سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۸۳ - ۱۹ ژانويه ۲۰۰۵

اين مطلب را به استاد ارجمندم

 پرفسور نادر انتصار تقديم مي کنم

 

 

دو نکته در تحليل روز -2  :

 

کردها و حضور در موزاييک قدرت خاورميانه امروز

 

 

عرفان قانعي فرد

 

جرقه‌هاي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌ در سال‌ 57 به‌ كردهاي‌ كردستان‌رسيد و آنها نيز براي‌ رهايي‌ از وضعيت‌ نامناسب‌ خود از انقلاب‌ و امام‌ حمايت‌كردند و طيف‌ گسترده‌اي‌ از كردها در انقلاب‌ با اخلاص‌ شركت‌ جستند تا خيانت‌شاه‌ و رژيم‌ سلطنتي‌ ـ كه‌ خائن‌ به‌ كردها بود ـ را از بين‌ ببرند و براي‌ آزادي‌ واستقلال‌ و خودمختاري‌ خود چاره‌اي‌ بجويند. از كردهايي‌ كه‌ در انقلاب‌ ايران‌ شركت‌ نكردند، مي‌توان‌ به‌ جاف‌ها اشاره‌ كردكه‌ همكار ناآگاه‌ سياست‌هاي‌ شاه‌ بودند. كردها با شور و نشاط‌ به‌ انقلاب‌ اسلامي‌ نگريستند. و در بدو انقلاب‌ امام‌خميني‌ خودمختار ي كردها را توطئه‌ خارجي‌ها و دشمنان‌ اسلام‌ ناميد و يك‌جمهوري‌ متمركز قوي‌ و مقدر در زير يك‌ لوا و پرچم‌ را شرط‌ اساسي‌ حيات‌ايران‌ اسلامي‌ خواند، ايراني‌ كه‌ در آن‌ كرد و لر و ترك‌ و عرب‌ و بلوچ‌ و فارس‌يكسانند و در اسلام‌ نيز اختلافي‌ در بين‌ برادران‌ و خواهران‌ ديني‌ وجود ندارد وهمگي‌ بايد متحد و منسجم‌ باشند.


سومين‌ بار در ايران‌ منفعت‌ شوروي‌ يا آمريكا و يا انگليس‌ شامل‌ نمي‌شد. دكتر عبدالرحمن‌ قاسملو در سال‌ 1973 بعد از چند سال‌ تبعيد و زندان‌ به‌ ايران‌بازگشت‌ به‌ عنوان‌ دبير كل‌ حزب‌ دمكرات‌ ايران‌ برگزيده‌ شده‌ و خواست‌ دمكرات‌ را به‌سازمان‌ اصلي‌ سياسي‌ كرد در ايران‌ مطرح‌ سازد، كه‌ چنين‌ نشد.و شيخ‌ عزالدين‌ حسيني‌، در حزب‌ كومله‌ رهبر روحاني‌ سني‌هاي‌ مهاباد،خواستار به‌ رسميت‌ شناختن‌ مليت‌، قانون‌ اساسي‌ ايران‌ بود كه‌ حقوق‌ فرهنگي‌،اقتصادي‌ و سياسي‌ و اجتماعي‌ همه‌ گروههاي‌ قومي‌ رسماً و قانوناً شناخته‌ شودو مرزهاي‌ استاني‌ مجدداً ترسيم‌ گردد. در واقع‌ با پيروزي‌ انقلاب‌ ايران‌ ملت‌ كرد كه‌ خود را اصيل‌ترين‌ و كهن‌ترين‌قوم‌ ايراني‌ مي‌پنداشتند و سالها مترصد فرصتي‌ بودند كه‌ زمرة‌ خودمختاري‌خود را به‌ كمك‌ سران‌ احزاب‌ آغاز كنند، اما عملكرد بعضي‌ از سران‌ احزاب‌موجب‌ برافروخته‌ شدن‌ لهيب‌ آتش‌ در اين‌ منطقه‌ شد و اين‌ درگيري‌ها توافقي‌صوري‌ و ظاهري‌ را بين‌ دولت‌ و ملت‌ كرد به‌ وجود آورد كه‌ سرانجام‌ به‌ خواسته‌و هدف‌ خويش‌ نرسيدند، صدها گروه‌ و دسته‌ نابود و هزاران‌ نفر تلف‌ شدند.
گروههاي‌ خودمختاري‌ طلب‌ و دمكراسي‌ خواه‌ در آغاز انقلاب‌ ايران‌ به‌فعاليت‌ جهت‌ برقراري‌ حكومت‌ خودمختاري‌ پرداختند، ناآرامي‌ و اغتشاش‌ مانع‌شد تا دولت‌ نظر مساعدي‌ دربارة‌ خواسته‌ آنان‌ داشته‌ باشد. شايد اگراحزاب‌مي‌توانستند خواسته‌ خود را به‌ دولت‌ ايران‌ اعلام‌ دارند، اما هيئت‌هاي‌ اعزامي‌ ومأمور براي‌ ايجاد سروسامان‌ كردها به‌ آن‌ ديار آمدند و خواسته‌ خودمختاري‌كردها ـ كه‌ بيشتر توسط‌ عبدالرحمن‌ قاسملو و شيخ‌ عزالدين‌ حسيني‌ اعلام‌مي‌شد ـ در آن‌ فضا قابل‌ پذيرش‌ نبود. بعد از انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌ مطابق‌ مادة‌ 15 قانون‌ اساسي‌ كشور زبان‌ فارسي‌زبان‌ رسمي‌ ايران‌ است‌ و تدريس‌ و ارتباط‌ با زبانهاي‌ محلي‌ ـ در كنار زبان‌ فارسي‌ـ بلامانع‌ است‌ و در قانون‌ اساسي‌ تنها به‌ اقليتهاي‌ مذهبي‌ مانند مسيحيان‌،يهوديان‌ و زرتشي‌ها به‌ عنوان‌ اقليت‌ نگريسته‌ شده‌ و كردها را به‌ عنوان‌ مكمل‌ ومتمم‌ امت‌ اسلامي‌ شناخته‌ شده‌ است‌. حزب‌ دمكرات‌ و ديگر احزاب‌ اهميت‌ قانون‌ اساسي‌ جديد را در تضمين‌حقوق‌ كردها تشخيص‌ دادند؛ اما نسبت‌ به‌ پيش‌نويس‌ قانون‌ اساسي‌ معترض‌شدند، قانوني‌ كه‌ ـ توسط‌ حكومت‌ موقت‌ مهندس‌ مهدي‌ بازرگان‌ تدوين‌ شده‌بود، و بنا به‌ اظهار احزاب‌ امتياز خاصي‌ را به‌ كردها به‌ طور مشخص‌ نداده‌ است‌و كرد و لر و بلوچ‌ و ترك‌ و فارس‌ در ديدگاه‌ قانون‌ اساسي‌ يكي‌ است‌، حزب‌دمكرات‌ و نيز آيت‌ا.. كاظم‌ شريعتمداري‌ به‌ پيش‌نويس‌ قانون‌ اساسي‌ اعتراض‌كرد و خواست‌ كه‌ 500 نفر در تجديد نظر آن‌ شركت‌ بجويند؛ اما امام‌ خميني‌ پيش‌نويس‌ قانون‌ اساسي‌ را با يك‌سري‌ اصلاحات‌ تصويب‌ فرمودندو هيئت‌ جديد مجلس‌ خبرگان‌ كه‌شامل‌ هفتاد و سه‌ عضو بود،وظيفه‌ تجديد نظر را بر عهده‌گرفت‌. مناظره‌ در بارة‌ پيش‌نويس‌قانون‌ اساسي‌ و درخواست‌خودمختاري‌ خاطرات‌ دوران‌جدايي‌ طلبي‌ كردستان‌ را وسالهاي‌ 1940 دو باره‌ زنده‌ كرد؛اما اين‌ بار آيت‌ا... خميني‌ تضعيف‌مرجع‌ دولت‌ اسلامي‌ را مردوددانست‌ و براي‌ نمايندگان‌ناسيوناليست‌ نژادي‌ كرد ـ كه‌ ازمهاباد رفته‌ بودند ـ سخنراني‌ ايرادفرمود و تبعيض‌ رژيم‌ گذشته‌ درمورد كردها را مردود و منفوردانستند قبل‌ از آنكه‌ نتيجة‌ قانون‌اساسي‌ اعلام‌ شود، درگيرهاي‌پراكنده‌ ايجاد شد و تنش‌ها افزايش‌يافت‌.


بازرگان‌ در كابينة‌ خود دو نفركرد را جاي‌ داده‌ بود دكتر كريم‌سنجابي‌ و داريوش‌ فروهر

 
درگيريها عمدتاً در دو شهر سنندج‌ و مهاباد دامن‌ زده‌ شد و قلب‌ كشمكش‌ در اين‌دو شهر مي‌تپيد، زيرا هر دو شهر نماد و سمبل‌ خودمختاري‌ بود سنندج‌ مركزعمدة‌ فعاليت‌هاي‌ اقتصادي‌ و اجتماعي‌ كه‌ ساواك‌ ـ سازمان‌ امنيت‌ و اطلاعات‌كشور ـ به‌ عنوان‌ پليس‌ مخفي‌ در آن‌ به‌ فعاليت‌ عليه‌ كردها مي‌پرداخت‌. در اواخر زمستان‌ انقلاب‌ جنگ‌ و درگيري‌ شديد در كردستان‌ رخ‌ داد وسلاحهاي‌ پادگانها و ارگانهاي‌ نظامي‌ به‌ دست‌ مردم‌ افتاد و رهبران‌ كرد مانندمفتي‌ زاده‌، شيخ‌ عزالدين‌، غني‌ بلوريان‌، قاسلمو، كمانگر و... هر كدام‌ آرمانها واهداف‌ خود را منعكس‌ مي‌كردند. عملكرد احزاب‌ دولت‌ را وادار به‌ اعزام‌ نيرو جهت‌ سركوب‌ و رفع‌ بحران‌كردستان‌ نمودند. بعد از سفرهاي‌ مكرر فروهر، طالقاني‌ به‌ همراه‌ بهشتي‌،رفسنجاني‌ و بني‌صدر وارد سنندج‌ شدند و با سران‌ كُرد به‌ مذاكره‌ پرداختند ونخستين‌ فردي‌ كه‌ در اين‌ مذاكره‌ حضور داشت‌ شيخ‌ عزالدين‌، بلوريان‌ و صادق‌وزيري‌ بود.


از يك‌ طرف‌ رهبران‌ كرد خواستار خودمختاري‌ و عدم‌ تجزيه‌طلبي‌ بودند ازطرفي‌ نيز مفتي‌زاده‌ ـ به‌ عنوان‌ رهبر مذهبي‌ كردها ـ خواستار ترويج‌ و احياي‌فرهنگ‌ قومي‌ و ادبيات‌ فولكوريك‌ و تجديد تفكر ديني‌ كردها بود و مكري‌ ويونسي‌ نيز خواستار حركت‌ در چارچوب‌ قانون‌ براي‌ كردها بودند و قيام‌مسلحانه‌ را منفور مي‌دانستند طالقاني‌ در اواخر زمستان‌، سه‌ هفته‌ بعد از پيروزي‌انقلاب‌ ايران‌، راهي‌ كردستان‌ شد، جايي‌ كه‌ شعله‌ درگيري‌ و اغتشاش‌ زبانه‌مي‌كشيد. در دانشگاه‌ با سران‌ كرد ـ مانند شيخ‌عزالدين‌ و مفتي‌زاده‌ ـ مذاكره‌ كرد. احمد مفتي‌زاده‌ در سخنراني‌هايش‌ به‌ اركان‌ و مشخصات‌ يك‌ حكومت‌اسلامي‌ اشاره‌ مي‌كرد كه‌ در آن‌ قوانين‌ و اصول‌ اسلام‌ به‌ درستي‌ رعايت‌ گردد ورهبر اسلامي‌ اين‌ نكات‌ را رعايت‌ كند و تاكيد داشت‌ كه‌ در قانون‌ اساسي‌ ايران‌نيز به‌ درستي‌ به‌ امر اشاره‌ گردد و حقوق‌ كردها در يك‌ زمان‌ جداگانه‌ صادر گردد. با وجوديكه‌ مصاحبه‌ها و بحث‌هاي‌ علني‌ مفتي‌زاده‌ حاكي‌ از نوعي‌ دمكراسي‌اسلامي‌ بود و نسبت‌ به‌ مذهب‌ سالاري‌ روشنفكرانه‌ و برقراري‌ حكومت‌اسلامي‌ اصرار مي‌ورزيد.اما در آن‌ برهه‌ كه‌ مشكلات‌كردستان‌ پديد آمده‌ بود، پيشنهادهاو دخالت‌هاي‌ وي‌ بيشتر به‌ اشتباه‌و قصور مبدل‌ شد و عدم‌ مشاوره‌و آگاهي‌ كامل‌ موجب‌ شد تااقدام‌هايش‌ در اذهان‌ مردم‌ كُردمدفون‌ گردد و فقط‌ به‌ عنوان‌ يك‌معلم‌ و علامه‌ مذهبي‌ از وي‌ يادكنند تا يك‌ مُصلح‌ روشن‌بين‌سياسي‌. مفتي‌زاده‌ در دوران‌ انقلاب‌ بارها و بارها تلاش‌ كرد تا مبارزه‌ كردها شكل‌ وسويي‌ ويژه‌ به‌ خود بگيرد و با تاسيس‌ مكتب‌ قرآن‌ و شوراي‌ شمس‌ در سنندج‌،عملكرد و حركت‌ وي‌ در جهت‌ خلاف‌ آرمانهاي‌ انقلاب‌ ايران‌ بود و همين‌ مبارزه‌فرهنگي‌ باعث‌ شد تا از صحنة‌ انقلاب‌ ايران‌ حذف‌ و زنداني‌ شود. طالقاني‌ بعد از قطع‌ حملات‌ نظامي‌، در سنندج‌ اعتمادكردها را جلب‌ كرد وكردها هم‌ مثبت‌ انديشانه‌ و صادقانه‌ به‌ گرد او حلقه‌ زدند زيرا وعدة‌ نصيب‌ شدن‌آزادي‌ و استقلال‌ كردها را مي‌داد كه‌ سرنوشت‌ آنها در آزادي‌ و دمكراسي‌جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ به‌ نيكويي‌ رقم‌ خواهد خورد. هيئت‌ نمايندگان‌ به‌ سرپرستي‌ ملا رحيم‌ عباسي‌، رئيس‌ شوراي‌ استاني‌مهاباد، جهت‌ ملاقات‌ با شخصيت‌هاي‌ برجسته‌ مذهبي‌ و سياسي‌ راهي‌ تهران‌شدند و با آيت‌ا... طالقاني‌، مصطفي‌ چمران‌ ـ وزير دفاع‌ ـ و صادق‌ طباطبائي‌ ـنماينده‌ نخست‌ وزير ـ ديدار و گفتگو كردند.و طرح‌هاي‌ خود را به‌ آنها ارائه‌ دادند:


