بيانيه
۵۶۵ نفر، سند
خدمت عقب
ماندگان "فرهيخته"
به حفظ نظام
موجود
(محمد پروين)
جامعه
ما که
۲۶ سال اَماج
ستم رژيم
اسلامي بوده
است هنوز پوياست
و اميد دست يابي
به اَزادي و
دموکراسي را
در دل هر
انسان اَزاده
اي زنده نگه
داشته است. اين
اميد را
انسانهاي هشياري
ايجاد ميکنند
که عليرغم همه
فشارها تن به
فرمان برداري
نداده اند و
با استفاده از
هر موقعيتي اين
عدم تمکين را
با روش هاي
هوشمندانه
خود نشان ميدهند.
سر پيچي از
اوامر رژيم
اسلامي در
برگزاري
مراسم
چهارشنبه سوري
امسال معني و
مفهومي فراي
سالهاي ديگر
داشت و دارد. اين
کار غريزي در
زماني صورت ميگيرد
که گروهي تحت
عنوان " فرهيختگان"
جامعه ما بعد
از ۲۶ سال طي بيانيه
اي دست
بدامان
جباران حاکم ميشوند
که لطف کند و
مباني حقوق
بشر را جانشين
قوانين
"نادرست" خود
کند و جماعت ديگري
از هم قماشان
خارجه نشين
خود را بوجد
وشعف در اَورند
که اين "سند"
تاريخي در
زمان "حياتشان"
منتشر شده
است.
درود
به مردم هشيار
سرزمين ما که
لياقتهاي خود
را با عملشان
نشان ميدهند و
اجازه نمي
دهند که رفتار
اين "فرهيختگان"
که سالها از
مردم عقب
هستند و با بي
عملي خود نهايتا
به حفظ نظام
موجود کمک
خواهند کرد، بنام
اَزادي
خواهان
ثبت تاريخ
شده و به جهانيان
معرفي شود.
اين
مردم ناراضي و
به جان اَمده
از ستم رژيم
اسلامي که در
شرايطى خاص
چون چهارشنبه
سوري ها،
شجاعانه
نافرماني ميکنند،
کلا خانه نشين
هستند. اين
خانه نشيني نه
از سر ترس
بلکه از سر هشياري
است. هشياري
از اين رو که
دل به اين "فرهيختگان"
نمي بندند. ميدانند
که از درون
آنها نه تشکيلاتي
بوجود ميايد
ونه حرکتي. ميدانند،
چرا که اين
جمع مستاصل،
اگر بخواهد
هم، کوچکترين
برنامه اي براي
سرنگوني رژيم
ظلم ندارد. بسياري
حتي تحمل شنيدن
همين واژه
سرنگوني را هم
که مردم ما بوضوح
با نافرمانيها
و مبارزات
بدور از خشونت
خود تعريف
کرده اند،
ندارند. نتيجتا
اَنچه ميماند،
التماس و
درخواست از
خود رژيم است
که خواست اکثريت
را بپذيرد و
به يک
رفراندم تن
در دهد و يا
اَنکه بر سر
عقل اَيد و
مباني حقوق
بشر را جانشين
قوانين خود
سازد.
اگر باشند
کساني که نشان
دهند توانائي
شکل دادن به
نارضائيها را
دارند، مردم
اَنها را تنها
نخواهند گذاشت
و از خانه ها بيرون
خواهند اَمد.
بايد لياقت
هدايت اَنها
را پيدا کرد.
