اشاره به
نقد كتاب
“مصلوب “
خاطرات
زندان زنان- و
اعتراض مردان
!
يا زن
ايراني مبارز
؛ رمان خيالي
مقاومت ؟
سيمين
مستا
asar@noavar.com
براي
اينكه در خيمه
گاه هاي صحراي
كربلا در زمان
عاشورا افراد
مختلف و نقش
هاي گوناگون
آنها را در
اينجا قاطي
نكنيم، توضيح
مختصري مي
دهم.:- اول
اينكه خانم
كتايون آذرلي
كتابي با
عنوان “مصلوب“
نوشته. دوم
اينكه آقاي
ايرج مصداقي
هم كتابي با
نام “نه زيستن
نه مرگ“ منتشر
كرده و در آن
توضيح كوتاهي
در باره كتاب
خانم آذرلي
داده. سوم
اينكه مجله
آرش چاپ پاريس
در شماره 90 خود
نظر آقاي مصداقي
را چاپ كرده.
چهارم اينكه
من، سيمين
مستا، اين نقد
را در مجله
آرش خواندم و
تصميم گرفتم
در باره هرسه
مورد فوق در
اينجا قدري
آسمان-ريسمان
بنمايم ، تا
شايد درسي شود
در آينده براي
بعضي از ماها
كه بدانيم
رمان مي نويسيم
يا
اتوبيوگرافي
يا خاطرات يا “
كيسي“ براي
اداره اجازه
اقامت و غيره
و ذالك . و
فراموش نشود
كه در جمهوري
اسلامي و در
زندانهاي مخوفش
امكان هر گونه
شرايط
كافكايي !و
عجيب ممكن
است.
چون
خانم كتايون
آذرلي مدتي
مسئول بخش
ادبيات دو
نشريه : دنا و
پيوند ، يعني
دو نشريه
هواداران و
اعضاي سابق
وجداشده
مجاهدين در
عراق ، كه در
آلمان و هلند
منتشر ميشدند
، بود . فكر
ميكردم او هم
بايد مانند خانم
ميترا – ي و خانم
نادره – الف ، از
قربانيان
نظام صدامي و
زندان ابو قريب
در عراق باشد يا مثل
گردانندگان
دو نشريه فوق
كه مبارزه با
سازمان
مجاهدين
بقدرت نرسيده
و مسعود رجوي
را مهمتر از
مبارزه با
جمهوري
اسلامي و
هيتلر و يا
بقول آقاي (
دكتر ) بني صدر
،مبارزه با
ملاتاريا و
استالينيسم
بعضي سازمانهاي
ايراني
ميداند، گرچه
ميتوان نوشته
هاي اين سه زن
مبارز را
افشاي اعمال
شبه فاشيستي بعضي
از گروههاي
سياسي يا
مسلحانه سابق
دانست.
در
مجله آرش، به
نقل از نوشته
آقاي ايرج
مصداقي در
كتاب ايشان “
نه زيستن و نه
مرگ “ آمده كه
خانم آذرلي
خود را از
مبارزين و
هنرمندان چپ
معرفي و
ادعاهاي غير
واقعي
پيرامون زنداني
بود نش نموده
و اكنون
دركتاب يا
رمانش ، با
عنوان “ مصلوب “
منتشر كرده
.در اين مدت
مخالفين و
موافين
،نقدها يا
نظراتي
پيرامون آن
كتاب نوشته
اند. پيرامون
نظر مخالفين
كتاب فوق بايد
پرسيد چرا
نبايد در يك
اثر ،واقعيات
و خيالپردازي
بشكل
هنرمندانه اي
با هم ادغام
شوند ، مگر
كتاب “ اوليس “
جيمز جويس نيز
حاوي
خيالپردازي و
واقعيات نبود
؟. از جمله
دردها و
رنجهايي كه
ايشان در
زندانهاي
ايران كشيده است
، اين ميباشد
كه ايشان مثلا
در صفحه
238 كتاب فوق ،
در مورد
“تابوت “در
زندان مشهد
مينويسد :
…. تبيه گاه
در قسمت پايين
زندان بود،در
زيررميني سرد
و نمور كه بوي
نم آن بيداد
ميكرد.مارا
داخل جعبه هاي
چوبي گذاشتند
كه شكل تابوت
بود،تمام طول
و عرض جعبه ها بقدر
و قواره ي يك
آدم بود. وقتي
داخل جعبه ها
فرو ميرفتيم ،
ديگر قادر
نبوديم خود را
حركت بدهيم . …. مي
بايست دور تا
دور قابلمه مي
نشستيم و با
دست غذا مي
خورديم ، اين
نحوه ي غذا
خوردن برايم
مشمئزكننده
بود….. خانم
كتايون آدرلي
در صفحه 279 كتاب
خود “ مصلوب “ ادامه
مي دهد : … يكي از
دلايل
مردوديت مهين
در مصاحبه،
ارتباط و
دوستي
صميمانه اش با
من كافر بود.
من به دو علت
مابين
زندانيان تواب
كافر قلمداد
مي شدم: اول به علت
اين كه
اعتقادي چپ
گرايانه
داشتم. دوم
اين كه شاعر بودم،
وشاعر را قرآن
نفي كرده است….
