الفتح
و ليكود:
پاشنه آشيلهاي
عباس و شارون
احمد
زيدآبادي
آريل
شارون نخست
وزير اسرائيل
با رويكرد تازه
خود در برابر
مساله
فلسطين، باعث
حيرت دوستان و
دشمنان خود
شده است.
شارون كه به
عنوان سياستمداري
سرسخت و خشن
شهرت دارد،
اينك از راه حلي
براي پايان
دادن به بحران
خاورميانه
حمايت ميكند
كه كمابيش
شبيه راه حل
ميانهروهاي
حزب كارگر
است.
اينكه
چرا شارون در
مواضع خود
نسبت به
فلسطين انعطاف
نشان داده
است، به طور
حتم در تحليل
خاص او از
آينده
خاورميانه و
خوي به شدت
عملگراي وي
ريشه دارد.
شارون به
فراست
دريافته است
كه بدون تشكيل
كشور مستقل
فلسطيني،
آيندهاي
براي امنيت
اسرائيل،
قابل تصور
نيست، از همين
رو، پيش از
آنكه فرصت از
دست برود، وي
خود ابتكار حل
بحران را به
دست گرفته تا
حد اكثر امتيازي
را كه در عمل
ممكن است،
براي اسرائيل
به دست آورد،
گو اينكه به
طور دقيق ميداند
كه در نهايت
جز چند شهركنشين
نزديك به خط
سبز – مرز ژوئن
1967- امكان حفظ
مناطق ديگري
از سرزمينهاي
اشغالي را
نخواهد داشت.
در
عين حال،
انعطاف شارون
در برابر
مساله فلسطين
را نمي توان
به تغيير
ايدئولوژي او
كه همان
صهيونيسم مليگرايانه
است، نسبت
داد. هر چند كه
او با روياي
"اسرائيل
بزرگ" وداع
كرده است و
اميدي به حفظ
سرزمينهاي
بين رود و
دريا را
ندارد، با اين
همه، براي از
دستن دادن اين
سرزمينها به
شدت "احساس
گناه" مي كند.
اين احساس
شارون را از
سخناني كه وي
پس از تصويب طرح
عقب نشيني از
نوار غزه و
شمال كرانه
باختري در كابينه
اسرائيل بر
زبان راند، ميتوان
به خوبي
دريافت. او
گفت؛ روز
تصميمگيري
براي برچيدن
شماري از شهركها
براي وي بسيار
سخت و
اندوهبار
بوده است. اين
سخنان بدان
معناست كه
شارون پس دادن
سرزمينها را
"اجراي
عدالت" و يا
"احقاق حق
فلسطينيها"
نميداند،
بلكه آن را به
صورت يك
تراژدي كه جبر
شرايط و
روزگار بر وي
تحميل كرده
است، مينگرد.
اين
در حالي است
كه براي
بسياري از
همكاران شارون
در حزب ليكود
حتي ضرورت تن
دادن به جبر
شرايط نيز
مورد پذيرش
قرار نگرفته
است. شارون پس
از آنكه مجبور
شد براي
پيشبرد طرح
يكجانبه خود
راستگراهاي
افراطي حزب
"اتحاد ملي" و
حزب مفدال را از
كابينه اخراج
كند، در گامهاي
بعدي با شورش
شماري از
نمايندگان
حزب متبوع خود
در كابينه و
مجلس روبرو
شد. در واقع 13 تن
از 40 نماينده
حزب ليكود در
مجلس در
مخالفت با ائتلاف
با حزب كارگر
و تصويب جدول
زمان بندي
براي برچيدن
شهركها از
نوار غزه و
شمال كرانه
باختري، عليه
نخست وزير
شورش كردند و
به لوايح مورد
علاقه وي در
مجلس راي منفي
دادند.