ـ عقب‌نشيني‌ شيخ‌ صادق‌ خلخالي‌ از مناطق‌ كردستان‌ ـ عقب‌نشيني‌ پاسداران‌ غير كرد از مناطق‌ كردستان‌
ـ آتش‌بس‌ فوري‌ و دعوت‌كنفرانس‌ جامع‌ جهت‌ بحث‌ در بارة‌خودمختاري‌ كردستان‌ درچارچوب‌ قانون‌ دولت‌ ايران‌.
آيت‌ا... خميني‌ اين‌ تقاضاها رارد كرد و حجت‌الاسلام‌ حسين‌كرماني‌ را در مقام‌ نماينده‌ رهبري‌جهت‌ نظارت‌ بر برقراري‌ صلح‌ ـبعد از شورش‌ - به‌ كردستان‌ روانه‌ساخت‌. بازرگان‌ ـ نخست‌ وزير ـبراي‌ توافق‌ صلح‌ و ارائه‌ امتيازشخصي‌ به‌ كردها و قول‌ كمك‌اقتصادي‌ بزرگ‌ براي‌ تقويت‌اقتصاد ضعيف‌ كردستان‌، عضوعمومي‌ پيشمرگان‌ حزب‌ دمكرات‌و تاسيس‌ دانشگاه‌ مهاباد در سوم‌اواخر شهريور 1358 راهي‌ مهابادشد. و بازرگان‌ تلاش‌ كرد كه‌ توسط‌داريوش‌ فروهر توافقي‌ كلي‌ دركردستان‌ فراهم‌ آورد. حزب‌دمكرات‌ در انتخابات‌ از نامزدي‌مسعود رجوي‌، رهبر حزب‌مجاهدين‌ خلق‌، حمايت‌ كرد كه‌عليه‌ ابوالحسن‌ بني‌صدر بود.  


اما قاسملو به‌ رييس‌ جمهور موقت‌ ـ بني‌صدر ـ نزديك‌ شد و برنامه‌خودمختاري‌ كردستان‌ را به‌ وي‌ ارائه‌ كرد (بهمن‌ 58) و خواست‌ مردم‌ كرد باانتخابات‌ به‌ محدودة‌ خودمختاري‌ راي‌ دهند. اما اين‌ خواسته‌ عملاً ناممكن‌ بود. اينكه‌ آيا حزب‌ دمكرات‌، با توجه‌ به‌ انديشه‌هاي‌ قاسملو در جهت‌ منافع‌خلق‌ كرد مبارزه‌ مي‌كرد يا نه‌، بنا به‌ عكس‌العمل‌ دموكراتها در جنگ‌ مسلحانه‌ در مقوله‌اي‌ مهم‌ غير قابل‌ بررسي‌ است‌ مناقشات‌ سياسي‌ و نظامي‌ دموكرات‌باديگر احزاب‌ معلوم‌ نمي‌كند كه‌ كدام‌ يك‌ منافع‌ ملي‌ كرد را ترجيح‌ مي‌دهند وكدام‌ يك‌ سعي‌ در احياء منافع‌ حزبي‌ خود داشتند. متاسفانه‌ درگيري‌هاي‌ دروني‌و مناقشات‌ و جنگ‌ مسلحانه‌ نمونة‌ بارز و ملموس‌ عدم‌ موفقيت‌ احزاب‌ درجنگ‌ سياسي‌ بود و به‌ جاي‌ آنكه‌ حفظ‌ منافع‌ واقعي‌ كردها مستمسك‌ شود، عدم‌وحدت‌ و اتفاق‌ نظر باعث‌ تضعيف‌ آنان‌ در صحنة‌ سياسي‌ ايران‌ دستاويزي‌ براي‌منازعات‌ داخلي‌ شد؛ با وجوديكه‌ حزب‌ دموكرات‌ در نهايت‌ به‌ زعم‌ خيلي‌ ازمشكلات‌ حداقل‌ بهره‌برداري‌ را در مطرح‌ كردن‌ و شناساندن‌ نسبي‌ افكار حزبي‌خود بدست‌ آورد. تشنج‌هاي‌ ناآگاهانه‌ و اخلال‌هاي‌ خونين‌ و غير منطقي‌ و زبان‌ به‌ انتقادگشودن‌ ديگر احزاب‌ فعاليت‌ آنان‌ را در واقع‌ و عملاً بي‌نتيجه‌ ساخت‌ و اگر براي‌بيرون‌ راندن‌ مخالفان‌ از تدبير و تاكتيك‌ صحيح‌ سود مي‌جستند و در محيطي‌آرام‌ و امن‌ و پرتفاهم‌ فعاليت‌ آنان‌ انجام‌ مي‌شد و بحث‌هاي‌ واقعي‌ و چاره‌جويانه‌صورت‌ مي‌گرفت‌. در چشم‌ مشتاق‌ هزاران‌ كرد، اشك‌ نفرت‌ و نوميدي‌ جاري‌نمي‌شد. و در قاموس‌ سابقه‌ و تاريخ‌ كردها نيز واژگاني‌ مانند بحبوحه‌، اعتراض‌،ناامني‌، شورش‌ و.... پديد نمي‌آمد.


بعد از آن‌ عكس‌العمل‌ شديدي‌ از طرف‌ دولت‌ ايران‌ پديد آمد. و بررسي‌خواست‌ و اعتراض‌ كردها فراموش‌ شد و امام‌ خميني‌ همة‌ قوم‌ها را به‌ زير يك‌لوا و پرچم‌ فرا خواند و شورشيان‌ را در صورت‌ اغماض‌ از خواسته‌ و اهدافشان‌بي‌جرم‌ و گناه‌ خواند، اما منظور از شورشيان‌ در واقع‌ همان‌ رهبران‌ احزاب‌ كُردبود كه‌ اعتراض‌ و مخالفت‌ و چند صدايي‌ بودن‌ و حركت‌ عجولانه‌ بعضي‌ از آنان‌فضايي‌ ناآرام‌ و مختل‌ پديد آورد، و زماني‌ كه‌ آنان‌ به‌ حس‌ عدم‌ پذيرش‌ و تفاهم‌رسيدند، به‌ بهانه‌ و طرق‌ مختلف‌ در گوشه‌ و كنار صداي‌ اعتراض‌ خود را بازمي‌گفتند اما ديگر نه‌ فضايي‌ مساعد شنيدن‌ بود و نه‌ نظام‌ نظر مساعدي‌ نسبت‌ به‌بررسي‌ خواست‌ و اعتراض‌ آنان‌ داشت‌؛ بنابراين‌ بخش‌ عظيمي‌ از آنان‌ از كشورخارج‌ شدند و دولت‌ به‌ فعاليت‌ احزاب‌ سياسي‌ كرد در كردستان‌ ايران‌ ابراز انزجاركرد كه‌ البته‌ اين‌ وضعيت‌ چندان‌ غير قابل‌ پيش‌بيني‌ نبود. هر حزب‌ سياسي‌ بعد از جلاي‌ وطن‌، قسمت‌ عظيم‌ نيروي‌ خود را درتكاپوي‌ سياسي‌ و مبارزة‌ نسبتاً گروهي‌ به‌ صورت‌ معاند و مخالف‌ صرف‌مي‌كند؛ كه‌ اكثر گفت‌ و شنودها يا شعارهاي‌ تند و يا طرفداري‌ شديد واحساساتي‌ از براندازي‌ نظام‌ و حكومت‌ است‌ و به‌ ندرت‌ در ميان‌ احزاب‌ كُرداتفاق‌ افتاده‌ است‌ كه‌ با توجه‌ به‌ تجارب‌ و برداشت‌ تاريخي‌ سعي‌ جدي‌ و وافر دربرقراري‌ پلي‌ ارتباطي‌ و گفتگوي‌ منطقي‌ و كارگر كرده‌ باشند؛ اما خيل‌ عظيمي‌ ازكردها اكنون‌ در سويد، فرانسه‌، آلمان‌، يونان‌ و انگلستان‌ هنوز چشم‌ به‌ انتظارنظريات‌ و برداشت‌هاي‌ احزاب‌ سياسي‌ كرد دارند، كه‌ اين‌ امر كاملاً طبيعي‌ است‌زيرا در هر برهة‌ تاريخي‌ اگر مبارزه‌ و عصياني‌ به‌ نتيجه‌ نرسد و فعاليت‌ها به‌محاق‌ توقيف‌ كشده‌ شود، شوق‌ بازيابي‌ آن‌ نيرو در ميان‌ مردمان‌ آن‌ رخنه‌مي‌افكند.

 
بهشتي‌ و بني‌صدر در كنارطالقاني‌ براي‌ كردهاي‌ سنندج‌سخنراني‌ كردند كه‌ كردها سخنان‌ بهشتي‌ را دروغ‌مي‌پنداشتند و با خشم‌ و غضب‌ به‌او مي‌نگريستند. طالقاني‌ شوراي‌شهر سنندج‌ را بنيان‌گذارد اماشوراي‌ اسلامي‌، شهر ـ كه‌ توسط ‌مفتي ‌زاده‌ اداره‌ مي‌شد ـ شوراي‌شهر را به‌ احترام‌ گفته‌ طالقاني‌پذيرفت‌ و پرفسور مظفر پرتوماه‌به‌ رياست‌ شوراي‌ شهر سنندج‌معرفي‌ شد و عمدة‌ افراد شورا رااشخاصي‌ همچون‌ روحاني‌،كمانگر، مرادي‌ و... اداره‌ مي‌كردند؛شوراي‌ كه‌ در آن‌ بجاي‌ وحدت‌نظرو اتفاق‌ آراء، اختلاف‌ نظر وعدم‌ پذيرش‌ و تحمل‌ آراء همديگرموجب‌ تعطيل‌ آن‌ شد و شورا واعضايش‌ بار ديگر عامل‌ تشكيل‌بحران‌ در سنندج‌ شدند رهبران‌احزاب‌ خواسته‌هايشان‌ را از يك‌ منبر اعلام‌ نكردند و اقدامهاي‌ عجولانه‌ وديدارهايي‌ با امام‌ خميني‌ به‌ طور جداگانه‌ موجب‌ شد تا تفرقه‌ خود را به‌ جاي‌وحدت‌ رسميت‌ بخشند. ابتدا عزالدين‌ نامه‌اي‌ به‌ آيت‌ا... خميني‌ نوشت‌ و در آن‌ مستقيماً خواستة‌خودمختاري‌ كردها را اعلام‌ كرد و قاسملو هم‌ در اوايل‌ فصل‌ بهار با امام‌ ديدار ومذاكره‌ كردند. سپس‌ قاسملو و بلوريان‌ به‌ اتفاق‌ چند نمايندة‌ ديگر كرد با بازرگان‌ديدار كردند و حتي‌ در ان‌ موقع‌ ياسرعرفات‌ از قاسملو دعوت‌ رسمي‌ به‌ عمل‌آورد تا در لبانان‌ به‌ بحث‌ و مذاكرده‌ بپردازند. چون‌ نتيجه‌ اين‌ مذاكرات‌ و ديدارها نامعلوم‌ شد و دولت‌ موقت‌ تصميم‌گيري‌نهايي‌ متزلزل‌ مانده‌ بود و كردها ـ كه‌ حقوق‌ و سرنوشت‌ خود را پايمال‌ شده‌مي‌دانستند ـ به‌ تظاهرات‌ و ايجاد آشوب‌ پناه‌ آوردند و تعداد افراد مسلح‌ روز به‌روز افزايش‌ مي‌يافت‌. درگيري‌ مسلحانه‌ در بين‌ مردم‌ و احزاب‌ شروع‌ شد و به‌خونريزي‌ تعداد كثيري‌ انجاميد كه‌ همگي‌ مخالف‌ و معاند سرسخت‌ بودند وخود را ناكام‌ و سرخورده‌ مي‌ديدند. شيخ‌عزالدين‌ و مفتي‌زاده‌ با هم‌ به‌ مذاكره‌ و گفتگو پرداختند. مفتي‌زاده‌ برروي‌ مذهب‌ و دين‌ احزاب‌ اصرار مي‌ورزيدند كه‌ مردم‌ به‌ تقوا و پارسايي‌ و زهد دعوت‌ شوند و احزاب‌ هم‌ وي‌ را به‌ عنوان‌ رهبر مذهبي‌ و چهره‌ شهير به‌ وي‌احترام‌ مي‌گذاردند و وي‌ در برابر احزاب‌ لائيك‌ چپ‌ ايستادگي‌ مي‌ورزيد ودغدغة‌ خويش‌ را رشد بهائيه‌ و گرويدن‌ مردم‌ به‌ آيين‌ بهاء و فعالان‌ بهائيان‌ اعلام‌داشت‌.


