سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳ - ۸ مارس ۲۰۰۵

کاوشِي در

مردسالارِي و هداِيت اندِيشه ِي اجتماعِي!

                                                  

     هما بقاِيِي

 

اشاره : نوشتار حاضر، برگردان فارسِي ِي بخشِي از ِيک پژوهش نگارنده ست که پِيشتر دردانشکده ِي ماماِيِي ِي دانشگاه سِيدنِي (استرالِيا) انجام وعرضه شده است.

به مناسبت بزرگداشت روزجهانِي ِي زن ، اِين مقاله را به بانوِي ارجمند و فرزانه ، خانم مهرانگِيز کار و همه ِي کوشندگان جنبش زنان مِيهنم پِيشکش مِي کنم.

   تاثِيرگذارِي و تاثِيرپذِيرِي ِي انسانها ازمقوله ِي فرهنگ و ارزش هاِي راِيچ اجتماعِي همواره ِيک امر بدِيهِي ست. همان گونه که هرجامعه وهر واحد خانواده  تعرِيفِي خاص خود از پدِيده اِي بنام " جنسِيت " دارد، هرکدام ازما نِيز برداشت و درک و دِيد خود از" خوِيشتن " ، " جنسِيت "، "خانواده " و" جامعه " را دارِيم.

همچنِين اِين امرِي آشکار و بدِيهِي ست که همزمان با رشد اندِيشه و تحول شخصِيت انسانِي ، و تغِيِير نقش و موقعِيت اجتماعِي، نگاه و نگرش فرد نسبت به جنسِيت ِيا بطور خاص مقوله ِي

" زن "  نِيزمِي تواند دچار دگرگونِي شود. به بِيان دِيگر، گوهر اندِيشه ِي زن وارگِي (Feminism) تاکِيد او بر رشد و جاِيگزِينِي ِي برداشت و دانش ما از پدِيده هاِي پِيرامونِي نسبت به زن ست .

   ولِي امروزه اطلاع رسانِي و آگاهِي بخشِي ِي غا لب حتا در جوامع غربِي بگونه اِي ست که نگاه " مرد اندِيش " Male Mind)) ، " معقول و مبِين " ( Objective ) ، و به وارونه، درک و دِيد " زن اندِيش " ، Female Mind)) ، " خصوصِي و احساسِي " ، معرفِي مِي شود! هدف اِين ارزش گذارِي البته چِيزِي نِيست جزا لقاِي اِين امرکه چه کسانِي قادر به بِيان آرا و نطرات اجتماعِي ِي خود هستند وازقدرت تصمِيم گِيرِي برخوردارند.

     هدف مقاله ِي حاضر بررسِي ِي اِين نکته ست که آِيا بواقع اِين نگاه مرداندِيش ست که نگرش اجتماعِي ِي حاکم برجامعه را مِي آفرِيند ِيا هداِيت مِي کند؟ در اِين خصوص، موضوعاتِي همچون جنِيش هاِي با مضمون دفاع از حقوق زنان(Feminist Movements) ، خشونت نسبت به زنان ، سلامت و بهداشت زنان ، پرستارِي و تِيماردارِي ِي اهل خانه ، مورد ارزِيابِي قرارخواهند گرفت.

 

جنبش هاِي زنان

 

   درطول تارِيخ بشر، پِيشرفت تدرِيجِي ِي جوامع و آگاهِي ِي ِيابِي ِي مردم از حق و حقوق شان ، منجر به اِيجاد جنبش ها و تحولاتِي شده است که هرکدام بدون تردِيد با سودآورِي ها و احتمالا ِيرخِي ناکامِي ها همراه  بوده است. ِيکِي از دلاِيل اِين ناکامِي ها، قطعا نارضاِيِي و مخالفت صاحبان قدرت با اِين تغِيِير و تحولات ست به گونه اِي که اِينان با چوپ لاِي چرخ دگرگونِي ها گذاشتن ، ِيا به توقف اِين حرکت ها موفق شده اند ِيا دست کم چرخه ِي اِين حرکت ها را کند و کم اثر کرده اند. به مثل ، رو در روِيِي و مقابله ِي صاحبان قدرت با جنِيش هاِي مدافع حقوق زنان و مطالبات آنان در عصر حاضر، نمونه اِي روشنِي از چالش هاِي مطرح در اِين ِيا آن جامعه ست.

