جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۳ -۱۸ مارس ۲۰۰۵

نگاهی به تاريخچه ملی شدن صنعت نفت ايران

 در گفت وگو با دكتر پرويز ورجاوند

نفت شمال ، نفت جنوب

 

سهيل آصفی

 

   

جنبش ملی شدن صنعت نفت ايران از سرفصل های بس تامل انگيز تاريخ معاصر ميهن ماست.

تاريخی كه تا به امروز فراز ها و فرود ها، كام ها و ناكامی هايی پرشمار را پس پشت گذارده است. به گواه اسناد موجود مسئله ملی شدن صنعت نفت ايران علاوه بر پيكار بی وقفه دكتر محمد مصدق رهبر جنبش ملی شدن نفت ايران، ثمره مبارزاتی پردامنه در سال هايی بس دور و دراز است. صنعت نفت ايران در ميان تب و تاب جهان دوران جنگ سرد، سرانجام ملی اعلام می شود اما اين جنبش آن هنگام شكست خورد كه اراده قدرت های صاحب نفوذ مسير شاهراه نفت را در راهی ديگر طلب كرد!...

در خصوص تاريخچه ملی شدن صنعت نفت ايران پای صحبت دكتر پرويز ورجاوند، صاحب نظر مسائل سياسی و بين المللی نشستيم و نقطه نظرات وی را در اين خصوص جويا شديم.

•••

برای شروع مايلم زمينه ای از شرايط و اوضاع و احوال پيش از طرح ملی شدن صنعت نفت را به اختصار بفرماييد.

هر زمان بخواهيم از مسئله نفت حرف بزنيم، بحث قرارداد دارسی به ميان می آيد. با توجه به اينكه قرارداد دارسی زمان يكی از ضعيف ترين پادشاهان دوران قاجار بر ايران تحميل شده در شرايطی كه دولتمردان هيچ آشنايی و ذهنيت روشنی نسبت به پديده كارشناسی كانی های جهان نداشتند. اين قرارداد بسته شد. به غير از چند كشور شمالی، آن هم به دليل حساسيتی كه در مورد روسيه تزاری داشتند در بقيه سرزمين ها منابع نفت در اختيار دارسی قرار می گيرد.

شكل اين قرارداد خود حكايتی دارد از جامعه ای كه درگير با دو نيروی استعماری انگلستان و روسيه تزاری است.

آنها حركت تجاوزكارانه خود نسبت به ايران را آغاز كردند. حركتی ويرانگرانه در جهت تجزيه ايران به صورت تجزيه قفقاز و بخش هايی از آسيای مركزی، افغانستان و... در تمام اين دوران آنها تلاش كردند، همه توان ايران را بگيرند و ايران را از بعد مسائل توليدی و اقتصادی به سوی بدترين شرايط ممكن سوق دهند.

می توان گفت كشور ما در دوران پس از فتحعلی شاه قاجار در كوران حوادثی قرار گرفت كه بازار های خود را به سوی دو قدرت استعماری روسيه تزاری و بريتانيا گشود و استبداد سياسی كه در هر حركت خود به استعمار چراغ سبز نشان داد.

بله. آنها هم با تمهيدات خاص با حمايت از يك جريان فاسد درباری كه تمام حكمرانان از دل اين جريان فاسد بيرون آمدند، اهداف خود را دنبال كردند. در واقع حكمرانی در مناطق مختلف ايران به مزايده گذاشته می شد و هر كس كه پول بيشتری می داد، مجوز به نامش صادر می شد! در نتيجه حكمرانان نابخردانه در جهت جمع آوری پول در يك مدت كوتاه تمام توان توليدی كشاورزان و ديگر توليد كنندگان را از آنها می گرفتند.

و جامعه را هر روز به قهقرا بردند.

