دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۳ - ۷ مارس ۲۰۰۵

 

 

مبارزات و دستا وردها ي زنان در ايران

        

ناهيد ناظمي

جنبش مشروطيت و در پي ان انقلاب مشروطيت، سر آغاز بيداري ملت ايران از يوغ استبداد و ظلم حاکمان وقت و همچنين سرآغاز تلاشهاي زنان ايراني براي طرح خواستهاي مشخص خود، جهت رهائي از ستم وتبعيض جنسي در جامعهَ مرد سالار و زن ستيز ايران بود.

مبارزات زنان در ايندوره از تاريخ ايران، بر دو پايه استوار بود:

يکي مبارزه در راه احقاق حقوق سياسي و حق شهروندي خود مانند حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در مجلس شوراي ملي، و ارائه اين خواستها به مجلس ، که ميخواستند اين خواسته ها  به صورت مفاد قانوني در آمده و حافظ منافع حقوقي  زنان باشد، و بحث و اظهار نظر حول مسائل و مشکلات جاري کشور وانتقاد از ناتواني و ضعف دستگاه حکومتي ونمايندگان مجلس، در ارائهَ راه حلهاي درست در برخورد با اين مسائل و مشکلات. ديگري مبارزه واقدام حول خواستها و هدفهاي محدودتر، که امکان دستيابي به آنهابا توجه به شرايط اجتماعي و فرهنگي آن زمان امکان پذيرتر و عملي تر مي نمود . تلاش براي تاُ سيس مدارس دخترانه يکي از اين اهداف بود که، با وجود مخالفتهاي شديد از طرف دو ارتجاع مذهبي و حکومتي در جلوگيري از بوجود آمدن آنها،  با پي گيري و مبارزه جمعي از زنان پيشرو و متجدد آن زمان از جمله نسا خانم، خانم طوبي رشديه و خانم وزيراُف اين تلاشها در سال 1908به بر نشست و زنان ايراني براي اولين بار موفق به تاَسيس مدارس دخترانه شدند.

يکي ديگر از عرصه هاي مبارزه زنان در اين محدوده، فعاليت و اقدام زنان آگاه و روشنفکر جامعه با فرهنگ و ذهنيت مردسالار حاکم بر جامعه ايران و تلاش در جهت تصحيح نگرش و ذهنيت عمومي نسبت به جنس زن بود، که آثار آنها را ميتوان در نوشته ها و متون منتشر شده در دوران مشروطيت دنبال کرد.

در پي گسترش مبارزات مردم ايران در انقلاب مشروطيت زنان مبارز ايراني نيز سهم خود را با فعاليت در عرصه هاي تبليغاتي عليه استبداد و توضيح و تبليغ مزاياي مشروطيت، همچنين حمايت مالي از جنبش مشروطيت و حتي شرکت در مبارزه مسلحانه به نفع مشوطيت به نحو احسن به جا آوردند.

در اين دوره از تاريخ ايران دو تشکل "انجمن مخدرات وطن" و "انجمن همت خواتين"، تشکلهائي بودند که زنان آن اساس فعاليت خود را بر روي مسائل سياسي ِ جاري مملکت مانند انتقاد به سياستهاي دولت وقت که عليه منافع ملي ايران و به نفع ايادي خارجي عمل ميکرد و همچنين ترغيب و تشويق نمايندگان مجلس شوراي ملي به مقاومت و مقابله با تصميمات ضد مردمي و ضد ملي حکومت آن زمان، استوار کرده بودند.

در واقع ديد گه سياسي و اجتماعي اين گروه ها بيشتر بيان کننده يک ناسوناليزم ايراني بود تا خواستهاي مشخص زنان، زيرا اينان راه حل پيشرفت و ترقي زنان را در پيشرفت صنعت و اقتصاد کشور از طريق حمايت از صنايع و محصولات داخلي مي دانستند ، که اين امر به دليل سياستهاي ضد ملي دولت وقت، که اجازه ورود به تمام کالاهاي خارجي را بدون در نظر گرفتن هيچ نوع محدوديتي داده بود، امکان پذير نبود.