شارون
در واكنش به
عمل شورشيان،
يوزي لاندو رهبر
آنها را از
كابينه اخراج
كرد، اما براي
تصويب لايحه
بودجه به شدت
به راي آنها
در مجلس نيازمند
است. شورشيان
تهديد كردهاند
كه اگر شارون
طرح خروج از
نوار غزه را
به رفراندوم
نگذارد، آنها
به شور سوم
بررسي لايحه
بودجه راي
منفي خواهند
داد و اگر در
اين مرحله،
بودجه به
تصويب مجلس
نرسد، بنا بر
قوانين
اسرائيل،
دولت ساقط و
موظف به
برگزاري
انتخابات زودرس
خواهد شد.
براي
تصويب بودجه،
شارون به راي
احزاب اپوزيسيون
متكي شده است.
پس از پيوستن
حزب كارگر به دولت
ائتلافي،
اينك حزب
سكولار
شينويي كه تا
چند ماه پيش در
دولت شارون
حضور داشت و
در اعتراض به
تخصيص بودجهاي
290 ميليون شكلي
به حزب مذهبي
"يهوديت
توراتي متحده"
در لايحه
بودجه، از
ائتلاف كناره
گرفت، رهبر
احزاب
اپوزيسيون به
شمار ميرود.
شينويي به رغم
علاقهاش به
اجراي طرح
خروج از
نوارغزه و در
نتيجه استمرار
دولت شارون،
قاعدتا نميتواند
به بودجهاي
راي مثبت دهد
كه به دليل
مخالفت با بندهايي
از آن از دولت
خارج شده است.
بدين ترتيب،
چشم شارون
بايد به احزاب
عربي، حزب
چپگراي مرتز و
نيز حزب مذهبي
شاس باشد.
راضي كردن همه
اين احزاب
براي دادن راي
مثبت به لايحه
بودجه دشوار
است، از همين
رو شارون
مجبور است به
انتخاب بين آنها
دست بزند كه
خود شرايط
پيچيدهاي
بوجود ميآورد.
با اين
همه، هنوز يك
خطر جديتر از
ناحيه ليكود،
شارون را
تهديد ميكند.
برخي از چهرههاي
مهم حزب مانند
بنيامين
نتانياهو
وزير داريي و
سيلوان شالوم
وزير امور
خارجه كه
مخالف طرح عقبنشيني
از غزه هستند،
تا كنون روش
احتياط آميزي
داشتهاند و
از همراه شدن
با شورشيان پرهيز
كردهاند. اين
دو وزير اما
اخيرا در
اجلاس كميته
مركزي حزب
ليكود به
ضرورت
برگزاري
رفراندوم در باره
طرح يكجانبه
شارون راي
دادند و عملا
در مقابل نخست
وزير قرار
گرفتند. شارون
عهد كرده است
كه براي اجراي
طرح خود هرگز
به رفراندوم
تن ندهد، زيرا
چنين روندي را
باعث افزايش
تنش در جامعه
و به تاخير
افتادن اجراي
طرح ميداند.
به اين ترتيب
اگر اختلاف
شارون با
نتانياهو و
شالوم بالا
بگيرد به طوري
كه اين دو تن به
شورشيان
بپيوندند،
شارون براي
حفظ سمت خود به
زحمت جدي ميافتد.
هر چند كه
شارون براي
حفظ بقاي دولت
خود بازيگري حيرتانگيز
است، اما بزرگترين
خطري كه او را
تهديد ميكند
از ناحيه حزب
متبوع خودش
يعني حزب
ليكود است،
حزبي كه شارون
در تاسيس و
موفقيت آن نقش
بيهمتايي
بازي كرده است
و اين از
طنزهاي
تكراري تاريخ
است!
در
طرف فلسطيني،
محمود عباس
(ابومازن)
رئيس دولت
خودگردان فلسطين
نيز شرايطي بيشباهت
به شارون
ندارد.
عباس از
بنيانگذارن
جنبش الفتح،
شيوه كاملا
روشني براي دستيابي
فلسطينيها
به آرمان خود
دارد. او بدون
پروا و پردهپوشي،
انتفاضه
مسلحانه را به
زيان اهداف
فلسطينيها
ميداند و
شيوه مذاكره
را بهترين
ابزار براي
پايان دادن به
اشغال سرزمينها
به شمار ميآورد.