يونسي‌ در اوايل‌ تابستان‌ ازعوامل‌ شوروش‌ و درگيري‌ در ميان‌احزاب‌ به‌ تنگ‌ آمده‌ بود وهواداران‌ احزاب‌ نيز با جياد جوانتقادي‌ يونسي‌ را وادار به‌ استعفاكردند. سرانجام‌ درگيري‌ و نزاع‌ وتفرقه‌ در ميان‌ احزاب‌ موجب‌ شدتا قاسملو در بيانيه‌هايي‌ احزاب‌ رابه‌ وحدت‌ و همبستگي‌ فرا بخواندو شايد بتوان‌ گفت‌ كه‌ در آن‌ برهه‌قاسملو عامل‌ ايجاد تفاهم‌ وسازش‌ ـ ولو صوري‌ و ظاهري‌ ـ دربين‌ احزاب‌ بود سپاه‌ پاسداران‌ براي‌رفع‌ درگيريها به‌ عمليات‌ پرداخت‌هرازچندگاهي‌ با وساطت‌ توافق‌ وصلح‌ در كردستان‌ ايجاد مي‌شد وهيچگاه‌ احزاب‌ خود به‌ صلح‌ وتفاهم‌ نپرداختند سپس‌ حزب‌دمكرات‌ كردستان‌ به‌ قيامي‌مسلحانه‌ روي‌ آرود و جنگي‌گسترده‌ در منطقه‌ به‌ وجود آمد وآيت‌ا... خميني‌ هم‌ دستور ورود نيروي‌ هوايي‌ و زميني‌ و حمله‌ جانبه‌ نظاميان‌ راصادر كرد. شوراي‌ انقلاب‌ در آن‌ زمان‌ براي‌ حذب‌ رقيب‌ قدرتمند خود، حزب‌ دمكرات‌را غير قانوني‌، غير دوستدار كرد، وابسته‌ به‌ اجنبي‌، تجزيه‌طلب‌ و عامل‌ اصلي‌قتل‌ عام‌ خونين‌ كردستان‌ معرفي‌ كرد، اما حزب‌ توده‌ خواهان‌ رفع‌ بحران‌ با روش‌مسالت‌ جريان‌ بود. سپاه‌ پاسداران‌ به‌ سرپرستي‌ دكتر چمران‌ با هزاران‌ نفر نيروي‌ نظامي‌، واردكردستان‌ شد، گر چه‌ عمليات‌ نظامي‌ دولت‌ با موفقيت‌ همراه‌ مي‌شد اما ادامه‌جنگهاي‌ چريكي‌ و پارتيزاني‌ كردها در منطقه‌ موجب‌ تسلط‌ دو باره‌ احزاب‌خودمختار طلب‌ مي‌شد؛ نيروهاي‌ نظامي‌ بارها و بارها كردستان‌ را در هم‌كوبيندند اما احزاب‌ با مقاومت‌ سرسختانه‌ خود به‌ جنگ‌ ادامه‌ دادند. مردم‌ ايران‌ هم‌ با تظاهرات‌ و راهپيمايي‌هاي‌ خود عمليات‌ نظامي‌ سپاه‌ را دركردستان‌ ستودند و در جنگ‌ و سركوب‌ سپاه‌ پاسداران‌ روزها صدها جسد درخيابانها جمع‌آوري‌ مي‌شد.امام‌ فرمان‌ بسيج‌ همگاني‌ را براي‌ سركوبي‌ كامل‌ و ريشه‌اي‌ احزاب‌ معاند ومخالف‌ كرد ـ كه‌ خواهان‌ خودمختاري‌ بودند ـ صادر كرد.سپس‌ به‌ دستور امام‌، صادق‌ خلخالي‌ به‌ كردستان‌ اعزام‌ شد و وي‌ براي‌سركوبي‌ يا تميان‌ و مهاجمان‌، صدها نفر از آنها را با تشكيل‌ دادگاه‌ صحرايي‌تيرباران‌ كرد، زيرا وي‌ مخالفان‌ را كمونيست‌ و تجزيه‌ طلب‌ دانست‌ و هرگونه‌مذاكره‌ و گفتگو را به‌ شدت‌ منكر مي‌شد.


اگر در آن‌ اعدام‌ها و سركوبي‌ مقصرها و آشوبگرها، به‌ متهم‌ و باني‌ اصلي‌توجهي‌ نكنيم‌، و عهده‌داري‌ مسئووليت‌ و مأموريت‌ ده‌ها نفر از نيروهاي‌ دولتي‌را كاملاً منطقي‌ و طبيعي‌ بدانيم‌؛ خون‌ هزاران‌ نفر از كردها در كردستان‌ ريخته‌ شدو كردستان‌ پرآشوب‌ مورد حمله‌ و تسويه‌ حساب‌ سياسي‌ احزاب‌ و دولت‌ قرارگرفته‌ بود و اصل‌ اين‌ خونريزي‌ و خشونت‌ عليه‌ مردمان‌ كرد مورد اتهام‌ است‌ ودستان‌ خون‌آلودي‌ باعث‌ شد كه‌اين‌ همه‌ افراد چه‌ بي‌گناه‌ و چه‌مقصر قرباني‌ شوند حال‌ چه‌احزاب‌ و چه‌ دولت‌ نبايد نسبت‌ به‌اين‌ موضوع‌ پاسخگو باشند و كساني‌ مانند حميدرضاجلايي‌پور، كه‌ از فرماندهان‌اعزامي‌ به‌ سپاه‌ پاسداران‌ در نقده‌بود، و ده‌ها نفر از مخالفان‌ ـ وكساني‌ نيز كه‌ به‌ احزاب‌ كمك‌مي‌كردند ـ را اعدام‌ نمود. طالقاني‌ نيز در نماز جمعه‌تهران‌ پايمال‌ شدن‌ و نابودي‌احزاب‌ مخالف‌ را خواستار شد وهدف‌ احزاب‌ را تجزيه‌طلبي‌ واعتشاش‌ و غير بومي‌زدايي‌ درلواي‌ خودمختاري‌ معرفي‌ كرد.ارتش‌ هم‌ در منطقه‌ كردستان‌مستقر شد كه‌ فشار ارتش‌ براي‌خلع‌ سلاح‌ مردم‌ سنندج‌ و مله‌هلي‌كوپترهاي‌ نيروهاي‌ هوايي‌ بامسلسل‌ موجب‌ كشتار و قتل‌ عام‌هزاران‌ كرد شد.


حزب‌ دمكرات‌ با پخش‌شب‌نامه‌ و اعلاميه‌ خواستار مقاومت‌ مردم‌ در برابر ارتش‌ بوند. بعد از حمله‌ ارتش‌ به‌ مهاباد عزالدين‌ وقاسملو از كردستان‌ رفتند و دادگاه‌ اسلامي‌ ايران‌ حكم‌ تعقيب‌ و اعدام‌ آنها راصادر كرد.قاسملو همچنان‌ صلح‌ و مذاكره‌ را آخرين‌ راه‌ نجات‌ مردم‌ كرد و كردستان‌مي‌دانست‌ و حتي‌ مقامات‌ دولتي‌ بريتانيا و آمريكا و فرانسه‌ را به‌ مداخله‌ و حل‌بحران‌ كردستان‌ و نجات‌ مردم‌ كرد فرا خواند. عزالدين‌ هم‌ به‌ مذاكرات‌ خود ادامه‌ داد حتي‌ با مجدداً با طالقاني‌ و بازرگان‌ديدار كرد اما با مخالفت‌ مواجه‌ شد، زيرا دولت‌ اعتقادي‌ بجز جنگ‌ و نابودي‌احزاب‌ نداشت‌ و حتي‌ ارسال‌ نماينده‌ و نامه‌ به‌ امام‌ خميني‌ در جهت‌ ارسال‌هيئت‌ برقرار كنندة‌ صلح‌ و امنيت‌ مثمرثمر واقع‌ نشد و آيت‌ا... خميني‌ هيچ‌حزب‌ و دسته‌اي‌ را از كردستان‌ براي‌ گفتگو نپذيرفت‌. جنگ‌ خونين‌ بين‌ دولت‌ و احزاب‌ به‌ شدت‌ ادامه‌ يافت‌ و امام‌ جنگ‌ را جنگ‌كمونيست‌ و لائيك‌ها خواند و از نپذيرفتن‌ انقلاب‌ توسط‌ آنان‌ گله‌ كرد وسرپيچي‌ و عنادشان‌ عامل‌ فتنه‌ و فاجعه‌ ناميد در حاليكه‌ شايد گفتگو باعث‌ مي‌شد از اسلحه‌اي‌ گلوله‌اي‌ شليك‌ نشود وخوني‌ ريخته‌ نشود. عدم‌ گفتگو و سازش‌ مسالمت‌آميز خلائي‌ را در ميان‌ احزاب‌و مردم‌ و دولت‌ به‌ وجود آورد، گروهها و احزابي‌ كه‌ نتوانستند ايده‌ئولوژي‌ وبينش‌ خود را نسبت‌ به‌ مسائل‌ جامعه‌ كرد و نجات‌ و اعتلاء آنها همخوان‌ و هم‌سو كنند و متكي‌ به‌ نيروي‌ تودة‌ مردم‌ باشند و پيوندي‌ بر اساس‌ آرمانهاي‌مشترك‌ براي‌ دفاع‌ از حقوق‌ خلق‌ تشكيل‌ دهند. و شايد تعصب‌ غفلت‌ و افراط‌ دمكراسي‌ جامعه‌ خود را از كف‌ دادند. ديگرسخن‌ در ايام‌ انقلاب‌ احزاب‌ سياسي‌ كُرد نتوانستند با سياست‌ حزبي‌ مبارزه‌ كنندو اهميت‌ و ارزش‌ مبارزة‌ حزبي‌ در ميان‌ توده‌هاي‌ مردم‌ و اقشار اجتماع‌ كردستان‌از بين‌ رفته‌ و يا كم‌ رنگ‌ شد.


بني‌صدر در مقابل‌ خواست‌ كردها واكنش‌ مثبت‌ نشان‌ داد، اما اصرار به‌ خلع‌ سلاح‌ كردها داشت‌ و مخالف‌ خود را با رويارويي‌ نظامي‌ اعلام‌ كرد، كه‌ با جنگ‌مسلحانه‌ و اسلحه‌ هيچ‌ پيشرفتي‌ ـ كه‌ مساله‌ توافق‌ بياننامه‌ ـ حاصل‌ نمي‌گردد اماقاسملو پافشاري‌ كرد كه‌ تا زمانيكه‌ خودمختاري‌ كردها حاصل‌ نگردد، سلاح‌برزمين‌ نخواهند گذاشت‌؛ درگيري‌هاي‌ جديدي‌ در كردستان‌ آغاز آيت‌ا... علم‌ نوري‌ در اسفند 58 به‌ بحث‌ درباره‌ خودمختاري‌ كردها و مسايل‌ آن‌ پرداخت‌ اما تمركزگرايي‌ خواست‌ دولت‌ايران‌ بود و اقليتها را به‌ رسميت‌ مي‌شناخت‌ اما فعاليت‌هاي‌ مخالف‌ همچنان‌ادامه‌ داشت‌.اشغال‌ سفارت‌ آمريكا در تهران‌، توسط‌ دانشجويان‌ خط‌ امام‌ و حمله‌ عراق‌ به‌ايران‌ و اشغال‌ خوزستان‌ موجب‌ شد كه‌ قاسملو اشتباه‌ اول‌ و آخر خود رامرتكب‌ شود و به‌ حمايت‌ نظامي‌ و سياسي‌ از صدام‌ حسين‌ پرداخت‌. بني‌صدر توسط‌ امام‌ خميني‌عزل‌ شد و بني‌صدر و مسعود رجوي‌ توسط‌ يك‌ جهت‌ نيروي‌ هوايي‌ مخفيانه‌ازفرودگاه‌ مهرآباد به‌ قصد پاريس‌ گريختند (اوايل‌ مرداد سال‌ 60) به‌ محض‌ دريافت‌ پناهندگي‌ سياسي‌ از فرانسه‌ به‌ تشكيل‌ شوراي‌ ملي‌مقاومت‌ براي‌ مبارزه‌ با جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ پرداختند و حزب‌ دمكرات‌كردستان‌ ايران‌ نيز به‌ آنها پيوست‌، اما بعد از چند ماه‌ اين‌ شورا از هم‌ پاشيده‌ شدو رجوي‌ به‌ دامان‌ حزب‌ بعث‌ عراق‌ رفت‌. در مارس‌ 1985 بين‌ حزب‌ دمكرات‌ و رجوي‌ در عراق‌ درگيري‌ شروع‌ شدقاسملو و رجوي‌ هر دو را به‌ خيانت‌ متهم‌ مي‌ساختند. در واقع‌ حزب‌ دمكرات‌ دچارنزاع‌ و درگيري‌ داخلي‌ نيز بود،علاوه‌ بر نزاع‌ و كشمكش‌ قاسملوعليه‌ حكومت‌ جمهوري‌ اسلامي‌ايران‌ كريم‌ حسامي‌ و غيني‌بلوريان‌ كه‌ هر طرفدار حزب‌ تودة‌شوروي‌ بودند، دو زاويه‌ ديگرمثلث‌ درگيري‌ بودند، كه‌ بعد ازسرنگوني‌ حزب‌ توده‌ در سال‌1982 و دستگيري‌ و اعدام‌اعضاي‌ توده‌ نزاع‌هاي‌ حسامي‌ وغني‌بلوريان‌، با روابط‌ بهبود يافتة‌گورباچف‌ ـ شوروي‌ ـ در ايران‌پايان‌ يافت‌

 

بعد از انقلاب‌  ايران‌ - در سال ۱۳۵۷ - ظهور و گسترش‌ نوعي سيستم‌ مدرن ‌دولت‌ ملي و روابط‌ بين‌ قومي و نژادي, در منطقه‌ خاورميانه‌ تاثيري بسزا داشته‌ است؛ زيرا دولت‌هاي مركز- مدار و طبقه‌اي عمدتاً در قرن‌ بيستم‌ با خواست ‌ناسيوناليست‌ نژادي سنخيّت‌ نداشته‌ است‌. به‌ ديگر سخن‌, بوروكراسي دولت‌ ـ ظهور يافته‌ در ملت‌هاي فردي ـ موجب ‌ناديده‌ پنداشتن ‌اقوا م‌ و نژادها مي‌گردد و سيستم‌ سياسي, زمينه را براي استفاده‌ از گروه ‌قومي و نژادي با نفوذ فراهم‌ مي‌سازد؛ به‌ اين‌ علت‌ بعضي از اقليت‌ها، براي‌مبارزه‌ طلبي عليه انحصار‌ گروه‌ مسلط‌ در جامعه‌ ظهور مي‌يابند. مثلاً كردهاي عراق ‌و تركيه‌ جزو نخستين‌ اقليت‌هاي غير ادغامي بوده‌اند.

