سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳ - ۸ مارس ۲۰۰۵

مبارزه با هم‌جنسگرا ستيزي

سعيده سعادت

 

 

سمينار سالانۀ تشکل هاي سراسري و زنان منفرد ايراني در آلمان در نوامبر سال گذشته تصميم گرفت نام زنان همجنسگراي ايراني را به نام اين سمينارها اضافه کند. براي اين که نظر خودم را راجع به تغيير نام سمينارهاي زنان روشن نمايم مايلم در ابتدا به هدف هائي که اين زنان با تغيير اين نام دنبال مي نمايند بپردازم. بدنبال آن به تحليل آن خواهم پرداخت که تغيير نام سمينارها چنان که دلخواه اين دوستان مي باشد چه دستاوردها و مشکلات احتمالي را مي تواند به دنبال بياورد و يا به دنبال آورده است.

در شروع به بررسي تجربۀ زنان لزبين آلمان در اين مورد خواهم پرداخت، چرا که به عقيدۀ من زنان پيشنهاد دهندۀ تغيير نام نشست هاي سالانۀ زنان ايراني، اساسأ تحت تأثير اين تجربه و دستاوردهاي آن است که در صدد تغيير نام اين سمينارها برآمده اند.

نام گروه ها و سازمان هاي زنان و زنان لزبين به عنوان سازمان دهندگان آکسيون ها ي مختلف از اواسط دهۀ 80 در آلمان مورد استفاده قرار گرفته است. اضافه کردن نام زنان لزبين به نام زنان در اين آکسيون ها و يا گروه هاي زنان چند هدف را دنبال ميکرد:

هدف اول اعتراض به سکوتي بود که در جنبش صد سالۀ زنان در مقابل حضور زنان لزبين و خواسته هاي آنان در مبارزات سياسي و اجتماعي زنان و هم چنين در مقابل سرکوب زنان و مردان هم جنسگرا وجود داشت. اين سکوت در دهۀ هشتاد قرن بيستم از طرف همجنسگرايان زن که بخشأ نقش و جايگاه تئوريک و عملي بسيار مهمي در جنبش زنان داشتند به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. با آوردن نام زنان لزبين مي بايستي نه تنها اين سکوت بلکه يک تابو شکسته مي شد.

هدف دوم نشان دادن واقعيت گروه هاي زناني بود که آکسيونها و برنامه هاي مختلف را در جنبش زنان سازماندهي مي کردند. در صد بالايي از اين زنان را زنان هم جنسگرا و دوجنسگرا تشکيل مي دادند. در بعضي از گروه هاي سازمانگر برنامه هاي اعتراضي و يا فرهنگي تا صد در صد سازمانگران را زناني تشکيل مي دادند که در رابطه اي هم جنسگرايانه و يا دوجنسگرايانه مي زيستند. اگر محتوي و يا حداقل بخش قابل توجهي از اين ظرف را هم جنسگرايان تشکيل مي دادند چرا اسم خودشان را بر آن نگذارند. بخصوص که خواسته هاي زنان هم جنسگرا عليرغم کميت و کيفيت مهم شان در اين حرکات و تشکل ها مورد توجه جدي جنبش زنان دگر جنسگراي فعال در آن قرار نمي گرفت.

بعد از صد سال مبارزات همدوشانه و گام به گام زنان هم جنسگرا با جنبش کلي زنان فضايي و امکاني باز مي شد براي طرح خواسته هاي مخصوص هم جنسگرايان که يکي از پايه هاي مهم آن مبارزه با هم جنسگراستيزي جامعۀ دگرجنسگراي اروپا بود.

هدف سوم طرح يک مضمون و يا بهتر بگويم انتقاد به سياست هاي جنگجويانه، راسيستي و سکسيستي جامعه و دولت آلمان از ديدگاهي زنانه، فمينيستي و هم جنسگرايانه بود.

زنان فعال همجنسگراي آتونوم(مستقل) اين دوران بشدت سياسي بودند با نگرشي ژرف و انتقادي به سکسيسم حاکم بر کل جامعه و همچنين زنان و مردان چپ روشنفکر آن. براي اين زنان واژۀ لزب نه واژه اي هويتي بلکه واژه اي سياسي بود. اعتراضي بود به ايدئولوژي دگرجنسگرايانه و جامعۀ پدر سالار. اعتراضي بود بر اخلاق دوگانۀ مردانه، بر اعمال قدرت مردان بر سکس زنان ويا به عبارتي بر اعمال قدرت مردان بر زنان از طريق حکومتشان بر سکس آنان، اعتراضي بود به تقسيم کردن زنان و زنان  همجنسگرا به سالمان و بيماران. اعتراضي بود به نگرش دگرجنسگرايانه که زن را براي مردان و نه براي زنان آفريده بود. براي اينان نام لزبين نه نامي هويتي که اشاره بر علائق جنسي و عشقي زنان داشت، که اساسأ واژه اي سياسي بود که پايه هاي سيستم و ايدئولوژي هتروسکسيم و مردسالار را به زير علامت سئوال مي برد. آنان که تأکيد بر آزادي هاي جنسي زنان و مردان و مقابلۀ علني با جامعۀ مردسالار و دگرجنسگرا را در هر حرکتشان امري ضروري مي دانستند با حمل اسم زنان لزب اين هدف را دنبال مي کردند که بحث و درگيري با سکسيم رايج را تا وسيعترين ابعاد خود يعني تا ميان خيابانها دامن زنند.

