شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۳ - ۱۹ فوريه ۲۰۰۵

فراخوان براي رفراندوم يا جاده صاف كُن سلطنت

عباس مظاهري

  

درزمره ي نخستين كساني بودم كه اين فراخوان رابدون انديشه امضا كردم.اما پس ازآنكه امضاهاي پهلويها وداريوش همايون راپاي آن ديدم به تجربه چهل سال سابقه ي سياسي خودومقاصدي كه دروراي اين فراخوان بود ترديدكردم. ترديدي كشنده. من بلافاصله باارسال اي ميلي امضايم راپس گرفتم. پس گرفتن امضايم رااما درسايت 60000000 نديدم. بنابراين ناچارازنوشتن اين چندسطرشدم.

من درسال 1344 دربيست ويكسالگي به جرم عضويت درحزب ملل اسلامي وكميته ي مركزي آن، پس ازدرگيري مسلحانه باكمانوهاي شاه وفرارازكوههاي شاباددرتهران دستگيروباتقاضاي اعدام دادستان نطامي شاه به حبس ابد محكوم شدم. نزديك به چهارده سال ازبهترين سالهاي جوانيم درزندانهاي شاه سوختند. سه سال آنرا درسلول انفرادي زندان شهرباني زنجان زيرفشارهاي ساواك سپري ساختم. آنهامي خواستندازمنهم يكي مثل پرويزنيكخواه بسازند.

جنبش مردمي 1357 مرادرسي وپنج سالگي همراه بسياري ديگرازهمفكران سابقم ازحبس رهانيد. مي گويم همفكران سابقم چون من درزندان شهرباني مشهددرسال 1352اعلام كردم كه ديگرنمي خواهم براي اسلام شمشيربزنم تاخميني كتاب ولايت فقيهش را(كه درسال1351 درزندان قصر خوانده بودم) به عمل بنشاند. من درآن زمان اعلام كردم كه به حقانيت ماركسيسم لنينيسم رسيده ام. درآن زمان يكي ازفدايي هاازمن پرسيد نطرشما درمورداستالين چيست؟ من بلافاصله پاسخ دادم استالين يكي ازبزرگترين قهرمانان ضدامپرياليست جهان است. به اين ترتيب همانند ديگرچپهاي آنزمان افتخاراستالينيست بودن راهم براي خودتصاحب كردم. خميني پرستي گذشته ام واستالينيست بودن كنوني ام هردوهم آهنگ بودندباآموزشهاي سياسي!! شاه كه درجامعه ي آنروزي ايران نسيب هرروشنفكري مي شد. ميراث فرهنگ ستيزي واختناق سياسي شاهانه براي ما همين بود. براي يك آدم كورهرچه اززيبايي گل سرخ بگويي تصوري ازآن نمي تواندداشته باشد. براي ماهم درسي چهل سال پيش هرچه بود وهرچه مي ديديم چيزي بيش ازديكتاتوري شاه يارنگ ديگر آن استالين نبود. دموكراسي بورژوايي تحفه اي بودازغرب امپرياليست. درنتيجه براي ماناپذيرفتني!!. درنتيجه تامدتهاحتي جنايتكارترين ”كمونستها“ نطيرپل پت هم براي ماانقلابي وحق به جانب بودند. دردوران ستمشاهي ماامكاني براي يادگيري ودرك دموكراتيك نداشتيم.  اسپارتاكوس هم پس ازآزادي برده هابرده داران رابه بردگي گرفت. براي اوهم نطامي غيرازبرده داري غيرقابل تصوربود.

درانقلاب 1357 نطام ستمشاهي فروريخت. اما چون نطام پيشين اجازه ي هيچ گونه ساختاردموكراتيكي رانداده بود، پس ازفرارشاه ملايان همراه با ناآگاهي وتوهم مردم تنها بازمانده ي صحنه بودندوتوانستندانقلاب رابه سرقت برند. انقلاب به سرقت رفت واستيلاي سياهي، جهل وجنايت مارابه جلاي وطن ناچار. مابه قول برتولدبرشت مهاجرنبوديم. مهاجركسي است كه باميل، رقبت واراده ي آزادكشورش راترك مي گويد. ولي مابااراده ي آزادميهنمان راترك نگفته بوديم. ماراندگاني بوديم كه به اجباروازسرناچاري ترك وطن گفته بوديم.  تمام روح وروان مادرميهن ونگران سرنوشت مردممان بود. وبه اميدبازگشت وشركت دربازسازي كشورمان به آموختن نشستيم.

