به
زودی تكليف انتخابات نهم رياست جمهوری روشن خواهد شد. تعيين تكليف از اين منظر كه
اين انتخابات تمامی بازيگران خويش را خواهد شناخت. اواسط بهمن ماه زمانی است كه
اصولگرايان تحت قالب شورای هماهنگی نيروهای انقلاب اعلام كرده اند كانديدای نهايی
خويش را معرفی خواهند كرد. گرچه از سوی ديگر علی اكبر ولايتی پيش از اين موعد
كانديداتوری خويش را اعلام كرده است و گفته می شود كه هاشمی رفسنجانی لب به سخن
خواهد گشود و جامعه سياسی ايران را از انتظار حضور يا عدم حضورش در انتخابات خارج
خواهد كرد. اما بی ترديد آنچه كه بيش از همه در سرنوشت انتخابات نهم تاثيرگذار
بوده است بحث كانديداتوری هاشمی رفسنجانی است. گرچه پيش از آن كه اين بحث، به بحثی
تاثيرگذار تبديل شود، ميرحسين موسوی اين نقش را ايفا می كرد ولی وی بسيار زود
جامعه را از انتظار خارج كرد و ميدان را برای بازيگردانی ديگران مهيا ساخت. اما
هاشمی نيز بايد ظرف چند روز آينده تكليف خويش را با جامعه روشن كند. گرچه قرائن و
شواهد حاكی است كه وی تصميم خويش را گرفته است و در زمان مناسب اين تصميم را عرضه
خواهد كرد. لذا از جايی كه احتمال حضور هاشمی در انتخابات بيش از احتمال عدم حضور
وی است از هم اكنون گمانه زنی ها پيرامون نحوه حضور وی در انتخابات و تبعات حضور وی
در شرايط سياسی امروز كشور آغاز شده است.
در
رابطه با حضور هاشمی و تبعات آن نظرات مختلفی وجود دارد اما دو نظريه بيش از همه
قابل نقادی و ارزيابی است. نظر نخست بر اين باور است كه هاشمی با حضورش در
انتخابات زمينه ايجاد يك رقابت سياسی را از بين می برد و انتخابات را به انتخاباتی
تك قطبی تبديل خواهد كرد. بدين معنا كه حضور هاشمی باعث خروج كانديداهای موثر حاضر
در صحنه انتخابات از هر دو جناح اصلاح طلب و محافظه كار خواهد شد و در نتيجه
انتخابات معنای واقعی خويش را از دست خواهد داد. يعنی با ورود هاشمی به انتخابات
جناح های سياسی از ارائه كانديدای مطرح خويش منصرف خواهند شد و هاشمی با كسانی به
رقابت خواهد پرداخت كه عملاً زمينه ای برای رقابت با هاشمی نخواهند داشت. به عبارت
ديگر اكنون در ميان اصلاح طلبان هيچ زمينه ای برای رقابت با هاشمی وجود ندارد. گرچه
جريان چپ اصلاحات انتقادات تاريخی و سياسی به عملكرد سياسی و اقتصادی هاشمی داشته
و دارد اما هيچ گاه در شرايط فعلی انگيزه ای برای طرح آنان ندارد بنابراين با فرض
ورود هاشمی به انتخابات حفظ كانديدای خويش را در صحنه موازی با هاشمی خواهد ديد و
در يك نتيجه گيری منطقی راهی جز كناره گيری از انتخابات نخواهد داشت. از سوی ديگر
كانديدای جريان سنتی اصلاحات نيز وضعيتی مشابه با جريان چپ اصلاحات خواهد داشت و
آنان نيز در صورت ماندن در صحنه حرف و سخنی با هاشمی نخواهند داشت. در اردوگاه
محافظه كاران اين وضعيت درجات بيشتری وجود دارد. در ميان جريانات نومحافظه كار و
طيف ميانه رو محافظه كاران كه قضيه كامل روشن است. بخشی از آنان حمايت علنی خويش
را از هاشمی اعلام كرده اند و بخش ديگری نيز در مرحله تعارف و رودربايستی سياسی
قرار دارند و تنها بخش راديكال اين جريان است كه دچار چالش جدی با هاشمی شده اند
كه البته به لحاظ وزن سياسی تاثير چندانی بر معادلات موجود ندارند. به عبارتی بهتر
موقعيت هاشمی نزد محافظه كاران به گونه ای است كه دو كانديدای مطرح اين جناح اعلام
كرده اند كه با هاشمی رقابت نخواهند كرد. بنابراين با فرضيه نخست می توان گفت كه
هاشمی با ورود خويش كليه شكاف های سياسی موجود را پر خواهد كرد و نهايتاً صحنه
انتخابات را از رقابت تهی خواهد ساخت و از اين منظر ورود هاشمی ضربه ای به توسعه
سياسی است.
اما
از منظر ديگری نيز به ورود هاشمی نگريسته اند. منظری كه البته گمانه زنی ها نشان می
دهد به واقعيت نزديكتر و احتمال وقوع آن نيز بيشتر است. از اين منظر هاشمی وارد
صحنه انتخابات خواهد شد اما نه اصلاح طلبان با ورود وی كنار خواهند رفت و نه
محافظه كاران پا پس خواهند كشيد بلكه انتخابات نهم برخلاف انتخاب های گذشته به
صحنه رقابت چندين جريان سياسی تبديل خواهد شد.
به
عبارتی ديگر در اين انتخابات شكاف های سياسی آنقدر وسيع شده كه نه تنها امكان
ائتلاف وجود ندارد بلكه جريانی به صورت مستقل با كانديدای مخصوص به خويش وارد
انتخابات شده است و هاشمی رفسنجانی نيز در صورت ورود نماينده يكی از اين جريان های
سياسی موجود است. از اين منظر هاشمی بايد خود را برای رقابت با دو جريان چپ و راست
آماده كند. با اين تفاوت كه البته هيچ يك از جريان های سياسی موجود با هاشمی چالش
سياسی جدی ندارند و تنها بخشی از محافظه كارانند كه منتقد جدی هاشمی محسوب می شوند.
در اين انتخابات حداقل در مرحله نخست اختلافات سياسی نقشی در جذب آرا نخواهد داشت
زيرا انتخاباتی چند قطبی خواهد بود و كانديداها صرفاً به عرضه خويش خواهند پرداخت.
اما در دور دوم كه محتملاً وجود خواهد داشت هاشمی وارد كارزاری اساسی خواهد شد و
بايد با رقيبی به چالش بپردازد كه يا نماينده قدرت در پارلمان است و يا نماينده
قدرت در دولت. اما از اين منظر كه نماينده قدرت در دولت دعوايی با هاشمی ندارد
بهتر است كه از هم اكنون قضاوت كنيم كه هاشمی در نهايت بايد با نمايندگان قدرت در
پارلمان فينال را برگزار كند زيرا به واقع نمی توان تصور نمود جريانی كه با هاشمی
انگيزه رقابت ندارد با وی فينال سياسی برگزار كند. به عبارتی ديگر اين سرنوشت،
سرنوشت مشترك كليه جرياناتی است كه با هاشمی در شرايط كنونی سر دعوا ندارند. اين
جريانات در صورت حضور هاشمی ناگزير پشت سر وی قرار خواهند گرفت تا رقيبی را كه سال
گذشته پارلمان را از دست آنها خارج كرد و هم اكنون درصدد كسب دولت است مهار كند. حال
چگونه می توان تصور كرد كه اين جريانات با داشتن منافع مشترك فينال را با هاشمی
برگزار كنند.