جامعه تمام توان اقتصادی خود را از دست داد و تنها در برهه ای از زمان يعنی دوران كوتاه حكومت اميركبير است كه اميركبير در كنار موضع گير های خود در مورد ساختار حكمرانی ايران و دگرگونی آن به شدت در جهت بالا بردن توليد تلاش می كند. او سعی می كند روستاييان را به توليد وادارد، فرصت مرده روستاييان را در طول دوران زمستان پر كند و در زمينه نساجی و صنايع دستی نيروی آنها را تقويت می كند به گونه ای كه بخش عمده ای از پارچه لباس نيروی ارتش توسط روستاييان تامين می شود. می خواهم اشاره كنم كه در دوران پس از اميركبير ديگر شرايط، شرايطی می شود كه همچنان از توان توليدی جامعه كاسته شده و اين دو قدرت بر منابع ايران تسلط پيدا می كنند. در چنين مسيری شما شاهد پديده بهره برداری از منابع نفت ايران هستيد. اين مسئله فرصت بزرگی را برای انگلستان فراهم می كند تا وزارت درياداری انگلستان بتواند بر قرارداد نفتی كه دارسی با ايران منعقد كرد، سلطه يابد. انگلستان توانست از اين امكانات بهره گيرد و در واقع يكی از مراحل گسترش توان سياسی و اقتصادی انگلستان در پهنه وسيعی از دنيای آن روز به علت بهره برداری از منابع بسيار بسيار ارزان نفت ايران بود.

و در اين توالی تاريخی می رسيم به جنگ جهانی اول كه...

بله. جنگ بين المللی اول و سرانجام كودتای ،۱۲۹۹ سقوط قاجاريه و روی كار آمدن رضا شاه...

در ۱۹۳۲ رضا شاه زمينه های برخورد با قرارداد دارسی را فراهم می آورد، دليل اصلی اين برخورد چه بود؟

دليل مسئله عبارت از اين بود كه ساختار بعد از حكومت رضاشاه تلاش می كند كشور را از ابعاد مختلف و زيرساختی متحول كند. در چنين حركتی ذهن شان بيشتر متوجه مسائلی مانند انحصار شكر و قند و غيره می شود.

اقداماتی كه مثلاً برای احداث راه آهن استفاده می شود...

و در ميانه اين اوضاع و احوال دولت رضاشاه به فكر بالا بردن سهم خود از منابع نفتی ايران می افتد؟

بله، دولت زير سلطه رضاشاه به اين فكر افتاد اما اينجا يك مسئله ای قابل ملاحظه  است. چند سال پيش مجموعه اسنادی منتشر شد از طرف دستگاه رياست جمهوری آقای خاتمی كه اين اسناد بسيار پراهميت بودند. تصور می كنم كه اگر اين اسناد مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد، تحولی را در نگرش پژوهشگران نسبت به رويداد های آن زمان به وجود آورد.

من با يك بررسی كلی كه روی اين اسناد داشتم به اين نتيجه رسيدم تيمی كه آن زمان در زمينه مذاكره با شركت نفت انگليس به صحنه آمده بی بروبرگرد آدمی مثل تيمور تاش در آن نقش مهمی داشته است كه اين نكته مهمی است.

در اكثر نوشته هايی كه من ديده ام، از تيمو رتاش چهره ای بسيار منفی ترسيم شده.

در تمامی نوشته ها سعی شده با تيمورتاش نيز نظير ديگر شخصيت های دوره رضاشاه برخورد شود ولی اين اسناد به روشنی گواهی می دهند كه تيمورتاش آدم بسيار نكته سنجی بوده، دقيق مسئله را شناخته و می كوشد از طريق آدم هايی كه سفير ايران در آمريكا، انگليس و فرانسه هستند به تعدادی كارشناس دست پيدا كند.

او چند كارشناس قدر را برمی گزيند و جالب آنكه اين كارشناسان به طور عمده آمريكايی هستند. آن زمان با توجه به شرايط آمريكا ذهنيت اين بود كه می توانند افراد بی طرفی باشند.

او در طول تمام اين مكاتبات خود می بيند كه يك باره شرايط متحولی به وجود می آيد.

اين شرايط متحول چيست؟

شرايط متحول به اين صورت است كه به مسئله استخراج، توزيع و فروش، به مسئله ميزان درآمد، به مسئله ترفند هايی كه انگليسی ها در مورد حساب سازی ها در مورد نفت به كار می بردند و... پی برده و آنها را برملا می كند.