در جامعه آنروزي ايران ، زنان مي بايد متحمل مشقات و سختي هاي بسيار جهت هر نوع تغيير کوچک در وضعيت اجتماعي خود، از سواد آموزي و رفتن به مدرسه گرفته تا شرکت در مجامع عمومي و هنري و يا کار کار کردن در محيط خارج از خانه، مي شدند.

تلاشهاي مجدانه زنان ايراني که اغلب از ميان اقشار متوسط و حتي بالاي جامعه بر خاسته بودند، به دليل عدم نفوذ در لايه هاي پائيني جامعه زنان، نتوانستند افکار و نظريات و تلاشهاي خود را در سطحي وسيع و توده اي، که مي توانست اهرم فشار بسيار قوي در جهت تغيير شرايط اجتماعي و اقتصادي زنان باشد ، مطرح نمايند.

 اما با وجود اشکال متفاوتِ نحوه نگرش به مسائل زنان در ميان فعالين زن، همه آنها در يک مورد با هم اتفاق نظر داشتند و آن، ايجاد مدارس دخترانه و تلاش براي با سواد کردن زنان و دختران ايراني بود. اين امر علي رغم مشکلات و موانع بيشماري که بر سر راه آنان وجود داشت  به تدريج پيش رفت تا آنجا که ، در سال 1911 فقط در تهران 57 دبستان دخترانه با 2172 نفر دانش آموز فعاليت مي کرد و اين رقم تا سال 1925 به 18050 نفر افزايش يافت که از اين تعداد 17624 نفر در دوره ابتدائي و 426 نفر در مقطع متوسطه تحصيل مي کردند.

در دوران مشروطيت مجموعا تعداد 7 نشريه مربوط به زنان منتشر ميشد که هر يک به نوبه خود گامي به جلو در جهت پيشرفت موقعيت اجتماعي زنان بود.  متاسفانه هر يک از تلاشهاي برشمرده شده در بالا با موانع بزرگي  چون قوانين و چهارچوبهاي اسلامي و استبداد حکومتي روبرو بود که هر يک به نوبه خود مي کوشيد، تا غنچه اين گلهاي نورسيده را از شکفتن باز دارد و بهار آنها را به زمستان تبديل کند.

در واقع مي توان مبارزات و دست آوردهاي دوران مشروطيت را چنين خلاصه کرد:  با وجود شرکت زنان در انقلاب مشروطيت، آنها نتوانستند موفق به کسب حق راً ي و همچنين حق شهروندي براي خود بشوند.

پس از سقوط حکومت سلسله قاجار توسط کودتاي رضاخان معروف به سردار سپه در سال 1921، با کارگرداني عوامل اطلاعاتي انگليس انجام گرفته بود، دور ديگري از تاريخ ديکتاتوري در ايران با نام سلسله پهلوي آغاز گشت . اين دوران در عين حال  همراه بود با آغاز حرکت ايران بسوي يک جامعه صنعتي و مدرن که از طريق اصلاحاتي نه  با تکيه بر اراده پائيني ها، وبا شيوه هاي دمکراتيک، بلکه به طر يقي کاملا بوروکراتيک و از بالا، که بالطبع با قهر و خشونت در مقابل پائيني ها همراه بود.

از جمله اين اصلاحات ، ممنوع کردن استفاده از چادر براي زنان در مجامع عمومي بود که با عکس العمل شديدِ اقشار سنتي جامعه روبرو شد. ديگر اصلاحاتي که در قوانين مدني صورت گرفت ،  در رابطه با تعيين حد اقل سن ازدواج از 9 سال براي دختران به 15 سال و در پسران از 15 سال به 18 سال بود. همچنين امکاناتي محدود در رابطه با وضعيت شغلي زنان ايجاد شد.