همانند دِيگر جنبش هاِي سِياسِي و اجتماعِي ، جنبش هاِي مدافع حقوق زنان هم مستعد آفرِينش و پِيشرفت و هم احتمالا داراِي افت وانحراف ست. که اِين دومِي، ا لبته شاِيد خود حاصل اعمال فشار و ا لقاِي اراِي ناصواب صاحبان قدرت به ا فکارعمومِي باشد.

مثلا در شراِيط حاضر و درکشوهاِي غربِي ، زنان ازآن آزادهاِي فردِي و اجتماعِي برخوردارند که در تصور نسل هاِي پِيشترهرگز نمِي گنجِيد. ازاِين دست حقوق فردِي و اجتماعِي ِي زنان ، مِي توان به حقوق سِياسِي ، حق راِي ، مزاِياِي دوران باردارِي و پس از زاِيمان ، دستمزد برابر با مردان در بسِيارِي مشاغل ، و انتخاب زنان در هِيات منصفه ِي دادگاه ها ، اشاره کرد. بعنوان نمونه ، چنِين دستاورد هاِيِي که امروزه نصِيب زنان در کشورِي مانند استرالِيا شده ، محصول مبارزه ِي مستمر جنبش هاِي زنان در صد ساله اخِيراِين کشور بوده است. 

   از سوِي دِيگر بنظر مِي رسد که ازاواخر دهه ِي هشتاد مِيلادِي، نوعِي پس زنِي در درون جنبش هاِي زنان شناخته شده ، که منشا ظهورآن دخالت جناح هاِي راست سِياسِي ِي حاکم درچنِين جوامعِي ست.  

ِيکِي از مساِيلِي که توسط چنِين نگرش هاِي راست در مقابله با جنبش هاِي زنان مطرح گردِيده ، اِين ست که گوِيا مدافعِين اِين جنبش با کانون خانواده درتضادند و سعِي دراز بِين بردن اِين واحد اساسِي ِي جامعه دارند. اِينان همچنِين مبلغ اِين جهت گِيرِي ِي ناسزاوارفکرِي اند که فعالِين جنبش هاِي زنان با سلِيقه هاِي شلخته شان درآراِيش و پوشش لباس هاِي امروزِي ، ِيا تشوِيق دِيگرزنان به خوددارِي از انجام امور خانه دارِي و نظاِيرآن، خود را و دِيگر زنان را از لذت و نعمت جذابِيت نزد مردان محروم مِي کنند !

صاحبان چنِين نظرگاههاِي حاکم نه تنها توجه پاِيه اِي به واقعِيت هاِي عرِيان اجتماعِي و سِياسِي ِي جامعه و جهت گِيرِي هاِي سزاوار جنبش هاِي مدافع حقوق زنان نمِي کنند، که در واقع به تجربه نشان داده اند که تنش هاِي خانوادگِي و برخِي نارواِيِي هاِي اخلاقِي و عاطفِي ِي موجود در روابط زنان و مردان که احتمالا خود محصول بحران هاِي سِياسِي و اقتصادِي ست را به جهت گِيرِي هاِي اندِيشگِي ِي جنبش هاِي زنان نسبت مِي دهند.

اِين چالش فکرِي خاصه در شِيوه ِي پوشش رسانه هاِي خبرِي از مسابل زنان بخوبِي ِيه چشم مِي خورد. اما کوشندگان جنبش هاِي زنان باور دارند که چنِين رسانه هاِيِي بر روِي رواِيت هاِي ساختگِي و قلب شده اِي سرماِيه گذارِي کرده اند تا رضاِيت خاطر سِياستمداران حاکم را فراهم بِياورند.

افزون براِين، چهره شناخته شده و ارجمند جنبش زنان استرالِيا ، خانم جرمِين گرِير

(Germaine Greer) در کتاب خود بنام " زن کامل " ( The Whole Woman)

ضمن بررسِي فراز و فرودهاِي جنبش زنان در استرالِيا مِي گوِيد موقعِيت امروز زنان اِين کشور در بسِيارِي ازامورزندگِي ِي فردِي و اجتماعِي به مراتب بدترازآن چِيزِي ست که در سِي سال گذشته بوده است چرا که تغِيِيرات بوجود آمده در قوانِين دولتِي آن ازادِي ِي عمل را که خواست اِين جنبش ها بوده ، براِي زنان به ارمغان نِياورده ست. او چنِين استدلال مِي کند مادامِي که مردسالارِي ِي سِياسِي در جامعه حاکم ست هرقانون مصوب در هِيات حاکمه خود مِي تواند منشا ستم و تعدِي برزنان باشد.

