حاجي
آقاي صادق هدايت
وهاشمي رفسنجاني!
کوروش گلنام
شنبه 23 اسفند 1383
ـ 13 مارس 2005
اين نوشته به
بهانه صدودومين
سال تولد صادق
هدايت ويادي
از اوست که
جاودانه است.
تولد صادق
هدايت در 28
بهمن ماه 1281 است .
صادق هدايت
داستان بلند
حاجي آقا را
در سال 1324 (1945م. سال
هاي جنگ جهاني
دوم) يعني 59
سال(بيش از نيم
قرن) پيش
نوشته است. آقاي
ابوالحسن
تهامي در
سخنراني خود
در خانه
هنرمندان در 8
اسفندماه
امسال به مناسبت
مسابقه
داستان نويسي
هدايت(داستان
کوتاه)، در
باره داستان
بلند "حاجي
آقاي" صادق
هدايت چنين مي
گويد:
" اين کتاب
اجزاي موزائيک
اجتماع ايران،
در جنگ دوم
جهاني را به زيبايي
بازتاب مي
دهد. جامعه اي
بي سواد، عقب
افتاده از
تمدن و گرفتار
فساد و تعصب و
خرافات. قهرمان
کتاب حاجي آقا،
در واقع يک ضد
قهرمان است.
به هيچ يک از
صفات خوب
انساني
آراسته نيست،
عقايد متزلزل
دارد، زورگو،
حريص و نمونه
کامل تبهکاري
است"(1)
اوسپس در
باره اين
کتاب، که مي
توان گفت از سياسي
ترين کتابهاي
صادق هدايت
است، مي گويد:
" در دفتر حاجي
هر کالاي تصور
پذير وسود آوري
معامله مي
شود. از دارو و
لباس و ارزاق
عمومي و لاستيک
و ميخ و واجبي
گرفته تا خريد
و فروش رأي
انتخابات آن
هم به صورت 30 و 40
هزارتايي"
همآن
اين تفسير کوتاه
اما گويااز
حاجي آقا
وصفات بي همتاي
او چه کسي را
به شما ياد
آور مي شود و
چهره چه کسي
را براي شما
تداعي مي کند؟
جامعه ما 59 سال پس
از نوشتن اين
کتاب، هنوز
همچنان
گرفتار "حاجي
آقا"هايي است
که اين بار
خود در مقام رييس
جمهور و وزير
و وکيل هستند.
همآن ها که" به
هيچ يک از
صفات خوب
انساني
آراسته نيستند"
و مروج"تعصب و
خرافات"
هستند. همآنها
که خود را اين
بار "قهرمان
سازندگي" مي
نامند اما ضد
قهرمان وضد
سازندگي
هستند. همآنها
که "عقايد
متزلزل"
دارند،
"زورگو حريص و
نمونه کامل
تبهکاري"
هستند! در
دفترشان به
شهادت خاطرات
روزانه خودشان،
"همه جور
معامله سود
آوري مي شود".
ّييژن صف سري
بر اين نظر
است که براي
تدارک
انتخابات رياست
جمهوري فرمايشي
در راه، برخي
مطبوعات چي ها
خود را به
هاشمي
رفسنجاني
فروخته اند.(2)
صادق هدايت
در داستان حاجي
آقا، بنا به
گفته آقاي
محمود دولت
آبادي نويسنده
برجسته و
محترم، " مي نويسد
تا ابتذال
حاکم بر جامعه
ايراني را بيان
کرده باشد"(3)
ابتذالي که
شوربختانه
هنوز پا بر
جاست و وجود
حاجي آقاهاي
فراوان صادق
هدايتي در
جامعه امروز ايران،
نشان روشن
آنست.
