يکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۳ - ۱۳ مارس ۲۰۰۵

 

سهميه بندي: سخني با زنان

لاله حسين پور

 

درباره سهميه بندي، زنان بيشتر نوشته اند. طبق معمول بحثي ست زنانه. بحث و جدل در اين رابطه نفع زيادي براي مردان ندارد. اين صحنه را نيز به زنان واگذار کرده اند. اما چه خوب که بحث بر سر آن داغ است. در واقع مي بايست به بحث حول تمامي مسائل زنان دامن زد، به آن ها درازا  داد و از آن ها کوتاه نيامد. مي بايست تمامي زواياي ريز و جزئي و تاريک و نهفته در استدلالات و دلايل حول و حوش اين بحث ها را بيرون کشيد و روي آن ها مدت ها تأمل کرد. مي بايست مردها را در اين بحث ها شرکت داد و از آن ها پرس و جو کرد، گرايشات مردسالارانه مخفي و پرپيچ و خم نظراتشان را نشان داد و آن ها را رد کرد. مي بايست اين گرايشات را در لحظه لحظه زندگي زناني که حامل آن هستند، به آنان بازشناساند. مي بايست مسير تاريخ را تغيير داد و از راهي ديگر به پيش رفت. مي بايست ذره ذره پيش رفت و نايستاد. مي بايست کارهاي زيادي کرد، کارستان.

بحث سهميه بندي، تنها بحث بر سر سهميه بندي نيست. تنها بحث بر سر ميزان سهم تعدادي زن در اين هيئت، در آن مرکزيت، در اين شرکت و در آن شورا نيست. بحث بر سر يک تاريخ است که واژگونه به پيش رفته است. بحث بر سر سرنوشت انسان است، بحث بر سر دمکراسي ست. بحث بر سر قدرت است. حاکميت بخشي از انسان ها بر تعداد ديگري از انسان ها. نه به علت کشورگشايي، نه به علت دفاع از خود ، نه به علت مذهب و يا نژاد، که هرکدام قرن ها جامعه انساني را به عقب رانده است، بلکه بعلت تفاوت جنسيتي. زيرا بخشي از اين انسان ها  زور بيشتري در بازوي خود احساس مي کنند و به علت ويژگي هاي جنس خود، توان انجام کارهايي را دارند که آن بخش ديگر ندارد و اين بخش اما، باردار مي شود، بچه به دنيا مي آورد و چند ماه بالاجبار خانه نشين مي شود، جسم ظريفي دارد و اين چنين است که تاريخ رقم مي خورد.

 راز بقا! آنها که تواناتر بودند، اين ها را تا توان داشتند، به عقب راندند. آنها حکومت مي رانند، اينها حکومت مي شوند. و حال بحث بر سر سهم  زنان است. حق مسلم زنان، سهمي که در طول تاريخ از بين رفت. اکنون اين ها آن سهم رفته را طلب مي کنند. بحثي که بسيار عادلانه است. ذره اي بيشتر از حق خود نمي خواهد، حق احدي را ضايع نمي کند. نمي خواهد جايگاه مردان را اشغال کند، تنها مي خواهد جايگاه خود را که از جانب مردان اشغال شده است، بازپس گيرد. نمي خواهد انتقام بگيرد و بر سر مردان آن آورد که طي اين قرن ها بر سرش رفته است. عليه مردان نيست، مي خواهد همراه آنان باشد. تنها عدالت و برابري مي خواهد. و اين را از طريق سهيمه بندي و بالاجبار به مردان تحميل مي کند، اين را با قانون و قرارداد پيش مي برد. نشان مي دهد که انسان را با توجه به مشخصاتش بنگرد، انسان تنها انسان نيست، که در عمل با "مرد" يک سان انگاشته شود، بلکه انسان هم مرد است و هم زن. بحث سهميه بندي اين هدف را دارد که تفاوت جنسيتي را نشان دهد. تفاوت جنسيتي را ناديده نمي گيرد، بلکه به آن باور دارد، مي خواهد به اين تفاوت صحه گذارد و به حضور تفاوت ها در هر عرصه اي احترام نهد. اگر تفاوت است بين دو جنس، که هست، پس مي خواهد جايگاهش را تعيين کند. مي خواهد به مثابه يک انسان دمکرات به تفاوت ها بنگرد نه به مثابه يک موجود زميني در چهارچوب راز بقا.

 

 

 

بنابراين بحث بر سر سهم و حق نيمي از انسان هاست، نيمي از آحاد بشر. يک بحث حقوق بشري، نه يک بحث صنفي و سنديکايي. آن گونه که بسياري از مردان و زنان نيز، به تشکل هاي زنان بمثابه يک تشکل صنفي مي نگرند و آن را تنها حيطه فعاليت زنان مي شمرند و مردان را از ورود به آن برحذر مي دارند.  يک بحث حقوق بشري. اما نه با استناد به حقوق بشري که آن نيز توسط مردان در عرصه جهان نقش آفريني کرده است. اخطار! با تکيه بر همين حقوق بشر نيز مي توان حق زنان را ضايع کرد.  "بشر" يک مقوله همگون نيست، بشر ملغمه اي است از تفاوت ها. اختلاف جنسيتي شايد مهم ترين آن هاست، بنابراين از حقوق اين "بشر" بايد بطور مشخص صحبت کرد،  اگر همه چيز را "واحد" فرض کنيم، بيشتر از آن چيزي که در اين دو هزاره نصيب زنان شد، دست آوردي نخواهيم داشت. بنابراين زود شاد نشويم وقتي از برابري زن و مرد صحبتي به ميان مي آيد، هورا نکشيم وقتي يک زن در مصدر اموري مي نشيند. هنور راه درازي در پيش داريم.