پس شاِيد بتوان به اِين نتِيجه گِيرِي رسِيد که روند برخِي جنبش هاِي زنان در جامعه ناخواسته متاثر از باورهاِي مرداندِيش بوده ست. به همِين دلِيل اِين جنبش ها بخاطرعدم دست ِيابِي شان به آنچه مِي خواستند و وعده داده بودند ، به تنهاِيِي قابل نکوهش و سرزنش  نِيستند ، زِيرا کامِيابِي ِي چنِين جنبش هاِيِي در جامعه اِي که تفکر و سلِيقه ِي مرد سالار در آن حاکم ست ، امرآسانِي نِيست.

البته اِين نِير شاِيان ِيادآورِي ست که هدف مطالعه و ارزِيابِي حاضر، نه نادِيده انگاشتن همراهِي هاِي سزاوار مردان صاحب اندِيشه ِي انسانِي با جنبش هاِي زنان ، که صرفا بررسِي ِي تاثِير فرهنگ حاکم مردسالار بر روند اِين جنبش هاست.

اِين هم گفتنِي ست که اگرچه جنبش هاِي زنان در کشورهاِي غربِي داراِي برخِي پِيچِيدگِي ها و جهت گِيرِي هاِي خاص خوداند و حتا مِي توان اذعان کرد که از برخِي ضعف هاِي ساختارِي و اندِيشگِي رنج مِي برند ، اما جاِيگاه و خواست هاِي آنان در مقاِيسه با زنان کشورهاِي توسعه نِيافته ِيا درحال پِيشرقت که همچنان برسرخواست هاِي ابتداِيِي همچون شناخت هوِيت خوِيش و مطالبات اولِيه شان تلاش مِي کنند، متفاوت ست.

 

سلامت و بهداشت زنان  

 

   در نخستِين دهه ِي موج دوم جنبش هاِي مدافع حقوق زنان  (Feminist Movements) که مقارن بود با دهه ِي شصت مِيلادِي، کوشندگان چنِين حرکت هاِيِي برآن بودند که دِيدگاه هاِيِي فارغ از" تعصب جنسِيت گرا "(Sexist Biases) را درساختارها و موسسسات اجتماعِي تروِيج کنند. نخستِين نهاد مورد توجه آنان سامانه ِي بهداشت و درمان ، بدلِيل برترِي جوِيِي ِي نظام حاکم پزشکِي ِي مردسالار درکشورهاِي غربِي بود. آنان معتقد بودند که سامانه ِي بهداشت و درمان بر پاِيه ِي نظامِي مرد اندِيش و زن مصرف بنِياد شده بگونه اِي که اِين مردان بودند که همواره مفاهِيمِي همچون " بِيمارِي " ، " بهداشت " و " سلامت " را با ذهنِيت هاِي مرد اندِيشانه ِي خوِيش تعرِيف مِي کردند. به مثل ، در ذهنِيت اِينان ، " مرد " همچون موجودِي " قوِي و سالم " و

" زن " به همانند فردِي " ضعِيف و بِيمار" جلوه مِي کرد ! چنِين همراه کردن مفهوم " بِيمارِي" با

" جنسِيت " زنانه، رِيشه در نظام اندِيشگِي ِي مرد سالار دارد که بنِياد بِيولوژِيک زن را

ضعِيف تر و ناتوان تر ار مردان تصورمِي کردند ! به زبان دِيگر، آنان مِي پنداشتند که هر بِيمارِي ِيا ناسلامتِي ِي که انسان زن از آن رنج مِي برد محصول نقص و ضعف زنانه، وعواملِي مثل " ژن زنانه " ، " هورمون زنانه " ، " ساختارمغزِي ِي زنانه " و " اندام هاِي تولِيد مثل

زنانه " است !  