اين موضوع
مطلقا به
معناي آن نيست
كه وي تمايل
دارد،
امتيازاتي
بيش از ساير
رهبران
فلسطيني از
جمله ياسر
عرفات رهبر
فقيد ساف به
اسرائيليها
بدهد. حتي
شايد موضوع تا
اندازهاي
معكوس هم
باشد. يوسي بيلين
از معماران
قرارداد اسلو
كه با كنارهگيري
از حزب كارگر
همراه با يوسي
ساريد رهبر مرتز
بلوك تازهاي
با نام ياهاد
را تشكيل داده
است، در
ابتداي به
قدرت رسيدن
ابومازن، به
دولت اسرائيل
هشدار داد كه
وي به آن
معنايي كه
اسرائيليها
تصور ميكنند،
"ميانهرو"
نيست. بيلين
كه از پرحرارتترين
مدافعان صلح
در بين
سياستمداران
اسرائيلي
است، به شارون
و همكارانش
يادآوري كرد
كه در جريان
مذاكرات كمپديويد
در سال 2000
ميلادي،
مواضع عباس در
برابر مسائلي
مانند: بازگشت
آوارگان،
سرنوشت بيتالمقدس
و شهركهاي
يهودي نشين از
مواضع ابوعمار
تندتر و
راديكالتر
بوده است.
ابومازن
خود نيز اذعان
دارد كه در
جريان مذاكرات
كمپ ديويد،
عرفات انعطاف
بسياري از خود
نشان داد،
انعطافي بيش
از وي، اما
هرگز با طرح
نوشته شده و
مدوني روبرو
نشد و به همين
علت مذاكرات
بينتيجه و
ناكام ماند.
با
اين همه، در
بين فلسطينيها،
موضوع صورت
ديگري پيدا
كرده است.
بسياري بر اين
تصورند كه
ابومازن به
دليل مشي
مسالمتآميزش،
از انعطاف
بيشتري در
برابر
اسرائيل برخوردار
است و از همين
رو، گروههاي
تندرو،
اعتمادي
كمتري به او
نسبت به عرفات
دارند. اما
مشكل اصلي
عباس گروههاي
اپوزيسيون
نيستند. او
نيز مانند
شارون از جانب
جنبش متبوع
خود يعني
الفتح، تهديد
ميشود. الفتح
متشكل از دو
نسلي است كه
با يكديگر رقابت
پنهان دارند.
نسل اول
الفتح، شامل
مبارزاني است
كه جنبش
فلسطين را
پايهگذاري
كردند و در
سال 1993 به موجب
پيمان اسلو از
تبعيد به كرانه
باختري و نوار
غزه بازگشتند
و با تشكيل
دولت
خودگردان
فلسطيني
مناسب مهم حكومتي
را به چنگ
آوردند. نسل
دوم اما از
درون سرزمينهاي
اشغالي و
بويژه در طول
انتفاضه سنگ،
سر برآورده
است. اين نسل
عملا در تصميمگيريهاي
مهم سياسي
نقشي ندارد و
در عين حال،
رهبران نسل اول
را به
انحصارطلبي و
فساد متهم ميكند.
رهبري نسل دوم
به واقع در
دست مروان
برغوثي است كه
اينك دوران
محكوميت خود
را در زندان
اسرائيل سپري
ميكند. وي به 5
بار حبس ابد
محكوم شده
است.
در
جريان
انتخابات
رياست جمهوري
فلسطين، برغوثي
تلاش كرد تا
از داخل زندان
با ابومازن
رقابت كند. از
آنجا كه اين
رقابت باعث
انشعاب در
جنبش فتح ميشد؛
دوستان
برغوثي وي را
از
كانديداتوري
منصرف كردند.