 تنهاسالهازندگي دراروپاومشاهده ي محاسن آزادي ودموكراسي وكسب آگاهي  مارامتوجه اشتباهات و تنگ نطري هاي گذشته مان ساخت. هركدام ازمااستالينيستهاي ديروزبه ميزان متفاوتي به ارزشهاي دموكراتيك رسيديم. درگردهمايي ها، گفتمانها و نوشته هاي استالينيستهاي ديروزي باوروعشق به همين دموكراسي بورژوازي سالهاست كه عيان است. اين، دست كم، اين رامي رساندكه ماآرمانخواهان كمونيست ديروز جرقه اي ازحقيقت خواهي وصداقت راباخودداشتيم واشتباهات مان رامي پذيريم.

اسماييل خويي نداماتنامه هاي مارابه زبان شعرمي سرايد. ندامتنامه ها اي كه ساواك درزيرشكنجه ها وسالهاسلولهاي انفرادي آرزوي گرفتنش رابه گوربرد.

اماآنهاكه از1299 تا1357 مشروطيت رابه زيرچكمه هاي خودكشيدندوامرزمشروطه خواه شده اند، هرگزنگفتندچراآن زمان كه قدرت دركفشان بودبامشروطه آن كردند، گرفتند، بستند، شكنجه دادند، اعدام كردند، حزب رستاخيزساختندوگفتندحزب فقط رستاخيز، رهبرفقط محمدرضا. وهركه باآن مخالف است بيايدگذرنامه اش رابگيردوبرود. وكساني كه رفتندگذرنامه شان رابگيرندسراززندانهاوشكنجه گاهها درآوردند. اين آقايان ومادراينجا درغربت هردودرشرا‌يط مساوي هستيم، هردوامكان برابربراي يادگيري داريم. چرامايادمي گيريم گذشته هاي خودرابه نقدبكشيم ولي اينهاازآن سربازمي زنند. كلينتن ووزيرامورخارجه اش ازكودتاي 28 مردادابرازتاسف مي كنندولي رضا پهلوي و داريوش همايونهابابي شرمي آن جنايت وخيانت رالوث مي كنند. آنها 28 مردادرابا عاشورابرابرمي كنند. وازروضه خواني چپهاازكوداي 28 مردادمي گويند. آقاي دكترباقرزاده مي گويدچراازجنايات خميني نمي گوييد. چرافقط در28 مرداددرجامي زنيد. نه آقاي باقرزاده ازجنايات خميني هم بسيارگفته وبسيارمي گوييم اما همان هم پالكي شماآنراهم مثل شمابه روضه خواني چپها ازكشتارهاي سال 1367 تشبيه مي كند. شمابهتربودباقدري صداقت به داريوش همايون، ولي فقيهتان، گوشزد مي كرديدكه برنعش قربانيان جنايات خميني رقص شادي نكرده وبامويه كنان برگورستان خاوران هم دردي نشان دهد. وبه اين سانسورچي شاه كه درسال 1351 نوشت ”روشنفكران آزادي هاي اهدايي شاهانه راجدي نمي گيرندودرمصرف آن كاهلند“ تعدادزندانياني راكه فقط به خاطرخواندن كتابي به سالها حبس محكوم شده بودند يادآورمي شديد. ازاينجاميزان صداقت كساني، را كه شمازحمت دفاعشان رابرعهده گرفته ايد، ازآزادي خواهي ومشروطه طلبي برملا مي شود. 