حاصل چنِين دِيدگاه مرداندِيش درحوزه ِي بهداشت و درمان، به آنجا مِي انجامِيد که بر حسب تجربه ِي زنان ، چنِين ساختارهاِي بهداشتِي ودرمانِي نه بر پاِيه ِي نِيازهاِي واقعِي ِي زنان ، که بر بنِياد ذهنِيت مردسالار ساخته و پرداخته مِي شد.

نِيزپِيامد دِيگر چنِين ذهنِيت و روِيکردِي آن بود که بودجه هاِي مصوب در سامانه ِي بهداشت و درمان، به چه کسانِي اختصاص داده مِي شد ، و ِيا ارجحِيت با چه کسانِي بود.

حتا درشراط کنونِي ، نظام بهداشت و درمان در بسِيارِي از کشورهاِي غربِي و شِيوه ِي سامان دهِي ، برنامه رِيزِي و تصمِيم گِيرِي در ِيد قدرت مردان ست به شکلِي که آنان هستند که تصمِيم مِي گِيرند چه چِيزرا ممنوع و چه چِيز را تشوِيق کنند، بگونه اِي که برخِي امورمرتبط با زندگِي و بهداشت زن را دچار مشکلا ت جدِي مِي کند. مثلا در جامعه اِي چون استرالِيا که هم اِينک موضوع حِياتِي و با اهمِيتِي همچون " سقط جنِين " (Abortion) ، پس از چند دهه هم چنان بعنوان مشکلِي بحث انگِيز و حل ناشده وجود دارد ، اِين احزاب و قدرت هاِي سِياسِي ِي حاکم اند که به منظور کسب راِي انتخاباتِي آنرا طرح و به بازِي مِي گِيرند، و نه زنان که صاحب اِين مشکل اند و از آن رنج مِي برند و محق اند که بعنوان نخستِين افراد درگِير در چنِين مشکلِي مِي باِيد مورد پرسش و نظرسنجِي قرار بگِيرند. در حالِي که از نگاه سِياست مداران مرد اندِيش در قدرت ، گوِيا نِيازهاِي وِيژه زنان، مساِيل و امورِي هستند همچون " حاملگِي و زاِيمان " ،

" سرطان سِينه و رحم " ، " اختلالات قبل ازعادت ماهانه گِي " ، و " مشکلات درون ِيائسگِي " !

   افزون بر اِين ، در پِيوند با امورِي همچون تغذِيه ِي ناسالم ، اعتِياد به سِيگار و ا لکل، چاقِي ، شِيوع اِيدز و بِيمارِي هاِي جنسِي ، همواره اِين زنان اند که مورد شماتت و سرزنش قرار

مِي گِيرند و مسئول ناسلامتِي ِي خود و خانواده شان قرار مِي گِيرند. مثلا تفکر مرد اندِيش ادعا

مِي کند که اِين زنان و دختران آلوده هستند که با همخوابگِي هاِيشان ، عامل گسترش بِيمارِي هاِي جنسِي و مقاربتِي هستند ! ِيا اگر زنان همسران خوبِي براِي شوهران شان باشند و به نِيازهاِي جنسِي و عاطفِي ِي آنان درست پاسخ بدهند، از زن بارگِي و اعتِياد و دِيگر انحراف هاِي اخلاقِي مردان جلو مِي گِيرند !

ولِي نگاه مرد سالار حاکم دراِين عرصه ، هرگز توجهِي به اِين امر ندارد که مِيان تغذِيه ِي سالم و بهداشت جسمِي و روانِي ازسوِيِي و عوامل محِيطِي ِي عدِيده اِي همچون فقر، بِيکارِي، و عدم دسترسِي ِي زنان به خدمات مورد نِيازشان رابطه اِي تنگاتنگ وجود دارد که سبب ساز کاهش قدرت و تواناِيِي ِي زنان در حل امور زندگِي ِي فردِي و خانوادگِي شان مِي گردد.

با اِين همه باِيد گفت که آنچه در اِين حوزه آمد حاصل ارزِيابِي ِي اراِي متنوع جارِي در مجامع علمِي و دانشگاهِي ست و اِين خود به معناِي مبرا کردن نقش و رفتار احتمالِي ِي ناسزاوار برخِي زنان در بحران هاِي خانوادگِي و اجتماعِي نِيست.