            نخستين‌ باني و طراح‌ گسترش‌ سيستم‌ دولت‌ ملي,  اروپاست‌، و اين استعمار اروپايي بدان‌ مفهوم‌ بود كه‌ انحصار و مرزبندي تحميلي اروپا ـ بدون‌ توجه‌ به‌پراكندگي ملتها ـ به‌ نوعي مرز دفاعي دولتهاي بعد از استعمار تبديل شد و ندرتاً با دولتي مواجه‌ مي‌شويم‌ كه‌ توافق‌ و رضايتي با اين‌ تركيب‌ و عدم‌ تجانس‌ فرهنگي داشته‌ باشند. افزايش‌ قدرت‌ دولتها و مقدم‌ دانستن‌ دولت‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ اصلي و پايه‌ اساسي در صحنة‌ بين‌المللي موجب‌ شد تا جهان‌ ما با قتل‌ عام‌، جابجايي ساكنان‌ـ بخاطر عدم‌ وفاداري به‌ رژيم‌ حاكم‌ ـ افزايش‌ پناهندگان‌ و... روبرو شود و همين ‌تداخل‌ حاكميت‌ گروههاي حاكم‌ بعضي گروهها را به‌ حاشيه‌ كشاند. و حال‌ ناسيوناليسم‌ قومي يا نژادي ثمرة‌ عدم‌ توانايي ارضي دولتها در خاورميانه‌ و نوعي پاسخگويي و عكس‌العمل‌ براي به‌ حاشيه‌ كشانيدن‌ آنان‌ بود. بعضي از حكومتهاي موجود در خاورميانه‌، مانند تركيه‌ و عراق‌، براي حل‌مساله‌ ناسيوناليسم‌ نژادي به‌ اتخاذ نوعي سياست‌ هويت‌زدايي يا ارزش‌زدايي‌ فرهنگي ـ نژادي پرداختند و اين امر در موقعيت‌ قومي‌، فرهنگي و منطقه‌اي كردهاي عراق‌ و تركيه‌ تأثيري بر جنبش‌ نژادي و مبارزه‌ خواهي ناسيوناليسم‌ كرد داشته‌ است‌.

            استمرار و شدت‌ يافتن‌ اين‌ جنبش‌ قومي با نوعي گرايش‌ اتحادي و جدايي‌طلبي روبرو مي‌شود؛ يعني با توجه‌ به‌ مناسب‌ بودن‌ شرايط‌ داخلي  و صحنة‌ بين‌المللي - بستري براي جدايي‌طلبي فراهم‌ مي‌گردد تا اين‌ گرايش‌ براي‌ تشكل‌ يافتن‌ يك‌ جمهوري و کشور مستقل‌ تجلي يابد و ايجاد جمهوري مهاباد در كردستان‌ در سال ۱۳۲۰ را مي‌توان‌ به‌ عنوان‌ بهترين‌ نمونه‌ ذكر كرد. حال‌ اگر شرايط‌ داخلي و صحنه‌ بين‌المللي بستري مناسب‌ باشد، ميل‌ به‌ اين‌گرايش‌ جدايي‌طلبي كمتر مي‌شود و اقوام خواهان‌ نوعي خودمختاري يا خودگرداني در دولت ‌حاكم‌ هستند. از استثناهايي كه‌ در اين‌ مورد وجود دارد  کشور تركيه‌ است‌. شايد بتوان‌ فقر و‌ عقب‌ ماندگي اقتصادي و عدم‌ بهره‌وري و عدم‌ سازگاري ‌فرهنگي و ايدئولوژيكي را نوعي عامل‌ تحريك‌ كننده‌ براي جنبش‌ جدايي‌طلبي ‌دانست‌، كه‌ صد البته‌ هزار‌ مانع‌ و رادع‌ داخلي و خارجي در اين‌ باره‌ تاثير مي‌نمايد و هيچگاه‌ در طي تاريخ‌ ما، حركتي موفق‌ را در جهت‌ اين‌ سياست‌ جدايي‌طلبي نمي‌يابيم‌. و كردها از روزگاران‌ كهن‌ تاكنون‌ موفق‌ به‌ ايجاد دولت ‌مستقل‌ نشده‌اند- و امروز جلال طالباني بعد از ۵۰ سال مي گويد؛ غير ممکن است!-  و در اين باره كردهاي ايران‌ چه‌ از نظر فرهنگي و چه‌ نژادي با سرتاسر اقوام ديگر ايراني متجانس‌ و آميخته هستند‌ و در مقايسه‌ با كردهاي تركيه‌ و عراق‌ ـ كه‌ تا حدود زيادي بيگانه‌ با فرهنگ‌ ايران‌اند ـ گرايش‌جدايي‌طلبي به‌ طور اندك‌ محسوس‌ است‌ و نياز به‌ اين‌ امر را امروزه در بين خود مرتفع‌ ساخته ‌است‌ و همين‌ ويژگي سبب‌ شده‌ است‌ تا كردان‌ ايران‌ بجاي برپايي دولت ‌مستقل‌، خواهان‌ خودمختاري تحت‌ حاكميت‌ ايران‌ باشند. زيرا تاريخ‌ ايران‌ و كردها پيوندي عميق‌ و قديمي دارد و كردهاي ايران‌ در واقع‌ بنا به‌ شواهد تاريخي زير بناي تمدن ايراني‌اند. اينكه‌ حق‌ خودمختاري چرا براي کردها رسميت‌ بين‌المللي نيافته‌، خود در جاي ديگر قابل‌بحث‌ است‌ . زيرا در بارة‌ اين‌ موضوع‌ تفسيرها و تعبيرهاي متفاوت‌ وجود دارد. كردها براي توجيه‌ و نوعي رسيدن‌ به‌ خواست‌ خود براي خودمختاري سالهاست كوشيده‌اند. در دنيايي كه‌ شايد چند هزار نژاد و قوم‌ متفاوت‌ وجود دارد، حدود صد و چند دولت‌ ملي مستقل‌ مي‌يابيم‌ و اگر هر نژادي ادعاي استقلال‌ و خودمختاري مي‌داشت‌ امروزه با 5000 جامعه‌ خودمختار مواجه‌ مي شديم‌! و در چنين‌حالتي نظم‌ جهاني و اعتبار و اقتدار آن به‌ نوعي هرج‌ و مرج‌ تبديل مي شد. اما چرا فقط درباره كردها اين قانون صادق است؟

(در سخنانم از اينکه قوم و ملت را گاه به جاي هم مي گويم ,  پوزش مي طلبم)         

كردها كهن‌ترين‌ قوم‌ يا ملت قبيله‌ هند و اروپايي مرسوم‌ به‌ «مادها» هستند - كه‌ در حدود 10 قرن‌ قبل‌ از ميلاد مسيح‌ در آسياي ميانه‌ زيسته‌اند - و در طي‌ تاريخ‌ در جنگ‌ و سياست‌ منطقه‌ آسيا نقش‌ عمده‌اي ايفا نموده‌اند. در قرن‌ 16 و جنگ‌ايرانيان‌ و تركان‌ عثماني همواره‌ كردها در كشمكش‌ و رقابت‌هاي ‌سياسي بوده‌اند و از نظر استراتژيكي و سياسي بسيار حائز اهميت‌ بوده‌اند. علاوه‌ بر اين‌، چندين‌ بار قوم‌ كرد به‌ استقلال ‌دست‌ يافت‌ و منطقه‌هاي بادينان‌، سوران‌ و بابان‌ و... تحت‌فرمانروايي اردلان‌ و مُكريان‌ در ايران‌ بود، اما بعد از شكست‌ امپراطوري عثماني‌ها و جنگ‌ جهاني اول‌ در جهت‌ خودمختاري کردستان به‌ تلاش‌ ادامه‌ دادند. آيا به‌ موجب‌ اين‌ سابقه ‌تاريخي و تاثير وافر در نقش‌يافتن‌ اكثر كشورهاي منطقه‌، چرا كردها خودمختاري را حق‌ قانوني خود پنداشته‌اند؟ براستي كدام‌ نوع‌ خودمختاري‌؟ آيا با توجه‌ به‌ معني فلسفه ‌ناسيوناليستي‌، که هر ملتي بايد بنا به ‌مليت‌ و وحدت‌ ملي خود به‌ حكومتي جداگانه‌ و مستقل‌ تبديل‌ شود؟ آيا كردها كه‌ هر كدام‌ در جايي قرار دارند ـ شوري‌، سوريه‌، تركيه‌، عراق‌، ايران‌ ـ به‌ استقلال ‌رسيدن‌ آنان‌ اصولاً ممكن‌ است‌؟ يعني منافع کشورهاي حاکم چنين اجازه اي را ميدهد؟ علاوه‌ بر اينكه‌ ساختاري اداري منظم‌ و منسجم‌ و تمركز و اتحاد گروهي‌ وجود نداشته‌ و ندارد،  موقعيت‌ جغرافيايي ناهمگون‌ ـ كوهستان‌ها و ناهموار بودن‌ سرزمين‌ و... نيز مانع‌ برقراري رابطه‌ كردها با همديگر بوده‌ است‌ كه‌ خود از عوامل مهم‌ گسترش‌ زبانهاي مختلف‌ و متباين‌ در بين‌ كردهاست‌- حال‌ چگونه‌ مي‌توان‌ با جدايي‌طلبي حكومتي‌، اين‌ اتحاد ناهمگون را ايجاد كرد؟ به‌ عبارتي ديگر تفرقه‌ قومي ـ چه‌ سياسي و چه‌ اجتماعي ـ و عدم‌ همبستگي‌ سياسي و عدم‌ قدرت‌ زيست‌ اقتصادي هيچگاه منجر به‌ ايجاد شبه‌ دولت‌ نمي‌گردد و چه‌بسا خود نوعي عامل‌ به‌ وجود آورنده‌ فساد داخلي و هرج‌ و مرج‌ گردد‌.

پس‌ حق‌ خودمختاري در اصول‌ قانوني بين‌المللي خود متضمن‌ جدايي‌طلبي نيست‌ و با تعريف‌ جدايي گروههاي قومي سازگار نيست‌. اما باتوجه‌ به‌ تاريخ‌ جنبش‌هاي كرد آيا جدايي‌طلبي كردها موفق‌ مي‌شود؟ انكار در هويت‌ وجودي و به‌ رسميت‌ شناختن‌ حق‌ اقليتي كردها گاه‌ مشكلات ‌بزرگي را براي آنان به‌ وجود آورده‌ است‌، مانند تركيه‌، كه‌ خواست‌ كردها براي ‌احقاق‌ حق‌ را نوعي نزاع‌ قومي و شورش‌ داخلي جلوه‌ مي‌دادند و جاي تعجب‌ و گاه‌ افسوس‌ اينكه‌ كردها هيچگاه‌ در سازمانهاي بين‌المللي و جامعة‌ ملل‌ حضور جدي نيافتند و در موزائيک قدرت منطقه جايگاهي درست نکردند تا به‌ شناخت‌ حقوق‌ و حفاظت‌ آنها رسما توجه شود و راه‌ حلي‌منطقي براي اقتدار قلمرو داخلي‌ آنها مدنظر قرار گيرد. با توجه‌ به‌ اينكه‌ در منشور سازمان‌ ملل‌ متحد مفهوم‌ خودمختاري اظهار شده‌ است‌.

الفردسون‌ - در يك‌ بحث‌ شخصي - پنج‌ معني و مفهوم‌ متمايز را براي شناخت ‌خودمختاري ارايه‌ مي‌دهد كه‌ عبارتند از:

1. اشاره‌ به‌ تعيين‌ حالت‌ بين‌المللي حقوق‌ يك‌ ملت‌ به‌ همراه‌ حق‌ استقلال‌ و آزادي آن‌؛ كه‌ گاه‌ خودمختاري ناميده‌ مي‌شود.

2. مشمول‌ شدن‌ دمكراسي يا حكومت‌ اكثريت‌، که نوعي خودمختاري داخلي‌است‌، اگر گسترش‌ حقوق‌ مردم‌ يك‌ دولت‌ در شكل‌گيري حكومت‌ و شركت‌ جستن‌ در آن‌ مد نظر باشد.

3. حق‌ دولت‌ به‌ تماميت‌ ارضي و نامتناقض‌ بودن‌ مرزها و حكومت‌ بر امور داخلي بدون‌ تداخل‌ اجنبي‌

4. حق‌ توسعه‌ دولتي (توسعه‌ فرهنگي‌، اجتماعي و اقتصادي‌).

5. توجه‌ و عدم‌ تبعيض‌ به‌ حق‌ اقليّت‌ ـ چه‌ داخلي و چه‌ خارجي از مرز دولت‌ ـ براي حفظ‌ هويت‌؛ و اين‌ حق‌ گاه‌ خودمختاري فرهنگي‌، گاه‌ آموزشي و نوعا ًاجتماعي و اقتصادي ناميده‌ مي‌شود.

            در اين‌ تعدد معناهاي خودمختاري‌، دو معناي اول‌ و سوم‌ در قانون‌ بين‌المللي ‌نفوذ و تاثير بسزا داشته اند. به‌ ديگر سخن‌ گرايش‌ جدايي‌طلبي يا «جدا بودن‌» به‌عنوان‌ يك‌ عنصر حمايت‌ كننده‌ براي مرام‌ و حق‌ خودمختاري شناخته‌ شده‌ است‌. گاهي خودمختاري براي دفاع‌ از حق‌ ضداستعماري است‌ و گاه‌ ملتها براي ‌كنترل‌ حق‌ جدايي يا خودمختاري منطقه‌اي ـ به‌ عنوان‌ بخشي از سياست‌ استعماري‌، تلاش‌ ناموفق‌ نموده‌اند؛ در حاليكه‌ سياست‌ عدم‌ استعمار و حقوق ‌جدايي‌طلبي در سازمان‌ ملل‌ مردود شناخته‌ شده‌ است‌. از طرفي يك‌ سوال در اذهان ‌برانگيخته‌ مي‌شود كه‌ آيا كشورهايي مانند ايران‌ كه‌ جمعيت‌ زيادي از كردها را درخود جاي داده‌ است‌- با جمعيت‌ چنان‌ متجانس و غير قابل‌ تفكيكي كه‌ براستي‌ تقسيم‌پذيري آنها مشكل‌ است‌- قابليت‌ تقسيم‌ معين‌ در جامعة‌ و واضح ساختن‌ محدوديت‌ چنين‌ نژادي در آن  منطقي و امكان‌ پذير است‌؟ آيا معني شناخت‌ بين‌المللي حق‌ جدايي‌طلبي باز هم‌ به‌ خطر مي‌افتد؟، آيا ‌جدايي‌طلبي با يك‌ اقليت‌ ناراضي كم‌ و محدود موجب‌ عدم‌ ثبات‌ و عقب‌ماندگي در سيستم‌ دمكراتيك‌ جامعه‌ مي‌شود؟ مانند حرکت حزب‌ P.K.K  در تركيه ‌که بر سياست‌ ـ ولو ظاهري ـ اجتماعي و چارچوب‌ ظاهرا دمكراتيك‌ تركيه‌ - درايجاد نوعي دمكراسي مردم‌ سالار- تاثير منفي نهاد!    