رفتار
و منش هيچ آدم
شناخته شده وپر
ادعايي در ايران
امروز،
بيشتر از
هاشمي
رفسنجاني با
حاجي آقاي
صادق هدايت
همخواني
ندارد اگر چه
حاجي آقاي هدايت
رئيس مجلس، رئيس
جمهور و رئيس
مصلحت تشخيص
نظام و.. نيست
اما شخصيت و
صفت هاي آنها
چنان شبيه است
که گويا 59 سال پيش،
صادق هدايت
رفسنجاني را
در برابر خود
داشته و او را
وصف کرده است!
نگارنده در اينجا
فرازهايي از
داستان بلند
حاجي آقاي
صادق هدايت را
براي
خوانندگان
گرامي بازنويسي
کرده و با
کمترين تفسيرها، برابري
و ارزيابي را
به خود آنها
واگذار مي نمايد.
خوانندگان مي
توانند به جاي
واژه هاي"حاجي
آقا" نام "هاشمي
رفسنجاني" را
قرار داده تا
نگاه تيز بين
و افشا گر
صادق هدايت به
گونه
هاي رفسنجاني
را بهتر در يابند.
اين بخشها را
با دقت و
بردباري ويژه
بخوانيد. تلاش
شده است که در
نگارش و نشانه
هاي نگارش در
نوشته، دست برده
نشود. هر آنچه
از نشانه هاي
نگارش و يا
جمله اي(بنا
به ضرورتي)
توضيحي آمده
است ميان دو
نشانه[..] آمده است
حتا اگر ويرگول
و نقطه باشد.
تاکيدها
(برجسته
کردنها)بر بخش
هايي از نوشته
ها، همه از من
است و در متن
خود کتاب به اين
شکل نيست.
" از صبح
زود که بلند مي
شد، حتي در
خواب هم تمام
هوش و حواس
حاجي متوجه
جلب منفعت و
دفع ضرر بودو
به همين
مناسبت در هر
گونه معامله
شرکت مي کرد.
حتا سر پيري
در مقاطعه راهسازي
و درخت کاري خيابان
ها بخودش قيافه
مفلس و بد بخت
مي داد و گدا
بازي در مي
آورد(4) و
معاملات بزرگ
و خريد و فروش
را به اسم پسر
و يا زنهايش
انجام مي
داد..." ص 47ـ 48 حاجي
آقا(5)
" ازجاه
طلبي که حاجي
داشت، براي
خودنمايي در سياست
و کارهاي لوچ
دخالت مي کرد.
از جاسوسي هم
رويگردان
نبودو به اين
وسيله محرم بسياري
از اسرار مگو
شده بود. براي
اينکه در همه
جا نفوذ داشته
باشد و بتواند
منافع خود را
بهتر
نگهدارد(بايد
اقرار کرد که
از اين راه
منافع هنگفتي
عايد او شد.)
حاجي سياست را
يک جور معامله
تلقي مي کرد و
خودش را
بزرگترين سياستمدار
دوران مي
دانست. از
بسکه در همه
جا جايش بود و
هميشه جلو مي
افتاد و حالت
بزرگمنشي
بخود مي گرفت
و توي حرف ديگران
مي دويد، يکنوع
جسارت جبلي پيدا
کرده بود.
حرفش که تمام
مي شد، توي
چشم طرف تأثير
حرف خود را
جستجو مي کرد.
براي اين کار
استعداد خدا
داد هم داشت: زيرا
حراف،
سرزباندار،
پر رو و نخود
هر آش بودو به
زبان هر کس مي
توانست صحبت
کند. به حرف ديگران
به دقت گوش مي
دادو صورت حق
به جانب مي
گرفت، اظهار
همدردي مي کرد
و وعده کمک و
توصيه مي داد.
اما عملآ کاري
انجام نمي داد
مگر اينکه سودي
در آن داشته
باشد و يا به اين
ترتيب براي
روز مبادا دلي
را بدست بياورد.