در کنار اين اهداف آوردن نام زنان لزبين هدف عملي ديگري را نيز دنبال ميکرد. اين هدف دادن شجاعت، اعتماد به نفس و امکان ارتباط به تمام زنان لزبي بود که تا اين زمان به دليل فشارها و سرکوب جامعۀ مردسالار و دگرجنسگرا از همرزمان زن لزب و يا دگرجنسگرايشان دوري مي گزيدند، علائق عشقي و جنسي خود را از ديگران پنهان مي کردند و يا اصلأ اين علائق را خود نيز جدي نمي گرفتند.

بدين ترتيب جنبش زنان و زنان لزب در آلمان با اضافه کردن نام زنان لزب بر خود، هدف شکستن يک تابو، شکستن سکوت، نشان دادن واقعيت گروه هاي سازماندهندۀ اعتراضات دمکراتيک، حمايت اجتماعي، سياسي و فردي از زنان لزب و بخصوص مبارزۀ علني با مردسالاري، دگرجنسگرائي اجباري و اساسأ ايدئولوژي دگرجنسگرائي را دنبال مي کردند. 

تشکل هاي زنان و زنان لزب در آلمان اما با يک مشکل مهم روبرو بودند که در نهايت حل آن از عهده شان بر نيامد. اين مشکل اساسأ محدود ماندن اين تشکل ها به تشکل هاي زنان آتونوم آن هم تنها در چند شهر بزرگ آلمان و محدود ماندن حرکت هاي اعتراضي شان به حرکت هاي آکسيوني بود. به عبارتي اين تشکل ها نتوانستند وسعت يابند و تنها در حرکاتي محدود و آکسيوني توانستند زنان دگرجنسگرا را با خود همراه کنند. آن ها همچنين تنها موفق به فعال کردن بخشي از زنان همجنسگرا گرديدند که در اعتراضات  سياسي_آکسيوني فعال بودند. زنان همجنسگرا در مجموع از همان ابتدا خود و خواست هاي خود را مورد حمايت جدي زنان همرزم دگرجنسگرايشان نديدند و به اين دليل شروع به شکل دادن گروه ها و سازمان هاي مخصوص خود کردند. با اين حال جنبش زنان و زنان لزب در آلمان در دهۀ هشتاد و نود قرن گذشته در چهارچوب اهداف خود به دست آوردهاي مهمي دست يافت که در بالا گزارش آن رفت.

زنان پيشنهاد دهندۀ تغيير نام نشست هاي سالانۀ زنان ايراني به نظر من تحت تأثير و به اميد به دست آوردن همين دستاوردهاي جنبش زنان لزب آلمان است که چنين بر اضافه کردن نام زنان همجنسگرا به نام نشست هاي زنان اصرار مي ورزند. بخصوص از آنجائي که اکثريت شرکت کنندگان اين سمينارها زنان دگرجنسگرا مي باشند و در ميان آنان لايۀ قابل توجهي (شايد تا 60 در صد شرکت کنندگان) طرفدار تغيير نام بوده و يا با اين تغيير ضديت ندارند، اميد زنان پيشنهاددهنده بر اين است که ضعف جنبش زنان آلماني مبني بر جدائي تشکلي زنان همجنسگرا و دگرجنسگرا و تنها ماندن زنان دگرجنسگرا در مورد زنان ايراني تکرار نگردد.

آنان اميد آن دارند که با اضافه کردن اين نام بتوانند، دقيقأ همچون زنان آلماني، تابويي را به معرض تماشا بگذارند، قدمي عملي عليه ايدئولوژي دگرجنسگرايانه و در جهت به بحث کشاندن فعال اين ايدئولوژي بردارند و با اين اقدام سکوتي را بشکنند،  در پشتيباني از علائق عشقي و جنسي دوستان و همرزمان همجنسگرايشان حمايت خودشان را اعلام کنند و جنبش زنان ايراني در تبعيد را وادار به موضع گيري در مقابل سياست ها و ديدگاه هاي همجنسگرا ستيز خود و جامعۀ ايراني در تبعيد نمايند. خواست اضافه کردن نام زنان لزب به نام تشکل هاي زنان ايراني در تبعيد به اين دليل براي اينان خواستي و اقدامي کاملأ سياسي است. قدمي است در جهت رهايي قطعي زنان، عليه محدود کردن نقش زنان به تکميل کنندۀ مردان، عليه رقابت ميان زنان و براي تقويت روحيۀ حمايتي در ميان آنان.