 

 

تيمورتاش به اين كارشناسان چه وظايفی را محول می كند؟

كارشناسان شروع می كنند به بررسی و مقايسه كلان منابع درآمدی ايران از صنعت نفت و مقايسه آن با برخی شركت های ديگر آمريكايی كه در بخش های ديگری از اين منابع بهره برداری می كردند. در مجموع ما می بينيم كه به مسئله منابع نفت توجه می شود. سعی می شود كه بخش هايی از ايران كه در قرارداد عنوان شده از شمول اين قرارداد بيرون بيايد.

توجه می شود به حوزه های مشترك نفتی مانند عراق و گفته می شود كه بايد در اين باره سازوكار ديگری به كار گرفته شود.

به هر حال تيمورتاش در عين حالی كه از نقطه نظر جنبه های شخصی و اخلاقی انتقاد های فراوانی به او وارد است و از نظر اينكه در برخورد هايش از اقتدار بالايی برخوردار بوده، ولی به خوبی ديده می شود كه كوشش دارد در مورد مسئله نفت از ديد كارشناسی كارشناسان معتبر استفاده كند. به تمام زيگزاگ هايی كه انگليسی ها می زنند آگاهی دارد. در مكاتباتی كه با رئيس شركت نفت دارد، در تمامی زمينه ها تلاش می كند كه اول بررسی های كارشناسی كند و در پاسخ هايی كه می دهد با زيركی هر چه تمام تر سعی دارد طرف مقابل را در بن بست هايی قرار دهد. گفته اند كه اين قرارداد با مكاتباتی كه ذكر شد، می رفته تا سرانجام مطلوبی بگيرد، ولی دقيقاً در يك چنين شرايطی است كه انگلستان وضع را عوض می كند.

چطور؟

در يك شب زمستانی رضا شاه در هيات دولت حضور پيدا می كند و پرونده مذاكرات نفتی را می خواهد. پرونده را می آورند. او نخست نسبت به اينكه چرا مسئله به سرعت پيش نمی رود و ما نمی توانيم قرارداد را به نحوی تغيير دهيم كه از منابع و درآمد بيشتری برخوردار باشيم، با عصبانيتی زياد پرونده نفت را به داخل بخاری روشن پرت می كند!

تقی زاده هم در اين باره چيز هايی گفته.

بله، بررسی های بعدی و حرف  و سخن های بعدی از جمله گفته های تقی زاده حكايت از اين دارد كه مسئله مذاكرات با توجه به توانمندی هايی كه در شخص تيمور تاش و مكاتبات او وجود داشته و اينكه يكی دو تا از تجار معتبر ايرانی كه در آمريكا بودند با احساسات ملی خود سعی می كنند با شماری از كارشناسان مذاكره  كنند و نظرات آنها را برای تيمورتاش بفرستند. همه اينها نشان می دهد كه جامعه ايران می خواهد مسئله قرارداد دارسی را به گونه ای بسيار بنيادين متحول كند. ولی گفته های تقی زاده حكايت از فشار شديد می كند و اين را تقی زاده زمانی كه دكتر مصدق به او در مجلس حمله می كند و می گويد كه آقای تقی زاده شما بايد بگوييد چگونه خود را در آنجا يك آلت فعل می دانستيد، در آنجا تقی زاده توضيح جالبی می دهد و می گويد وقتی من اين مسئله را آنجا بازگو كردم، گفتم اطلاعاتی وجود دارد كه می توانم به شما بگويم.

جالب اين است كه كسی از او نمی خواهد اين دلايل را بگويد! بعد ها در يادداشت های ديگری اين مسئله عنوان می شود كه در آن زمان انگليسی ها اولتيماتومی به رضاشاه می دهند داير بر اينكه اگر در جريان اين قرارداد و در چارچوبی كه بتوانی با ما به توافق برسی، نتوانی آن را ساماندهی كنی، ما می توانيم با آوردن برادر خزعل در خوزستان مسئله جدايی خوزستان از ايران را مطرح كنيم. برای اينكه انگليسی ها نتوانند دست به تجزيه كانون نفت ايران بزنند، بنابراين در يك فضای تهديد آميز مسئله به صورت ديگری جريان پيدا می كند. قرارداد ۱۹۳۲با تغييراتی به ويژه در زمينه ميزان درآمد ايران از اين منابع مجدداً به تصويب می رسد و در نتيجه شما شاهديد كه از زمان تمديد قرارداد دارسی تا حدود سال ۱۳۲۲ يعنی بعد از جنگ جهانی دوم هيچ سخن ديگری در مورد نفت گفته نمی شود.

