ما زنها
از نيروي
انتظامي
نميترسيم!
گزارشي
از پارك لاله
ـ روز جهاني
زن
مونا ـ تهران
براي رسيدن
امروز، يك
جوري بيتاب
بودم. از وقتي
كه اولين بار
خبر تظاهرات
روز زن در پارك
لاله روي يكي
از سايتها
ديدم، در واقع
هر چه به خود
روز
8مارس نزديكتر
ميشديم،
بيشتر دل توي
دلم نبود. ديشب
اصلا خواب به
چشمم
نميآمد. همه
اش فكر ميكردم
فردا چه
اتفاقي
ميافته؟ آيا
همه ما طبق
قرارمان در
پارك لاله جمع
ميشيم؟
نيروي
انتظامي چيكار
ميكنه؟ فردا
شب اينجا هستم
يا در
سلولهاي زندان
اوين و يا … فكر
به زندان اوين
كمي دچار ترديدم
ميكرد اما از
اينكه فكر
ميكردم، خب
ديگه حداقله،
حداقله كه
فرياد بزنيم و
بگيم ما
هم انسانيم. يه
انسان برابر
نه يك نصفه
آدم! فكر
اينكه خلاصه
بايد يك روزي
اين حرفهايي كه
تو گلوم گير
كرده رو فرياد
بزنم، باعث
ميشد كه
اصلا ترسيدن
يادم بره. يك
چيز ديگه هم
بود اين روزها
وقتي
اطلاعيههاي
حمايت از تجمع
توي پارك لاله
را روي
اينترنت
ميخوندم و
توي اين دنياي
مجازي از
حمايت و
همبستگي
خواهرام
خبردار
ميشدم،
بيشتر قوت قلب
ميگرفتم.
بالاخره
8مارس از راه
رسيد . من و ساغر و سعيده
و مينا روانه
پارك لاله
شديم. ساغر
از سرشب ولم
نميكرد مدام
يادآوري ميكردكه
قرار ساعت 4يادت
نره ها!. حدس
ميزنم اون
هم گهگاهي مثل
من دچار ترديد
ميشه و براي
مبارزه با آن
به من زنگ ميزنه و
قرار را
يادآوري
ميكنه.
هميشه وقتي كه
حس كني تنها
نيستي و كس
ديگهاي هست
كه جاي جاش
دستهاش با
دستهاي تو در
مقابل هجوم
نيروي
انتظامي و
لباس شخصيها
زنجير ميشه،
آرامش خاطر
پيدا ميكني
و عزمت براي
آنچه كه
ميخواي به دست
بياري جزم
ميشه.
ساعت
چهار به پارك
لاله رسيديم.
صحنه عجيبي
بود تقريبا ما
به ازاي هر
نفر 3-4نفر نيروي انتظامي
ايستاده بود.
يگانهاي
ضدشورش با اون
لباسهاي مهيبشون
با نيروي
انتظامي و
لباسشخصيها پياده و
سوار بر موتور،
داشتند در
خيابانهاي
اطراف كارگر ،
حجاب و انقلاب
و اطراف پارك
جولان
ميدادند. پارك
كاملا قرق شده
بود. ساغر با
خنده گفت فكر
نميكردم ديگه
اينقدر از ما
بترسند!
به نظر
ميرسه به
جاي روز زن،
روز نيروي
انتظاميه و
اونا ميخوان
تظاهرات كنن!!
باران
ميباريد. پارك
هنوز خلوت
بود. نيروي
انتظامي هر كس
كه وارد پارك
ميشد رو بازرسي
ميكرد و سعي
ميكرد نذاره
تجمعي شكل
بگيره و همه رو
به سمت انتهاي
پارك متفرق كنه. اما نزديكهاي
ساعت 5بود، كه
تجمع شكل گرفت.
خيليها از
خيابان كارگر
وارد پارك شده
بودند. با انتظاميها
به همه گير
ميدادند و
مانع تجمع
ميشدند، اما
كسي گوشش
بدهكار نبود. هر چه
جمعيت زيادتر
ميشد، نيروي
انتظامي وحشيتر
ميشد. حالا
ما تنها زنها
نبوديم خيلي
از مردها هم
براي حمايت و
همبستگي آمده
بودند. چند
بار به جمعيت
حمله كردند،
اما همه
ايستاده
بوديم، شعار
ميداديم هيچ
وقت اينطور از
ته دل فرياد
نزده بودم: "
مرگ بر قوانين
ضد زن " ساغر
فرياد زد: زنداني
سياسي آزاد بايد
گردد و همه با
او تكرار
ميكردند.