در قلمرويي که اقليتهايي مانند آذري‌ها، ترك‌ها و لرها را در خود جاي ‌داده‌ و بعضاً ادعاي ـ رقيب‌ تاريخي بودن‌ـ را هم دارند، كردستان‌ مستقل‌ و آزاد را ساختن‌ و همه‌ را به‌ زير سلطه‌ يك‌ قانون‌ فراخواندن‌ گاه به‌ نوعي معجزه‌ يا شاهكار مشابه‌ است‌؛ كه‌ تاكنون‌ از عهده‌ هيچ‌ يك‌ از رهبران‌ كرد در قرن اخير بر نيامده‌ است‌. هرچند حق خودمختاري و حق‌ جدايي‌طلبي در همه موارد يكسان‌ نيست‌. شايد سازمان‌ ملل‌ متحد اصول‌ حقوق‌ بين‌المللي در مورد كردها را ناديده‌ نشمرده ‌است‌ و يا‌ توجيهي قانوني براي‌ خودمختاري يا نوعي جدايي‌طلبي كردها نيافته‌اند. توجيهي كه‌ كردهاي تركيه‌ ـ بدون‌ اختيار قانوني ـ سالهاست‌ براي آن‌ درتلاشند و در راستاي پيشبرد مسايل‌ سياسي خود از سازمان‌هاي بين‌المللي ‌استمداد كرده‌اند اما سازمان‌ ملل‌ متحد (در منشور خود) و سازمان‌ جهاني حقوق‌ بشر (در اعلاميه‌ خود) مساله‌ حقوق‌ قومي و حفظ‌ حقوق‌ اقليت‌ها را به‌ طور خاص‌ عنوان‌ نكرده‌اند!

در مادة‌ 27 انجمن‌ بين‌المللي قطعنامه‌ حقوق‌ بشر در مجمع‌ عمومي سازمان‌ملل‌ به‌ حقوق‌ شخصي‌ و سياسي دولتهاي داراي اقليت‌هاي نژادي و مذهبي و زباني ‌اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ اشخاص‌ مربوط‌ به‌ اين‌ اقليت‌ها حق‌ برخورداري از فرهنگ‌ و عمل‌ به‌ مذهب‌ و به‌ كار بردن‌ زبان‌ خود را دارند. و كردهاي تركيه‌ در دفاع‌ ازاين‌ حق‌ فرهنگي ـ مذهبي سالها استمداد نمودند کما اينكه‌ درچارچوب‌ سازمان‌ملل‌ حركت‌ كردند! سازمان‌ ملل‌ در بارة‌ تبعيض‌ نژادي و حمايت‌ اقليتها چنين‌تلاش‌هايي را كرده ‌است‌- «در سال‌ 1946»، معاهدة‌ كميسيون‌ در باره‌ نسل‌كشي. «درسال‌ 1948»، كنوانسيون‌ حذف‌ تبعيض‌ نژادي «مجمع‌ عمومي سازمان‌ ملل. «در سال 1965»، كنوانسيون‌ بين‌المللي دربارة‌ سركوب‌ و تنبيه‌ جنايات‌ نژادپرستي «1973» و....- اما درنسل‌كشي عراق‌ در سال‌ 1991 براي سركوب‌ شورش‌ كردها و زدودن ‌مليت‌ و قوميت‌ و نژاد و مذهب‌ آنان‌، طبق‌ كنوانسيون‌ نسل‌كشي (1948) چه‌ اتفاقي‌رخ‌ داد؟ چه‌ جريمه‌اي براي اين‌ نسل‌كشي صورت‌ گرفت‌؟ چه‌ كسي‌سازمان‌ ملل‌ رابراي اين‌ اقدام‌ احضار كرد؟ كشتن‌، قتل‌ و عام‌، اعمال‌ زيان‌ و ضرر، تحميل‌ عمدي شرايط‌ زندگي ‌اجباري‌، ايجاد خفقان‌ و سركوب‌ و ويراني بارها در كردستان ‌عراق‌ و تركيه‌ و ايران رخ‌ داد اما كدام‌ يك‌ متهم‌ شناخته‌ شدند؟ پس‌ از يك‌ طرف‌ شورش‌ و عناد مردم‌ كرد در آن‌ رژيم‌ها نوعي مبارزه‌ رو دررو براي احقاق‌ حق ‌است‌؛ لااقل‌ از قتل‌ و ترور سياسي اگرچشم‌پوشي كرده‌اند اما آيا مخالفت ‌با نسل‌كشي و سركوب‌ و كشتار جمعي حق‌ مسلم‌ آنان‌ نيست‌؟ چه‌ بسيار قراردادها و توافق‌هاي خودمختاري امضاء شد اما همگي ناموفق‌ ماند مانند حكومت‌ عراق‌ كه‌ درسالهاي 1960 و 1970 طرح‌ خودمختاري را پذيرفت‌ اما عدم‌ برابري واقعي كردها، نوعي عامل‌ اساسي بود كه‌ به‌ شكست‌كردها منجر شد.

اما در اين سالها در بين کردها گاه خواسته‌ خودمختاري نژادي همچنان‌ باقي ‌است‌. آيا نبايد به شناخت‌ و آگاهي‌ كردها از واقعيت‌ ژئوسياسي خاورميانه‌ توجه ‌کرد؟‌ در عراق‌ با حكومت‌ ديكتاتوري سابق خود و حكومت‌ ملاتارياي امروز ايران و دولت تركيه‌ آيا عدم جوابگويي آنان به حقوق‌ اقليت‌ كردها و عدم‌ شناخت‌ ساختار حقيقي و حركت‌ قومي و منسجم‌ همچنان‌ به‌ كشمكش‌ بين‌ كردها دامن‌ نزده‌ است‌؟ اما كردها مانند نيجريه‌ به‌ توافق‌ مي‌رسند؟ كردها در تفاوت‌ و اختلاف ‌خود در طي اين سالها چه‌ راه‌ حلي انديشيده‌اند؟ چرا هزاران‌ گروه‌ نژادي و مذهبي نيجريه ‌با عمل ‌و شناخت‌ ساختار حقيقي چنين‌ موفق‌ شدند؟ چرا اصول‌ فدراليسم‌ و اتحاد باهمديگر ـ به‌ شرط‌ برقراري استقلال‌ و سيستم‌ خود اداره‌اي ـ غالباً در كردستان ‌ناموفق‌ است‌؟ بديهي است‌ كه‌ فدراليسم‌ تحميلي منجر به‌ شكست‌ است‌، مانند يوگسلاوي‌ در سال‌ 1991، اما چرا كردها به‌ تغيير نوعي ساختار فدرالي در داخل‌ مركز سياسي ‌خود تلاش‌ نمي‌كنند؟ بدون‌ يك‌ سيستم‌ فدرالي يا نظام‌ همبسته‌ و متحد طبعا پيشرفت‌ در  اين‌عرصه‌ ميسر نخواهد شد. سه‌ عامل‌ منطقه‌اي ـ در مفهوم‌ بين‌المللي در وضعيت‌ و شرايط‌ كردها تاثيرداشته‌ است‌ که استاد ارجمندم پرفسور نادر انتصار آنها را چنين عنوان مي کند:

1. روابط‌ ايران‌ و عراق‌ در دوران‌ رژيم‌ پهلوي‌

2. جنگ‌ بين‌ عراق‌ و ايران‌

3. جنگ‌ عراق‌ در خليج‌ فارس‌ و حمله‌ به ‌كويت‌

           

اول. اختلاف‌ بين‌ ايران‌ و عرب‌ به‌ زمان‌ شكست‌ ايرانيان‌ از اعراب‌ در قرن‌ هفتم‌ بر مي‌گردد. ايرانيان‌ اسلام‌ را پذيرفتند اما در حفظ‌ موقعيت ‌فرهنگي و حيات‌ قومي خود‌ تلاش‌ كردند. هر چند در قرن‌ بيستم‌ در خاورميانه ‌درگيري‌هاي وسيعي ‌از نظر اجتماعي و فرهنگي و سياسي ميان‌ ايران‌ و اعراب‌ به ‌وجود آمده‌ است‌. زماني كه‌ امپراتوري ‌عثماني تجزيه‌ شد و كشورهاي مستقل‌ عرب‌ ظهور يافتند ناسيوناليسم ‌ايراني رشد يافت‌ و در برابر ناسيوناليسم‌ عرب‌ قرار گرفت‌. هرچند همواره‌ اعراب‌ به‌ ايران‌ به‌ عنوان‌ مانعي در راه‌ اتحاد اعراب ‌نگريسته‌اند و شايد خلاء بين‌ ايران‌ و اعراب‌ به‌ بعد از ظهور جمال‌ عبدالناصر و براندازي‌ سلطنت‌ طرفدار غرب‌ در مصربه سال‌ 1952 برگردد. در سال‌ 1953 سقوط‌ دكتر محمد مصدق‌ و كردهاي تحت‌ حمايت‌ و حضور نظامي و سياسي بريتانيا و آمريكا در منطقه‌ موجب‌ نگراني اعراب‌ بود. بعد از عبدالكريم‌ قاسم كه‌ رژيم‌ افراطي را در بغداد بنياد نهاد و پيمان‌ سال‌1937 بين‌ ايران‌ و عراق‌ مبني بر تعيين‌ مرز بين‌ دو كشور منعقد شد. قاسم‌ با ملا مصطفي بارزاني به‌ گفتگو پرداخت‌ و مدتي براي وي اسلحه‌ و مهمات‌ جنگي تهيه‌ كرد و به‌ پيشمرگهاي او اجازه‌ داد تا براي آغاز حملات‌ عليه‌ ايران‌ در خاك‌ عراق‌ تردد كنند و اين‌ نقشه‌ جنجال‌ برانگيزي بود كه‌ كردها در عرصه‌ شطرنج‌ آن ‌اندکي مجال‌ بازي يافته‌ بودند و ملا مصطفي را مانند يك‌ اهرم جهت ‌بي‌ثباتي رژيم‌ پهلوي مورد استفاده‌ قرار داده‌ بود. مستشاران‌ نظامي اسرائيل ‌بعد از سال‌ 1953 با مقامات‌ امنيت‌ ايران‌ (ساواک ) رابطه‌برقرار كردند و محور رابطه‌ آنها بيشتر بر اساس‌ گسترش‌ اطلاعات‌ نظامي بود و همكاري ساواك‌ و موساد سالها ادامه‌ يافت‌، و حتي روابط‌ اقتصادي بين‌ آنها برقرار شد. سپس‌ در اوت‌ 1965 مستشاران‌ نظامي اسرائيلي براي آموزش‌ سربازان ‌بارزاني به‌ اردوگاههاي آنان ‌در كردستان‌ عراق‌ آمدند و رسيدن‌ محموله‌هاي ‌كمكي اسرائيل‌ به‌ كردهاي شورشي‌ بارزاني افزوني يافت‌ و ملا مصطفي درسپتامبر 1967 براي قراردادي مبني بر دريافت‌ كمك‌ از اسرائيل‌ ديدار كرد. ملا مصطفي ادعا نمود كه‌ هيچگاه‌ كمك‌ مالي ‌را از اسرائيل‌ نپذيرفته‌ اما مناخم‌ بگين‌ به‌ نخست‌ وزير اسرائيل‌ گفت‌ كه‌ پول ‌و مهمات‌ و مستشاران‌ نظامي ـ آموزشي ـ جهت‌ تداوم‌ شورش‌ وي عليه‌عراق‌ به‌ بارزاني‌ها ارائه‌ شده‌ است‌. ملا مصطفي مدتها براي جلب‌ حمايت‌ آمريكا اقدام‌ كرد، اما مقامات‌ آمريكا ابتدا به‌ وي اعتنايي نكردند، سپس‌ در اوت‌ 1969 با اعزام‌ دو افسر نظامي ‌آمريكايي مذاكراتي با وي انجام‌ شد و توافقي امضاء شد كه ‌به‌ موجب‌ آن‌ ملامصطفي از آمريكا 14 ميليون‌ دلار به‌ طور مخفيانه‌ دريافت ‌مي‌كرد و هدف ‌اصلي آن‌ براندازي رژيم‌ بعث‌ عراق‌ بود زيرا آمريكا در اين‌ توافق ‌بارزاني‌ها را از قيام‌ عليه‌ ايران‌ بازداشت‌ و عدم‌ مبارزة‌ ايران‌با آن ها نيز به خاطر بهره‌برداري سازمان‌ سيا بود. در ابتدا آمريکا توافق‌ با بارزاني را انكار كرد، اما در شورش‌ وي در اوايل‌ سال‌ 1970 دخالت‌ كرد. در مه‌ 1972 وقتي كه‌ شاه‌ با نيكسون‌ رئيس‌ جمهور آمريكا و هنري ‌كي‌سينجر ـ دبير و معاون‌ وي ـ ملاقات‌ و ‌درخواست‌ كرد كه‌ از شورش‌ كردها درعراق‌ حمايت‌ كنند و‌ آن ها به‌ ايران‌ بپيوندد، نيكسون‌ و كي‌سينجر به‌ شرط‌ مخفي‌ ماندن‌ موضوع اين‌ تدبير را پذيرفتند، كه‌ حتي‌سازمان‌ سيا‌ 16 ميليون‌ دلار مخفيانه‌ به ‌ملا مصطفي ارائه‌ دهد.