تا زمانی كه «شل»، «استاندارد واكويم» و «سينكلر» آمريكا دوباره وارد ميدان می شوند.

در زمان سهيلی با استخدام كارشناسانی از آمريكا اين پيشنهادات را مورد توجه قرار می دهد. يعنی بحث راجع به نفت و سخن از نفت دوباره برای دادن امتيازات جديد مطرح می شود. با سقوط دولت سهيلی كابينه ساعد تشكيل می شود. موضوع نفت در سال ۱۳۲۳ در مجلس چهاردهم عنوان می شود و نماينده بجنورد اين مسئله را عنوان می كند.

سخنرانی دكتر رضا رادمنش در كابينه ساعد كه بار ديگر بحث نفت را در صدر مذاكرات قرار می دهد.

حزب توده و دكتر رادمنش در مقابل اين مسئله اظهارنظر می كنند و به دنبال اين اظهارنظر ما شاهديم كه موضوع نفت در واقع در محافل سياسی و مطبوعاتی بار ديگر به عنوان يك بحث داغ روز مطرح می شود. اين ماجرا مربوط به مردادماه است. در شهريور ماه ۱۳۲۳ ناگهان خبر ورود «كافتارادزه» معاون وزارت خارجه شوروی و هيات شوروی برای مذاكره درباره نفت شنيده می شود. با آمدن اين هيات به ايران برای مذاكره درباره قرارداد مربوط به «نفت شمال» مسئله نسبت به گذشته بيشتر مطرح می شود. چرا كه در گفت و شنود های دو ماه قبل سخن از نفت جنوب بود، الان مسئله واگذاری امتياز نفت شمال به اتحاد شوروی مطرح است و در اينجا «كافتارادزه» در مصاحبه خود با روزنامه اطلاعات طوری سخن می گويد كه انگار می خواهد همه خواسته هايش مورد تاييد قرار بگيرد. استنباط او اين است كه برای توفيق در اين راه بايد نظر مساعد شاه را جلب كند. بنابراين در طول دورانی كه «كافتارادزه» در ايران است دو بار با شاه مذاكره می كند و مسئله نفت وارد مرحله ديگری می شود. در سطح جامعه ايران هيجانی به وجود می آيد. در مجلس گفت وشنود های بسيار صورت می گيرد.

و به دنبال نطق معروف ساعد است كه...

او در مجلس حاضر می شود و نطق مفصلی را در پيوند با مسئله نفت انجام می دهد.

در همين شرايط است كه با كمال تاسف تنها حزب قدرتمند زمان! يعنی حزب توده با كمال من می گويم وقاحت، می آيد راهپيمايی می كند و در قالب اين راهپيمايی به سود واگذاری امتياز به اتحاد شوروی موضع گيری می كند: «كافتارادزه» هم سخنان محكمی در اين زمينه ايراد می كند و می كوشد مسئله قرارداد را به ايران تحميل كند.

بعضی از صاحب نظران مثل «جورج كنان» كاردار آمريكا در مسكو می گويند انگيزه اصلی رفتار اتحاد شوروی در شمال ايران شايد صرفاً مسئله نفت نبوده، بلكه نگرانی از نفوذ احتمالی غرب در آن منطقه بوده است. از نظر اين صاحب نظران نفت شمال ايران برای اتحاد شوروی مهم بوده اما نه به عنوان چيزی كه مورد نياز مسكو است، بلكه به عنوان چيزی كه ممكن است در صورت بهره برداری هر كشور ديگری از آن خطرناك باشد.