اين زنان در کنار حمايت هائي که دريافت کرده اند و موفقيت هايي که در همين مدت چند ماهه در شکستن يک سکوت، ترک دادن به تابوي ايدئولوژي دگرجنسگرايانه و فعال کردن زنان در برخورد به نًرمهاي اخلاقي_ جنسي مردسالارانه داشته اند با مشکلات بسيار جدي اي نيز روبرو شده اند. دلايل اين مشکلات بسيار زياد است. من در اينجا تنها به اشاره به بعضي از مهم ترين آنان خواهم پرداخت.

 يکي از دلايل مهم مخالفت در مقابل اضافه نمودن نام زنان لزب به نشست هاي سالانۀ زنان سياسي نديدن اين اقدام از طرف زنان مخالف مي باشد. اين زنان مسئلۀ زنان لزب را مسئله اي هويتي مي دانند. آوردن نام زنان لزب براي آنان براي مثال شکستن تابو و سکوت، يکي از اشکال قاطع مبارزه با مردسالاري و ايدئولوژي دگرجنسگرايانه نيست، بلکه اعلام يک خبر  بي بار است بر اين مضمون که زنان لزب نيز در ميان ما وجود دارند. جواب آن ها اين است که خب هستند که هستند. زنان کرد نيز در ميان ما هستند. زنان آذربايجاني نيز در ميان ما هستند. آنها در نظر نمي گيرند که ضديت با همجنسگرائي و همجنسگرايان تنها ضديت با يک گروه نيست. ضديت با تعلق جنس زن، پيکر زن و علائق زن به اوست. سياستي است براي به تصاحب کشاندن زنان و محدود کردن آنان، آن زنان کرد و آذربايجاني همان قدر تحت فشارند که ديگر زنان.

 دليل اصلي مشکل سياسي نديدن مسئلۀ همجنسگرائي اين است که تا کنون در بحث هاي زنان ايراني ايدئولوژي دگرجنسگرايانه به عنوان يکي از مهم ترين ايدئولوژي هاي سيستم مردسالاري براي به بند کشيدن تمام وجوه اقتصادي، سياسي، اجتماعي و خصوصي زندگي زنان باز نشده است. 

اين بحث در بهترين شکل خود در حد نقض حقوق بشر زنان و مردان همجنسگرا باقي مانده است.

مشکل ديگري که زنان پيشنهاددهندۀ تغيير نام سمينارهاي زنان با آن روبرو شده اند ضديت  بخشي از زنان شرکت کنندۀ سمينارها با همجنسگرائي و همجنسگرايان و منفي نگري آنان نسبت به همجنسگرائي بدليل اعتقادشان به ايدئولوژي دگرجنسگرايانه است. نه تنها مخالفت اين زنان، بلکه واکنش همدردانۀ بخشي از زناني که ظاهرأ خود مشکلي با همجنسگرائي و همجسگرايان ندارند، اما ترس آن دارند که زنان مخالف بدليل مشکلاتي که خود و يا مردان و دوستان پسرشان با همجنسگرائي دارند، در آينده از حضور در اين نشست ها خودداري نمايند، و واکنش زنان همجنسگرا بر ضديت اين زنان مبني بر اين که با وجود چنين نظرات همجنسگراستيزي نمي توان نام نشست  ها را نشست هاي زنان و زنان لزب گذاشت، براي زنان پيشنهاددهنده مشکلات جدي بوجود آورده است.

بزرگترين دستاورد اضافه کردن نام همجنسگرايان به نام نشست هاي سالانۀ زنان به نظر من اجبار جنبش زنان ايراني در تبعيد به شروع بحث هاي است که جاي آن درحقيقت سال ها در اين جنبش خالي بوده است.بحث هاي نشست گذشتۀ زنان در نوامبر 2004 حضور اين مقاله و مقاله هائي از اين قبيل و يا بحث هايي که اکنون از شهرهاي مختلف به گوش مي رسد خود دليلي بر اثبات شروع اين روند مي باشد.  علاوه بر آن، اين بحث ها، امکاني را در جهت تغيير جو سکوت و تدافعي در مورد سياست هاي جنسي مردسالارانه و از جمله مسئلۀ همجنسگرائي در ميان وسيع ترين ايرانيان در تبعيد و مهاجرت بوجود آورده است. در مورد شکستن سکوت تنها کافي است بر اين نکته يادآوري کنم که تا کنون در هيچ نشست و برنامه اي از زنان ايراني در اروپا تا اين حد زنان همجنسگرا به صحنه نيامده بودند و در مورد خود و فشارهاي زنان شرکت کننده در سمينارهاي سالانۀ زنان در آلمان بر آنان صحبت نکرده بودند که در سمينار سال گذشته. چرخي به حرکت در آمده است که چنانچه ما حرکت آن را در سطح آري يا نه نگه نداريم مي توانيم با کمک آن عمق نفوذ ايدئولوژي و سياست مردسالاري بر زندگي زنان را درک کرده و به تماشا بگذاريم. به اميد چنين حرکتي.

*****