پيرامون شعار
"رفراندوم"
پولاد
فراخوان "کميته اقدام براي همه پرسي"
که خواهان برگزاري رفراندمي زير نظر نهادهاي بين المللي جهت "تدوين قانون
اساسي نوين" و تعيين "نظام دلخواه" مي باشد، بار ديگر بحث رفراندم
را به مثابه "راهکاري" جهت فائق آمدن بر مشکلات کشور و خلاصي از
"استبداد ديني" در صفوف اپوزيسيون جمهوري اسلامي مطرح ساخت. اين کميته
پس از انجام اقدام فوق، فورا خود را منحل نموده و اعلام کرد که هدفش "فراگير
شدن سيطره گفتماني" رفراندم مي باشد. افراد تشکيل دهنده کميته، سپس به صفت
فردي به "شخصيت هاي حمايت کننده" از اين فراخوان پيوستند، اما به دنبال
فراخوان مذکور، سايت اينترنتي "60
ميليون دات کام" جهت جمع آوري امضاي موافقين اين طرح شکل گرفت تا بدين وسيله
"صداي ملت ايران" را "محکم و استوار به گوش جهانيان" برساند.
"کميته اقدام براي همه پرسي" از 8 نفر (6 نفر از داخل کشور و 2 نفر از خارج کشور) تشکيل شده بود که از 6 نفر داخل کشور 4 نفر از رهبران تشکل دانشجوئي
"تحکيم وحدت" مي باشند. همانطور که مي دانيم اين تشکل يکي از تشکل هاي
جمهوري اسلامي در محيط هاي دانشجوئي بود و به دنبال انتخابات دوم خرداد و رياست
جمهوري خاتمي به مثابه يکي از حاميان "پروژه کلان اصلاحات" فعالانه از
امکان اصلاح پذيري جمهوري اسلامي دفاع مي کرد، همانطور که اکثر افراد اين کميته
نيز در طي سال هاي گذشته هر يک به شکلي و در سطحي از برنامه اصلاحات حمايت کردند.
به دنبال انتشار اين فراخوان، در پاسخ به انتقاداتي که به شکل کار اين کميته مطرح
شد برخي از افراد تشکيل دهنده کميته مزبور اعلام کردند که "فراخوان"
اعلام شده حاصل کوشش دو ماهه و تماس با جريانات سياسي داخل کشور و همچنين افراد و
نيروهاي خارج از کشور مي باشد که هر کدام به دلائلي از امضاء فراخوان مزبور خودداري
نموده اند.
نگاهي به متن فراخوان نشان مي دهد که اين افراد
که اکثرا خود در سال هاي اخير در سطوح مختلف از حاميان پروژه اصلاح طلبي جمهوري
اسلامي بوده اند حال ظاهرا به اين نتيجه رسيده اند که "تجربه 8 سال گذشته نشان مي دهد که با وجود
قانون اساسي و ساختار کنوني، امکان اصلاح کشور در هيچ جهتي متصور نيست". اينکه
طرفداران سينه چاک اصلاحات، يعني کساني که خود در 8 سال گذشته از هيچ کوششي جهت پيشبرد اين پروژه مردم
فريب کوتاهي نکرده اند حال مجبور مي شوند به همان حقيقتي اعتراف نمايند که در تمامي
اين سال ها از سوي کمونيست ها و نيروهاي انقلابي با ادله بسيار مطرح مي شد، خود به
آشکاري از اين واقعيت حکايت مي کند که بر اثر مبارزات توده هاي مردم ما و افشاگري
هاي نيروهاي انقلابي، طشت رسوائي افسانه "اصلاح طلبي" جمهوري اسلامي
چنان از بام افتاده است که حتي براي بخش بزرگي از حاميان اين پروژه نيز ستروني آن
قابل کتمان نمي باشد. امري که نشان مي دهد
"ولايت مطلقه فقيه" يعني ديکتاتوري ذاتي نظام سرمايه داري وابسته حاکم
هيچ امکاني جهت اصلاح در جهت منافع اساسي مردم ايران باقي نگذاشته است و اين را
آنها نيز بالاخره فهميده اند که از اين امام زاده معجزه اي سر نمي زند. و اين خود
از شکل گيري شرايط جديدي حکايت مي کند؛ به خصوص که از قديم گفته اند وقتي که "خان"
هم مي فهمد، يعني "آش" ديگر خيلي "شور" است!