حزب‌ بعث‌ عراق‌ در اوايل‌ سال‌ 1972 روابط‌ نزديك‌ خود را با شوروي‌ گسترش‌ داد و روابط‌ مسكو و بغداد موجب‌ شد كه‌ عراق‌ با حمايت‌ شوروي در وضعيت‌ اقتصادي و نفتي خود گسترش‌ دهد. عراق‌ در ملي‌كردن‌ صنعت‌ نفت برنده‌ شد و ملا مصطفي مدت‌ كوتاهي ‌بعد از ملي شدن‌ صنعت‌ نفت‌ عراق‌ به‌ آمريكا وعده‌ داد كه‌ پيشمرگان‌ كرد برنيروهاي بعث‌ پيروز شوند و كركوك‌را فتح‌ كنند و ميادين‌ نفتي كركوك‌ را به‌آمريكا واگذار كنند و ملا مصطفي در ژوئن‌ 1973 در مصاحبه‌اي ‌حمايت‌ خود را از آمريكا اعلام‌ داشت‌، زيرا آمريكا را در حمايت‌ از كردها بيشتراز شاه‌ به‌ رسميت‌ مي‌شناخت‌ و چنين‌ مي‌پنداشت‌ كه ‌آمريكا حمايت‌ خود را قطع‌ نخواهد كرد و به‌ شاه‌ اجازه‌ تعدي به‌ كردها را نمي‌دهد. اما ملامصطفي در پيش‌بيني‌اش‌ شكست‌ خورد. سوالي كه‌ مطرح‌ مي‌شود اين است که چرا ملامصطفي براي كسب‌ خودمختاري ‌كردستان‌ صلح عراق‌ را نپذيرفت‌؟ و همواره‌ در برابر آن سرسختي نشان‌ داد؟ در اوايل‌ سال 1970، حدود 000/50 شهروند عراقي ايراني‌تبار توسط‌ رژيم‌ بعث‌ به‌ ايران ‌تبعيد شدند و تنش‌ ديگري بين‌ ملا مصطفي و عراق‌ در گرفت‌. نژادي كه نه زبان‌ فارسي مي‌دانستند و نه‌ قرابتي با فرهنگ‌ و سياست ‌ايراني‌داشتند. اما رژيم‌ بعث‌ از كردها به‌ عنوان‌ يك‌ ابزار استفاده‌ كرد. عدم ‌ملاحظة‌ همه‌جانبه‌ ملا مصطفي موجب‌ شد كه‌ در ائتلاف‌ با ايران‌ و اسرائيل‌ و آمريكا حركت ‌عقلائي و منطقي از لحاظ سياسي نداشته‌ باشد و چنين‌ بدبختي‌اي را دامن‌گير كردها بسازد. سپس‌ عراق‌ با ايران‌ به‌ توافق‌ رسيد زيرا شاه‌ با مصر- بعد از مرگ‌ جمال‌عبدالناصر در سال‌ 1970- مذاكره‌ كرد و انور سادات‌ به‌ محض‌ به‌قدرت‌ رسيدن‌ به‌ ايجاد روابط‌ نزديكتري با ايران‌ همت گمارد‌.

صدام‌ حسين‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيد كه‌ توافق‌ با ايران‌ به‌ نفع‌ موقعيت‌ عراق‌ است‌ - از طرفي در آن‌ هنگام‌ شاه‌ حسين‌ رابطه‌ خوبي با صدام‌ حسين‌ برقرار كرده‌ بود- و مذاكرات‌عراق‌ و ايران‌ موجب ‌اضطراب‌ كردها شد و ملامصطفي تلاش‌ كرد تا طرفداري دولت مصر را جلب‌ كند و به‌همين‌ سبب‌ در اواخر فوريه‌ 1975 گروهي را به‌ نزد سادات‌ در قاهره‌ فرستاد. كه‌ در آن ديدارها سادات‌ كردها را مطمئن‌ ساخت‌ كه‌ هيچگونه‌ خطري ‌كردها را تهديد نمي‌كند. اما توافق‌ الجزيره‌ در مارس‌ 1975 بين‌ شاه‌ و صدام‌ حسين‌ صورت‌ گرفت‌ و رييس‌ جمهور الجزاير ـ بومدين‌ ـ عامل اين‌ ملاقات‌ بود. صدام‌ حسين‌ از شاه‌ خواست‌ كه‌ حمايت‌ خود را از كردها قطع‌ كند زيرا صدام ‌به‌ بقاي رژيم‌ بعث‌ مي‌انديشيد و مساله‌ كرد را به‌ عنوان‌ يك‌ معضل‌ بزرگ ‌مي‌نگريست‌. بعد از توافق ‌الجزيره‌، كردها به‌ دستور ملامصطفي به‌ ايران‌ آمدند و چندين‌ هزار نفر كرد در مرزهاي ايران‌ و عراق‌ آواره‌ شدند و جبهه‌ كرد منشعب‌ و اتحاد كرد تضعيف ‌شد.

2. انقلاب‌ ايران‌ در سال۱۳۵۷موجب‌ پيدايش‌ موج‌ اعتراض‌ ضد رژيم ‌بعث‌ در نجف‌ و كربلا شد و حتي آيت‌ا... محمد باقر صدر حمايت‌ خود را از ايران‌ اعلام ‌داشت‌. هرچند دولت عراق‌ از ترس‌ صدور انقلاب ايران ‌به‌ آنجا به‌ جنبش‌ شيعيان‌ وحشيانه‌ پاسخ‌ داد. آيت‌ا... صدر را محكوم‌ و تبعيد كرد. و وي‌ همكاري سني و شيعه‌ و كرد و عرب‌ را در جهت‌ براندازي ‌رژيم ‌بعث ‌امري ضروري مي‌دانست‌، سرانجام‌ عراق‌ حملات‌ و تهاجم‌ خود را به‌ ايران ‌آغاز كرد. صدام‌ در تلويزيون‌ بغداد در يك‌ برنامه‌ تلويزيوني قرارداد الجزاير را پاره‌ كرد و رسماً اعلام‌ جنگ‌ كرد كه‌ آبهاي شط ‌العرب‌ را مي‌خواهد به‌ عراق‌ بازگرداند. عراق‌ در ايجاد بحران ‌كردستان‌ مساعدت‌ كرد و حتي مرحوم دکتر ‌قاسملو در مصاحبه‌ با لوموند- مؤثرترين و پرتيراژترين‌ روزنامة‌ فرانسه‌ ـ عراق‌ را يك‌ منبع ‌بزرگ‌ كمك‌ و مساعدت‌ به کردها ناميد و دکتر بني‌صدر هم‌ عراق‌ را به‌ ايجاد بحران‌ و تحريك ‌شورشها در كردستان‌ متهم ‌ساخت‌ ـ عراق‌ به‌ استراتژي‌ «درگير كردن‌ كردها» پناه‌ برد و در بين‌ طالباني و قاسملو و بارزاني ‌تفرقة‌ خصمانه‌اي ايجاد كرد. در ژانويه‌ 1981 با تهيه ‌تداركات‌ پيشمرگان‌ قاسملو را به ‌فتح‌ قصرشيرين‌ و نودشه‌ تشويق ‌كرد، كه‌ حتي حزب‌ دمکرات تصميم‌ به‌ فتح‌ سنندج‌ و مهاباد را نيز داشت‌، كه ‌با حمله‌ نيروهاي ارتش‌ ايران‌ به‌ فرماندهي سرهنگ صياد شيرازي ـ و استراتژي ‌ساده‌ و موثرتري اين‌ امكان‌ از آنان‌ سلب‌ شد.

جمهوري اسلامي ايران‌ بعداز كنترل ‌شورش‌ كردها و اخراج ‌نيروهاي عراقي از كردستان‌، درسال‌ 1983 حمايت‌ مسعود و ادريس‌ بارزاني و جلال‌ طالباني را در ايجاد يك‌ جبهة‌ متحد كرد بدست‌ آورد. در اين‌ حال‌ عراق‌ از طرف ‌تركيه‌ ـ براي متوقف‌ كردن‌ فعاليت ‌كردها در شمال‌ دولت عراق‌ را ـ تحت ‌فشار‌ قرارداد و تركيه‌ ادعا كرد كه‌ مناطق‌ مرزي تحت‌ كنترل ‌مسعود و ادريس‌ بارزاني بستر‌ تهاجمات‌ ضد تركيه‌اي است‌ و به‌ همين‌ سبب‌ 8000 كرد در تركيه‌ دستگير شدند. بخاطر فروش‌ نفت‌ عراق‌ به‌ تركيه‌ و گذشتن‌ خط‌ لوله ‌نفتي از كركوك‌ عراق ‌تحت‌ تاثير تركيه‌ قرار گرفت‌ و در آوريل‌ 1983 توافقي را مبني بر اقدامات‌ امنيتي ‌امضاء كردند كه‌ به‌ نيروهاي تركيه‌ اجازه‌ مي‌داد كه ‌در تعقيب‌ چريكهاي كرد  به‌ اراضي عراق‌ وارد شوند. در مه‌ 1983 بهانه اي به دست آمد تا تركها با هزار نفر نيرو براي جستجو و تخريب‌ به‌ كردستان‌ عراق‌ وارد شدند و صدها پيشمرگ‌کرد دستگير شده و به‌ عراق‌ تحويل‌ داده‌ شدند و عراق‌ نيز آنان‌ را يا اعدام‌ يا به ‌حبس‌ ابد محكوم‌ كرد. نيروهاي كرد بارزاني در حمله‌ نيروهاي دولت ايران‌ به ‌عراق‌ ـ در عمليات والفجر 2 ـ به‌ ايران ‌در فتح‌ حاج‌ عمران‌ كمك‌ كردند. حاج‌عمران‌ از نظر استراتژيك‌ داراي اهميت‌ بود زيرا قاسملو در آن‌ جايك‌ مقر بزرگ ‌عملياتي داشت‌ و توسط‌ نيروهاي عراقي به‌عنوان‌ راه‌ تداركاتي و سوق‌ الجيشي‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گرفت‌ حاج‌ عمران‌ ،علاوه‌ بر اين‌ قبل‌ از امضاي توافق ‌الجزيره‌ دژ كوهستاني ملا مصطفي بود. در 16 سپتامبر ايران‌ به‌ راحتي درمناطق‌ مرزي كرد به‌ مانور نظامي پرداخت‌ و با حمايت‌ بارزاني‌ها در عمق‌ كردستان‌ عراق‌ نفوذ كرده‌ و مقادير زيادي ‌اسلحه‌ و مهمات‌ به‌ آنها داده شد. عراق‌ در 19 سپتامبر در جهت‌ تلافي اين‌ اقدام‌ بانه‌ و سقز و مريوان ‌را در زير آتش‌ بمباران‌ خود گرفت‌. ايران‌ والفجر 4 را در نهم‌ اكتبر 1983 در شمال‌ عراق‌ آغاز كرد، كه‌ در جريان آن کنترل‌ ارتفاعات‌ استراتژيكي دره‌ پنجوين‌ را بدست‌گرفت‌ و باقيمانده‌هاي دمكرات‌ ها را از بين‌ برد و يا فراري‌ داد. صدام‌ حسين‌ در نوامبر 1983 با همين آقاي جلال‌ طالباني امروز ما به‌ مذاكره‌ پرداخت‌ و آتش‌بسي بعد از اين‌ تفاهم ‌برقرار شد كه‌ نيروهاي عراقي موفق‌ شدند نيروهاي خود را در شمال‌ متمركز كنند. اما اين‌ توافق‌ و تفاهم‌ ديري نپاييد كه‌ در مارس‌ 1984 با اعدام‌ چند نفر كرد و سركوب‌ آشوب‌ دانشگاه‌ اربيل‌ ـ كه‌ به‌ كشته‌ شدن‌ چندين‌ نفر از دانشجويان‌ كرد انجاميد ـ و نيز كشته‌ شدن‌ برادر طالباني و دو دختر وي بهم‌ خورد.

وزير امورخارجه‌ تركيه‌ - وحيد‌ اوغلو ـ در اكتبر سال‌ 1983 ـ به‌ همراه‌ يك‌ هيئت ‌نمايندگان‌ تركيه‌ به ‌بغداد رفت‌ تا عراق‌ را از دادن‌ امتياز به‌ كردها منصرف‌ سازد، زيرا در غير اينصورت‌ خط‌ لوله‌ نفتي كركوك‌ را ـ كه‌ براي عراق‌ از نظر اقتصادي حياتي‌بود  ـ قطع‌ مي‌کرد. طالباني در 18 اُكتبر به‌مذاكرات‌ خود پايان‌ داد، زيرا توافق ‌امنيتي بين‌ عراق‌ و تركيه ‌امضاء شد كه‌ پيشمرگان‌ كرد شورشي را طبق‌ آن‌ قرارداد مي‌توانستند تا داخل‌ خاك‌ كشور هم‌ ديگر دنبال‌ كنند. جنگ‌ ايران‌ و عراق‌ در اواخر سالهاي 1984 و آغاز سال‌ 1986 به‌ مرحله‌ نسبتاً آرامي رسيده‌ بود زيرا هر طرف‌ فقط‌ به‌ تهاجمات‌ محدود زميني بسنده‌ کرده بودند. حمايت‌ مجدد ايران‌ از مسعود و ادريس‌ بارزاني براي حمله‌ عليه‌ عراق‌ و جلال‌ طالباني موجب‌ شد كه ‌بارزاني روز 8 سپتامبر 1985 عليه‌ آنها حمله‌ كند و 240 كيلومتر از اراضي‌ كردستان‌ عراق‌ را به‌ تصرف‌ خويش‌ درآورد.