مطلبی كه شما می گوييد، می تواند بخشی از واقعيت باشد. اين كه روس ها نيازی به نفت ايران نداشتند، به يك اعتبار حرف درستی است يعنی روسيه نه تنها برای مصارف خود بلكه برای حضور در بازار های جهانی هم در آن زمان نمی توانست حساب گسترده ای بر روی نفت ايران باز كند. ولی مسئله عبارت از اين بود كه روسيه به اعتبار اشغال ايران كه خود يكی از سه اشغال كننده ايران بود، از فرصت می خواست بهره گيرد تا زمانی كه نيروهای نظامی او در ايران حضور دارند از موضع قدرت با مسئله برخورد  كند و بتواند به گونه ای خواست خود را تحميل كند. روسيه دوران پس از انقلاب هم از همان مسير روسيه تزاری حركت می كرد. برای دستيابی به منابع و حوزه نفوذ در ايران می خواست خودش را همسو با انگلستان كند. روسيه می دانست كه در مقابل واگذاری امتياز نفت شمال انگلستان مقاومت می كند. اين درست بود، آمريكايی كه به اين شكل خود را در جريان جنگ جهانی وارد كرده بود و آن زمان دنبال اين بود كه هم بتواند اروپا را دوباره بازسازی كند و هم هنوز می بايست يك سری مخارج مربوط به اتحاد شوروی را بر عهده بگيرد، انتظار نداشت كه همه هزينه ها را خود انجام دهد. می خواست نسبت به منابع نفت خاورميانه و از جمله ايران منافعی را برای خود تامين كند تا بتواند هم استقرار و هم استمرار بيشتری در خاورميانه و ايران پيدا كند و ديگر اينكه از اين منابع بهره گيری كند و بتواند از نظر درآمد مالی مخارج برنامه های سياست كلان و گسترده خود را تامين نمايد.

•«كلارمونت اسكراين» كنسول انگليس در مشهد نيز در خاطرات خود نوشته دخالت قدرتمندانه آمريكا به صورت هيات های مالی، نظامی و هيات های ژاندارمری، يورش آشكار آمريكا برای تصرف بازار ايران و مهم تر از همه تلاش شركت های «استاندارد واكيوم» و «شل» برای دستيابی به امتيازات نفتی بود كه روس ها را در ايران از متحدان دوران جنگ سرد به رقيب دوران جنگ سرد تبديل كرد.

اتحاد شوروی مخالف با اين نبود كه آمريكا در ايران به منابع نفتی دست پيدا كند. معتقد بود كه آن هم منابعی داشته باشد. نه روسيه، نه انگلستان و نه آمريكا مخالف حضور طرف ديگر نبودند، هر سه تمايل داشتند كه در چارچوب يك تعامل بتوانند به اين منابع دسترسی پيدا كنند. منتها، آمريكا علاقه مند بود تا آنجا كه می  تواند روسيه را بيشتر در تنگنا  بگذارد، روسيه هم متقابلاً تلاش می كرد آمريكا را از دسترسی به منابع بيشتر دور كند يا دست كم به اندازه ای كه آمريكا می تواند به منابع دست يابد، خودش دسترسی داشته باشد.

ظاهراً بحث كلان تری مطرح بوده بحث موقعيت استراتژيك و منابع غنی ايران.

نيرو هايی كه در زمان جنگ دوم جهانی اشغالگر بودند تلاش می كردند كه موقعيت خود را تثبيت كنند برای برنامه های آينده خود. به اين اعتبار هر كدام با ظرافت كار خود را پيش می بردند. در اينجا ظرافت بيشتر را آمريكايی ها داشتند.

نقشه قدرت تازه پای آمريكا برای صنعت نفت ايران چه بود؟ چه برنامه هايی داشتند و عملاً چه سياست هايی را به مورد اجرا گذاشتند در آن مقطع زمانی؟

سياست كلان آمريكا عبارت از اين بود كه به عنوان نيرويی كه تازه وارد خاورميانه شده بود، می خواست از اين ورود استفاده كند تا در كنار دو قدرت مطرح در خاورميانه يعنی روسيه و انگلستان حضور پيدا كند. آمريكا می خواست خود را حامی منافع ايران نشان دهد، استنباط منطقی داشت كه ايرانی ها با لطمه هايی كه در طول دست كم دو قرن از روسيه و انگلستان خورده اند، تمايل دارند كه آمريكا در اينجا حضور داشته باشد و اين حضور منجر به جلوگيری از يكه تازی روسيه و انگلستان شود.