 

جنبش زنان ايران تنها در دهه اول دوران حکومت محمد رضا شاه پسر رضا شاهِ مخلوع، يعني سالهاي 1948 تا 1953، که يک جنبش دمو کراتيک عمومي شکل گرفته بود، به کمک سازمانهائي که خود بوجود آورده بود،توانست رشد کند. اين فعاليت و جنبش بعد از کودتاي سال 1953  متوقف شد و اين وضعيت تا

اصلاحات ارضي سال 1961 ادامه داشت.

اصلاحات انجام شده در ايندوره باعث تغييراتي در بافت جمعيتي شهر ها و در نتيجه ، تغيير وضعيت شغلي و تحصيلي زنها گشت. با ورود تعداد بيشتري زن در حوزه هاي آموزش و کار ، زنان توانستند از جايگاه نسبتاً عادلانه تري در سطح جامعه بر خوردار شوند، که بوجود آمدن  قانون حمايت خانواده با محدود کردن اختيار مردان درامر طلاق همسران خود و يا تعيين حق سرپرستي کودکان بعد از طلاق توسط دادگاه از آن جمله اند. با اينهمه طي اين دوران، با وجود اجباري  شدن تحصيل براي دختران ، و رفع محدوديتها در پاره اي از مشاغل براي زنان ، همچنين تصويب قانون حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان ، به دليل جو خفقان و حضور يک ديکتاتوري قدر قدرت ، زنان ايراني از فعاليت در حوزه خواستهاي خود در قالب تشکلهاي مستقل و چالشگري در حوزه نظر و عمل در يک فضاي دموکراتيک محروم ماندند. اين محروميتها باعث روي آوردن طيفي از اقشار زنان آگاه و مبارز ايراني به سوي مبارزات سياسي  به صورت تشکيل گروه ها و سازمانهاي مخفي و يا پيوستن به مبارزه مسلحانه گرديد.

با سقوط سلطنت محمد رضا شاه و ختم دودمان پهلوي، و با شروع انقلاب بهمن بود که خيل توده هاي عظيم زنان شهري از هر قضر و طبقه اي ، مانند کوهي از آتشفشان و سيلي بنيان کن در تمام شهرهاي بزرگ ايران جاري گشت. اين نيروي عظيم که در نوع خود در مقايسه با  تمام انقلابات دنيا پديده اي بي همتا و کم نظير بود ، با مخالفت عليه ديکتاتوري شاه پا به صحنه انقلاب گذاشت ، اما به دليل شکست خواستهاي انقلاب که محور اصلي آن همان شعارهاي دموکراتيک دوران مشروطيت ، يعني آزادي و دموکراسي بود ، به عقب رانده شد. اين بار نيز زنان آزاده ايراني که در راه انقلاب کشته ها داده و بسياري از آنان رنج از دست دادن شوهر و برادر و پسر و دختر خود را بر خود هموار کرده بودند، با سبعيتي صد چندان خشن تر نسبت به تمام دورانهاي گذشته به زير مهميز حاکمان وقت رانده شدند.

رزيم حاکم با تلاش فراوان و بکار بردن شگردهاي مختلف از محروم کردن زنان از تحصيل و اشتغال و خانه نشين کردن آنان، تا وضع قوانين ارتجاعي منبعث از شريعت اسلامي مانند؛ حجاب اجباري، پائين آوردن سن ازدواج براي دختران ، لغو قوانين حمايت از خانواده، ممنوع کردن هر گونه تشکلي، ممنوع کردن هر نوع فعاليت هنري براي دختران، زنده کردن قوانين قصاص و سنگسار، و دست آخر کشتن و شکنجه و زنداني کردن آنان سعي در محدود کردن زنان از شرکت و حضور در جو اجتماعي بعد از انقلاب و راندن آنها به خانه هايشان کرد، اما اين بار ارتجاع حاکم کمتر از هر زمان ديگري توانست در اجراي مقاصد  شوم خود موفق و پيروز گردد. زيرا صرف حضور ميليونها زن در دوران انقلاب ، خود صحنه آزمون بزرگي براي کسب تجربه و آگاهي و محک زدن قدرت و توانائي خود براي تغيير شرايط موجود بود.