همه جا با
سلام و صلوات
وارد مي شد." ص 50
ـ 49
" اما حاجي
سواد حسابي
نداشت...هر وقت
هم که اشتباه
مي کرد از رو
نمي رفت... گاهي
حاجي از دهنش
در مي رفت و مي
گفت بله ديگ،
بله چغندر. توي
اين مردم و اين
ملک ما هم سياستمدارش
هستيم!" ص 41
نزديک
انتخابات
دوره چهاردهم[شما
انتخابات رياست
جمهوري آينده
را بگذاريد] به فعاليت
سياسي و
اقتصادي حاجي
افزوده شد...از
صبح تا شام
مشغول تباني و
دستور و
ملاقات با
روزنامه چي و
کاسب کارو
بازاري و
آخوندهاي قديمي
و آخوندهاي
نوظهور دموکراسي
و گاوبندي شده
بود. حتي صغر
سن گرفته بود
وباپشت هم
اندازي موفق
شده بود از
مجراي قانوني
سنش را پايين
بياورد تا
ممنوع
الوکاله
نباشد و تکرار
مي کرد:"چه
مي شود کرد؟
مصالح عاليه
کشور در خطره!
" ص 61
صادق هدايت
گاه که حرفها
ونيشهاي خودش
را نسبت به
وضع آشفته
جامعه از زبان
خود حاجي و يا
هم پالکي هايش
بيان ميکند،
که بيشترين
بخش کتاب را نيز
تشکيل مي دهد،
به هدف نشان
دادن نيرنگ
بازيها و فريبکاري
هاي حاجي و
رفقاي طرف
معامله اش است
که يک بند حرفهاي
گنده، گنده و
حاکي از
دردمندي مي
زنند، از گند
و کثافت در
جامعه مي گويند
که بيشتر نيز
درد هاي واقعي
دامان گير
جامعه است، اما
به اين هدف که خود
را به کلي از
خميره اي ديگر
و بدور از همه
نابساماني ها
و تبهکاريها
نشان دهند؛
روشن است که خود
حاجي(به ويژه) و
رفقايش، که از
بانيان فساد و
خرابي هستند اما
پي در پي ذکر و
مصيبت بد بختي
ها را مي
خوانند و گاه
آسمان و ريسمان
را نيز بهم مي
بافند:
"البته
حقيقت تلخه،
امابايد
اذعان داشته
باشيم که
نژادمان فاسد
شده ، نه علم،
نه هنر... هوا و
زمين و آبمان
پر از کثافت و
مکروباته.
باور کنيد که
ما داريم تو
چاهک دنيا
زندگي مي کنيم
و مثل کرم
توهم مي لوليم.
زمامداران
همه دزد و دغل
و رشوه
خورند...قديم
اعيان بابا
ننه داشتند[،]
علاقه به آب و
خاکشان داشتند،
اما حالا هر
دبوري، هر ديزي
پزي مي خواد
وکيل بشه تا
بهتر مردم را
بچاپد و بعد
بره خارجه
زندگي بکنه!" ص
90
و
از قول آقاي خيزران
نژاد که براي
معامله خدمت
حاجي آمده
است:
"حاجي
آقا! تصديق
بفرماييد که
همه اين ها
تقصير
خودمانست که مي
دانيم و هيچ
اقدامي نمي کنيم.