 

خشونت علِيه زنان  

  

   خشونت نسبت به زنان واقعِيتِي ست عرِيان و فراگِير، که درهِيچ حد و مرز جغرافِياِيِي ِي خاصِي نمِي گنجد و هِيچ تفاوتِي مِيان زنان ازطبقات مختلف اجتماعِي نمِي گذارد. درحالِي که جلوه و نمودهاِي خشونت نسبت به زنان از کشورِي تا کشورِي دِيگر متفاوت ست ، ولِي بنظر مِي رسد که رِيشه و دلِيل اعمال خشونت ، همانا موقعِيت فرودست زن در جامعه ِي مرد سالارست.

از سوِي دِيگر، خشونت سبب ساز ناتوانِي هاِي جسمِي، روانِي، و اجتماعِي ِي زنان مِي گردد که تاثِيرات آن ممکن براِي همِيشه باقِي بماند. با اِين حال، آِيا جاِي شگفتِي نِيست که چرا با وجود شناخت چنِين تاثِيرات وِيرانگراز سوِي جامعه، همچنان خشونت و اعمال آن راِيج و شاِيع ست ؟

در اِين زمِينه ، پژوهشگران مدافع حقوق زنان برآنند که خشونت نسبت به زنان ، مسئله ِي حفظ قدرت ، کنترل و برترِي طلبِي ِي مردان نسبت به زنان ست. اِين ِيک امر تصادفِي نِيست و ِيک هدف عمدِي ِي اجتماعِي را دنِيال مِي کند و آن چِيزِي نِيست جز اِين باور که زنان شهروندان فرودست جامعه اند.

کوشندگان جنبش هاِي مدافع حقوق زنان همچنِين باور دارند که چنِين ذهنِيتِي توسط گروههاِي غالب در قدرت تقوِيت شده و ازسوِي نهادهاِي موجود مذهبِي ، سِياسِي و اقتصادِي، مهر مشروعِيت و قانونِي بر پِيشانِي ِي خود دارند.

برخِي پژوهش هاِي تاکنون انجام شده درزمِينه ِي زنان و اعمال خشونت در جامعه نشان مِي دهد که خشونت نسبت به زنان درکشورهاِي مختلف نه تنها بدون مجازات باقِي گذاشته مِي شود بلکه هم قربانِيان آن و هم جامعه ِي شاهد و ناظر آن در برابر اِين امر سکوت پِيشه مِي کنند. بر اساس ِيافته هاِي چنِين پژوهش هاِيِي ، ترس از انتقام ، سانسورمساِيل جنسِي و باصطلاح ناموسِي در جامعه ، شرم و خجالت ، وسرزنش کسانِي که مورد خشونت قرار مِي گِيرند، قبول بِي چون و چراِي سنت ها و باورهاِي مردسالارانه ، ودر بسِيارِي از کشورها ، همدستِي ِي عمدِي و غِير عمدِي ِي نهادهاِي دولتِي با نهادهاِي مذهبِي، همه در اِين سکوت ناروا و وِيرانگر دست دارند.

   اگرچه تحقِيقات و پژوهش هاِي تاکنونِي دلالت دارد بر وقوع خشونت در اماکن عمومِي ِي جامعه ، درواقع ولِي بخش چشم گِير خشونت در خلوت خانه و محِيط هاِي خصوصِي رخ مِي دهد. بر اِين اساس شکافِي عظِيم مِيان آنچه در خلوت بر زنان رفته و مِي رود و اعمال خشونت عرِيان و بارز برآنان در جامعه وجود دارد، امرِي که کمتر برآن نورافشانِي شده و تارِيک خانه هاِي خشونت خانگِي را نشان نداده است.

تجربه نشان داده ست که خشونت پنهان به شکلِي جدِي  به امرِي خصوصِي بدل مِي مِي شود درحالِي که خشونت در اشکال عمومِي معمولا بزرگ نماِيِي مِي گردد. اِين بزرگ نماِيِي خود بخود منجر به نادِيده گرفتن خشونت خانگِي همچون اعمال آن از سوِي همسران، پدران، و برادران

مِي شود.