اگرطراحان فراخوان رفراندوم ريگي به كفش نمي داشتنددرمقدمه ي فراخوان اشاره اي به كودتاي سياه 28مرداد مي افكندند، اشاره اي به كشتار1367 زندانيان سياسي، تاكيدبراستقلال كشوروحقوق اقليتهاي قومي ساكن فلات ايران. درآنصورت رهبرحزب رستاخيز شاه ورضاپهلوي آنراامضا نمي كردند. وماهيتشان برمردم ستمديده ي مابيشترآشكارمي شدوشكافي هم دراپو.يسيون جمهوري خواه ايجادنمي شدوآقاي ملكي هم مجبورنبودندبگويند ”گرگداكاهل بود تقصيرصاحبخانه چيست“ دراينجااماكاهل بودن گداواقعاتقصيركس ياكسانيست كه خودراصاحبخانه برميشمرند. واصلاسخن ازكاهل بودن آوردن نابجاست، بلكه جان كلام اينجاست كه شعارفريبكارانه ي ”همه باهم“ خميني ديگرخريداري نداردوتاريخ مصرفش سپري شده است.

تنهااتحادتمامي مليون ودموكراتهامي تواندجايگزين رژيم جنايت اسلامي وبه دروغ جمهوري ناميده شده گردد. داريوش همايون ورضاپهلوي نمي تواننددموكرات باشند. اگرآنهادموكرات مي بودندوكمترين ارزشي براي مردم ومردم سلاري قايل بودند، اين حق رابراي مردم به رسميت مي شناختندكه به آنهابگويندازشغل سانسورچي گريشان دررژيم شاه پشيما نندورژيم شاه دست كم پس ازكودتاي بيست وهشت مردادغيرقانوني بود. نه آنكه بيشرمانه آنراروضه خواني چپهابنامند. اگرآنها دموكرات هستند، پس خميني هم كه درپاريس مي گفت حتي كمونيستها هم آزادند حرفشان رابزننددموكرات بود. اين آقايان، همانندمجاهدين خلق، اينك كه درغربت اند براي ماخط ونشان مي كشندوتهديدمي كنندواي به روزي كه درايران مصدر امورشوند. درتطاهرات دانشجويي داخل كشورخانمي تلاش كرده بود به كمك تني چندازهمفكرانش شعار” نه شاه مي خواهيم نه شيخ علي“ رابه ميان مردم ببردولي هواداران داريوش همايون ورضاپهلوي دهانش راباكلمات ركيك ”جنده ي كمونيست شما همانهايي بوديد كه اينهاراآورديد“ مي بندند. مشابه همين تجربه را، به نوع ديگرش، مادريكي ازراه پيماييهاي سياسيمان درفرانكفورت داشتيم. بانمونه هاي بالا، درفضاي بازسياسي آينده ي ايران به جاي ارازل واوباش حزب الهي بايددرانتطار چماقداران، چاقوكشان و ارازل واوباشي چون بازماندگان شعبان بي مخ هابراي برهم زدن تطاهراتمان باشيم. ملايان وسلطنت طلبان همواره درتاريخ نشان داده اندكه ارتباط خوبي بااوباشان جامعه دارند، وخيلي خوب مي توانندآنهارابسيج كنند. 

آزموده راآزمايش كردن خطاست. به طيف مشروطه خواهان امروزي كه يكبارقانون اساسي مشروطه راهمچون كاغذپاره اي به ذباله دان انداختند وهرگزهم ازآن اظهارتاسف وپشيماني نكرده اندهرگزنمي توان اعتمادكرد. باآنهاواردهيچ اتحادوهمراهي اي نمي توان شد. آنها تنها درانديشه آنندكه ميهن رابه چنگ آورندو همانگونه كه درگذشته كردندباحاكميت ترس وتروربه غارت وجنايتهاي خودادامه دهند. پهلوي ها ملياردها پول آن مردم ستمديده راغارت كرده واينك بيست وشش سال است كه درخارج به همان خوشگذراني گذشته سرگرمندودررفاه، تجمل وولخرجي هاشان مي غلتندوهيچ دردي جزتصاحب شرايط گدشته براي دزدي ازكيسه ي ملت ايران ندارند. اگربرخي ازشكنجه شده هاي ديروزي آنهاامروزبه مداحي شان نشسته اند خودمي دانندووجدان خويش ولي هيچ ايراني آزاده اي بادردوطن وباآرمان رهايي وآباداني ايران تن به حكومتي ولايتي يا موروثي نخواهددادومن هم يكي ازآنهايم. 

عباس مظاهري

 

ndiruzi@yahoo.com