همين بي علاقگي
و نمي دانم
کاري جلو هر
اقدام سودمندي
را گرفته. هر
کس مي گويد: به
من چه؟ هر کس مي
خواد در اين
هرج و مرج و
بخور وبچاپ به
بهانه اين که
"از نان خوردن
نيفتم" گليم
خودش را از آب
بيرون بکشد و
دست به
اصلاحات اساسي
نمي زنيم. آخر
تعادل و توازني
گفته اند، هيچ
جاي دنيا مثل
اينجا شتر گاو
پلنگ نيست: از يک
طرف دسته
انگشت شماري
قصر هاي آسمان
خراش با آخرين
وسايل آسايش
دارند، از طرف
ديگر، اکثريت
مردم بي چيز و
ناخوش و گرسنه
اند و با شرايط
ماقبل تاريخ
کار مي کنند و
مي خزند.... اما عيب
کار اينجاست
که مربيان ملت
فاسدند؛ سياست
خارجي با دست
خودمان توي سر
خودمان مي
زند! وقتي که
رئيس مملکت
دزديد، وکيل و
وزير و معاون
اداره و رئيس
شهرباني هم
دزديدند، آن
وقت چه توقع بيجائي
است که از مشدي
حسن بقال
داشته باشيم و
تعجب بکنيم که
ميوه اش را مي
گنداند و دور
مي ريزد، اما
حاضر نيست که
به قيمت ارزان
بفروش؟ همه اين
ها مثل زنجير
به هم بستگي
دارد. يا بايد
اصلاح اساسي
بشود و يا غصه
خوري براي
مادران
باردار و جمع
کردن اعانه
براي يتيمان و
فقرا فقط
خودنمايي بيشرمانه
اي است. صحبت
کار ما را به
جايي نمي
کشاند[.] يا بايد
تغيرات اساسي
داد مثل همه
جاي دنيا که
کردند و نتيجه
اش را ديدند و يابايد
به ننگين ترين
طرزي نابود
شد." ص 91ـ 90
حاجي با هر کسي
به زبان خودش
سخن مي گويد. چون
ماهيت آخوند
ها و راه نان
خوري آنها را به
خوبي مي داند
و روشش با
آنها يکي است
، با آنها بي
پرده تر و رو
راست تر سخن مي
گويد وبه حجةالشريعه
اين پند و
اندرز ها را مي
دهدکه مي
تواند به خوبي
با سياست ها و
رفتار هاي
خرافي
حکومتگران
امروز با مردم،
هم خواني
داشته باشد :
" ... تا
موقعي که مردم
سر به گريبان
وحشت آن دنيا
و شکيات و سهويات
نباشند در اين
دنيا مطيع و
منقاد
نخواهند ماند.
آن وقت ماها
نمي توانيم به
زندگي خودمان
برسيم. تا ترس
و زجر و عقوبت
دنيوي و اخروي
در ميان نباشد
گمان مي کنيد
مياند براي من
و سر کار کار
کنند؟ اين
پنبه را از
گوشتان در بياريد.
واضح تر بگم: اگر
ما مردم را از
عقوبت آن دنيا
نترسانيم و در
اين دنيا از
سر نيزه و مشت
و توسري
نترسانيم
فردا کلاه ما
پس معرکه است.....
اگر عمله روزي
ده ساعت جان مي
کنه و کار مي
کنه و به نان
شب محتاجه و
من انبار قاليم
تا طاق چيده
شده بايد
معتقد باشه که
تقدير اين
بوده. فردا بيا
به آنها بگو
که همه اين ها
چرت و پرته[،]
که او کار
کرده و من کار
شکني کردم،
آنوقت خر بيار
و باقالي بار
کن! ديگر جاي
زندگي براي من
و شما باقي نمي
مانه، ديگر
کارخانه"کشبافي
ديانت"
منافعش را سر
ماه براي من
نمي فرسته. دنيا
بلبشو مي شه.....
پس مردم ما بايد
گشنه و محتاج
و بيسواد و
خرافي بمانند
تا مطيع ما
باشند. اگر
بچه فلان عطار
درس خواند،
فردا به جمله
هاي من ايراد
مي گيره و حرف
هايي مي زنه
که من و شما نمي
فهميم. آنوقت
خداحافظ حاجي
آقا و حجة
الشريعه. ما
بايد جاي او
قوطي کبريت
بفروشيم. اگر
بچه مشدي تقي
علاف با هوش و
با استعداد از
آب در آمد و
بچه من که حاجي
زاده است تنبل
و احمق بود،
وامصيبتا! پس
ما براي
خودمان و به
نفع خودمان
اقدام مي کنيم...