 

مبارزه زنان ايران در دوران کنوني خود داراي ويزگي هائي است که آنرا از ساير اشکال مبارزاتي دورانهاي گذشته متمايز مي کند. زنان ايراني اکنون در همه عرصه هاي حقوقي و مدني و اجتماعي و سياسي و فرهنگي و هنري فعالند، بدون اينکه در هبچ يک از اين حوزه ها به شکل رسمي و يا با عنواني خاص حضور داشته باشند.

تجمعات آنها در قالبهائي ژلاتيني و سيال در مواقع لزوم شکل مي گيرد و دوباره محو ميشود. ما حضور آنها را اينجا و آنجا در تمام عرصه هاي مقاومت در برابر استبداد حاکم حس کرده و لمس مي کنيم.

عرصه مبارزات و تلاش زنان ايراني در احقاق خواستهاي به حق خود کار را به جائي رسانده است ،که اکنون به عنوان يکي از نيروهاي اصلي و مّوثر و مطرح در سطح جامعه ايران تبديل شده است که از چشم هيچ يک از نيروهاي موجود در سطح جامه ايران، چه پوزيسيون و چه اپوزيسيون آن پوشيده نيست.

يکي از گسترده ترين و متنوع ترين اشکال مبارزه توسط زنان ايراني در حوزه حجاب اسلامي صورت گرفته است، که با وجود حملات وحشيانه و محدوديتهاي فراوان ايجاد شده از طرف رژيم جمهوري اسلامي

با تغييرات و مدهائي که در زمينه حجاب بوجود آورده ، آنرا بيشتر به مضحکه اي جهت خنده به رژيم تبديل کرده تا رعايت پوششي به نام حجاب.

نگاهي به آمار زنان تحصيل کرده در ذيل ، خود گوياي تلاش و استقامت زنان ايراني در برابر ستم و تبعيض بر آمده از رژيم اسلامي،در ناديده گرفتن استعداد و توان اين نيمه ديگر جامعه ايران است.

تعداد دانشجويان دانشگاه ها و مراکز آموزش عالي در سال تحصيلي 1997-  1996 رقم 209163 را نشان ميدهد.

طبق آخرين آمار مربوط به سال 2000 تعداد کتابهاي تاليف شده توسط زنان فقط در استان تهران در زمينه ادبيات 789 عدد، در زمينه هنر 174 عدد، در زمينه علوم 804 عدد، در علوم طبيعي و رياضيات 394 عدد، در زبان 233، در علوم اجتماعي 300، فلسفه 163، کلييات 106، دين 163 بوده است. 

تعداد زنان مولف کتاب از 358 تن در سال 1999 به 1309 نفر در سال 2000و تعداد شاعران از 28 نفر به 106 نفر، مترجم از 207 نفر به 708 نفر رسيده است.در اين ميان تعداد ويراستاران و نقاشان به ترتيب ارقام 258 و 127 را به خود اختصاص داده اند.

نشريات منتشر شده توسط زنان بر حسب موضوع تا پايان سال 1999 به ترتيب: 32 نشريه خبري ، 26 نشريه تحليلي ، 16 نشريه اطلاع رساني ، 30 نشريه آموزشي و 10 نشريه پژوهشي بوده است.

جاهليت در قدرت نتوانست توانائي و ظرفيت هاي زنان را که نيمي از جامعه را تشکيل ميدهند، دريابد.آينها خود نشان بيداري و گام ها ي بزرگي است که زنان ايراني در روز ها ي تا ريک حکومت اسلا مي  بجلو بر داشته اند.

 

ناهيد ناظمي. دوم مارس 2005