راست روي اصلاحات، چپ روي رفراندوم
رضا خجسته رحيمي
http://www.nashrieh-nameh.com/
كنون،
حدود دو ماه است كه از طرح رفراندوم، طرحي كه با هشت امضاي اوليه آغاز شد، مي گذرد
و در اين مدت، مخالفت ها و موافقت ها، هر يك گوشه اي از اين بحث را باز تر كرده
است. طرح فراخوان براي رفراندوم، اگر هيچ فايده اي نداشت؛ حداقل محملي بود براي
اظهار نظرها و گفت و گوهايي كه در فضاي يأس آلود و در شرايط انسداد باب سياست، به
سكوت گرايش پيدا كرده بودند. طرحي مطرح شد و مخالفان و موافقان آن هر يك از گوشه
اي سخن گفتند و بدين ترتيب در يخبندان سياست، گويي چندي راه براي سخن و حركت
هموار شد. اما از اين كه بگذريم، اين طرح ماحصل ديگري نيز داشت و آن نظاره اخلاق
گفت و گو و استدلال سخن در اين ميانه بود. در جبهه مخالفان فراخوان، يكي گفت كه
طراحان اين نظر، استفراغ خود را مي خورند و ديگري آن ها را با هخا مقايسه كرد و
يكي نيز از ضرورت برخورد با طراحان اين ايده در داخل كشور سخن گفت. مخالفان حتي
تا به آن جا پيش رفتند كه گفتند؛ جريان دانشجويي در سال هاي گذشته و حتي در جريان
دوم خرداد 76 هيچ تأثير و نقش مثبتي نداشته و اكنون نيز باري بزرگ تر از توان خود
برداشته و در حقيقت پا در كفش بزرگان كرده است. مخالفان كه عمدتاً متشكل از
سياستمداران و اصلاح طلبان بودند، آن چنان لباس مخالفت بر تن كردند كه گويي رداي
سياست و رهبري اصلاحات جز بر قامت آنان راست نمي آيد و بدين ترتيب يك بار ديگر
منطق دو قطبي خودي و غير خودي به نمايش گذاشته شد. طراحان فراخوان رفراندوم، تنها
طرحي را با هدف شكل گيري يك گفتمان جديد مطرح كردند، هم چنان كه در سال هاي گذشته
بخشي از آن ها شعارهايي چون تشكيل جبهه دموكراسي خواهي، عبور از خاتمي و خروج از
حاكميت را مطرح كرده بودند؛ شعارهايي كه پس از طرح و بسط آن در ميان دانشجويان،
ابتدا با مخالفت اصلاح طلبان و سپس توجه و حتي پذيرش آنان روبه رو شد.
اصلاح
طلبان اما زماني كه دانشجويان را به فشار از پايين براي چانه زني از بالا فرا مي
خواندند، پس از موفقيت دانشجويان در عمل به وظيفه، خود از عمل به وعده بازماندند
و اكنون گويا نه تنها هيچ ضرورتي براي بازنگري در عملكرد خويش متصور نيستند كه در
شكاف ايجاد شده ميان خود و دانشجويان، حذف سويه اي از اين شكاف را در دستور كار
خود قرار دادند؛ با اين گمان كه بدين ترتيب، شكاف و فاصله موجود از ميان خواهد
رفت.
در
سال هاي گذشته، سياستمداران اصلاح طلب، با طرح استراتژي هايي چون آرامش فعال و
اعتدال، آن چنان بر ضرورت محافظه كاري اصرار ورزيدند كه راه از سوي ديگر براي
راديكاليسم در جبهه اصلاحات گشوده شد. اما هر چه دانشجويان و بدنه اجتماعي
اصلاحات راديكال تر شد؛ سياستمداران اصلاح طلب با غفلت از شكل گيري اين فاصله،
سرعت خود را در مسير محافظه كاري شدت بخشيدند. بديت ترتيب است كه مي توان مدعي
شد؛ چپ روي دانشجويان و بدنه اجتماعي اصلاحات در چند ساله اخير، نتيجه اي است بر
راست روي اصلاح طلبان حاكم و نظريه پردازان سياسي آن ها. اكنون نيز اگر طرح
فراخوان رفراندوم، طرحي راديكال و چپ روانه به نظر آيد، اين چپ روي، نتيجه و
برآيند راست روي خود آنان است. حال نيز آن ها چون گذشته با غفلت از واقعيت، انگشت
اتهام به سوي راديكال ها دراز كرده اند و بي نياز از تحليل علت اصلي، همچنان خود
را راهبر و هادي اصلاحات مي خوانند و ديگران را به خاطر بازي در زميني كه گويا
تنها در اختيار آنان است و با اتهام شكستن صورت دو قطبي بازي، به انتقاد مي
گيرند. اصلاح طلبان در پي طرح فراخوان رفراندوم، اگرچه مي توانستند به آسيب شناسي
رفتار خود در چند سال گذشته و درك و تحليل چرايي فاصله با بخش هايي از بدنه
اجتماعي بپردازند، اما نه تنها چنين نكردند كه با متهم كردن طرف مقابل، صورت
مسأله را بار ديگر از ذهن خود پاك كردند و بدين ترتيب با نقد حذفي طراحان اين
ايده، عملاً حكم جدايي ميان خود و بخشي مؤثر از بدنه اصلاحات را صادر كردند. آنان
بر اين گمان اند كه بازي اصلاحات، بازي بزرگان است و بدنه اجتماعي، به حكم
پوپوليسم، جز در لباس همراهي و هم رأيي با آن ها نبايد در اين عرصه حاضر شود.