اما، تا آنجا که به کساني مربوط مي شود که چشم
بسته بدنبال فراخوان دهندگان رفراندم راه افتاده اند و به رفراندم به مثابه يک
"راهکار" جهت تغيير ساختار قدرت کنوني چشم بسته اند، بايد بگوئيم اين
امر تنها عمق عقب ماندگي اين افراد و نيرو ها را به نمايش گذاشته و نشان مي دهد که
کساني که 8 سال زمان
لازم داشتند تا به اين نتيجه ساده برسند که ديکتاتوري امپرياليستي حاکم بر ايران
يعني نظام جمهوري اسلامي يا "حکومت استبداد ديني" اصلاح پذير نيست، حال
چند سال تجربه نياز دارند که درک کنند راه سرنگوني يا تغيير اين رژيم و گذار از
"استبداد ديني" به آزادي، از رفراندم نمي گذرد!!
اين امر جنبه منفي ديگري هم دارد و آن، ابعاد
باورنکردني مماشات طلبي و سازشکاري کساني است که 8 سال به رژيم دار و شکنجه فرصت دادند تا زير پرچم
امکان اصلاح رژيم از درون، مردم را فريب داده و بخشي از انرژي مبارزاتي آنها را به
بيراهه ببرد. در هر صورت چون در اينجا قصد ما نه بررسي سوابق سياسي اين افراد و
عملکرد واقعي آنها و نه تأمل در چگونگي تدارکات و مذاکرات و ماهيت ائتلاف هاي صورت
گرفته جهت اعلام اين فراخوان مي باشد، در نتيجه بررسي اين مسائل را که در جاي خود
نيز مهم هستند به فرصت ديگري موکول مي کنيم.
اما جدا از اين نکته، ضروري است توجه کنيم که
آيا شعار رفراندم يک راهکار واقعي است يا طرحي ذهني و يک نوع خود مشغول کردن و
مردم فريبي جديد است؟ مي توان گفت که اين شعار در بهترين حالت توصيفگر وضع کساني است
که همچون آن غريق وامانده، از سر استيصال، به هر خس و خاشاکي پنجه مي اندازند.
مسلما، رفراندم شکلي از مراجعه به آراء عمومي
جهت شناخت اراده اهالي يک منطقه يا کشور در مورد مساله مشخصي بوده و شکلي از
دمکراسي مستقيم مي باشد. از اين رو رفراندم، في نفسه، موضوعي داراي اهميت است اما
وقتي داعيه داران اخير مطرح مي کنند که قصد دارند از طريق رفراندم، آنهم زير نظر
نهادهاي بين المللي، استبداد مذهبي را تغيير داده و شرايط را جهت "تدوين
قانون اساسي نوين" و "نظام دلخواه" آنهم با "راي آزاد
مردم" آماده نمايند، به طور طبيعي اين سئوال مطرح مي شود که اين رفراندم را
چه کسي قرار است برگزار کند؟ و در چه شرايطي؟ آيا اين رفراندم قرار است زير سلطه
جمهوري اسلامي و ولي فقيه مربوطه اش برگزار شود؟ اگر پاسخ منفي باشد و گفته شود که
رفراندم جهت تعيين شکل حکومت جانشين و تدوين "قانون اساسي نوين"، منوط
به سرنگوني جمهوري اسلامي است، اين پاسخ به طور طبيعي، بحث کنوني در مورد رفراندم
را منتفي مي نمايد چرا که چنين پاسخي مي پذيرد که در درجه اول شرط انجام يک
رفراندم آزاد، سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي مي باشد و ابتدا بايد اين سلطه ضدمردمي
را برانداخت. بنابراين در چنين صورتي روشن است که همه بحث ها بايد حول چگونگي
سرنگوني جمهوري اسلامي متمرکز شود، و وظيفه همه نيروها، "فراگير" کردن
"سيطره گفتماني" چگونگي سرنگوني جمهوري اسلامي است. اما اگر مطرح شود از