بحث بر سر سهميه بندي است،  عده اي آن را با يک تبعيض مثبت و يا هديه اي به زنان مساوي مي دانند. تبعيض در کجا؟ مثال مي زنم: اگر در قانون، خواهر نصف برادر از ارث پدر سهم مي برد و با تغيير قانون، از آن پس همانند برادر، ارث را نصيب خود کند، آيا تبعيضي بر برادر روا داشته است؟ يا آنکه حق خود را گرفته است؟ بايد تأکيد کرد که تبعيض مثبت را همواره مردان در اختيار خود داشته اند و از آن به نحو احسن استفاده کرده اند. تبعيض، برخا نانوشته، اما عميقا نهادي شده. تبعيضي که به عنوان حق مسلم مردان و به مثابه چماقي بالاي سر زنان از هر قشر و طبقه اي عمل کرده و باعث عقب ماندگي، ناتواني و ضعف و تحقير مفرط زنان شده است.

نه تنها از جانب مردان، از جانب بسياري زنان نيز مي شنويم که سهميه بندي ، تحقير زنان است، توانايي زنان معيار نيست و تنها به صرف زن بودن انتخاب مي شوند، زن تبديل به انسان بدون چهره مي شود، بدين گونه زنان در مسئوليت خود جدي گرفته نمي شوند و خود نيز تلاشي در بالا بردن توانايي خود نمي کنند و از اين قبيل استدلالات.

اما آيا بدون سهميه بندي، حضور زنان بطور مساوي با مردان در عرصه هاي مختلف اجتماعي متحقق مي شود؟ چگونه مي توان اين حضور را امکان پذير کرد؟ چگونه زنان خود را توانا کنند، در حالي که اکثر مشاغل، مسئوليت ها و حوزه هاي کليدي در دست مردان است؟ چگونه بر تعداد خود در اين حوزه ها بيافزايند، در حاليکه نه تنها از جانب مردان، بلکه از جانب ساير زنان نيز پذيرفته نمي شوند؟ تعجبي ندارد، وقتي جامعه مردسالار است، تمامي ارکان و آحاد آن تحت اين حاکميت قرار دارند. زنان چگونه خود را به درجات بالا و نهادهاي قدرت برسانند، درحالي که همواره با رأي ناچيز مواجه اند؟ از اينکه برخي زنان از اين موانع گذر کرده و به مدارج بالا رسيده اند، جاي بسي خوشوقتي است اما آيا به راستي بدين ترتيب برابري زنان و مردان تحقق يافته است؟  اينجا صحبت از خانم مرکل يا خانم رايس در حاکميت نيست. بحث از حق و سهم زنان در حاکميت است. حق و سهم زنان در تمامي حوزه هاي تصميم گيري و تعيين سرنوشت.

مطرح مي شود، سهميه بندي کاملا قابل دفاع است اما با يک محدوديت زماني و تأکيد مي شود تا تحقق برابري در زمينه تحصيلات و دستمزد برابر، بايد سهميه بندي اجرا شود و ديگر تمام!

هم اکنون مي توان ادعا کرد که زنان در زمينه تحصيلات بسيار پيش رفته اند و در برخي رشته ها نيز از مردان جلو زده اند. دستمزد هرچند که هنوز نابرابر است، اما فرض که آن هم برابر شد، آيا مشکل برابري حضور زنان و مردان در پيشبرد امور جامعه، به ويژه در قدرت حل مي شود؟ هم اکنون نه تنها در ايران، بلکه در اکثر کشورهاي جهان، با اينکه زنان در تحصيلات بسيار پيش رفته اند هنوز درصد بسيار کمي از مشاغل را به عهده دارند و غالبا بعد از اتمام تحصيلات، با سد حاکميت مردسالارانه در جامعه مواجه اند.

استدلال مي شود، زنان به عرصه هاي فرهنگي و اجتماعي بيشتر علاقه دارند تا به سياست و کار، خوب و بد ندارد، لازم نيست که زنان الزاما در سياست شرکت کنند.

کاملا درست است که پيشبرد تمامي عرصه هاي کار و فعاليت در جامعه اهميت خود رادارند و ضرورتي ندارد که اين حوزه ها را مهم و يا غير مهم ارزيابي کنيم. اما حداقل بايد اين سئوال را پيش روي خود بگذاريم که چرا زنان در سياست شرکت فعال ندارند. چرا علاقه و تخصص زنان  سمت و سوي ديگري يافته است؟

پاسخ بسيار واضح است. زيرا جامعه مردسالار به حضور زنان در سياست نيازي ندارد. سياست، ترجمان قدرت است. شرکت در سياست، همکاري در قدرت است و شرکت در قدرت، يعني تعيين سرنوشت. از نظر جامعه مردسالار، زن ها صلاحيت  تعيين سرنوشت را نداشته و ندارند.

 

 و حال اين معادله بايد تغيير يابد.