گويي اين حق بزرگان است كه در زمان رد صلاحيت كانديداهايشان، شعار خروج از حاكميت
و استعفاي دسته جمعي را مطرح كنند و چند ماهي بعد، در آستانه انتخاباتي ديگر، از
حضور در بازي انتخابات، حتي در صورت رد صلاحيت كانديداهايشان و از كانديدايي
مستقل تر در جبهه محافظه كاران سخن بگويند و بدنه اجتماعي نيز بايد همراه و هم
رأي با آن ها باشد.
سياستمداران
اصلاح طلب، حركت اصلاحات را محصور به بازي خود مي خواهند، هر چند نيروي اين حركت
بر آمده از بيرون راندگان دايره محصور باشد. واقعيتي كه آغاز و پايان آن را در اين
داستان مرور مي توان كرد؛ داستان اعتراضات جامعه پزشكي، پيش از وقوع انقلاب 1968
در فرانسه. چند هفته قبل از آن انقلاب، نخستين عمل پيوند قلب توسط جراحان فرانسوي
انجام شد. عمل در بيمارستان «لاپيتي» پاريس و در بخش جراحي قلب توسط تيمي به
سرپرستي پروفسور «كابرول» انجام شد. خبر اين موفقيت بزرگ اما در رسانه هاي فرانسه
و تلويزيون دولتي، به گونه اي انعكاس يافت كه گويي پروفسور «مركاديه» رييس تيم
جراحي بوده است و اين موفقيت بايد به نام او ثبت مي شد. در همين زمان، يك روزنامه
فرانسوي ادعا كرد كه نه تنها در زمان عمل جراحي، پروفسور «مركاديه» در پاريس
نبوده است كه او متخصص گوارش بود و نه متخصص قلب و عروق. اما «مركاديه» در مقام
رييس بيمارستان، گويي پدرسالار و پدر بزرگ اين سازمان بود و بنابراين بايد تمام
افتخارات و اعمالي كه در بيمارستان اتفاق مي افتاد، به حساب او مي آمد. او به
لحاظ اداري رييس بود، اما دست آوردهاي پزشكي نيز به نام او ثبت مي شد. در چنين
شرايطي، اگر بر اثر غفلت و بي مبالاتي يا در اثر خطا و اشتباه، هر يك از بيماران
اين بيمارستان 140 تختخوابي دچار مشكل مي شدند، اين بدنه آن بيمارستان بود كه
مقصر شناخته مي شد، نه پروفسور «مركاديه». اما در عين حال گويي او اعتبار و
پشتوانه هر موفقيت پزشكي بود و در اين موفقيت ها بازيگران اصلي به چشم آمدني
نبودند. در بازي بزرگان،دست آوردها و پيشرفت هاي علمي تنها به نام بزرگان ثبت مي
شد و اين چنين بود كه فرودستان، در جريان انقلاب 1968، فرادستان را به پرسش
كشيدند.
طرح
فراخوان براي رفراندوم، اگر چه با نقص ها و اشكالات شكلي قابل انتقادي همراه است،
اما منتقدان آن نمي توانند سياستمداراني باشند كه با فرصت سوزي هاي خود در مسير
اصلاحات و راست روي هاي محافظه كارانه، زمان را براي اصلاحات درون ساختار از دست
داده اند.
نمي
توان رييس جمهور را تداركاتچي خواند و در عين حال بر ظرفيت هاي معطل مانده قانون
اساسي در برابر طرح رفراندوم تأكيد كرد. تنها يك رييس جمهور غير تداركاتچي است كه
مي تواند بر معطل ماندن ظرفيت هاي قانون اساسي موجود تأكيد كند و با تصريح بر آن
چه تا به حال انجام داده است، ضرورت ادامه حركت اصلاحات را با الگوي خود اعلام
كند. فراخوان براي رفراندوم، تماماً قابل نقد به نظر مي رسيد، اگر رييس جمهور
همچنان كه پيش از انتخاب شدن در دفتر تحكيم و در ميان دانشجويان، كتاب قانون
اساسي را از جيب خود بيرون آورد و عمل بر مبناي آن را وعده داد، مي توانست و عده
اش را محقق كند و پس از هشت سال بر تداركاتچي بودن خود تأكيد نمي كرد.