اين
"فرهيختگان"
از نافرماني
بعنوان شيوه
براندازي
اطلاعي
ندارند. همين
حرکت هاي غريزي
و خود به خودي
را هم که از دل
چهار شنبه سوري
هاي در ميايند
و خصلت عدم
تبعيت و لذا
جوهر سرنگوني
در اَنهاست نمي
توانند درک
کنند. راهنمايان
اَنها، ناراضيان
درون سيستم
اسلامي هستند
و از اَنها
اَموخته اند
که تنها راه ايجاد
"تغيير"
توسل به خود
رژيم اسلامي
است. اين فرض به
خودي خود، تثبيت
رژيم اسلامي
را بعنوان پيش
شرط به همراه
دارد. فرض بر اين
است که اين رژيم
غير قابل
فروپاشي است و
لذا تنها راه
حل، استمداد
از خود رژيم
است. بنظر
اَنها فقط کافيست
که تعداد زيادي
اين حرف را
بزنند، در
خواست
رفراندم
کنند، حقوق بشر
را در خواست کنند
و اَنوقت ديگر کار
تمام است. رژيم
اسلامي در
بستر امن چنين
تفکراتي بوده
است که ۲۶ سال
دوام اَورده
است.
بگذاريد
که بيانيه ۵۶۵
را کمي دقيق
تر مورد برراسي
قرار دهيم.
نداشتن
خواست و يا در
بهترين حالت برنامه
اي در براندازي
سيستم ظلم،
باعث شده است
که اين "فرهيختگان"
ندانند که اولين
قدم در نابودي
سيستم ظلم،
نابودي منابع
مالي ان است.
از همين رو هم
هست که در صدر
بيانيه خود
اَنچه طلب ميکنند،
ايجاد فشار بر
روي رژيم نيست،
بلکه شکايت از
همان فشارهاي
ظاهري و نيم
بنديست که تا
بحال از طرف
امريکا بر رژيم
ايران اعمال شده
است. اَنها
بجاي اَنکه
خواهان قطع هر
نوع کمکي به
رژيم باشند،
خواهان پذيرش
رژيم اسلامي
در تشکيلات
تجارت جهاني ميشوند
که سالهاست در
صدر شرايط رژيم
براي تجديد
ارتباط با امريکا
قرار دارد. رژيم
اسلامي بهتر
از اين نمي
توانست
اََرزو کند که
شرايطي ايجاد
شود که در
گرماگرم
مذاکرات و چک
و چانه ها
بتواند ادعا
کند که پذيرش
در تشکيلات
تجارت جهاني
مورد درخواست
حتي "اپوزيسيون"
هم هست.
شايد بي
ارتباط نبود
که چند روز
بعد از صدور اين
بيانيه، دولت
امريکا سر
انجام با پذيرش
رژيم اسلامي
در اين تشکيلات
موافقت کرد.
مسئله تحريم اقتصادي
رژيم و موضع
"اپوزيسيون بيانيه
اي" و ديگراني
را که بر اساس
نمونه عراق و اشک ريزي
براي کمبود شير
خشک و
دارواست در
نوشته ديگري
مورد بحث قرار
خواهم داد.
بيانيه
بعد از شکوه
ازعدم پذيرش
رژيم در
سازمان تجارت
جهاني، و ايجاد
حساسيت به دستيابي
به تکنولوژي هسته
اي، و اينکه اين
امر بر منافع
ملي ما در
عرصه هاي بين
المللي خدشه
وارد کرده
است، بعد
ازذکر مصيبت
هاي اقتصادي و
سپس برشمردن مسائل
اجتماعي
دوران رژيم
اسلامي
که در اَن
کوچکترين
اشاره اي به
ظلم و ستم و
زندان و شکنجه
نيست، ايرانيان
را مخاطب قرار
ميدهد که:
" در اين
شرايط بحراني
و اوضاع و
احوال
نابسامان سياسي،
اجتماعي،
فرهنگي و
اقتصادي، که ميرود
تا به استقلال
و همبستگي ملي
ما آسيب جدي
وارد آورد،
وظيفه ما چيست
و راه بيرون
رفت از اين
بحرانها که
متضمن دوام و
بقاي ميهن و
خوشبختي و
رفاه و سربلندي
مردم ما باشد
کدام است؟"
و سپس
بعنوان راه حل
جواب ميدهند
که:
"ما
امضاء
کنندگان،
فرصت و راهکار
حتمي و نهايي
را گردن نهادن
به راي و
اراده ملي
دانسته و
خواستار آنيم که
ساختار قدرت
حکومت، اداره
امور کشور و
روابط بين
المللي آن
بدون سوء
استفاده غير
مردمي از
قانون اساسي،
مانند همه
کشورهاي پيشرفته
جهان، بر پايه
اعلاميه جهاني
حقوق بشر و ميثاقهاي
دوگانه الحاقي
و منشور ملل
متحد، با توجه
به حفظ منافع
ملي، طراحي
شود، تا با
استقرار مردم
سالاري، شايسته
سالاري در
انتصابات و پذيرش
خدمتگزاري
عمومي و يک
نظام اقتصادي
پويا و کارآمد
بر پايه تامين
عدالت اجتماعي
و در راستاي
توسعه پايدار،
ميهن و مردم
ما از شرايط
بحراني
خطرناک موجود
توانمندانه
رهايي يابند و
در راه سعادت
و رفاه و
اعتلاي شايسته
با توجه به
رسالت تاريخي
خود، در تعامل
با ملتهاي
جهان گام
بردارد."