تركيه‌ نيز حملات‌ مرزي ‌خود را به‌ عراق‌ را افزايش‌ داده‌ بود و همچنين‌ ايران‌ را براي كمك‌ به ‌گروهاي‌ كرد ضد عراق‌ تهديد كرد و هنگامي كه‌ طالباني به‌ آغوش ايران ‌نزديك‌ شد، ‌نگراني و اضطراب ترکيه‌ در مورد تصرف‌ كركوك‌ و ميادين‌ نفتي افزايش‌ يافت‌. وحيد هلف‌اوغلور وزير امور خارجه‌ تركيه‌، در اكتبر 1986 به‌ مقامات ‌رسمي وزارت‌ امورخارجه‌ ايران‌ تأكيد كرد كه‌ قضية‌ كردها بسيار مهم‌ است‌ و تركيه ‌در جنگ‌ ايران‌ و عراق‌ خواهان‌ حفظ‌ بي طرفي است‌ و همچنان‌ دوستدار آن است‌ كه‌به‌ لوله‌هاي ‌نفتي تركيه‌ ـ از كركوك‌ ـ لطمه‌اي وارد نيايد و ايران‌ نيز در جنگ‌ خط‌وط لوله ‌نفتي تركيه‌ را مورد حمله‌ قرار ندهد و در اواخر سال‌ 1986 نيروي هوايي تركيه‌به‌ بهانه ‌ويران‌ كردن‌ اردوگاههاي حزب‌ پ‌.كا.كا تمام‌ روستاهاي كرد شمال‌ عراق‌ را بمباران‌ كرد؛ كه‌ حتي ايران‌ اين‌ بمباران‌ تركيه‌ را مورد اعتراض‌ قرار داد، زيرا ايران‌ براي‌ حمله‌ مجدد به‌ نيروهاي عراق‌ قصد تجهيز كردهاي عراق‌ را از طريق‌ حاج‌ عمران‌ آزاد شده‌ داشت‌. ايران‌ براي پرهيز از تنش‌ با تركيه‌ ـ دربارة‌ مساله‌ كردستان‌ ـ در دسامبر 1986 در تهران‌ كنفرانس‌ همكاري با مردم‌ عراق‌ را برگزار كرد و اكثر كردهاي ضد عراق‌ را به‌ اين‌ جلسه‌ دعوت‌ نمود. و در اين‌ جلسه‌ خامنه‌اي ـ رييس‌ جمهور وقت‌ ايران‌ ـ تعهد ايران‌ را نسبت‌ به‌ تماميّت‌ ارضي عراق‌ تائيد كرد و ‌سيدحسين‌ موسوي ـ نخست‌ وزير ـ گفت که  بعضي‌ كشورها با ادعاهاي  ارضي خود از دولت عراق‌ قصد سودجويي‌ دارند. ايران‌ هم در اوايل‌ سال‌ 1987 از دو طرف‌ به‌ عراق‌ حمله‌ كرد و در 9 ژانويه‌ درعمليات‌ كربلاي 5 به‌ بصره‌ و چند روز بعد در عمليات‌ كربلاي 6 به‌ شمال‌ عراق ‌حمله‌ كردند. در عمليات‌ كربلاي 7 پيشمرگان‌ دو حزب ‌مسعود بارزاني و جلال‌طالباني حضور داشتند. و ايران‌ دو گروه كردهاي ضدعراق‌ رابه‌ طور موفقيت‌ آميزي در بطن‌ كردستان‌ عراق‌ هدايت‌ كردند. اين‌ موفقيت‌ حاصل‌ از همكاري ايران‌ و كردها بود. صدام‌ حسين‌ به عکس العمل متقابل داست زد و کردها به جرم همکاري با ملاتاريا‌ بهايي برابر ويراني صدها روستاي متخاصم‌ و معاند در كردستان‌ عراق‌ را پرداختند. در طي يك‌ سال‌ در سال‌ 1988 و 1989 اكثر اين‌ روستاها با خاك ‌يكسان ‌شد و حتي پس‌ از آتش‌بس‌ و قطعنامه‌ 598، ويراني روستاها ادامه‌ داشت‌ و عراق‌ در ژوئيه‌ 1987، بيش‌ از 30000 از گروه‌ ضد شورش‌ براي سركوبي و بمباران ‌به‌ كردستان‌ عراق‌ روانه‌ كرد. اروپا و متحدان‌ اعراب‌ در خليج‌ فارس‌ به‌ اين‌نتيجه‌ رسيدند كه‌ با حمايت‌ از عراق‌، ايران‌ را كنترل‌ كنند زيرا در مارس‌ 1988 در جبهة‌ شمال‌ با همكاري كردها تهاجم‌ جديدي را آغاز كرده‌ بود.

صدام‌ با جذب‌ حمايت‌ از آمريكا به‌ بين‌المللي كردن‌ جنگ‌ پرداخت‌ و جنگ‌با اشتباهات‌ تاكتيكي عراق‌ چهره‌ رسمي به‌ خود گرفت‌ و اين‌ اشتباه‌ در جنگ ‌شمال‌ حدود 5000 سرباز لشكر 53 عراق‌ را از بين‌ برد. اما ايران‌ در ژوئن 1988 عقب‌نشيني كرد. زيرا نيروهاي آمريكايي و اعراب‌ با استفاده‌ از تسليحات‌شيميايي به‌ جنگ‌ و مقابله‌ با ايران‌ آمده‌ بودند. كه‌ در 18 ژوئيه‌ 1988 قطعنامه 598 شوراي امنيت‌ سازمان‌ ملل‌ پذيرفته‌ شد و آتش‌بس‌ اعلام‌ شد. عراق ‌پس‌ از پذيرش‌ قطعنامه‌ عمليات‌ گسترده‌اي در شمال‌ عراق‌ و كردستان‌ آغاز كرد با كمك‌ 60000 نيروي نظامي در اوت‌ 1988، دستور پاكسازي‌ روستاهاي خائن‌ به‌ رژيم ‌بعث‌ را در كردستان‌ صادر كرد و در صبح‌ روز 25 اوت ‌نيروي هوايي عراق‌ با به كارگيري سلاحهاي شيميايي و گازهاي سمي عليه‌ روستاهاي كرد، به‌ بمباران‌ و سركوبي آنان‌ پرداخت‌ و در 25 اوت‌ و يكم‌ سپتامبر 1988 بود كه‌ بيش‌ از 70000 كرد آوارة‌ عراقي فرار كردند و به‌ تركيه‌ و ايران ‌گريختند. در مارس‌ 1988 فاجعة ‌هولناك‌ و وحشيانه‌ حلبچه‌ روي داد كه‌ تلفات‌ واقعي آن‌ هنوز هم‌ مشخص‌ نشده‌، اما آمار نشانگر قتل‌ عام‌ 6000 كرد عراقي‌ است‌. عراق‌ با استفاده‌ از اسلحه ‌شيميايي – در واقع‌ از پروتكل‌ 1925 ژنو تخطي‌ كرده‌ بود اما هيچ‌ كدام‌ از سازمانهاي بين‌المللي عراق‌ را محكوم‌ نساخت‌ و به‌ سكوت‌ نشستند‌ و ملت‌ كرد بار ديگر همانند ديگر برهه‌هاي تاريخ‌ مظلوم‌ واقع ‌شد. در آن‌ موقع‌ هزاران‌ كرد راهي ‌ايران‌ شدند به‌ اين‌ اميد كه‌ به‌ مسعود بارزاني‌، تنها حامي آنان‌، بپيوندند. جلال‌ طالباني در ژوئن‌ 1988 راهي واشنگتن‌ شد، كه‌ به‌ عنوان‌ اعتراض‌ حتي جلسه‌ بين‌ روساي دو دولت‌ جورج‌بوش و طارق‌ عزيز لغو شد. علاوه‌ برآن،‌ تيرگي روابط‌ آمريكا و عراق‌ موجب اخراج‌ هاي ‌وود رانكين‌ ـ رييس‌ بخش‌ سياسي سفارت‌ آمريكا در بغداد ـ شد كه‌ به‌ طورغير مجاز به‌ كردستان‌ عراق ‌رفته ‌بود. مجلس‌ سناي آمريكا در اكتبر 1988 به‌ قطع‌ روابط‌ ديپلماتيك‌ و تحريم‌ اقتصادي‌ و نظامي عليه‌ عراق‌ پرداخت‌ كه‌ عراق‌ با تقبيح ‌اين‌ عمل‌ به‌ شدت‌ به‌ آنان ‌معترض‌ شد و خواست‌ كه‌ آمريكا از مداخله‌ غيرمجاز و ناموجه‌ خود در امورات‌ داخلي‌ عراق‌ بپرهيزد اما ريگان‌ در ماه‌ نوامبر با تخصيص‌ بيش‌ از يك‌ ميليون‌ دلار تضمين ‌اعتباري به ‌بغداد براي خريد مواد و محصولات‌ كشاورزي از آمريكا زمينه‌ را براي‌ تجديد روابط‌ عراق‌ و آمريكا آماده‌ ساخت‌.

عراق‌ در اوايل‌ سال‌ 1989 عفو عمومي خود را براي آوارگان‌ كرد صادر كرد و تركيه‌ هم‌ بيشتر به‌ سود تجارتي خود با عراق‌ مي‌انديشيد و كمترين‌ توجهي ‌به ‌وضعيت‌ كردها نداشت‌. عراق‌ به‌ انكار استفاده‌ از سلاح‌ شيميايي عليه‌ كردها پرداخت‌ و در اوايل‌سپتامبر 1988، مقامات‌ رسمي كميسارياي عالي پناهندگان‌ سازمان‌ ملل UNHCR و كميته‌ سازمان‌ بين‌المللي صليب‌ سرخ‌ با بازديد از اردوگاههاي‌ تركيه‌ گفتند كه‌ هيچ‌ گونه‌ نشانه‌اي دال‌ بر استفاده‌ عراق‌ از مواد شيميايي وجود ندارد هيچ‌ پزشكي گواهي اين‌ امر را تصديق‌ نكرده‌ است‌. و اين‌ در حالي بود كه ‌تحقيقات‌ سازمان‌ حقوق‌ بشر و پزشكان‌ بدون‌ مرز استفادة‌ عراق‌ را از اسلحه‌هاي‌ شيميايي برملا ساخته‌ بودند.

از نگاه‌ اكثر صاحب‌ نظران& كردستان‌ بعد از دهه‌ 70 گرفتار يك‌ بحران‌ سياسي‌شد. گرچه‌ دولتهاي حاكم‌ بر كردستان‌ در برابر مطالبات‌ وسيع‌ مردم‌ توجهي ‌خاص‌ نشان‌ ندادند و اين‌ عدم‌ توجه‌ ضرورت‌ داوري و بررسي عملكرد حاكميت‌ را به‌ عنوان‌ امري لازم‌ مي‌نماياند. به‌ لحاظ‌ ساختار حقوقي و سياسي‌، نقض‌ حقوق‌ بشر در 100 سال‌ گذشته‌ در كردستان‌ آشكار است‌ و دولت‌هاي ‌حاكم‌ بر كردستان‌ هيچگاه‌ در برابر كردها به‌ تدوين‌ و فراهم‌ نمودن ‌قوانيني مدون‌ و لازم‌ الاجرا اقدام‌ نكردند، و اين‌ مساله‌ از نظر نظام‌ اجتماعي ‌حائز اهميت‌ است‌. هيچگاه‌ كردها با شناخت‌ كافي و آگاهي صحيح‌ حاكميت‌ خود يا كشورشان‌ را نپذيرفته‌اند. و در واقع‌ بررسي منشور تاريخي و اجتماعي كردها نشانگر آنست‌كه‌ كردها نمي‌دانستند و حتي نمي‌دانند كه‌ واقعاً چه‌ مي‌خواهند؟ آيا همزيستي كردها با حكومت‌هاي حاكم‌ بر آنها مسالمت‌آميز و متمدنانه ‌است‌ يا به ‌نوعي اجباري و تحميلي‌؟ در طي تاريخ‌ كردها و رهبران‌ احزابشان‌ به‌ جاي ‌گفت‌وگو و مسالمت‌ و حل‌ مسائل‌ به‌ گونة‌ عقلاني و منطقي و ارائه‌ خواسته‌ها ازطريق‌ رشد فكري و شفافيت‌ گفتاري‌، به‌ خشونت‌، طغيان‌ و خصومت‌ پناه‌ برده‌اند؛ و اگر بعضي از ايشان‌ از اين‌ قاعده‌ مبري بوده‌اند، اين‌ عدم‌ ثبات‌ عقيده‌ و حركت‌ ناصحيح‌ مبارزه‌ و عدم‌ تحول‌ و جهش‌ فكري رهبران‌، خط‌ مبارزاتي كردها را متزلزل ‌ساخت‌.

براي مردم‌ كرد هنوز معني خودمختاري روشن ‌نيست‌ كه‌ خودمختاري يعني ‌چه‌؟ ميزان آن در چه‌ حدودي است‌؟ در چه‌ بسيار قيامها و جنگ‌ها كه‌ مردم‌ كُرد با احساسات‌ و شور و هيجان‌ ايستادند، اما ايستادگي و مقاومت‌ آنها به‌ ايجاد نوعي خفقان‌ و فشارهاي سنگين‌ و خطرهاي وافر منجر شد و تحميل‌ اين ‌فشارها چه‌ حادثه‌ها و جريانهايي را در كردستان‌ آفريد و به‌ عبارتي خود کردها ‌قرباني ‌خشونت‌ و سركوبي شدند. و اين‌ بر خلاف‌ آنست‌ كه‌ در ظاهر به‌ نظر مي‌آيد. به ‌مردم‌ كرد وانمود مي‌كنند كه‌ نسبت‌ به‌ ذهنيات‌ و اعتقاداتشان‌ بي‌اعتنا و بي‌تفاوت‌ هستند و آن ها به‌ كنج‌ انزوا رانده‌ شده‌اند؛ اما در هر لحظه‌اي امكان‌ آن ‌هست‌كه‌ جرقه‌اي كردستان‌ را زير و رو كند. زيرا واقعيتها و تجارب‌ عيني نشان‌ مي‌دهدكه‌ مردم‌ كُرد همواره‌ بستري مناسب‌ و بهتر مي‌خواهد و براي اين‌ آرمان ‌به‌ هر راهي كه‌ ممكن‌ باشد متوسل‌ مي‌شود. اگر رهبران‌ كُرد به‌ آن‌ پاية‌ از آمادگي و شناخت‌ مي‌رسيدند كه‌ به‌ عرصة‌ دمكراسي و انديشه‌ و عقيده‌ وارد شوند و با آگاهي به‌ مطالبات‌ كردها و اصلاح‌ كردستان‌ بيانديشند و عزم‌ عمومي عامه‌ مردم ‌و نخبگان‌ فرهنگي و علمي كرد را فرا بخوانند، بي‌شك‌ تحولي عميق‌ و به‌گونه‌اي مدرن‌ در جامعة‌ كردها رخ‌ مي‌داد. اگر رهبران‌ كُرد به‌ ميزاني كه ‌مي‌توانستند به‌ رشد شعور طبقاتي و توسعه ‌رفاهي و گسترش‌ فكري و سياسي از خط‌ سيري هدايت‌ شده‌ مي‌پرداختند، كلية ‌خواسته‌ها تحقق‌ مي‌يافت‌، و اينچنين‌ كردها با وجود صدها سال‌ مبارزه‌ و مقاومت‌ ناكام‌ و عقب‌ مانده ‌نمي‌ماند!