در حال حاضر، در بسِيارِي از کشورهاِي غربِي ، بخش عظِيمِي از سِياست هاِي جارِي و راه حل هاِي اجتماعِي حول محور اِيمنِي ِي زنان در اماکن عمومِي همچون پارک ها، خِيابانها ، وساِيل حمل و نقل عمومِي و نظاِير آن متمرکز شده است . نِيز، همواره به زنان توصِيه مِي شود که از حضور در مکان ها و موقعِيت هاِيِي که تولِيد خشونت مِي کند ، بپرهِيزند و با رعاِيت چنِين نکات اِيمنِي ، خظرات ناشِي ار خشونت نسبت به خود را کاهش دهند. همچنِين ، بسِيارِي از فِيلم ها و برنامه ها و گزارش هاِي تلوِيزِيونِي بر روِي بزرگ ترِين ترس زنان ِيعنِي تجاوز جنسِي و قتل توسط خشونت گران جامعه متمرکر شده است.

حتا در برخِي کشورها خشونت خانگِي به اندازه ِي موضوعِي چون مستِي در هنگام رانندگِي مورد توجه قانون قرار نگرفته است.               

  از سوِي دِيگر، در بسِيارِي ازکشورها ، بعضِي ار موارد خشونت خانگِي تحت عنوان

" نسبِيت فرهنگِي " و باورهاِي دِينِي توجِيه مِي شوند. به مثل ، " ختنه ِي زنان" و قتل هاِي ناموسِي، افراطِي ترِين اشکال خشونت جنسِي هستند که لباس فرهنگ و مذهب را به تن دارند.

همچون برخِي از کشورهاِي غربِي ، دراسترالِيا نِيز دختران جوان رشد ِيافته در اِين کشوراما با پدران و مادران از نسل مهاجرِين آمده از کشورهاِي خاورمِيانه و افرِيقا ، به گونه اِي فجِيع و با ضربات چاقو ، بدست پدران وبرادران خود به قتل مِي رسند چرا که بر خلاف سنت هاِي خانواده رفتار کرده ، دوست پسر اختِيار کرده اند و بزعم خانواده، ناموس شان را بر باد داده اند ! دردناک ست که چنِين قتل ها و خشونت هاِي عرِيان باز با پوشش و بهانه ِي " نسبِيت فرهنگِي "

 (Cultural Relativism) نادِيده انگاشته مِي شوند.

همچنِين برابر گزارش هاِي رسانه هاِي خبرِي در استرالِيا ، گاه در مواردِي اتفاق مِي افتد که زنان- با رِيشه ِي اروپاِيِي و انگلوسکسون - بدست همسران سابق به بهانه ِي " دفاع ازعشق خود" که تعبِير دِيگرِي از توجِيه ناموسِي ست ، به قتل مِي رسند.                 

از سوِي دِيگر، جاِي شگفتِي بسِيارست که نظرگاه مردسالار حاکم بر جامعه ، جنبش هاِي حامِي زنان و اندِيشه هاِي آنان را مسئول اعمال خشونت در اجتماع و خانواده مِي شناسد. حاملبن اِين دِيدگاه ادعا مِي کنند که مردان دچار پرِيشانِي و اضطراب مِي شوند چرا که انتظارات امروزِي ِي زنان – متاثر از جنبش هاِي فمِينِيستِي- با نقش تاکنونِي ِي مردان در تضاد مِي افتد. به مثل ، در جامعه ِي نوِين کنونِي از مردان انتظار مِي رود تا درانجام امور خانه و خانواده مسئولِيت بپذِيرند. پس بزعم تفکر مرد اندِيش، برآورده نشدن اِين انتظارمعناِيِي ندارد جز ضعف اراده و نتاِيج منفِي ِي آن ِيعنِي رفتارهاِي خشونت بار و نوعِي مقابله و ستِيزو کشمکش با همسران خود و به هدف توجِيه ناتوانِي هاِي خوِيش .   

همچنِين ، اندِيشه مرد سالار ادعا مِي کند که مردان درخانواده نِيازمند محبت و حماِيت همسران و مادران هستند. اما بدلِيل گسترش نظرگاههاِي فمِينستِي در اجتماع و تغِيِير بنِيادِين خانواده ، روند توجه و حماِيت از مردان دچاراختلال و ازهم گسِيختگِي شده که نتاِيج آن در اشکال خشونت هاِي اجتماعِي، اعتِياد، قتل هاِي بدون هدف، و خشونت نسبت به کودکان و زنان نمود پِيدا مِي کند.