اَيا ديگر
از اين لفظ
"خواستار اَنيم"
حالتان بد نمي
شود؟ ميخواهيم
که در ايران
رفراندم
برقرار شود، ميخواهيم
که حقوق بشر
رعايت شود، ميخواهيم
......! از که ميخواهيم؟
چقدر درماندگي
ميخواهد که
بعد از ۲۶ سال
باز هم اَزادي
را از خود رژيم
اسلامي گدائي
کنيم.
اين
سند درماندگي
بسرعت از طرف
بسياري از "فرهيختگان"
خارجه نشين
مورد استقبال
قرار گرفت و
با همان زبان
پراز تناقض و
ضد منطق هميشگي،
انشا هاي زيادي
در موردش
نوشته شد. از
اَنجائي که
مرور بر همه اين
نظرات که
کوچکترين
منطق و ميزاني
در اَنها نيست،
اتلاف وقت
است، به دو
نمونه
که در سايت ايران
امروز منعکس
شده است بسنده
ميکنم.
اَقاي
باقر زاده که
از پيروان
سرسخت روش "ميخواهيم"
و پيکارهاي بيانيه
ايست و قبلا اين
روش را در
منشور ۸۱ خود
و رفراندم تغيير
قانون اساسي
بکار گرفته
است، از اين بيانيه
بعنوان دست آورد
بزرگي که ميتواند
مقدمه شكلگيري
جبهه وسيع
دموكراسيخواهي
و يك جنبش
عمومي فراگير
براي دموكراسي
در ايران
باشد نام ميبرد
و در اشاره به
اين بيانيه
بعنوان راهكار
ممكنه براي
تحقق "راي و
ارادهي ملي"
ميگويد:
«تحقق راي
و اراده ملي
كه خواست اصلي
اين بيانيه
است تنها از
راه سلب قدرت
خودبرگزيده
حاكميت جمهوري
اسلامي در شكل
حقوقي و حقيقي
آن ميتواند
صورت بپذيرد.
تامين اين
خواست طبعا
بدون اعمال
قدرت بزرگتري
كه منبعث از
اراده آزاد
مردم باشد
امكانپذير
نيست، و بيان
اين اراده نيز
به صورت دموكراتيك
تنها در يك رايگيري
عمومي يا
رفراندوم عملي
خواهد بود."
بيانيه اي
که ايشان
بعنوان راه
کار مطرح ميکنند،
در چند خط پائين
تر قرار است
توسط راه کار
ديگري که
همانا
فراخوان
برگزاري
رفراندم
باشد، تحقق يابد!
همان رفراندمي
که چون توضيحي
در قبال چگونگي
تحققش وجود
نداشت، از سر
ناچاري تبديل
به "گفتمان"
رفراندم شد.