1ـ آيا كردها كنون‌ به‌ حد لازم‌ آگاهي و شناخت‌ به‌ ضروريات‌ تاريخي‌ و سياسي رسيده‌اند؟ 2ـ آيا چشم‌انداز آيندة‌ كردها روشن‌ واميدوار كننده‌ است‌؟ 3ـ آيا رهبران‌ كُرد براي ايجاد تحول‌ و رسيدن‌ به‌ خواسته‌هايشان‌ بر راهي‌ مناسب‌ و مطلوب‌ انديشيده‌اند ۴ـ آيا حكومت‌هاي حاكم‌ بر كردستان‌ حاضر مي‌شوند در برابر مطالبات‌مردم‌ كُرد نقش‌ سالم‌ و مفيدي اجرا كنند؟ 5 ـ آيا نخبگان‌ كُرد با صداقت‌ و وفاداري درجهت‌ توانمندي و رشد كردستان‌ به‌ ياري مردم‌ كرد برمي‌خيزند؟

راستي كردها به‌ دنبال‌ چه‌ نوع‌ «خودمختاري‌» هستند؟ اگر بگوييم‌ كه‌ آنان‌ به‌ دنبال‌جامعه‌اي كاملاً خودمختار و مستقل‌ اما بدون‌ نقص‌، مرفه‌ و رسمي در عرصة‌سياست‌ هستند به‌ اشتباه‌ پاسخ‌ نگفته‌ايم‌ اما پاسخ‌ فوق‌ در برابر هر واژه ‌مذكور به ‌توضيح‌ و تفسيري نياز دارد. در برابر مخاطب‌ كُرد جامعة‌ خودمختار بايد داراي استقلالي مبرا از هرگونه‌ وابستگي و قيموميّت‌ و حكومت‌ كشوري خاص‌ باشد و نيز جامعه‌اي بدون‌ مشكل‌، بحران‌ اقتصادي و اجتماعي‌؛ همچنين‌ در صحنة‌بين‌المللي رسميّت‌ حقوق‌ و وجهه‌ آن‌ شناخته‌ شود. گرچه‌ ناسيوناليسم‌ خود بغرنج‌ترين‌ و پيچيده‌ترين‌ مسائل‌ را به‌ همراه‌ دارد، اما ناسيوناليسم‌ نيرويي‌ قوي و قدرتمند در سياست‌ كردهاست‌ كه‌ از سدة‌ نوزدهم‌ به‌بعد به‌ دوران‌ اوج ‌واقعي خود رسيد. كردها با شور و شوق‌ بالقوه‌ ايده‌آل‌هاي ‌ناسيوناليستي خود را دنبال‌ مي‌كنند كه‌ گويي گرايشي فطري به‌ عقيده ‌ناسيوناليستي دارند و جنگ‌ها و بحران‌ها و سركوبي‌هاي متعدد چه‌ در ظاهر و چه‌ در درون‌ باعث‌ محدوديت‌ و كاهش‌ احساسات‌ ناسيوناليستي در ميان‌ آنان نشده‌ است‌، گرچه‌ آن‌ رويدادها و حوادث‌ اميد افرادي كه‌ انتظار فرا رسيدن‌ ناسيوناليسم‌ و تحقق‌ كامل‌ آن‌ در كردستان‌ را مي‌كشيدند، برآورده‌ نساخت‌، اما شايد همان‌ هراس‌ها و ترديدها حس‌ ناسيوناليسم‌خواهي را در ميان‌ كردها همواره‌ زنده‌ نگه‌ مي‌دارد و كردها هواداران‌ اصلي‌ ناسيوناليسم‌، به‌ عنوان‌ يك‌ايدئولوژي تمام‌ عيار هستند و شايد بيشتر از همگان‌ مايل‌ به‌ ديدن‌ و حس‌ آن‌ مي باشند، در واقع‌ ناسيوناليسم‌ جنبه‌اي از سياست ‌خودمختاري كردهاست‌ و تاثيرات‌ آن‌ در حال‌ حاضر از ميان‌ نخواهد رفت‌.

شايد بتوان ‌كردها را هواخواه‌ ايده‌آل‌ جوزپه‌ ماتزيني ناميد زيرا اساس‌ فرض‌ ناسيوناليسم ‌ليبرال‌ وي برآن‌ بود كه‌ هر ملت‌ و قوم‌ بايد مستقل‌ باشد وخودمختار و شايد اين ‌نظريه‌ شور و شوق‌ كردهاي ناسيوناليست‌ ليبرال‌ را جلب‌ كرده‌ است‌ كه‌ مضمون ‌اساسي آن‌، حق‌ خودمختاري است‌. كردها مردماني اند که از روزگاران‌ كهن‌ ظهور كرده‌ و شناخته‌ شده‌اند و بنا به‌ زبان‌ و رسم‌ و ياساي مشترك‌ و اصيل‌ و غني خودرا ملت‌ مي‌خوانند و ديگران‌ بدان‌ «خلق‌» يا «قوم‌» گويند؛ و همين‌ پيش‌ فرض‌ پذيرفته‌ كردها و حساسيت‌ آنان‌ مساله‌ مليّت‌ كردها را مطرح‌ ساخته‌ است‌ كه ‌ساليان‌ سال‌ براي آنان‌ مبارزه‌ و قيام ‌نموده‌اند. پراكندگي كردها در ايران‌، عراق‌، تركيه‌، سوريه‌ و شوروي سابق‌ بررسي دقيق‌ آنها را مشكل‌ مي‌سازد و در دهه‌هاي آخر قرن‌ بيستم‌، مهاجرت‌ وافر كردها به ‌اقصي نقاط‌ اروپا و آمريكا ـ بنابه‌ هر مصلحت‌ و انگيزه‌اي ـ و عدم‌ آمار و ارقام ‌دقيق‌ و ثبت‌ شده‌ بررسي ما را مبهم‌تر و محدودتر مي‌كند. در جامعة‌ خودمختار، سازمان‌ دهي و نظام‌ بخشي صريح‌ و تغيير و تكاپو در آن‌ محصول‌ فعاليت‌ و عملكرد خود افراد و اعضاي آن‌ جامعه‌ است‌. و خلاقيت‌سياسي جامعه‌ خود مختار ـ بنا به‌ تصميم‌ همگاني و عمومي ـ نوعي‌ خلاقيت ‌اشتراكي است‌ كه‌ افراد آن‌ جامعه‌ مدنظر دارند. كردها، خواهان‌ جامعه‌ خودمختار هستند، بدون‌ آنكه‌ ارزش‌هايي را كه‌ بر اساس‌ آن‌ كردستان‌ به‌ نحوي ‌بنيادي ‌سازمان‌دهي و نظام‌ بخشي مي‌شود، مورد استفسار و كندوكاو قرار دهند؛ در درجه‌ اول‌ ايجاد جامعة‌ خودمختار در كردستان‌ به‌ عنوان‌ پديده‌اي تاريخي  وسياسي‌، مستلزم‌ تغيير ساختار ذهني و فكري كردها است‌ كه‌ سالهاست‌ بر آنان ‌تحميل‌ شده‌ است. خودمختاري در كردستان‌، تغييري در نهاد جامعه‌ كردها پديد نمي‌آورد، مگر آنكه‌ شرايط‌ رشد فكري و ذهني كردها و پذيرش‌ قوانين‌ خودمختاري ‌و بازشناختن‌ تغييرات‌ حاصل‌ از آن‌ در جامعه‌ فراهم‌ گردد.

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------

 

نکته اول : به تازگي  بسياري تحليل هاي افراد شبه دولتي بر محور " حرکت روشنفکران مذهبي درکردستان  ايران  " قرار دارد ؛ که با توجه به حرکت رو به رشد فضاي متحول يافته کردستان امروز ، بايد گفت که ديگر جوانان و روشنفکران ، با اصل قضيه مشکل دارند .. و معمولا بر اين اعتقادند که " ما در کردستان روشنفکر ديني نداريم ! " .... يا روشنفکر داشتيم و يا مذهبيون در اقسام و نامهاي مختلف...مانند شيخ و ملا و ...اما در دو قسمت بايد گفت که حرکت روشنفکران و مذهبيون درکردستان  ايران چندان خوش بينانه نيست... چون همواره تحت فشار بوده اند... در اوايل انقلاب برخورد حکومت را با مذهبيون مانند " شيخ عزالدين حسيني و آقاي احمد مفتي زاده " ديديم .. و بعد در آغاز قتل هاي زنجيره اي ؛ افرادي دگر انديشي مانند " ناصر سبحاني ، فاروق فرساد ، و ربيعي و.. " هر کدام به نحوي به قتل رسيدند... سبحاني  دگرانديش و اصلاح گراي ساختاري را ماننده پوينده ، خفه کردند و فرساد را مانند ميرعلايي به شيوه اي ساختگي و ربيعي هم مانند شريف....پس حرکت روشنفکري مذهبي در کردستان و به ويژه اهل سنت ، چندان در فضايي آرام و بدون هزينه نبوده است... و خود حکومت هم نسبت به اين مساله معترف است. بحث روشنفکري ديني  در ايران ، البته بحثي است که امروز آقاي سروش ، سردمدار اين تفکر شده اند و به قول آقاي آرامش دوستدار مانند لوتر اسلامي به تعريف اين مقوله پرداخته اند.... اما در کردستان ، در دهه شصت روشنفکران و فعالان مذهبي به تعريف اصول اوليه و زير ساخت ها پرداخته بودند تا جامعه عوام را با اين تعاريف و مقوله ها آشنا بکنند که اصلا در چها چوب دين نقش روشنفکر چه خواهد بود .... اما در همان اوايل دهه شصت کم کم اين محافل اين روشنفکري تعطيل شد... و به عمد يا سهو پايگاه هاي مردمي اندک اندک محو شد... که البته برخورد شديد حکومت نسبت به اين فعاليت ها را نبايد حذف کرد ، چون فضاي سرکوبي کردستان از جنبش هاي سياسي مصادف بود با اين تحول فرهنگي و حکومت ان را بنياد هاي فتنه گري مي ناميد و چند صد نفر از مردم طرفدار اين اصلاحات و روشنفکري مذهبي ، به زندان افتادند و تا اواخر جنگ ايران و عراق هم زنداني بودند ، ..پس اجازه چنداني براي فعاليت کردها نبود تا اينکه اين مساله در اواسط دهه 1370 .... در کنار حضور انديشمندان فارس ، کردها و به ويژه نسل جوان سعي در باز ساخت انديشه آزاد فلسفي روشنگري را به عهده گرفته اند و از سال 1375 با دعوت از انديشمندان و روشنفکران ايراني به کردستان سعي در تغيير کليد واژه هاي اين مبحث دارند و امروز چه بسيار فعالاني از نسل جوان در کردستان ايران که در اين راستا تلاش مي کنند .... که نسبت به صحت و سقم اين مقوله ، بحث و انديشه هاي نو را به داخل جامعه کردستان تزريق کنند و سر دم دار اين مباحث روشنفکري هم نشريه روژهه لات است که با پرسشگري و شک ورزي ، مسايل را کالبد شکافي مي کنند.... و بايد مديون اين جوانان فعال و خوش فکر و پر توان  بود که فضا را باز کردند تا جريان سالم  انديشه ها با پرهيز از هر گونه هيجان و احساسات و پيروي از انديشه تاريک ،  به وجود بيايد...

 

نکته دوم : بايد اين واقعيت ملموس را پذيرفت که نسل جوان ، ديگر از تجربه گذشته درس فرا گرفته اند که مبحث روشنفکري را با داده ها و انديشه هاي مطرح روز منتشر مي کنند و جالب است بگويم که از نظر فروش کتاب ، کتاب هاي روشنفکري و فلسفي در کردستان ايران از بيشترين فروش نسبت به بسياري از مناطق ايران  برخوردار است و اين جاي بسي خوشحالي است.

               از نظر مسايلي مانند جنبش زنان ، حقوق بشر و مبحث تفکر مدني ، در کردستان از اوايل دهه 80 از رشد قابل ملاحظه اي برخوردار است . وبا توجه به حضورو نو آوري هاي  مترجمان و نويسندگان روشنفکر و هنرمندان کرد ، روز به روز در رسانه هاي جمعي ايران بيشتر مورد توجه قرار مي گيرند و بايد اين مساله را اذعان کرد که مردم کرد ، خود به سوي رشد و تغييرات مي روند و گرنه کمترين حمايتي دولتي از آنها وجود ندارد و دولت ايران همچنان با کردها غريبه است.... هيچ کردي در سطح کلان در صحنه قدرت سياسي با شغلي کليدي ، حضور ندارد و جالب است که بدانيد تا به حال به کردها اجازه شرکت و کانديدا شدن در انتخابات رياست جمهوري – ولو به صورت صوري هم -  را نداده اند و در انتخابات مجلس هفتم هم يه طور فله اي مردود شدند......هنوز از لحاظ ترقي صنعتي و اقتصادي در آغاز حرکت بعضي از استانها در 20 سال گذشته است....هنوز عرصه براي بروز و ترويج زبان و فرهنگ کردي وجود ندارد...

                ...  در فضاي اجتماعي امروز ايران تنها منطقه اي که در بين نسل جوان آن ياس و سرخوردگي مشهود نيست کردستان است... نشريات روز امريکا اعلام کرده ند که جوانان ايراني از مذهب و سياست زده شده اند و دچار ياس و سرخوردگي ، اما کردستان ايران تنها جايي است که روز به روز با وجود همه تبعيض ها و محروميت هاي اقتصادي و اجتماعي ، نسل جوان کرد ، به دور از هر سر خوردگي ، حرکت رو به رشد خود را توسعه مي دهد و جنبش اجتماعي ، رشد جمعيت و ساختارهاي غلط و سنتي – که بيشتر مايه فساد اند -  و فضاي تغيير يافته آن روز به روز مشهود تر است ... در واقع دولت مرکزي فعلا نقش ناظري بي مهر و لطف را دارد و بهتر است همين نقش را حفظ کند ، چون مردم کرد هيچ نيازي به حمايت دولتي ندارند و خود بنا به تزريق انديشه روشنفکرانش ، با نشاط و حرکت ، در حال طي کردن مسير  رشد خود است و همانطور که گفتم کردها در قدرت آينده ، فرصتي را که تا امروز تاريخ براي اثبات حقانيت و صداقت از آنها دريغ کرد ، به دست خواهند آورد و در روند جهاني شدن ، با توسعه و تفاهم ضروري در کنار قدرت هاي مرکزي ، توانايي رقم زدن سرنوشت خودشان را دارند .

 

 

 

 

 

 

 

براي هر گونه اظهار نظر مراجعه بفرماييد به :

 

www.hasbohal.blogspot.com