حاصل اِينکه ، تفکر مردسالار حاکم بر جامعه همچنان جان سخت ست ، اعمال خشونت موجود و جارِي در جامعه را توجبه مِي کند، برآن ست که پاِي خوِيشتن را با آسمان رِيسمان بافتن هاِي گونه گون از معرکه بِيرون بکشد، و سرانجام زنان و اندِيشه ِي برابرِي طلب آنان را مسئول آن معرفِي بنماِيد.

 

زنان، و پرستارِي و تِيماردارِي  

 

   مراقبت، پرستارِي و ِيا تِيماردارِي (Caring) در فرهنگ لغات چنِين معنا مِي شود : کار ِيا تجربه اِي که مرتبط ست با احساس وابستگِي و دلواپسِي نسبت به دِيگران وسلامت ، و آساِيش فکرِي و جسمِي ِي آنان.

تردِيدِي نِيست که داشتن چنِين احساسِي خود نِيازمند کسب هوِيت انسانِي ، برخوردارِي ازعشق و محبت، و قبول تلاش فکرِي و جسمِي ست. چنِين عواملِي خود برآمده و اثرپذِيرفته از فرهنگ راِيج در جامعه و ارزش هاِي موجود درآن ست.

حال باِيد دِيد که آِيا قبول و انجام چنِين احساس ِيا مسئولبتِي تنها بر دوش و گرده ِي زنان ست ِيا چنِين وظِيفه و احساسِي شامل حال مردان نِيز مِي شود؟

تجربه و ارزش هاِي جارِي در جامعه ِي سنتِي نشان مِي دهد که زنان بدلِيل رقت احساسِي و عاطفِي ، دلسوزِي ، دل نازکِي و لطافت طبع خوِيش مِي باِيد وظِيفه ِي مراقبت و تِيماردارِي ِي اهل خانه را پذِيرا شوند. چنِين ارزش گذارِي بگونه اِي در اعماق جان وجهان افراد نشسته ست که گوِيِي احساس و وظِيفه ِي پرستارِي و تِيماردارِي همچون پدِيده ِي تولِيد مثل آمِيخته ست با شخصِيت و موجودِيت زنان . ِيعنِي که اِين امر، کِيفِيتِي طبِيعِي براِي همه زنان ست، همچنان که برخوردارِي از قدرت جسمِي ، کِيفِيتِي طبِيعِي براِي مردان تلقِي مِي شود!   

از طرف دِيگر، نگاهِي به نحوه ِي تلقِي ِي خود زنان از پدِيده ِي پرستارِي و تِيماردارِي ِي خانگِي نشان مِي دهد که گوِيِي آنان نِيز به نوعِي همان نگرش مرد سالاررا دارند ِيا متاثراز چنِين ارزش هاِيِي هستند. به بِيان دِيگر کم نِيستند زنانِي که مِي اندِيشند " من زندگِيم را وقف همسر و کودکانم مِي کنم " ، " هِيچ وقت به خواست خانواده نه نمِي گوِيم " ، و ِيا " زندگِي ِيعنِي مراقبت و پرستارِي از خانواده " ! اِين همه دلالت دارد برهمان نگاه و نگرش تروِيج شده ِي موجود در جامعه ِيعنِي که اِين زن ست که بِيش ازدِيگران وظِيفه ِي فراهم آوردن رفاه و آساِيش دِيگران را مِي باِيد برعهده داشته باشد.

نتِيجه آنکه امروزه گرچه حضور زنان در بازار کار و نقش شان در قبول مسئولِيت هاِي اجتماعِي برهمگان آشکارو روشن ست ، بازهمچنان مسئولِيت مراقبت و پرستارِي ِي کودکان ، بزرگسالان بِيمار و ازکارافتاده و ِيا افراد داراِي ناتوانِي هاِي جسمِي و ذهنِي ِي اهل خانه را بدوش مِي کشند ،امرِي که خود بر استقلال فردِي واجتماعِي ِي آنان بسِياراثرگذارست.

در توضِيح فشارهاِي طاقت فرسا بر زنان و بدل شدن اِين نرم راِيج که گوِيِي هروظِيفه ِي سنگِين خانگِي بر دوش آنان ست ِيا مِي باِيد باشد، تحلِيل گران مارکسِيستِي عقِيده دارند که چنِين روِيکرد موجود و قبول آن از سوِي زنان ، زاِيِيده ِي سامانه ِي اندِيشگِي ِي نظام سرماِيه دارِي ست که مروج " خانواده ِي هسته اِي " (Nuclear Family) است که در آن مرد ، نآن آورخانه ، و زن کارگر خانگِي شناخته مِي شود.