نظر آنان رفراندم قرار است با وجود جمهوري اسلامي و حفظ سلطه آن برگزار شود، آنگاه
ضروري است که پرسيده شود براستي چه تضميني وجود دارد که جمهوري اسلامي که در 26 سال گذشته در طي 25 به اصطلاح انتخاباتي که با عناوين
مختلف صورت گرفته با تقلب و فريبکاري حرف و راه خود را پيش برده است اين بار
نتواند از فرصت رفراندم به نفع خود سود جويد؟
طرفداران "رفراندم" در تبليغ درستي طرح
خود مي گويند: "در شرايطي که اولياي امور و مقامات رسمي جمهوري اسلامي راهکار
رفراندم با نظارت سازمان ملل را براي کشورهاي همسايه تجويز مي کنند چرا ملت شريف
ايران براي فيصله بخشيدن به بحران مشروعيت و مقبوليت و پايان بخشيدن به منازعات
داخلي و خارجي و استفاده از تمامي پتانسيل ها و ظرفيت هاي ايرانيان براي برقراري
ايران آباد، آزاد و سربلند از اين حق محروم باشد؟" صرف نظر از اينکه جملات فوق به روشني نشان مي دهد که مسئله اصلي
طراحان "رفراندم" نه درمان دردي از دردهاي مردم بلکه "فيصله بخشيدن
به بحران مشروعيت و مقبوليت" رژيم مي باشد. بايد به اين موضوع توجه کرد که در
تمامي اين سال ها، جمهوري اسلامي با تکيه بر چنين انتخابات هائي و چماق کردن آراء
تقلبي مردم، براي خود مشروعيت مردمي دست و پا کرده است، حال چرا بايد مردم، خود را
گمراه ساخته و اين امر را از نظر دور بدارند که رژيم جمهوري اسلامي باز هم با توجه
به همه امکانات مادي و ارتباط هاي بين المللي خود و با تکيه بر بوروکراسي فاسد و
انگلي اش مي تواند در رابطه با رفراندم نيز همانند "انتخابات" مختلف اش
رفتار نموده و اين آراء تقلبي در رابطه با رفراندم را وسيله مشروعيت بخشيدن به
وجود نامشروع خود سازد!؟ آيا اين واضح نيست که رژيم به اين وسيله خواهد کوشيد
بر"بحران مشروعيت و مقبوليت" خود فائق آيد!
همانطور که مي دانيم برخي از طرفداران رفراندوم
مدعي مي شوند که به دليل "حمايت هاي بين المللي" و از آنجا که رفراندوم
زير نظر سازمان هاي بين المللي سازمان مي يابد، رژيم امکان تقلب و دخالت گري را از
دست مي دهد.اما تجربه نشان داده است که جمهوري اسلامي جهت حفظ قدرت خود حاضر به تن
دادن به هر سازشي مي باشد و آماده است که مثل هميشه منافع دولت هاي بزرگ را از جيب
مردم ايران تأمين سازد. و نظر
"نهادهاي بين المللي" مورد نظر را نيز به نفع خود جلب نمايد. در ضمن،
ساده انديشي محض است که فکر کنيم که قدرت هاي بزرگ، منافع مستقيم خود که حاصل
زدوبندهاي پنهاني شان با سردمداران جمهوري اسلامي مي باشد را فداي سلامت رفراندوم
کذايي نمايند. قدرت هاي بزرگ امپرياليستي در 26 سال گذشته به کرّات نشان داده اند که حتي لحظه اي
هم منافع و مصالح خود را فداي خيرانديشي و و رفاه و آسايش مردم ما و به اصطلاح
دفاع از حقوق بشر نخواهند کرد. در طول سال ها عملکرد نهادهاي بين المللي، ما نه
تنها در ايران بلکه در همه جا شاهد بوده ايم که هر گونه نظارت بين المللي تنها وسيله
اي ست جهت پيشبرد سياست هاي امپرياليستي و نه تأمين منافع واقعي مردم ستمديده.
