نعنا
پونه
نوروز،
روز قيام سبزه
ها، طلوع
بنفشه ها و
مستي لاله
هاست.
نوروز، نو
شدن جان و جهان
آدمي هستي
است.
نوروز،
روز آشتي و
مهر و مدارا
است.
نماد
کهنه، نماد
قدرت مسلط در
جامعه ي ما،
برقراري سکوت
و سکون و
ترسانيدن
مردمان با
خشونتي همه جا
گير است.
نماد نو،
نماد فرهنگ
مردمي،
شور و سور و
نور،خرد و
دانايي،مهر و
مدارا است.
مردمان
کهن بر اين
باور بودند که
عمر جهان،
دوازده هزار
سال است و پس
از آن جهان به
گوهر مينوي
خود بازپس مي
گردد و در نور،
جاودانه مي
شود. پس هرجا و
هر گاه که با
شماره دوازده
روبرو مي
شدند، با شادي
کردن به گرامي
داشت آن بر مي
خاستند.
سيزده به
در، ترک خانه
و رفتن به باغ
و صحرا بود،
براي
بزرگداشت ايزد
بانو، آناهيتا
که الهه ي آب
بود. سيزده
نحس شمرده نمي
شد، بلکه بسيار
خوش آيند بود
و سپس تر،
مانند بسياري
از عناصر
فرهنگي، خوار
شمرده شد.
مانند ديوانه،
که از کلمه ديو
به معني ايزد
بانوي شادي ها
آمده و هنوز
در هندوستان
همين معني را
دارد. يا خرابات
که مکان زندگي
و درس و
دبستان دگر
انديشان و
باورمندان به
فرهنگ کهن ايراني
بوده و سپس به
روسپي خانه و
مکان هاي
بدنام گفته
شده است.
روز سيزده،
روز ايزد تيشتر،
يا گرامي داشت
ايزد باران
بود. مردمان
در اين روز با
رفتن به دشت و
صحرا و آب بازي
و انداختن
سبزه در آب ،
سبزي و آب را
گرامي داشته و
سبزه هاي خود
را به تيشتر
هديه مي
کردند.
برخي ، سه
بشقاب يا کوزه
اي را که با
عدس، ماش،
گندم سبز کرده
بودند با خود
به صحرا برده
و به آب
رودخانه مي
سپردند.
در بسياري
از جاها، هفت
سبزه آماده مي
کردند: گندم،
جو، لوبيا،
نخود، ارزن،
ماش، لوبيا.
اين سبزه
ها را به
نشانه هفت
امشاسپند و
براي آوردن
برکت و سرسبزي
به خانه و
کشتزار ، سبز
مي کردند.
تخت جمشيد،
کهن ترين باغ
و بهشت ايراني
بر زمين است.
باغي با درخت
هاي سنگي که
بر پايه اي از
گل نيلوفر بنا
نهاده شده و نيلوفر،
زهدان آفرينش
است.
تخت جمشيد
نه بنايي به
عنوان پاي تخت
و نه کاخي براي
سکونت بوده
است. تخت جمشيد
باغي بهشتي،
مکاني براي
تبرک دادن به
کشت و دام
مردمان
گوناگون اين
سرزمين بوده
است.
در برابر
پلکان اين
باغ، دوازده
ستون برپا
بوده است. بر اين
ستون ها، پيش
از نوروز،
دوازده دانه
را کاشته و
سبز مي کردند
و سپس در
مراسم سيزده
بدر با شادي و
دست افشاني و
پايکوبي ، اين
سبزه ها را در
آب انداخته و
به ايزد آب،
خديه مي
دادند.
در
اين روز،جوانان
و بويژه
دختران، سبزه
ها را به هم
گره مي زدند
تا نسيم نوروزي
اين گره ها را
بگشايد و گره
از کار بسته ي
آنان باز شود.
سيزده به
در، پايان
مراسم نوروزي
نيز هست.
مراسمي که با
چهار شنبه سوري
آغاز مي شود.
با برافروختن
آتش و دست
افشاني و پايکوبي
بر گرد آتش مي
آغازد و با
رقص و شادماني
پايان مي گيرد.
از سويي، اين
مراسم با خانه
تکاني نيز
آغاز مي گردد.
خانه ي جان را تکانيدن!
خانه ي کهنه و
رفته ها را
تکانيدن! خانه
ي انديشه و
باورها را
تکانيدن. نو و
نو و نو شدن!
در
فرهنگ اين
سرزمين، زندگي
در پيوندي ژرف
با شادي و رقص
است. هستي ، هر
سحرگاه در ميان
سپيده ها و از
عشقبازي
شادمانه
بهرام و رام ،
از نو زاده مي
شود. اين زايش،
هر دم و در
درون هر گرده
و نرمه از هستي
روي مي دهد.
هستي ، رقص
شادمانه است.
هستي، زايشي
هماره است.
در آستان
نوروز، انسان
آينه در برابر
طبيعت مي نهد.
نو مي شود. شاد
و شکوفا مي
شود.
در اين خيزاخيز
بهاران:
رقص پونه
و ريحان، بر
جويباران
زندگي، بر شما
خجسته باد!
رستاخيز
لاله و نرگس و
بنفشه، بر باغ
جانتان،
مبارک باد!
سبز و
صنوبر باشيد!
محمود کوير