سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳ - ۸ مارس ۲۰۰۵

 

سهميه بندي زنان

و ديدگاه هاي مخالفان

مهشيد راستي

 

در مورد تبعيض مثبت و سهميه بندي زنان که شخصا آن را يکي از راهکارهاي موثر براي ايجاد توازن جنسيتي در صحنه فعاليت هاي اجتماعي و سياسي مي دانم، به اندازه کافي در بحث هاي مربوط به جنبش زنان و جنبش هاي دمکراتيک صحبت شده است، و از آنجا که فکر مي کنم که احتمالا اشاراتي نيز از طرف  دوستان ديگري که چون من سعي در پاسخ گويي به اين پرسش داشته اند، صورت گرفته است، از اين رو و براي جلوگيري از تکرار مکررات، بيشتر مايلم به عنوان يکي از کساني که سهم کوچکي در نوشتن سلسله مطالبي در اين باره دارد مسئله را در جهت  برخورد با  مخالفان اين طرح بررسي کنم.

هر آينه که بحث سهميه بندي زنان پيش مي آيد مسئله لياقت و کارآيي و شايستگي زنان مطرح مي شود يا بهتر بگويم زير سوال مي رود و اين مسئله  با ابراز نگراني از عدم لياقت وکفايت زناني که با استفاده از اين طرح انتخاب مي شوند همراه است،  طرح اين سوال و اين نگراني ها براي من بسيار جاي تعجب دارد. چرا که عکس آن هرگز مشکل عمده اي به وجود نياورده است و کفايت و لياقت مردان هرگز مورد سوال قرار نگرفته است و جزو بديهيات به شمار مي رود.

تقريباً هيچ انسان هوشيار و منصفي نيست که در دنياي امروز و با تفکر امروزي  مردانه بودن جنبش هاي سياسي- اجتماعي در ايران را نفي کند. اين حقيقت که سازمان ها، گروه ها، دسته ها، احزاب و تجمعات از بينش و حتي جنسيت مردانه برخوردار بوده اند، حد اقل در تفکر امروزه همواره نقد مي شود و مورد انتقاد قرار مي گيرد. به جرأت مي توان گفت همه، حتي کساني که تا مغز استخوان به تفکر مردسالارانه "دچار" هستند، حداقل براي حفظ ظاهر هم که شده با اين ساختار مردانه حاکم بر موازين اجتماعي مخالفت مي کنند. اما در مقابل اين همه انتقاد چه راه حلي پيشنهاد مي شود؟ به طور کلي، هيچ. جز مقداري طعنه و گوشه وکنايه، و تن دادن به همان سيستم هرمي مردانه که زنان را به درون آن هرگز راهي نبوده است.

به نظر من جنبش برابري طلب و آزاديخواه، صحنه جدال بين زنان و مردان نيست، هرمي نيست که براي رسيدن به بالاترين نقطه آن بايد يکديگر را زير پا گذاشت و له کرد. به نظر من جنبش آزاديخواه، محل رشد فکري و اجتماعي انسانهاست. و نه محل دست و پنجه نرم کردنشان. مکاني است براي تلاش در کسب آزادي انسان که در آن زن و مرد هردو مي بايد از شانس مساوي براي شرکت فعالانه برخوردار شوند. جنبشي که مايل به مبارزه با ديدگاه هاي مردانه در خود باشد، جنبشي که مايل باشد از الگوهاي سنتي پيروي نکند، مسلما درهاي خود را به روي زنان مي گشايد. و اگر غير از اين باشد تمامي جنبش و اهداف آزاديخواهانه آن مورد پرسش قرار ميگيرد.

حال بايد ببينيم اين گشايش درها به چه صورت خواهد بود؟

اگر نگاهي به سندهاي سياسي سازمان هاي مختلف بخصوص سازمانهاي چپ بيندازيد حتي نمي توانيد يکي از اين سازمان ها را به عنوان نمونه  مثال بياوريد که شرکت و فعاليت زنان را ممنوع کرده باشد يا براي آن حد و مرز گذاشته باشد. پس راستي چرا تمام اين مجامع، يکي پس از ديگري پر از سبيل هاي پرپشت شدند و از زنان در آن کمتر اثري باقي ماند؟ مگر نه اينکه در اين جنبش ها معيار، لياقت افراد بود؟ پس چرا همواره مردان بودند که لايق ها و واجدان شرايط را تشکيل مي دادند و زنان به حاشيه رانده مي شدند؟

