جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۳ -۱۸ مارس ۲۰۰۵

شوراها را فراموش کنيد

عماد بهاور

 

1- اين تنها سياستمداران و رهبران سياسي نيستند که گاهي فرصت‌ها را از دست مي دهند و گرفتار تهديدهاي تاريخ مي شوند. بارها ديده شده است که مردمان نيز دچار غفلت و اشتباه شده‌اند و واکنشي نادرست و احساسي نسبت به وقايع از خود بروز داده اند. بارها گفته شده که راي جمعي به صواب نزديک تر است و البته درآن شکي نيست، با اين حال هر واکنش عمومي را نمي توان لزوما به معناي يک تاکتيک صحيح سياسي دانست، هرچند که ممکن است بازتاب يک پديده و واقعيت اجتماعي باشد. دربسياري مواقع مردمان خود با حسرتي دردل معترف بوده اند که چرا رايي را در صندوق انداخته‌اند و يا نيانداخته‌اند و يا چرا در واقعه‌اي تاريخي حضور داشته اند و يا نداشته اند. تاريخ که پيش مي رود، قضاوت درباره رخدادهاي گذشته آسان مي شود.

    اما شايد اين دشواري کار سياستمداران است که بايد در زمان حال تصميم بگيرند. درزماني که ممکن است بسياري از حقايق از ديد عموم مردم پنهان باشد. اين است که گاهي سخنان يا عملکردشان با واکنش‌هاي منفي از طرف عامه روبرو مي شود. از طرفي رهبران سياسي بدون مردم نيز قادر به پيش برد هيچ جنبشي نخواهند بود و اينچنين است که تعارض ذاتي سياست ورزي آشکار مي‌شود: از يک سو پرداختن به تاکتيک‌هاي سياسي صرف براي عامه قابل هضم نيست و مردم را از رهبران دور مي سازد و از سويي ديگر انجام هرآنچه مطابق ميل مردم است، امکان دارد به طريق صواب نباشد و نتيجه‌اي سياسي و مفيد در پي نداشته باشد. تمام سياستمداران تاريخ با اين تعارض و دوگانگي درگير بوده‌اند و البته بسياري نيز قرباني آن.

2-  ابراهيم يزدي، درهفته‌اي که گذشت طي يک کنفرانس مطبوعاتي کانديداتوري خود را در انتخابات رياست جمهوري از طرف نهضت آزادي ايران اعلام کرد. اين درحالي است که پرونده اعضاي اين حزب همچنان دردادگاه مفتوح است و اگر مصلحت نظام ايجاب نمي‌کرد شايد اين پرونده تاکنون به سرانجام رسيده بود. اعلام کانديداتوري دکتر يزدي در اين ميان به دلايلي، کاملا منحصر به فرد و حايز اهميت است. يکي آنکه بلافاصله همگان را به ياد انتخابات شوراها و ناکامي نيروهاي اصلاح طلب و ملي- مذهبي در آن مي‌اندازد. ديگر آنکه تصميم شوراي نگهبان براي بسياري بديهي مي نمايد؛ چراکه وقتي اصلاح طلبان قديمي داخل حاکميت به تيغ رد صلاحيت آن شورا گرفتار آمده اند، چه اميدي به تاييد صلاحيت يزدي باقي مي ماند. سوم آنکه قرار گرفتن نهضت آزادي در مرز اپوزيسيون و پوزيسيون نظام، همواره حساسيت ها را نسبت به تصميمات اين حزب بالا برده است. اپوزيسيون معاند هرگونه مشارکت نهضت درفرايندهاي نظام را به تعبير خود فرصت طلبي و قدرت طلبي تفسير کرده است و محافظه کاران داخل حاکميت نيز هرگونه کناره گيري از مشارکت و هرگونه انتقاد را از طرف اين حزب با لفظ « براندازي» همراه کرده اند.

    اينچنين است که کانديداتوري يزدي آنطور که برخي به سادگي از کنار آن مي گذرند، امري ساده و عادي نيست. خصوصا آنکه وي خود را « کانديداي مشورط» انتخابات مي‌خواند و اين واژه در نوع خود لفظي بديع است.

3- اينکه دلايل نهضت براي شرکت در انتخابات رياست جمهوري چيست و يا اين دلايل براي شرکت در انتخابات شوراها چه بوده است، موضوع مطلب حاضر نيست. مي توان فرض کرد که تمامي آن دلايل در چارچوب فرمول هايي سياسي قرار دارند که براي اين حزب منطقي، قابل قبول و درجهت منافع ملي است و اهميتي نيز ندارد که ديگر گروه ها  درباره اين فرمول ها چه فکر مي کنند. آنچه اهميت دارد فرايندي است که نهضت را در مقطع کنوني به اتخاذ چنين تصميمي رهنمون ساخته است. فرايندي که از يک سو ريشه در واکنش هاي دروني و بروني اين حزب پس از انتخابات شوراها دارد و از سويي ديگر مربوط به تجربه اين حزب درگذر از مراحل مختلف تاريخي است.