خانمي داشت
عكس ميگرفت
كه ريختند سرش
و داشتند
دستگيرش
ميكردند،
دوربينش هم شكسته
بود. جمعيت
براي نجات اين
خانم با
انتظاميها
درگير شد و
بكش بكش اساسي
بود تا اونو
از دست انتظاميها
در ببريم. در
گرماگرم
درگيري با
انتظامي خانم
مسني فرياد
ميزد و
اعتراض
ميكرد كه به
چه علت مزاحم ما
ميشيد ما
داريم آرام
تظاهراتمان
را ميكنيم.
بعد خطاب به
جمعيت گفت:
اينها از زنها
ميترسند.
واي به روزي
كه زنها بلند
شن!! خيلي
از حرفهاي اون
خانم خوشم
آمد. در
اين گيرودار
سپيده و مينا
را گم كرده
بودم. تمام
حواسم به ساغر
بود كه ديگه
از اون جدا
نشم. ساغر هم دوربين
داشت و دنبال
فرصت ميگشت
كه بتونه عكس
بندازه.
چون
نميگذاشتند
همه يك جا جمع
بشن در پارك
تجمعهاي
مختلفي شكل
گرفته
بود.خيليها
تونستند خودشان
را به آمفي
تئاتر برسانند
و يك تجمع
آنجا شكل
گرفت. در
آن ميان يك
مرد ميانسال
را ديدم كه در
حمايت از ساير
زنان فرياد زد
مرگ بر جمهوري
اسلامي!
مرگ بر رژيم
زنستيز! و
بلافاصله
توسط نيروي
انتظامي به
داخل ماشين
هلش دادن و
دستگيرش كردن.
سه چهار جوان
ديگه هم كه در
حال پخش تراكتهاي
مجاهدين
بودند توسط
نيروي
انتظامي با
ضرب و شتم
دستگير شدند.
ديگه خون همه
به جوش آمده
بود.
جمعيت براي
حمايت و
جلوگيري از
دستگيري
جوانان با
نيروي
انتظامي
درگير شد و در اين
درگيري چند
نفر از خانمها
هم دستگير شدند.
كم مونده بود
ساغر هم اينجا
دستگير بشه كه
به زور دستشو
كشيدم و از
معركه خارج
شديم. با هم به
طرف انتهاي
پارك راه
افتاديم.
خيليها هم در گروههاي
چند نفره به
همان سمت
ميرفتند. اينجا
هم دوباره جمع
شديم و حالا
به هر گوشه
پارك كه نگاه
ميكردي تجمعهاي
متعدد زنان را
مي ديدي كه دارند
سرود اي ايران
ر و ميخوانند.
در راه تو كي
ارزشي دارد
اين جان ما
ــــــ پاينده
باد خاك ايران
ما
وقتي همه با
هم سرود
ميخوانديم با
اين كه هوا
سرد بود و
داشت باران
ميباريد،
احساس
ميكردم داغ
داغم. گرماي
عجيبي بود. يك
جوري احساس
قدرت
ميكردم. احساس
ميكردم از
شجاعت جمع من
هم شجاع شدهام.
گويي
خودم، ترسها
و ترديدهام
يادم رفته
بود.
نقطه مشترك
همه كساني كه
به پارك لاله
آمده بودند
اعتراض به وضعيت
حقوقى و
اجتماعى زنان
در جامعه ما
بود. در اين
جمع از هر طيف
و عقيدهاي
به چشم ميخورد.
از
دختران جوان
دانشجو تا
زنان خانهدار
يا كارمند، از
هواداران
مجاهدين كه با
به جان خريدن
خطر دستگيري و
عواقبش عكس
مريم رجوي را در دست
گرفته بودند و
يا
تراكتهايشان
را پخش
ميكردند، تا
زنان عضو
انجمنها و
تشكلهاي
غيردولتي!
ساعت 6 شده
بود، پارك
داشت خلوت
ميشد. هنوز
نگران سعيده و
مينا بودم
كه در بين
جمع گمشان
كرده بودم. دلم
نميخواست
اونجا رو ترك
كنم ساغر
دستم را كشيد و
گفت تقريبا تمومه
بيا بريم
جلو پارك از
آنجا هم چند
عكس بگيرم.
بعد از اتمام
كار ساغر در
حاليكه با عجله
به سمت
در پارك ميرفتيم
چشمم به
تراكتي
افتادكه روي
نيمكت پارك
گذاشته شده
بود. روي تراكت
عكس زني خندان
بود با
اعتماد بنفس و
نگاهي نافذ..
روي تراكت
خطاب به
حكومتيها نوشته
بود: بساط
ستم شما به
دست زنان
برچيده خواهد
شد!
مونا ـ تهران
سهشنبه
18اسفند ـ 8مارس