مسئله به جايي رسيد که زنان پيشرو به طور کل، عطاي اين سازمان ها و احزاب را به لقايش بخشيدند و صف مستقل خود را تشکيل دادند. صف مستقل تشکل هاي دمکراتيک زنان که در آن از سيستم هرمي کمتر اثري بود و به شکل سيستم مسطح يا موازي اداره مي شد،( اين امر در مورد  سازمان هاي زنان احزاب و سازمان هاي گوناگون صدق نمي کند. آن ها به همان سيستم هرمي که در حزب خود موجود داشتند تن دادند، به جرأت مي توانم بگويم که زناني که در سازمان هاي سياسي مردانه رشد کرده اند، هم صدا با  مردان خواهان حفظ چهارچوب هاي موجود و سيستم مردمدارانه، که تنها سيستم شناخته شده توسط آنان است، مي باشند). زنان در اين حرکت ها کفايت و لياقت خود را به اثبات رساندند. نشان دادند وقتي که انحصار با مردان نباشد و مردان تمامي امکانات رشد را از آنِ خود نکنند ، قادر به رشد و تکامل هستند.

به اين طريق  موجبات جدايي هر چه بيشتر زنان و مردان در عرصه فعاليت هاي سياسي و اجتماعي پديد آمد. زنان و مردان جداگانه و در روابط جدا از هم رشد کردند. زنان در جنبش هاي دمکراتيک و فمينيستي متخصص شدند و مردان در جنبش هاي مردانه و سياسي. براي به وجود آوردن يک جنبش دمکراتيک و همه گير ما به تلفيق اين دو نيازمنديم. و براي اين تلفيق به حضور گسترده و فعال زنان در جنبش نياز است.

مشکل بزرگي که دوستان نافي سهميه بندي به آن دچارند، اين است که راه حلي براي رفع مشکل مردانه و تک جنسي بودن جنبش هاي سياسي اجتماعي ارائه نمي دهند. گروهي که خود را فمينيست هم مي دانند با مخالفت با اين راهکار، تحت عنوان اين که سهميه بندي، زنان را به عنوان دکور در جنبش جاي مي دهد و زنان بايد با کفايت خود به درون جنبش راه پيدا کنند، چون راه هاي ورود زنان را بسته مي بينند، خود را کنار مي کشند و باز به جنبش هاي مستقل زنان اکتفا مي کنند. کساني که فمينيست نيستند و يا ديدگاه هاي فمينيستي را در اين مورد نمي پذيرند، به کل اين راهکار را به عنوان راهکاري موثر نفي مي کنند. اما آنان نيز هيچ راهکار شايسته تري براي گريز از تسلط مردسالاري در جنبش ارائه نمي دهند. مطرح مي کنند که بايد افراد شايسته و لايق از طريق رأي آزاد انتخاب شوند. اما  اين شايستگي و لياقت را افراد در کجا به دست مي آورند؟ مگر نه در همان عرصه فعاليت؟ وقتي که زنان از اين عرصه کنار گذاشته شدند در کجا بايد اين شايستگي را پيدا کنند و يا به اثبات برسانند؟ آيا با اين حرف همان معماي جاودانه، مرغ اول آمد يا تخم مرغ را با فرمول بندي جديد مطرح نمي کنند؟

پس بياييم و با ديد بازتري به اين مشکل نگاه کنيم. اگر مايل نيستيم باز حرکتي مردانه را تجربه کنيم، بايد ورود زنان را غنيمت بشماريم و با شعار هاي اليت گرايانه  آنان را باز به حاشيه نرانيم.

مخالفان طرح سهميه بندي عمدتا از ميان کساني هستند که قابليت هاي زنان را ناديده مي گيرند و ايشان را به عنوان باري بر دوش حرکت شناسايي مي کنند که مسلما اين بار هرقدر سبک تر باشد، بيشتر منافع جمع را بر آورده مي کند. اينجاست که هميشه صحبت از لياقت و کار آيي زنان مي شود و توانايي هاي زنان زير سوال مي رود. در مقابل توانايي هاي مردان هرگز مورد بحث و بررسي و موشکافي قرار نمي گيرد.

