نكتههايي
در ضرورت اضافه
کردن نام زنان
لزبين
سيمين
نصيري
.... ««حال
اشاره ميکنم
به نکتهي دوم
يعني روندي که
به بحث ميزگرد
امشب و موضوع
بحثهاي
سمينار امسال
منجر شد. بار
اول که
يادآوري و پيشنهاد
«اعلام و
تأييد حضور
زنان لزب در
عنوان کلي
سمينار
سالانه و
سراسري» را به
صورت کتبي با
کميتهي
برگزار کنندهي
سمينار
- فکر نميکنم
اشتباه کنم و
دوستان
فرانکفورت
بودند- در ميان
گذاشتم:
1- فکر ميکردم
واژهي «لزبينها»
يا «زنان لزب»
يا زنان همجنسگرا
به دليل سهلانگاري
از قلم افتاده
باشد؛
2- ميپنداشتم
در يادآوري
کتبي نيازي به
آوردن دليل
نيست. با اين
حال دلايلي را
به صورت مختصر
و کلي نوشتم و
در همان حال
از تکرار
بديهيات و
رودهدرازي بيهوده
احساس شرم
داشتم.
اين فکر
و پندارم
نتيجهي پيشداوريها
و پيشفرضهايي
از نظر خودم
بديهي بود.
اين پيشفرضها
عبارت بودند
از اين که هر
سال اکثريتي
از ما زنان
شرکت کننده در
سمينار
سراسري سالانه
را زنان
فمينيست
تشکيل ميدهد.
و اين که
تجربهي بيست
و اندي سال
تلاشهاي نظري
و عملي
فمينيستيمان
در تبعيد و
مهاجرت و همچنين
تلاشها و دستآوردهاي
زنان فمينيست
اروپايي و
آمريکايي را
به انبار
اشياي بيهوده
نفرستادهايم.
واکنش چه
بود؟ پاسخي
کوتاه و دستنويس
از يکي از
دوستان کميتهي
برگزار کننده
رسيد با اين
مضمون که(ذکر
زنان لزب
ضرورتي ندارد.
وقتي ميگوييم
زنان همه را
در بر ميگيرد.)
حيرانيم از
واکنش آن
دوستان يا آن
دوست هنوز سر
جايش است. سال
بعد دوستان
هامبورگ برگزاري
سمينار را به
عهده داشتند،
به آن دوستان نيز
يادآوري کتبي
را فرستادم.
اين بار به هر
حال پستچي
انگار شوخياش
گرفته بود و
نامه دچار پيچ
و خم راه شد و
بنا بر اين يا
واکنشي نبود
يا اگر هم بود
بياعتنايي
بود.
سال بعد (2003)
زنان هانوفور
برگزار کننده
بودند، يادآوري
را باز به
صورت کتبي
براي کميتهي
برگزارکننده،
که بعد چند زن
ديگر، از جمله
خودم به آن
پيوستند،
فرستادم.
دوستان گفتند:
چنين تصميمي
در حوزهي
اختيار تصميمگيري
کميتهي
برگزارکننده
نيست. اين
تصميمي است که
بايد سمينار،
يعني زنان
شرکت کننده در
سمينار، بگيرند.
ميزگردي نيز
براي «بحث در
بارهي پرنسيپها»
در برنامهي
سمينار سال 2003
گنجانيده شد
تا امکان بحث
براي چگونگي
اين نوع تصميمگيريها
به وجود آورد.
من هم پيشنهاد
کتبي را (اين
جا ديگر نميتوانم
«يادآوري»
بگويم) در
همان لحظهي
اول در اختيار
همهي شرکتکنندگان
گذاشتم.
ظاهراً پيشفرضهاي
بديهي من آن قدرها
هم بديهي نبود
و تصميم
نگرفتيم. قرار
شد سمينار
سراسري امسال
را به بحثهايي
اختصاص دهيم
که بتوانيم
تصميم بگيريم.
يعني باز
بپردازيم به
آن دستآورد
فمينيستي(آن
چه خصوصي است،
سياسي است) و در
قالب آن به
موضوعهاي(همجنسگرايي
و دگرجنسگرايي
اجباري)
بپردازيم. و
با اين تدارک
در پايان نشست
امسال براي تکميل
نام و عنوان
کلي
سمينارهاي
سالانهمان
تصميم بگيريم.
پيشنهادم
خيلي ساده و
بديهي بود و
هست ...
بگوييم و
بنويسيم«سمينار
سراسري
سالانهي تشکلهاي
مستقل زنان و
زنان لزبينهاي
ايراني در
آلمان».