و حضور خزنده آمريكا كه هنوز چهره واقعی خود را عيان نكرده بود، درخور اهميت و توجه نبود؟

به هيچ وجه، به هيچ وجه! چرا شما بايد چنين استنباطی كنيد؟ درست است كه فرصتی برای حضور آمريكا در منطقه به وجود آمده بود ولی يادمان نرود كه نحوه نفوذ شوروی با آن نگرش جديد بعد از انقلاب به عنوان اردوگاه بزرگ زحمتكشان تمام تلاشش اين بود كه مثل روسيه تزاری همه ايران را در اختيار بگيرد.

در مورد آذربايجان و كردستان تا تجزيه كردن ايران پيش رفت.

بعضی مدعی اند كه گروه پيشه وری، از حمايت مردمی برخوردار است؟

اين دروغ بزرگی است كه تمام اسناد آن را رد می كند. مسئله حركت فرقه دموكرات يك حركتی است كه بايد در يك گفت وشنود مفصل به آن پرداخت. اسنادی كه منتشر شده حكايت از اين دارد كه اتحاد شوروی برای ساختن و پرداختن فرقه دموكرات تمام نيروی خود را به كار می برد و با برنامه ريزی گسترده اين كار را انجام می داد.

بحث در مورد «كافتارادزه» بود و حضور او در ايران.

جالب است اشاره كنم، روس ها برای اينكه بتوانند در قرارداد نفت شمال توفيق پيدا كنند، روزنامه نگاران را دعوت كرده و تلاش می كنند آنها را در مورد نفت به موضع خود جلب كنند.

اين روزنامه نگاران چه كسانی بوده  اند؟

دكتر فاطمی، دكتر جلالی نائينی، مدير روزنامه كشور، احمد ملكی، مدير ستاره و... ولی دكتر فاطمی در روزنامه خود «باختر امروز» در سرمقاله ای به شدت به روس ها حمله می كند. عنوان سرمقاله او «برای آقای كافتارادزه ترجمه كنيد!» بود. ديگران هم چنين چيز هايی می نويسند.

در همين زمان است كه مصدق پا به ميدان می گذارد و با طرح نظريه موازنه منفی اش به شدت با دادن امتياز مخالفت می كند.

لطفاً اين نظريه مشهور به «موازنه منفی» را بيشتر توضيح دهيد؟

دكتر مصدق در تمام طول حركات سياسی خود همه اوقاتی كه حرف و سخن برمی گردد به مسائلی در پيوند با ايران و قدرت های غيرايرانی به ويژه روس و انگليس و از زمان جنگ بين الملل دوم با آمريكا اين ذهنيت را داشت كه ما در طول دورانی آمديم امتيازاتی را داديم مثل امتياز تنباكو، بانك شاهی، بانك استقراضی به روس ها،  امتياز نشر اسكناس، واگذاری گمركات و... او هوشمندانه و آگاهانه اين ذهنيت را داشت كه ما اگر به هر يك از اين قدرت ها امتيازی بدهيم، ناگزير خواهيم بود كه به ديگری هم امتياز متقابلی بدهيم. بنابراين منافع ملی ايران در اين است كه از واگذاری هرگونه امتيازی به اين قدرت ها سرباز زند و بدين ترتيب بتواند موازنه ای را بين قدرت ها برقرار كند اين موازنه، موازنه ای است منفی. در همين جاست كه شما شاهديد پيشه وری چگونه به مصدق می تازد و موضع دقيق هوشمندانه مصدق را در حفظ منافع ملی ايران مورد حمله شديد قرار می دهد.

آيا دكتر مصدق و ياران جبهه ملی او شناخت خوبی نسبت به قدرت نوپای آمريكا و سياست های كلان اين قدرت نوظهور داشتند؟