" ص 109 ـ 108
حاجي سپس علت
جنگ و کشتار
در اروپا را
باز شدن چشم و گوش
مردم و خواستن
حق و حقوق خود
دانسته و به حجة
الشريعه مي گويد:
" در اينصورت
ما بايد مانع
پيشرفت مردم اين
جا بشيم، تا
دنيا به کام
ما بگرده
وگرنه سپور سر
گذر خواهيم
شد. خوشبختانه
در اين جا زمينه
براي ما
مساعده. وظيفه
ماست که مردم
را احمق
نگهداريم تا
سر به گريبان
خودشان باشند
و تو سر هم
بزنند. حالا
فهميديد؟......
اگر امروز
تمام مطالب را
صاف و پوست
کننده به شما
ميگم براي اينه
که دانسته اقدام
بکنيد. سرنوشت
من و شما و بچه
هايمان بسته
به اين
اقدامه. حالا
جامعه مي خواد
درست بشه، مي
خواد هرگز [صد
سال سياهم]
درست نشه. به
من چه، به شما
چه؟ عجالة
جامعه گاو شير
ده ماست و دنيا
به کام ما مي
چرخه. بگذاريد
ادامه پيدا
کنه. هميشه در
اين آب و خاک
دزدها و قاچاق[چي]
ها همه کاره
بوده اند... شما
اين رجال و اعيان
مملکت را نمي
شناسيد، من مي
دانم زير
دمشان چقدر
سسته. مشهدي
حسن خرکچي از
آنها بهتر چيز
سرش مي شه. اما
به نفع ماست
که همين رجال
سرکار
بمانند...
حجة الشريعه
در پاسخ مي گويد:
" در اين
صورت بايد
شعائر مذهبي
را تقويت کرد."
و حاجي در
پاسخ:
"اشتباه
نکنيد. ما نمي
خواهيم که شما
برويد و نماز
و روزه مردم
را درست بکنيد.
بر عکس ما مي
خواهيم که به
اسم مذهب آداب
و رسوم قديم
را رواج بديم. ما
به اشخاص
متعصب سينه زن
و شاخ حسيني و
خوش باور احتياج
داريم نه ديندار
مسلمان. بايد
کار ي کرد که
برزگر و دهقان
خودش را محتاج
من و شما بدانه
و شکر گزار
باشه. براي اين
که ما به
مقصود برسيم
بايد او ناخوش
و گشنه و بي
سواد و کر و
کور بمانه و
حق خودش را از
ما گدايي بکنه......
اما فراموش
نکنيد که
ظاهرآ براي
مردم بايد
اظهار همدردي
و دلسوزي کرد.
چون امروز مد
شده اما در
باطن بايد
پدرشان را در
آورد.....در عمل
بايد مانع بشيم
و خرابکاري
بکنيم. هيچ مي
دانيد که ما بيشتر
احتياج به گدا
داريم تا گدا
به ما؟ جون ما
بايد تصدق بديم،
اعانه جمع بکنيم،
غصه خوري بکنيم
تا نمايش داده
باشيم و
بعلاوه وجدان
خودمان را
راحت بکنيم. و
گرنه سگ کنار
کوچه با گدا پيش
من چه فرقي
داره؟ ص 110 ـ 109
و آن زمان که
گفتگو و ترس
از نفوذ شوروي
و شروع جنبش
هاي تازه بوده
است، حاجي مي
گويد:
" ..صاف
و پوست کنده
به شما خاطر
نشان مي کنم
که فقط وسيله
شيوع خرافات و
توليد بلوا به
اسم مذهب مي توانيم
جلو اين جنبش
هاي تازه که
از طرف همسايه
شمالي به اينجا
سرايت کرده بگيريم......در
صورت لزوم ما
با اجنه و شياطين
هم دست به يکي
خواهيم شد تا
نگذاريم وضعيت
عوض بشه. عوض
شدن جامعه يعني
مرگ ما و
امثال ما. پس
وظيفه شما
رواج قمه زن،
سينه زن،
بافورخونه،
جن گيري، روضه
خواني،
افتتاح تکيه و
حسينيه، تشويق
آخوند و
جاقوکش و نطق
و موعظه بر ضد
کشف حجابه. بايد
هميشه اين ملت
را به قهقرا
بر گرداند و
متوجه عادات و
رسوم دو سه
هزار سال پيش کرد.