تا امروز
نگفتهايم و
ننوشتهايم
چرا؟
براي
اين که :
من،
سيمين،
فريده،
نفيسه،
عاليه، نرگس،
ثريا، مهتاب،
آذر، مهوش،
اکرم و... و...
هستم. من لزب هستم.
من همهي اين
بيست و اندي
سال اين دو يا
سه روز را در
اين شهر جدا
از نظم و نظام
بودهام. هر
سال پيش از
آمدن به اين
شهر به گوشه
يا گوشهها و
جنبه يا جنبههايي
ديگر از همدستي
خودم با نظم
پي بردهام. در
نتيجهي آن به
بُعدي ديگر از
وضعيت و مقام
قرباني بودن
خود در نظم
پدر- مردسالار
آگاه شدهام.
سه روز در اين
شهر همراه با
منهايي ديگر
جنبهها يا
تمامي نظم را
مورد ترديد و
شک قرار دادهام
به بررسي و
نقد جهان
بيرون از اين
«شهرِ سه روزه»
پرداختهام و
براي راهيابي
به رهايي به
بحث و گفتوگو
و طرحاندازي
و طرحپردازي
نشستهام. ولي
هر ساله و در
همين سه روز و
در همين شهر در
انکار هويت
جنسيام همدست
و شريک جرم
پدر-
مردسالاري
ماندهام. در
انکار هويت
اجتماعي
لزبينها. در
انکار تفاوت
جنسيت. در
انکار تفاوت
جنسي.
من
سيمين، صغرا،
بنفشه،
فهيمه،
مهرانگيز، بهاره،
عاصيه، مژده،
مهروش، آتيه
و... و... هستم. دگر
جنسگرا هستم.
من همهي اين
بيست و اندي
سال اين دو يا
سه روز را در
اين شهر جدا
از نظم و نظام
بودهام. هر
سال پيش از
آمدن به اين
شهر به گوشه
يا گوشهها و
جنبه يا جنبههايي
ديگر از همدستي
خودم با نظم
پي بردهام. در
نتيجهي آن به
بعدي ديگر از
وضعيت و مقام
قرباني بودن
خود در نظم
موجود آگاه
شدهام و سه
روز در اين
شهر همراه با
منهايي ديگر
جنبهها يا
تمامي نظم را
مورد ترديد و
شک قرار دادهام
به بررسي و
نقد جهان
بيرون از اين
شهر سه روزه
پرداختهام و
براي راهيابي
به رهايي به
بحث و گفتوگو
و طرحاندازي
و طرحپردازي
نشستهام. ولي
هر ساله و در
همين سه روز و
در همين شهر همدست
و شريک جرم
پدر-
مردسالاري
ماندهام. من
زيرکانه هويت
دگرجنسگرايي
خودم را نُرم
و اصل دانستهام.
من همدست با
پدر-
مردسالاري
منکر تفاوت
جنسي بين زنان
شدهام. لزبينها
را«اقليتي»
دانستهام در
برابر و مقابل
خودم که به
«اکثريت» تعلق
دارم. منکر
اجتماعي بودن
جنسيت شدهام.
با آن که در
گردهمآيي سال
1999 باري ديگر
مفصل و متمرکز
به نقد اخلاق
دگرجنسگرايي
اجباري
پرداختهام و...
با اين حال
هنوز
نتوانستهام
براي تکميل
عنوان کلي
گردهمآييمان
در اين شهر سه
روزه تصميم
بگيرم و گام
عملي بردارم.
اميدوارم بحثهايي
که امشب و دو
روز آينده
خواهيم داشت
ياريمان کند
تا اين قدم
عملي را
برداريم و
تصميم بگيريم
و بگوييم و
بنويسيم:
«سمينار
سراسري
سالانهي تشکلهاي
مستقل زنان و
زنانلزبينهاي
ايراني در
آلمان»
نکتهاي
ديگر که در
پايان براي
ضرورت اين گام
عملي و اين
تصميمگيري
يادآور ميشوم
وظيفهاي است
که ما زنان
ايراني خارج
از ايران در
برابر جنبش
زنان در ايران
به عهده
داريم. بار
اين نوع تابو
شکنيها براي
ما زنان
ايراني در
خارج کشور سبکتر
است تا براي
زنان در
ايران. به
همين دليل باز
مصرانه به
خودمان توصيه
ميکنم، انجام
اين وظيفهي
داوطلبانه را
سهلانگارانه
به تأخير
نيندازيم.»»
*