    درواقع اتفاقي که در انتخابات شوراها رخ داد، درنهايت منجر به تغيير نگرش و رويکردهاي گروه هاي مختلف نسبت به مسئله «مشارکت سياسي» شد. آنچه از ظاهر امر بر مي آمد آن بود که در انتخابات مذکور دو گروه برنده ميدان بوده اند: اول محافظه کاران که راي آوردند و دوم، تحريم کنندگان که ميزان مشارکت را به پايين ترين حد خود رساندند. اما باطن امر خبر از مسئله اي ديگر مي‌داد و حقيقت به گونه‌اي ديگر رقم خورد. گروه اول (محافظه کاران) چنان دچار توهم شد که به غلط پايگاه مردمي قابل توجهي براي خود تصور کرد. آن ها به راستي فراموش کردند که راي آوردنشان به واسطه محبوبيت يا پايگاه گسترده اجتماعي شان نبوده است. اين توهم ايشان را در غفلتي بزرگ فروبرد که نتيجه آن را اکنون و درآستانه انتخابات رياست جمهوري مي توان مشاهده کرد.

    محافظه کاراني که به تازگي بازي حزبي آموخته‌اند، با اوج گيري اختلافات دروني، درصورت مشارکت متوسط مردم درانتخابات نيز شکست تلخي را تجربه خواهند کرد و اميدهاي سه ساله خود را بر باد رفته خواهند ديد. در نتيجه به زودي درخواهند يافت که پيروزي در انتخابات شوراها، يک پيروزي کاذب بيش نبوده است.

    تحريم کنندگان نيز که دست به تحريم يک انتخابات آزاد زده بودند، چيز زيادي نصيبشان نشد و دستآورد مشخصي کسب نکردند. ايشان از سه سال گذشته تاکنون هيچگونه استراتژي واقعي و کارآمدي ارايه نکردند و در طي اين سه سال درسکون مطلق قرار گرفته‌اند.

   درنتيجه تنها کساني که پس از انتخابات شوراها به بازسازي و احياي سازماني خود پرداختند، پيروز واقعي اين انتخابات بوده اند. اينکه حزبي بتواند از يک تهديد، در آينده فرصتي براي خود فراهم کند، قطعا يک پيروزي بزرگ به شمار مي رود. به‌نظر اصلاح‌طلبان درون و بيرون حاکميت جزو اين دسته محسوب مي گردند. ايشان در مرحله اول با تحريم انتخابات مجلس هفتم و درمرحله دوم با برنامه ريزي مجدد، به احياي سازماني خود پرداختند و اکنون شاهد هستيم که هر دو گروه اصلاح طلبان درون و بيرون حاکميت، در وضعيت مناسبي نسبت به دو سال قبل به سر مي برند. چه کسي مي تواند ادعا کند که اين يک پيروزي بزرگ نيست؟

    4- دستآورد نهضت آزادي ايران حتي شايد مهمتر از احزاب اصلاح طلب درون حاکميت باشد. درحقيقت آنچه با لفظ «کانديداتوري مشروط» از آن ياد مي شود، چيزي نيست جز حل معماي تعارض تاريخي سياست که در بالا بدان اشاره شد. اين حرکت درواقع مي‌تواند به عنوان پلي ميان نخبگان سياسي و عامه مردم مطرح شود. واقعيت آن است که نه مي توان همچون انتخابات شوراها تنها به فرمول ها و تاکتيک هاي نخبه گرايانه حزبي – هرچند صحيح و درست – پايبند بود و از تمايلات و احساسات مردم غافل ماند، و نه مي توان (بازهم مانند انتخابات شوراها) تنها چشم به احساسات مردم داشت و بنا به ميل آن ها يک انتخابات آزاد را به طور قطعي تحريم کرد. ارزش انتخابات شوراها به اين بود که به کساني که طالب آگاهي اند، آگاهي داد و مخالفان آگاهي را در گمراهي فروبرد. از اين جهت هرآنچه در انتخابات رياست جمهوري رخ دهد، به نوعي ريشه در آن انتخابات خواهد داشت.

    کانديداتوري مشورط پلي است ميان آزاديخواهاني که درانتخابات شوراها، روبروي هم قرار گرفتند، چه آنها که باقصد بازکردن حلقه تنگ حاکميت در آن شرکت کردند و ظاهرا شکست خوردند و چه آن ها که به هدف تحت فشار قرار دادن محافظه کاران دست به تحريم زده و مشارکت را به حداقل رساندند. به همين دليل است که مي بينيم هم محسن ميردامادي از جبهه مشارکت از کانديداتوري يزدي حمايت مي کند و هم دانشجويان طيف علامه دفتر تحکيم وحدت آن را گامي مثبت ارزيابي مي کنند. آيا اين به معناي آن نيست که تمام کساني که به دموکراسي وفادارند مي توانند در يک جبهه در کنار يکديگر قرار گيرند؟ اين همان چيزي است که ابراهيم يزدي در کنفرانس انتخاباتي خود از آن با عنوان « جبهه دموکراسي خواهي» ياد کرد.

5- اکنون زمان آن فرارسيده است که انتخابات شوراها براي هميشه به فراموشي سپرده شود. شکست ها و پيروزي هاي آن انتخابات نه تنها واقعي نبود که حتي نشان دهنده يک وضعيتي کاملا استثنايي از نوعي واکنش عمومي بود. هيچ تضميني وجود ندارد که مانند آن انتخابات بار ديگر درتاريخ رخ دهد. تاريخدانان و جامعه شناسان البته درآينده بهتر مي توانند درباره آن قضاوت کنند و به تحقيقات علمي مستدل بپردازند.  توهم انتخابات شوراها، همان بهتر که براي محافظه کاران باقي بماند که هيچگاه تمايلي به درک واقعيات جامعه نداشته اند.

   

 

پايان

23/12/83

 

روزنامه اقبال ، پنج شنبه 27/12/83