دکتر باقر
زاده ادامه ميدهد:
" از اين
رو بهترين راهكار
عملي تحقق
خواستهاي
مطرح شده در
اين بيانيه،
بسيج نيروهاي مردمي
حول شعار
رفراندوم برايتغيير
قانون اساسي
از طريق تشكيل
مجلس مؤسسان
است كه در
فراخوان ملي
برگزاري
رفراندوم
آمده است.
البته همراه
با شكلگيري
جنبش
رفراندوم راهكارهاي
عملي براي
پيشبرد اين
مبارزه و
تحميل اين
خواست عمومي
بر حاكميت را
نيز بايد پيدا
كرد تا خواستهاي
دموكراتيك
مردم ايران با
حد اقل هزينههاي
سياسي،
اقتصادي يا
اجتماعي به
انجام برسد.»
اَقاي
فرخ
نگهداربهتر
از همه ماهيت
و جايگاه اين بيانيه
را تعريف کرده
است.
او ميگويد:
"از سوي ديگر
عدهاي از
دوستان مدام
تاکيد ميکنند
که اين بيانيه
عليه اصلاح
طلبان و اصلاح
طلبي است. اين
تفسير بکلي غيرواقعي
و من در آوردي
است. ترديد
نبايد داشت که
هرچه موج حمايت
از بيانيه
وسعت بيشتر گيرد
هم شانس آقاي
معين براي
گذشتن از سد
شوراي نگهبان
بالا ميرود و
هم زمينه و
شرايط براي اينکه
او موفق شود
برنامهاي
روشنتر عرضه
کند بيشتر ميشود.
بدون وجود چنين
جنبشي شانس معين
براي ماندن در
صحنه به صفر ميرسد.»
ايشان سپس در
رابطه با اين
سئوال که براي
تحقق "راي و
ارادهي ملي"
كه مطالبهي
اصلي اين
بيانيه است ،
چه راهكار
عملي را ميتوان
در حال حاضر
پيشنهاد كرد؟ ميگويد:
« چنانچه حاميان
بيانيه موفق
شوند براي پيگيري
مطالبات خود
پيرامون چهرهاي
ملي متحد شوند
و او را به
عنوان نامزد
خود به ميدان
انتخابات آتي
بفرستند؛ و
چنانچه او اصولي
چون "تطبيق
قانون اساسي
با اصول اعلاميه
جهاني حقوق
بشر"،
"مذاکره مستقيم
با امريکا با
هدف عادي سازي
مناسبات دو
کشور" و "رفع
تبعيض و تضمين
فرصتهاي
برابر براي
همه ايرانيان"
را سرلوحه
برنامه خود
قرار دهد؛ بيگمان
صحنه سياسي
کشور از بنياد
دگرگون خواهد
شد ........
نبايد
دچار اين تصور
شد که گويا
تشديد بيتفاوتي
مردم به
انتخابات رياست
جمهوري نيروي
اجتماعي و
اراده سياسي
مقاومتر و
گستردهتري
را براي تحقق
اصول سه گانه
فوق ميتواند
به وجود آورد.»
او سپس
نگراني خود را
از امتناع برخي
از چهرههاي
مليمذهبي و
اصلاحطلب از
امضاء اين
بيانيه نشان
داده ميگويد:
«اميدوارم
مسئولان جبهه
مشارکت ايران
اسلامي و آن
دسته از شخصيتهاي
مليمذهبي که
بيانيه ٥٦٥
نفر را امضاء
نکردهاند نيز
دچار اشتباه
مهلک نشوند و
خود را در
مقابل بيانيه
قرار ندهند. »
فکر
نمي کنم که بيانات
ايشان احتياج
به تفسير
داشته باشد. اين
بيانيه، دعوتيست
در گفتمان با
رژيم اسلامي.