   برخِي مطالعات انجام شده در کشورهاِي غربِي حتا نشان مِي دهد که قوانِين جارِي ِي اجتماعِي در زمِينه ِي زندگِي ِي زنان در عرصه ِي خانواده، خود مشکل افرِين ست.به اِين معنِي که انجام همزمان کار خانه و پذِيرش مسئولِيت شغلِي دراجتماع ، همواره چالش بزرگِي براِي زنان بوده است. اِين امرازانجا ناشِي مِي شود که نطام اجتماعِي و سِياست هاِي موجود آن ، حماِيت لازم و ضرورِي را از زنان درِيغ مِي دارد. آنگاه نِيزکه حماِيتِي قانونِي از زنان صورت مِي پذِيرد ، برآمده و متاثراز نِيازمندِي هاِي خود نظام حاکم ست. به مثل، به تازگِي درکشوراسترالِيا ، دولت با قطع بودجه ِي برنامه ها و فعالِيت هاِي اجتماعِي ِي زنان و تبلِيغ ارزشهاِي سنتِي ِي مرتبط  با خانواده، در واقع زنان را به بازگشت به کارخانگِي تشوِيق مِي کند. نمونه ِي روشن چنِين روشهاِيِي، سِياست هاِي اخِير اقاِي جان هوارد(John Howard)  ، نخست وزِيراسترالِياست که بودجه اِي را تحت عنوان " کمک هزِينه ِي خانوادگِي" (Family Benefit) به مادران جهت مراقبت و نگهدارِي ِي کودکان در خانه اختصاص مِي دهد، درحالِي که سِياست اصولِي و حماِيتِي ِي حقوق زنان حکم مِي کند که با تخصِيص اِين بودجه به فراهم آوردن مهد کودک هاِي بِيشتر و نِيز تشوِيق به تقسِيم کارخانواده ، ِيکِي از مشکلات اساسِي ِي زندگِي ِي زنان را تعدِيل بخشد.

   در عرصه ِي تعرِيف مشخصِي از کار و شغل زنان ، نِيز نوعِي از تبعِيض و اجحاف آشکار دِيده مِي شود. براِين پاِيه ، برخِي پژوهش گران معتقدند درحالِي که کار زن در بِيرون از خانه ، از دستمزد برخوردارست، ولِي با نرم هاِي راِيج اجتماعِي و فرهنگِي ِي حاکم ، کارخانگِي ِي او همِيشه بِي ارزش و فاقد دستمزد ارزِيابِي مِي شود. به بِيان دِيگر ، اِين تلقِي ِي فرهنگ سرماِيه دارِي ست که گوِيا آن کارِي شابسته دستمزد و دسترنج ست که در بازار کار صورت بگِيرد.

بنابراِين ازآنجاِيِي که همچنان قدرت اجتماعِي در وجه غالب آن هنوز در ِيد قدرت مردان ست ، آنان همچنان توان تعدِي و اعمال فشار بر زنان به عنوان بخشِي ار نِيروِي کار را دارند ، زِيرا با وجود گسترش شمار زنان در نِيروِي کار ، کمتر دگرگونِي در زمِينه ِي اِيجاد تسهِيلات رفاهِي براِي کارخانگِي ِي آنان به چشم مِي خورد.

همچنِين ، اندِيشه ِي مرد سالار حاکم در جامعه ، آگاهانه طول مدت ، انرژِي ، توان و تلاشِي را که زنان روزانه در خانه صرف مراقبت و نگهدارِي از خانواده مِي کنند نادِيده مِي گِيرد ، غافل از آنکه اِين خود چه تاثِيرات مخربِي را بر سلامت جسمِي و روانِي ِي زنان و بر کار انها در بِيرون از خانه باقِي خواهد گذاشت.

 

    سِيدنِي- استرالِيا

  18 اسفند ماه 1383

 

*- توضِيح : بخاطرجلوگِيرِي ازطولانِي تر شدن مطلب، ازآوردن منابع مورد استفاده  دراِين پژوهش دانشگاهِي خوددارِي شده است.