دوران
دگرگون سازي
در راه است.
روز جهاني زن
امسال در
شرايطي
برگزار مي شود
كه به ابتكار
جمعي از
جوانان
ايراني بحث
رفراندوم با
هدف ايجاد
پشتوانه هاي
قانوني براي
تامين حقوق
برابر
شهروندان
گسترش يافته
است. جنبش
زنان از اين
بحث استقبال
مي كند و
نمايندگاني
از آن در صدد
برآمدهاند
تا هويت جنبش
را با تكيه بر
ضوابط جهاني
حقوق بشر
بازيابي و
تعريف كنند.
اين جنبش كه
كه تا سال هاي
بعد از انقلاب
هويت خود را
در تفاسير
اصلاح طلبانه
در قانون اساسي
باز مي جست
مسير هاي پر
خطري را پشت
سر گذاشته بي
ان كه دستاورد
قانوني درخشاني
داشته باشد.
جنبش اينك به
سرمنزلي رسيده
است كه پيش رو
را نگاه مي
كند. زنان
ايراني از سال
1357 تاكنون هر
اميدي را كه
در دل
پروراندند بر
باد رفت. روزي
به انقلاب دل
بستند كه به
چشم ديدند به
نام انقلاب و
اسلام حقوق
مكتسبهشان
را ابطال
كردند، حق
قضاوت،
آزادي هاي
اجتماعي، حق
انتخاب
آزادانه حجاب
و بسياري ديگر
را به نام
انقلاب و
اسلام از
كفشان
ربودند.
هنگامي كه در
نيمه راه
انقلاب
ديدگاه ميانه
رو ديني ادعا
كرد دستشان
را ميگيرد و
قانون اساسي
را با وجود
قيد مباني
اسلامي
پشتوانه
بهبود وضعيت
حقوقي آنها قرار
ميدهد دلخوش
شدند و در
نقطه اوج اين
شادماني بود
كه روز دوم
خرداد 1376 يك بار
ديگر همگام با
مردان، تاريخ
تحولات سياسي
را ورق زدند.
اين
دومينبار طي
20 سال است كه
آنها صحنه
سياست را به
اميد تغيير
وضعيت سياسي و
اجتماعي خود
درهم ريختند
(يا آراستند)،
هر دو رويداد
كه پيامد حضور
گستردهي
زنان بوده است
زير عنوان
انقلاب و
اصلاحات در
تاريخ عصر جديد
ايران ثبت شد.
در هر دو
رويداد، زن
ايراني كه
بيشترين نقش
را ايفا كرده
بود كمترين
سهم را به دست
آورد. اما
زنان ايراني
در تمام افت و
خيزهاي
انقلاب و
اصلاحات آنچه
را هزگر از
دست ندادند حق
راي بود كه
ميدانيم بيش
از آنكه خود
از اين حق
استفاده برده
باشند قدرت سياسي
مردانه از آن
سود جسته است.
آراي ميليوني
زنان نظام
قانوني خاصي
را تقويت كرد
كه بر پايه آن
ميتوان حقوق
زن را خروار
خروار زير پا
گذاشت و در
صورت لزوم
مثقال مثقال
آن را بازپس
داد. ماهيت
اين نظام
قانوني چنان
است كه هرگونه
اميد و آرزو
براي برابري
حقوق زن و مرد
و
قانونگذاري
متناسب با
موازين جهاني
حقوق بشر را
ناممكن
ميسازد. در
اين نظم
قانوني كه
قانون اساسي
حامل آن است
اعلاميه جهاني
حقوق بشر جايي
ندارد، مجلس
شوراي اسلامي،
مجلسي است كه
اعضاي آن در
جريان
انتخاباتي كه
آزاد نيست
تعيين
ميشوند.