انتخابات رژيم
بايد مشروعيت
پيدا کند و اين
مشروعيت در
همان محدوده
دو خردادي بايد
از زاويه
"مخالفت" با
رژيم مطرح
شود. مخالفتي
که امثال فرخ
نگه دارها
فرموله کننده
اَن هستند. براي اينکه
اين گفتگو
شانس بيشتري
براي موفقيت
داشته باشد و
کانديد خود را
تحت لواي
"حقوق بشر" به
رژيم
بقبولاند، بيانيه
عملا به رژيم
باج ميدهد و
خواهان تشديد
و ازدياد کمک
هاي خارجي به
رژيم اسلامي ميشود
و رژيم را
سرزنش ميکند
که باعث عدم
برخورداري ايران
از اين کمک ها
شده است. همان
کمک هائي که
به رژيم کمک
کرده تا قدرت
سرکوب خود را
بازسازي کند و
اَنرا را در
سرکوب
اَزادي
خواهان درون و
برون مرز ياري
دهد.
اين
مجموعه در
درون و برون
مرز هستند که
بعنوان اپوزيسيون
خود را به دنيا
معرفي کرده
اند. قبل از بيانيه
هم با
رفراندم قرار
بود از رژيم،
تغيير قانون
اساسي گدائي
شود. .بيهوده نيست
که کسي ما را
جدي نمي گيرد.
در صحنه هاي ديگر
نيز وضع بهمين
منوال است. دو
هفته قبل، يکي
از گروه هاي
خارج کشور که
اسم
دهن پر کني
را هم يدک ميکشد،
نامه اي چنان
ذليلانه و از
سر بندگي و
چندش اَور به
پرزيدنت بوش
نوشته بود که به سختي
ميشد اَنرا تا به پايان
خواند. اگر اين
نامه از جانب
همان گروه
نوشته شده
بود، فقط احساس
افسوس به اَدمي
دست ميداد،
اما اين نامه
سعي در تداعي
اين امر داشت
که اين مردم ايرانند
که چنين
عاجزانه
اَماده دست
بوس قدرت
مداران امريکا
هستند.
ما
وقتي اپوزيسيوني
جدي تلقي خواهيم
شد که برنامه
اي مشخص براي
سرنگوني رژيم
ظلم در ايران
داشته بآشيم.
برنامه اي متکي
به خودمان.
برنامه اي که
تنها با
شناخت
و بر اساس فن
مبارزات و
نافرمانيهاي
مدني ميتواند
شکل گيرد.
ما در
اين دوران بي
برنامه گيها،
در دوراني که
استيصال ايرانيان
در درون و
برون مرز بيش
از هميشه خود
را در اشکال
مختلف نشان
داده و ميدهد،
بيش از همه
مصمم شده ايم
که يادگيري و
اَموزش اين فن
را بطور مداوم
و با برنامه ريزي
گسترده اي
انجام دهيم.
بزودي برنامه
هائي را در
سطوح مختلف
اَغاز خواهيم
کرد که صداي ما
را به گوش ايرانيان
درون و برون
مرز ايران
برساند و
نگذارد اين
مرض استيصال
اپيدمي و فراگير
شود. يک
برنامه تلويزيوني
در روزهاي يکشنبه که بخش
عمده اي را به
اَموزش فلسفه
و فنون
نافرماني
اختصاص خواهد
داد نمونه اي
از اين فعاليتها
ميباشد.
سازشها
و مماشات ها نهايتا
ماهيت خود را
نشان خواهند
داد. منتها
براي اَنکه
اَنروز براي
دست زدن به
کاري خيلي دير
نباشد، بايد
امروز اَنها
را نقد کرد و
به کناري
گذاشت. اگر
حرکتي را
اَغاز کنيم و
مبارزات و
نافرمانيها در پرتو
شناخت و
اَموزش اين فن
سر بگيرد، ديگر
احتياجي به اين
برخوردهاي
منفي و افشاگريها
نيست. توجه
همگاني به
عمل، دکان
متخصصان
گفتگو گر ما
را تعطيل کرده
و اميد است که اَنها
را هم
به خود بياورد.
محمد پروين
۱۸ مارچ
۲۰۰۵
mparvin@mehr.org