اولين موضع گيری مصدق در برابر آمريكا است. شما می بينيد دولت ساعد با آن جو پرتنشی كه به وجود می آيد، مجبور می شود استعفا كند. مجلس ابراز تمايل می كند به نخست وزيری مصدق. ولی مصدق هوشيارانه با شناختی كه از تركيب افراد مجلس دارد و می داند كه با يك فاصله زمانی همان بلايی كه بر سر دولت های پيشين آوردند بر سر او خواهند آورد و او را از صحنه دور خواهند كرد، پيشنهاد می كند، من به شرطی نخست وزيری را قبول می كنم كه اگر دولت من مجبور به استعفا شد يا رای عدم اعتماد گرفت بار ديگر برگردم به مجلس و به عنوان نماينده به كار خودم ادامه دهم. آنها زير بار نمی روند. به جای او كابينه بيات انتخاب می شود. در آبان ماه ۱۳۲۳ است كه دكتر مصدق شاهكاری را از خود نشان می دهد كه تمامی قدرت های مطرح آن زمان را در اين بن بست قرار می دهد. می آيد در مجلسی كه اكثريت با او مخالفند، با قدرت مانور بالا و بهره گيری از جو به وجود آمده در جامعه و همگامی روزنامه هايی مثل باختر و... طرحی می دهد مبنی بر اينكه تا زمانی كه نيرو های بيگانه در ايران هستند و ايران در اشغال بيگانگان است هيچ مقام رسمی كشور حق مذاكره در قبال واگذاری امتياز نفت را ندارد و اگر اين كار را بكند جرايم سنگين دارد.

يازدهم آذر ماه ۱۳۲۳ مصدق اين طرح را ارائه داده اما مثل اينكه كشاورز و ايرج اسكندری نظر خوشی نسبت به طرح مصدق نداشته اند.

مصدق با سخنان محكمی كه بيان می كند توفيق می يابد كه اين طرح را به تصويب مجلس برساند كه منجر به رودررويی شديد حزب توده با او می شود و دقيقاً در سخنان نمايندگان حزب توده و نشريات آن، طرح را كار نيرو های ارتجاعی می دانند كه از وجهه مصدق بهره گرفتند برای به سامان رساندن و تصويب طرح.

در همين مقطع زمانی است كه رحيميان نماينده مجلس طرح القای امتياز نفت جنوب را در مجلس مطرح می كند و دكتر مصدق اين طرح را امضا نمی كند.

دكتر مصدق اين كار را نكرد و به او هوشيارانه گفت طرح توفيقی پيدا نمی كند. به دليل مخالفت مصدق با امضای طرح القای امتياز نفت جنوب، حزب توده شديدترين حملات را به مصدق می كند و می گويد تو هيچ چيزی در مورد امتياز نفت جنوب هم اكنون نمی گويی و می خواهی كه نفت جنوب همچنان در اختيار انگلستان باشد!

استدلال مصدق چه بود؟

می گفت مسئله القای نفت جنوب به دليل اينكه در قرارداد گنجانده نشده است با جوی كه در دنيا وجود دارد و حضور قدرت های نفتی معروف به هفت خواهران كه عبارت بودند از شركت های نفتی آمريكايی، انگليسی، فرانسوی و هلندی، طرح مسئله القا، طرحی است كه ايران را در دست انداز می اندازد و دنيا را با ايران رودررو می كند. در همين حول و حوش «كافتارادزه» با لحن به شدت تهديدآميز سخن می گويد و به صورت قهر آميز از ايران خارج می شود.

تركيب مجلس در اين مقطع زمانی چگونه بود؟

مجلس به سه گروه تقسيم می شد، يك گروه حزب توده بود، گروه دوم سيدضياء و طرفداران انگلستان و بعد دكتر مصدق و نيرو های ملی.

می توان گفت عناصر بسياری خصوصاً در حوزه نفت به نوعی از انگلستان رودست خوردند؟

به هر حال اين بحث گسترده ای است، انگلستان با قدرت و نفوذی كه داشت و ايادی گسترده ای كه در ايران داشت به هر شيوه ای در جريان حزب توده نفوذ داشت.

در مورد نفوذ در بين ملی ها مانند مكی و بقايی چه می گوييد؟

اينها آدم هايی هستند كه هر دو به اعتبار قوام السلطنه آمدند به صحنه سياسی و در يك فرصت مناسب به دليل كم شناخته بودن توانستند كه خود را در جريان نهضت ملی قرار دهند و مصدق با هوشياری هرچه تمام تر حتی وقتی مكی به عنوان سرباز فداكار وطن هم انتخاب شد، حاضر نشد به او پست اجرايی بدهد.

و از ديگر تحولات مجلس چهاردهم خروج مصدق از مجلس بود...

او گفت اينجا مجلس نيست، «دزدگاه» است! مصدق در جامعه هيجانی به وجود آورد....