در
صفحه 299 آمده :
خروج از زندان
برايم
همانقدر غيرمنتظره
و ناباورانه
بود كه ورودم
به داخل آن…. همان
خانه اي كه من
آن را چهارسال
پيش ترك كرده
بودم.. در طول
مسير با
برادرم گفت و
گويي نداشتم …. در
صفحه 15 آمده : …مادرم را در
مقابلم
كوفتند. سيلي
ها بر صورتش زدند.
تكفير و
تحقيرش كردند
كه چنين دختري
را به دنيا
آورده، اين
چنين او را
تربيت كرده
است !مادرم مي
ناليد. پدرم
با هر سيلي كه
بر صورت آن زن
پير فرتوت
كوفته مي شد،
فرياد مي زد :
محض رضاي خدا،
نزن مرد ! … و … او مي كوفت
. هم چنان مي
كوفت. مادرم
مي گريست و
پاسدار به او
ركيك ترين فحش
ها را نثار مي
كرد.
در
صفحه 84 آمده : … در يك
لحظه هولناك
چهار چنگك ،
چهار گيره
محكم به ناخن
هايم وصل شد…… در يك
لحظه ي كوتاه
از چهار چنگك
تمام وجودم آويزان
شد. احساس
كردم دستم از
كتفم جدا شده
است… من از نوك
انگشتانم،
ناخن هايم از
آن چنگك ها آويزان
مي شدم ….. خانم
آذرلي در صفحه
ي 221 مي نويسد : … سرم
را به سينه اش
گذاشتم و بغضم
را تركاندم.
او يكي از
هواداران
مجاهد بود كه
به سختي شكنجه
اش كرده
بودند.. اكنون
ديگر نه براي
من و شايد
براي او، مهم
نبود كه به
كدام يك از
گروههاي
سياسي اعتقاد
داريم. مهم
نبود كه من چپ
هستم و او
مجاهد. من نجس
هستم و او
پاك، من خائن
هستم و او
مبارز !.
و آقاي
ايرج
مصداقي كه به
علت هواداري
از سازمان
مجاهدين 9 سال
عمر خود را در
زندان جمهوري
اسلامي بود
در
كتاب چهار
جلدي، 1600 صفحه
اي خود “ نه
زيستن و نه
مرگ “ پيرامون
ادعاهاي خانم
آذرلي مي
نويسد : … ايشان آن
قدر از مسايل
سياسي دور
هستند كه نمي
دانند
مجاهدين “ چپ
ها “ را “نجس“ و يا
“خائن“
ندانسته و نمي
دانند.
يا
در موارد ديگر
كتاب “ مصلوب “
خانم آذرلي
اشاره مي كنند
كه : … با طرح
داستان هاي
خيالي و گاه
مبتذل،
كتايون آذرلي
رنج و عذابي
را كه بر
زنداني سياسي
زن ايراني
رفته، به سخره
گرفته است.
كتايون آذرلي در
ماه نهم
بارداري از
زندان دوباره
آزاد مي شود.
ممنوع الخروج
نم شود و
عليرغم اين كه
چند روز بيش
تر به زايمانش
باقي نمانده،
با هواپيما از
كشور خارج مي
شود. در كشور
تركيه نيز به
سرعت كارهايش
چفت و جور شده
و در قايقي كه
پناهندگان را
به اروپا مي
رساند، وضع
حمل مي كند. ترديدي
نيست كه موضوع
بالا “كيسي
“ساخته و پرداخته
شده براي
پناهندگي در
كشورهاي
اروپايي است…..
او
كه خود را
داراي “افكار
جپ“ معرفي مي
كند، در روايتي
سراسر جعلي از
زندان مشهد و
نيشابور، با
دست درازي و
دست برد به
كتاب ها و
خاطرات زندانيان
سياسي و بهره
گيري ناشيانه
از آن ها و قوه
ي تخيل شخصي و
احتمالا كمك هاي
ديگران، جز
گسترش دادن
بازار سياه
تقلب و جعل در
ارتباط با “
خاطرات زندان
“، كار ديگري انجام
نداده
است.گويي تمام
تلاش وي در
اين بوده است
كه با
عوامفريبي،
قطره اشكي از
چشم خوانندگان
بي خبر از همه
جا بگيرد.
آقاي
مصداقي ادامه
ميدهد :… كم تر
صفحه اي از
كتاب و بدون
اغراق هيچ
روايت مطرح
شده اي از سوي
كتايون آذرلي
نيست كه در تضاد
رماني و يا
موضوعي با
ديگر قسمت هاي
كتاب و يا با
واقعيت نبوده
باشد….
….خانم
آذرلي نه از
سياست خبر
دارد و نه از
گروه هاي
سياسي و ه از
نحوه ي بازجويي
و پرسش هايش،
ولي خود را “چپ“
مي داند و ضد
اسلام و مذهب
است. در هر
دوباري كه
دستگير مي
شود، حتا يك
كتاب كه بوي
وابستگي به
“چپ“ دهد نيز در
ميان كتاب
هايش نيست و
يا او نمي
شناسد كه نام
برد. ولي هر دو
بار كتاب هاي
دكتر علي شريعتي
در خانه اش
پيدا مي شوند.
مجله
آرش ، شماره 90
،ص–112-108