با اين همه،
برغوثي چند
بار تصميم خود
را تغيير داد،
اما در نهايت
با اعلام
پشتيباني از
عباس در جهت
دستيابي وي به
بالاترين مقام
دولت فلسطيني
نقش مهمي بازي
كرد. عباس نيز
به نوبه خود
وعده داد كه
در درون جنبش
فتح اصلاحاتي
انجام دهد و
راه كادرهاي
جوان را براي
رسيدن به
رهبري حزب
هموار كند.
با
گذشت چند ماه
از انتخاب
ابومازن به
رياست دولت
خودگردان
فلسطين، هنوز
اصلاحاتي كه
كادرهاي جوان
الفتح را راضي
كند، در درون
اين جنبش صورت
نگرفته است.
البته قرار
است در ماه
آينده ميلادي
كنگره الفتح براي
انجام
اصلاحات
برگزار شود،
اما نسل دوم جنبش
اعتقاد دارد
كه نسل پيرتر
از هماكنون
تمهيداتي را
براي حفظ نقش
خود در جنبش آغاز
كرده است. آنها
در اين مورد
بخصوص به هانيالحسن
فرد مورد
اعتماد و
نزديك به
عرفات اشاره
ميكنند.
در
اعتراض به اين
تحركات،
اخيرا 30 تن از
رهبران
كادرهاي جوان
الفتح در
كرانه باختري
از عضويت
الفتح استعفا
دادند و تاكيد
كردند كه تحت
هيچ شرايطي
استعفاي خود
را پس نميگيرند.
آنها تاكيد
كردند كه اگر
الفتح راه
فعلي خود را
ادامه دهد، در
مقابل گروه
اسلامگراي
حماس در
انتخابات
پارلماني
ژوئيه آينده،
بازنده خواهد
بود. آنها
پيروزي
درخشان حماس
در انتخابات
شهرداريها
در نوار غزه
را مثال ميآورند
و نگران تكرار
اين ماجرا در
انتخابات
سرنوشت ساز
پارلماني
تابستان
آينده هستند.
با
اين همه، گفته
ميشود كه
كادرهاي جوان
الفتح در
كرانه باختري
به اشاره
مروان برغوثي
از مقام خود
استعفاء دادهاند.
اگر اين موضوع
صحت داشته
باشد، نشانگر
آن است كه جنگ
قدرت در درون
الفتح همچنان
ادامه دارد و
اگر ابومازن
نتواند در
جريان اجلاس
بهار آينده بر
اين چالش فائق
آيد، الفتح
دچار انشعاب
خواهد شد.
چنين انشعابي
در صورت تحقق
ميتواند
براي ابومازن
كاملا خطرناك
باشد، چرا كه
وي را از
حمايت طيف
گستردهاي از
نسل جوان
فلسطين محروم
ميكند.
ابومازن
بدون نسل دوم
الفتح قاعدتا
در برابر فشارهاي
اسرائيل آسيب
پذير خواهد
بود و حتي
امكان پيشبرد
روند صلح را
بر اساس ايدههاي
خود نخواهد
داشت. اگر
ابومازن در
زمينه صلح به
موفقيت
درخشاني دست
نيابد، به
احتمال زياد
مهار امور را
از دست خواهد
داد و كادرهاي
جوان الفتح كه
گردانهاي
شهداي الاقصي
را تشكيل دادهاند،
بار ديگر به
انتفاضه
مسلحانه
گرايش پيدا
خواهند كرد،
يعني همان
چيزي كه
ابومازن آن را
براي آرمان
فلسطين مهلك و
كشنده ميداند.
بدين ترتيب،
موقعيت
ابومازن هم در
واقع از ناحيه
جنبش تحت امر
خود تهديد ميشود،
جنبشي كه او
در سال 1964 در
شمار پايهگذارانش
بود و براي
تبديل شدنش به
بزرگترين
گروه فلسطيني
از هر اقدامي
دريغ نكرد. اين
هم صورت ديگري
از طنز تاريخ
است!
(ويژه
نامه روزنامه
شرق)