در اکثر کشورهاي اروپايي که مايل به ايجاد برابري بين دوجنس هستند و نيز در جنبش ها و احزاب دمکراتيک اين کشورها، سهميه بندي زنان، راه حل موثري براي نيل به اين هدف است. مسلم است که اين حرکت در ابتدا مشکلاتي نيز به دنبال دارد. اما شخصا فکر مي کنم که اين مشکلات بهايي است که ما بايد بابت داشتن يک حرکت دمکراتيک و پرهيز از بازتوليد جنبش هاي سياسي تک جنسي بپردازيم.

 زناني که با دفاع از اين طرح در درون اين حرکت ها شروع به فعاليت مي کنند نيز هزينه اي سنگين را مي پردازند. اين زنان ناچارند در  هر قدم و هر لحظه در زير ذره بين هاي بزرگ مردانه حرکت کنند و هر لحظه به  اثبات خود بکوشند، تلاش کنند که ثابت کنند حضورشان در اين جنبش بيمورد و اشتباه نبوده است. در چنين حرکتي زن بودن باري دوگانه به همراه دارد، گاه بايد به اندازه چندين نفر مسئوليت به عهده بگيري و فشار کار را تاب بياوري تا مگر از طرف همراهان مرد که معمولا ديد چندان مثبتي به اين طرح ندارند و به آن با شک و ترديد نگاه مي کنند مورد ملامت قرار نگيري و مضرات آن براي هزارمين بار به تو گوشزد نشود. اما اين نيز جنبه اي از همان هزينه اي را در برمي گيرد که مي بايد براي گسترش جنبش هاي دمکراتيک در جوامع ايراني پرداخته شود.

مخالفت ديگري که در مورد سهميه بندي زنان به گوش مي رسد، نه با خود سهميه بندي بلکه با حد 50 درصد آن است. در اينجا بايد از دوستاني که در مورد سهميه بندي حد و مرز مي گذارند حقيقتا ابراز نا اميدي کنم. آيا لازم است که  در درون جنبش هايي که هدف اصلي خود را تلاش براي حقوق بشر و آزادي هاي فردي و اجتماعي انسان معرفي مي کنند، بر سر حق مشارکت زنان چانه بزنيم؟ آيا جنسيتي که نيمي از بشريت را تشکيل مي دهد، نبايد نيمي از مشارکت سياسي و اجتماعي را عهده دار باشد؟ من  در اينجا نه از حق زنان، که از سهم زنان سخن مي گويم، سهم زنان براي به دوش کشيدن باري تا سر منزل مقصود، تا آزادي و برابري همه جانبه ي تمام شهروندان جامعه انساني. سهمي که زنان داوطلبانه خواستار عهده دار شدنش هستند. سهمي که حق ماست. من بر سر اين حق چانه نمي زنم. 50 درصد جامعه انساني را تشکيل مي دهيم و 50 درصد سهم خود را از حقوق و وظايف اين جامعه خواستاريم. نه کم و نه بيش.

در اين نوشته  بيشتر سعي کردم  مسئله سهميه بندي را از نقطه نظر  جنبش هاي سياسي  و اجتماعي مورد بررسي قرار دهم، هرچند که در جوامع اروپايي اين راهکار به عنوان راهکاري اجتماعي و براي جلوگيري از تبعيض جنسي در محيط هاي کار و محيط هاي آموزشي به کار مي رود و با موفقيت نيز همراه است که آن خود نيازمند  بحثي مجزا و پژوهشي جداگانه است.

بايد اضافه کنم من طرح سهميه بندي زنان و تبعيض مثبت را تنها به عنوان يکي از راهکارهاي موثر براي به وجود آوردن امکانات مشارکت اجتماعي و سياسي زنان مي شناسم. مسلما نياز آن وجود دارد که شرکت هرچه فعال تر زنان، با مدد گرفتن از طرق ديگر و با راهکارهاي جديدتر تکميل شود. ضمن اين که وقوف به اين امر ضروري است که با سهميه بندي زنان، معجزه اي پيش نخواهد آمد. راهي که در طول تاريخ به کناره نشيني زنان منجر شده است، با ذکر يک ماده ساده دگرگون نمي شود و زنان را به يکباره به عرصه اجتماع داخل نمي کند. براي رسيدن به هدف نهايي يعني شرکت 50ـ50 زنان در امور، به کار فرهنگي بسيار گسترده اي از جانب تمامي کوشندگان سياسي و اجتماعي، و معتقدان به مبارزه عليه  تبعيض جنسيتي، اعم از زن و مرد، نياز داريم.

استکهلم ـ سوئد

*