البته هنگامي که غيرعملي بودن تن دادن
سردمداران جمهوري اسلامي به رفراندوم را به طرفداران اين به اصطلاح راهکار معجزه
آسا گوشزد مي کنيم، ادعا مي شود که تحت فشار مردم و گسترش فشار آنان و فشارهاي بين
المللي، رژيم مجبور به تن دادن به رفراندوم خواهد شد، بدون اين که بتواند با
نهادهاي مذکور سازش کند. به عبارت ديگر، رژيم از روي استيصال به رفراندوم تن
درخواهد داد. طرفداران يک چنين استدلال هائي حتي حاضر نيستند لحظه اي بينديشند که
رژيمي که خود بر فقدان مشروعيت مردمي اش بهتر از هر کسي آگاه است و مي داند که در يک
انتخابات واقعي که امکان تقلب از او سلب شود، به طور قطع بازنده اصلي کسي جز او
نخواهد بود، تنها در شرايطي- از روي استيصال- به چنين روشي تن مي دهد که توده هاي
ميليوني در خيابان ها بوده و فرياد نابودي او را سر مي دهند. بنابر اين، تنها
زماني سردمداران جمهوري اسلامي ممکن است تن به رفراندوم دهند که در واقع صداي
انقلاب مردم ايران آنقدر بلند شده است که عقب مانده ترين عناصر جمهوري اسلامي هم
آن را شنيده باشند و انقلاب "عمود خيمه نظام" را آنچنان آماج حملات خود
قرار داده باشد که "ذوب شدگان در ولايت" و سينه چاکان "بيت رهبري"
در فکر پناهگاهي براي خود باشند. در چنين شرايطي هم روشن است شعار رفراندوم تنها
شعار کساني خواهد بود که به هر ترتيب مي خواهند توده ها را از مبارزات انقلابي خود
بازداشته و رژيم جمهوري اسلامي را از آماج حملات توده ها حفظ نمايند. و با
"راهکار" رفراندوم جلوي "راهکار"هاي انقلابي توده ها را بگيرند.
با توجه به آن چه که گفته شد و با نگاهي به
تجربه 26 سال سلطه
خونين جمهوري اسلامي مي توان با صراحت گفت و تأکيد کرد که تنها راه خلاصي از دست
دژخيمان حاکم و از دست رژيمي که جز زبان زور نمي فهمد و جز با گلوله با مخالفين اش
سخن نمي گويد، تلاش جهت سرنگوني قطعي و انقلابي اين رژيم ددمنش مي باشد.
ممکن است اين طور به نظر آيد که توازن قواي
موجود چندان به نفع نيروهاي سرنگوني طلب نيست و اتفاقا همين امر چشم انداز سرنگوني
رژيم را براي برخي از افراد و نيروها کدر ساخته است، اما تجربه نشان داده که تنها
راهي که مردم ما را قادر مي سازد تا به خواست ها و مطالبات برحق شان دست يابند، همانا
نابودي جمهوري اسلامي در بستر يک انقلاب مردمي است. شايد به همين دليل هم هست که
مخالفين انقلاب و آنها که حتي از نام انقلاب وحشت دارند و از شنيدن اين نام تن شان
به رعشه مي افتد اينچنين ماهيت واقعي خود را با عَلَم کردن راهکارهاي سترون، از
ديد مردم پنهان مي کنند.