آنها
انديشههاي
سياسي فعال در
جامعه را
نمايندگي
نميكنند، از
طرف ديگر در
امر
قانونگذاري
مستقل نيستند،
در نتيجه از
يك سو بينش
محدود و مقيد
آنها كه
ضدبرابري است
مانع
قانونگذاري
دموكراتيك
ميشود، از
ديگر سو حتي
اگر هم بخواهند
نميتوانند
به تصويب
قوانين
دموكراتيك بپردازند.
شوراي نگهبان
با داشتن حق
وتو، راه را
بر آنها
ميبندد، در
اين نظام بسته
و گرفتار،
زنان فقط در
صورتي
ميتوانند
اندكي از حقوق
انساني خود را
بهدست آورند
كه بتوانند آن
را تبديل به
مصلحت نظام
كنند. به اين
معنا كه تحت تاثير
خشم و خروش
آنها
نهادهاي
امنيتي، ضمن ارسال
گزارشهاي
محرمانه به
سطوح بالاي
زمامداري به
آنها اعلام
كنند كه خشم و
خروش زنان
ميتواند مضر
به مصلحت نظام
عمل كند و براي
بقاي نظام
خطرناك باشد،
در اين صورت
مجمع تشخيص
مصلحت نظام از
باب حفظ حكومت
ماده و تبصرهاي
را از تصويب
ميگذراند.
اما پرسش اين است
كه زنان چگونه
ميتوانند در
شرايطي كه قانون
اساسي و ديگر
قوانين
موضوعه همه
راههاي مسالمتآميز
اعتراض را
بسته است، خود
را تبديل به
مصحلت نظام
كنند. در
چارچوب
قوانين غيردموكراتيك
كنوني آزادي
اجتماعات،
آزادي بيان،
آزادي
انتقاد،
آزادي احزاب و
انجمنها،
بهقدري مقيد
و مشروط است
كه زنان
نميتوانند
با اتكاء بر
آن اجتماعات
مسالمتآميز
برپاكنند و
خواستار حقوق
انساني خود
بشوند، نميتوانند
با شيوههاي
مسالمتاميز،
مديران كشور
را متقاعد
كنند كه بدون
تامين رضايت
آنها بقاي
حكومت
مردانهشان
در خطر است. از
اينروست كه
با وجود مجمع
تشخيص مصلحت
نظام، زنان جز
در چند مورد
كوچك از آن
بهره
نبردهاند،
اينك كتاب
قانون اساسي
براي زنان
ايراني
بهخصوص
رهبران جنبش
زنان، كتاب
ناخواندهاي
نيست، بهخصوص
بعد از سال 1376،
عموما بندبند
آن را خواندهاند،
تفاسير
گوناگون از آن
را شنيدهاند
و ملاحظه
كردهاند كه
در تمام
تفاسير محافظهكارانه
و
اصلاحطلبانه
از قانون
اساسي برابري
حقوق زن و مرد
و مطالبات
حقوق بشري زنان
پذيرفته شده
نيست. از
اينروست كه
زنان اينك
وضعيت را
مغتنم
شمردهاند و
بحث رفراندوم
را با اين
اميد كه تبديل
به بستري براي
تغيير قانون
اساسي بشود،
در مركز
بحثهاي روز
جهاني زن قرار
دادهاند.
زنان
ميخواهند،
اينبار آگاهانه
در شريانهاي
سياسي كشور
جاري شوند.
گرايش به اين
حضور آگاهانه
بيترديد
مسالمتآميز
است. زنان با
الهام طبيعت
مادرانه فضاي
سياسي امن را
مطالبه
ميكنند تا به
اتكاء آن
وضعيت
نابسامان
حقوق خود را
در مجامع و
محافل عمومي
گزارش دهند و
بحث ضرورت
تغيير قانوني
اساسي بر پايه
مطالبات حقوق
خود فراگير سازند.
اين خواسته با
مقتضيات
اجتماعي و
سياسي ايران
امروز و با
شرايط امروز
جهاني كاملا
سازگار است.