در ملی شدن صنعت نفت تا چه ميزان دورنما های اقتصادی قضيه موثر بود؟

ديدگاه دكتر مصدق، ياران جبهه ملی و دولت جبهه ملی مصدق به اين مسئله خلاصه نمی شود كه ما بتوانيم به منابعی كه در خدمت انگلستان است، تسلط پيدا كنيم و بتوانيم از اين منابع در كار بازسازی كشور بهره بگيريم. اين بخشی از قضيه بود. مهم ترين مسئله ای كه ذهن مصدق متوجه آن بود، عبارت از اين بود كه پديده ملی كردن صنعت نفت رودررويی با استعمار انگلستان و ايجاد يك جنبش فراگير در سراسر ايران پديده ای است كه هيجاناتی كه در بخش هايی از جامعه مثل بازار و دانشجويان به وجود آمده بود، فراگير شود و جامعه به يك خودآگاهی مجدد برسد. جامعه برود به سوی اينكه برای كسب استقلال واقعی خود با قدرت بزرگ استعماری جهان يعنی انگلستان رو در رو شود.مصدق در چارچوب مسئله ملی شدن صنعت نفت به يك رنسانس برای ملت ايران می انديشيد تا بار ديگر اين ملت دست به زانو بگيرد، برپا بايستد و بتواند با قدرت در پس راندن نيروی استعمار نيرو بيابد و بتواند حاكميتی را در سرزمين خود مستقر كند كه آن حاكميت ديگر فرمانبردار حاكميت بيگانه در اين سرزمين نباشد.

برخی گفته اند كه آمريكايی ها از طريق نخست وزير ايران توافق كرده بودند كه نفت شمال از آن آنها باشد كه با ابتكار نيروهای ملی و شخص دكتر مصدق و نيز فراكسيون توده اين اتفاق عملی نمی شود!

اين پرسش شما يك مقدار جای بحث دارد. به دليل اينكه سند خاصی در اين رابطه وجود ندارد كه آمريكا بخواهد چنين كند.اين كار خردمندانه به نظر نمی رسد. به ذهنيت آمريكا هيچ وقت خطور نمی كرد كه بتواند مسئله امتياز نفت شمال را با توجه به موضع گيری شديدی كه ايران در قبال واگذاری امتياز نفت شمال به روس ها و دادن نفت جنوب شرق ايران، سيستان و بلوچستان به آمريكا و انگلستان نشان داد درخواست كند. ديپلماسی كه يك مقدار شعورمند باشد نمی آيد چنين پيشنهاد جايگزينی كند. آمريكا، هوشيارانه در جريان ايران گام هايی را برداشت كه بتواند از خود چهره مستقلی را نشان دهد و ذهنيتی را در جامعه ايران به وجود آورد كه  آمريكا به دنبال كسب منافع نيست و با ملی شدن صنعت نفت عملاً توفيق پيدا كرد. پس از، از بين رفتن قرارداد نفت جنوب با انگلستان و به استقلال رسيدن ايران در زمينه ملی شدن صنعت نفت، سد شكست و ديگر انگلستان نبود كه صاحب نفت جنوب باشد...

صنعت نفت ايران سرانجام با همه مشقات و فراز و فرودها ملی می شود. دكتر مصدق، چه برنامه های مدون و مشخصی برای كشف، استخراج و بهره برداری پس از خلع يد داشت؟

دكتر مصدق به مسئله نفت به عنوان يك پديده اقتصادی مستقل نگاه نمی كرد.او نفت را جزيی از برنامه های كلان خود می دانست، داير بر اينكه با ملی كردن صنعت نفت، استقلال سياسی ايران تضمين شود. سلطه انگلستان درهم شكسته شود و در كنار آن به اتحاد شوروی هشدار داده شود، در اين سرزمين نبايد به دنبال منافع سلطه گرانه خود باشد و در كنار آن به آمريكا گفت تو ديگر نمی توانی راهی را كه در گذشته آمريكا رفت دنبال كنی!مصدق اگر در شرايط كودتا قرار نگرفته بود و با كودتا او را متوقف نكرده بودند، در فاصله زمانی كوتاهی قادر بود بار ديگر چرخ های صنعت نفت را به چرخش درآورد.

(روزنامه شرق)