سياست اينطور
اقتضا ميکنه..
اگر ناخوش ميشند
جن گير و دعا
نويس هست...
.. چادر
نماز و چادر سياه
و عمامه را بين
مردم تشويق و
در صورت لزوم
توزيع بکنيد.
از معجزه
سقاخانه غافل
نباشيد. اين
دفعه بايد توي
دهات رخنه بکنيد،
چون توي شهرها
به قدر کافي
دست داريم. ...پولدارهر
هر جا که باشه
کورکورانه از
ما پشتيباني
خواهد کرد."ص 112
ـ 111
اما صادق هدايت
کسي نيست که
حاجي و امثال
حاجي را راحت
بگذارد. او
دلش از اين
دزدها و شيادان
خون است و اينجا
هم زهرش را از
زبان منادي
الحق، که شاعر
است امانه خود
فروش و مجيز
گو، به جان
حاجي مي ريزد
و گند وجودش
را نشان مي
دهد. او که از
بد حادثه به
هشتي حاجي آقا
آمده و مدتي
است در سکوت
کامل شاهد آمد و
رفت ها و زد
وبندهاي حاجي
با انواع
دزدان و شيادان
است و حاجي
فکر مي کند
براي مديحه گويي به
خدمتش آمده
است، با حرفهايش
حاجي را که
رنگش " مثل شاه
توت شده بود"و
چشم هايش" مثل
دو کاسه
خون"به شدت
ترسانده و کله
پا مي کند. او به
حاجي مي گويد:
"هفتاد
سال است که
مردم را گول
زدي، چاپيدي،
به ريششان خنديدي[،]
آن وقت پول هاي
دزدي را برده
اي کلاه شرعي
سرش بگذاري،[.]
دور سنگ سياه
لي لي کردي،
هفتاد ريگ
انداختي و گوسفند
کشتي. اين نمايش
تمام فداکاري
تست. ..... از صبح
زود مثل
عنکبوت تار ميتني،
دزدها و گردنه
گيرها و
قاچاق[چي]ها
رابه سوي خودت
مي کشي. کارت
کلاه برداري و
شيادي است.
گمان مي کني
که پشت در پشت
به اين ننگ
ادامه خواهي
داد؟(خنده
عصباني کرد)
اشتباه است.
اگر تا يک نسل
ديگر سرنوشت اين
مردم به دست
شماها باشد
نابود خواهند
شد. اگر دور
خودتان ديوار
چين هم بکشيد
دنيا به سرعت
عوض مي شود.
شما ها کبک
وار سر خودتان
رازير برف قايم
کرديد. بر فرض
که ما نشان
ندهيم که حق حيات
داريم، ديگران
به آساني جاي
ما را خواهند
گرفت. آن وقت
خدا حافظ حاجي
آقا و بساطش.
اما آسوده
باش. آن وقت
تخم وترکه ات
هم توي همين
گوري که براي
همه مي کني به
درک واصل
خواهند شد....
حالا محض
مصلحت روزگار
تو رويت لبخند
مي زنند، اما
فردا بجز اخ و
تف و اردنگ چيزي
عايدت نمي شود
و همه جا
مجبوري مثل
گربه کمر
شکسته اين ننگ
را به دنبال
خودت و نسلت
بکشاني." ص 101
از آوردن
ناسزاهاي هاي
آنچناني به
حاجي خود داري
مي کنم اما:
" .. تو
وجودت دشنام
به بشريت
است،.. تو هيچوقت
در زندگي زيبايي
نداشتي و نديدي
و اگر هم ديدي
سرت نشده. يک
چشم انداز زيبا
هرگز ترا
نگرفته، يک
صورت قشنگ يا
موسيقي
دلنواز ترا
تکان نداده و
کلام موزون و
فکر عالي هرگز
به قلبت اثر
نکرده. تو تنها
اسير شکم و زير
شکمت هستي.
حرص مي رني که
اين زندگي ننگين
که داري در
زمان ومکان
طولاني تري
بکني. از کرم،
از خوک هم پست
تري، تو...
کدام خوک جان
و مال هم جنس
خودش را به
بازيچه گرفته يا
پول آن ها را
اندوخته و يا
خوراک و دواي
آنها را
احتکار کرده؟
تو خون هزاران
بي گناه را از
صبح تا شام مي
مکي و کيف مي
کني و اسم
خودت را سياستمدار
و اعيان گذاشتي!
اين محيط پست ننگين
هم امثال ترا
مي پسندد و از
تو تقويت مي
کند و قوانين
جهنمي اين
اجتماع فقط
براي دفاع از
منافع خوک هاي
جهنمي
افسارگسيخته
مثل تو درست
شده و ميدان
اسب تازي رابه
شما داده..." ص 103 ـ 102
و بازهم
ناسزاهايي که
لايق بود اما آوردنش
جايز نبود.
حاجي آقاي
صادق هدايت، امروز
نيز همچنان به
همآن گونه
مانده است و
همه ما هر روز
او را زنده،
سرحال و گردن
کلفت؛ پر گو،
تند گو، مفت
گو و شناور در
هر آشي مي بينيم!
زير نويس:
1 ـ سايت خانه
هنرمندان ايران،
ص اول، شنبه 23
اسفند 1383
2 ـ سايت روزگار
ما، يادداشتهاي
بيژن صف سري،
نوشته: سکوت
چرا؟ "آن خبر به
استخدام در
آمدن چند شبه
روزنامه نگاري
است که در ازاي
دريافت پول
بنا دارند از يکي
از کانديدا ها
ي رياست جمهوري
قلم فرسايي (
بخوانيد
دورغگويي )
کنند" و يا
اين اشاره:
"بعد
ازافشاگري
هائيكه در
مورد آن گروه
از روزنامه
نگاراني كه در
ازاي دريافت
پول از كانديدا
شدن آقاي
هاشمي
رفسنجاني
حمايت ميكنند.."
همآن سايت،
نوشته: پاسخ
به ناصحين
منتقد
تکيه آقاي صف
سري در نوشته
اي بنام "سکوت
چرا؟" يکي هم
بر اين مطلب
از وبلاگ"روزگاري
که سپري مي
شود" است:
"ستاد
انتخاباتي که
نزديکان جناب
هاشمي برپا
نموده اند از
جهاتي با ديگر
ستادهاي
انتخاباتي
فرق دارد.
گروهي تشکيل
شده است بنام
"ائتلاف نهم
براي فرداي
بهتر" که هسته
اصلي آن جايي
است با نام اتاق
فکر که در اين
مجمع گروههاي
کاري مشخص شده
اي ايجاد گرديده
اند و هرگروه
کاري را به
شخصي سپرده
شده. اتاق فکر
برپا شده براي
تبليغات رياست
جمهوري 83 بيشتر
از گذشته بر
روي مطبوعات و
رسانه ها
فوکوس کرده
است طوري که
مطبوعات و
رسانه ها چند
نماينده در آن
دارند و بيشتر
برنامه ها در
اين جهت مي
باشد.
بايد بگم
سخنگوي
"ائتلاف نهم
براي فرداي
بهتر" بر عهده
جناب نوبخت
نماينده سابق
رشت در مجلس
ششم مي باشد." January 28
3 ـسخنراني
م.دولت آبادي
در جشن صدمين
سال تولد صادق
هدايت، در عصر
روز دوشنبه 28
بهمن ماه 1381 در
خانه هنرمندان
ايران
4 ـ بياد داريد
که رفسنجاني
اخيرن گفت که تا
چه اندازه بي
چيز شده است و
دانشجوياني
به تمسخر به
جمع آوري
اعانه براي او
پرداختند!
5 ـ حاجي آقا،
چاپ سوئد،
انتشارات
آرش،
استکهلم، تابستان
2002